eitaa logo
ای مسیرکاروانت تا ابد آیینه پوش
75 دنبال‌کننده
539 عکس
191 ویدیو
7 فایل
اشعار عاشورایی (وقف) سید علی اصغر موسوی «سعا»، شاعر و پژوهشگر ادبیات دینی «مکتب شعر امامیه» 🌷🌴🖋️📚
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسْمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحیمِ شمارهٔ ۱۷۱ سلام ألف— إِنّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ( یُوسُف ۲ ) ب— إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ( زُخْرُف ۳ ) با قراءت این دو آیهٔ شریفه سؤال این مقال معلوم می‌شود. در آیهٔ ( ألف ) آمده: أَنْزَلْناهُ در آیهٔ ( ب ) آمده: جَعَلْناهُ چه تفاوت است بین این دو آیهٔ شریفَتَیْن؟ ألف— آیهٔ ۲ از یُوسُف: وقتی به سیاق آیات توجه کنیم معلوم می‌شود که سخن در بارهٔ ( إِنْزال ) است. نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ ٱلْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هٰذَا ٱلْقُرْآنَ ( یوسف ۳ ) ما بر تو بهترین حکایات را بموجب آنچه که این قرآن را به تو وحي کردیم، حکایت می‌کنیم... آیا در این آیهٔ شریفه إیحاء یعنی وحي کردن چیزی جز إنزال است؟ مسلّماً جواب منفي است. أصلاً حکایت جناب یوسف ( سَلامُ ٱللهِ عَلَیْهِ وَ عَلیٰ نَبِیِّنا وَ آلِهِ ) تا زمان نزول این سوره، مجهول بوده: وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ ٱلْغافِلینَ ( یُوسُف ۳ ) سؤال کنندگان می‌پرسیدند: چه چیزی باعث شد که بني إسرائیل در مصر مستقرّ شوند؟ لَقَدْ کانَ في یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسّائِلینَ ( یُوسُف ۷ ) در حکایت جناب یوسف و برادرانش برای سؤال کنندگان نشانه‌ها است. حضرت مولانا جناب خاتم الانبیاء ( عَلَیْهِ وَ عَلیٰ آلِهِ ٱلصَّلوٰةُ وَ ٱلسَّلامُ ) به شهادت قرآن مجید، ( أُمّيّ ) است و از این ماجرا أصلاً خبر ندارد: وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ ( یُوسُف ۱۰۲ ) قرآن کریم به تفصیل این ماجرا را کامل تر از آنچه در تورات آمده است بیان فرموده. به دو نمونه اکتفاء کنم: تورات گفته ( رَئیسُ ٱلشُّرَطِ = رئیس شُرطي ها = رئیس پلیس ها ) ولی قرآن کریم فرموده ( ٱلْعَزیز ): وَ قالَتِ ٱمْرَأَتُ ٱلْعَزیزِ ( یُوسُف ۵۱ ) که ما فقط می‌توانیم شرح دقیق و ترجمان و تفصیلِ آنچه که صورت گرفته را از طریق قرآن کریم پی ببریم. تورات إسم صاحب آن منصَب را ( إِلٰه ٱلشَّمْس ) گفته که با عقیدهٔ توحیدي تناسب ندارد. تورات گفته ( فرعَون ) در حالیکه در سورهٔ مبارکهٔ یُوسُف أصلاً سخنی از ( فرعَون ) نیست بلکه فرموده: ( مَلِک ) وَ قالَ ٱلْمَلِکُ ٱئْتُوني بِهِ ( یُوسُف ۵۰ ) اینجاست که معلوم می‌شود پادشاهان مصر دو گروه هستند: یکی آنها که مصريّ ٱلأصل هستند که قرآن مجید آنها را به ( فرعَون ) تعبیر فرموده مثل ( خِئُوپْس ) و دیگری آنها که در أصل أَقْباط ( قِبْط = Egypt ) هستند که قرآن کریم آنها را به ( مَلِک ) معرفی فرموده. کلمهٔ ( سَیِّد ) در کلام وحي آمده: وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبیّاً مِنَ ٱلصَّالِحینَ ( آل عمران ۳۹ ) ولی در سورهٔ مبارکهٔ یُوسُف کلمهٔ ( سَیِّد ) در معنای ( شوهر ) آمده: وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَی ٱلْبابِ ( یُوسُف ۲۵ ) که از زبان قِبطي باشد. در کلام عرب هرگز کلمهٔ ( سَیِّد ) در معنای ( شوهر ) شناخته شده نیست. به همین جهت است که در پایان حکایت جناب یُوسُف می‌فرماید: ذٰلِکَ مِنْ أَنْباءِ ٱلْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ ( یُوسُف ۱۰۲ ) این از جمله خبرهای غیب است که ما به تو وحي می‌کنیم. ب— آیهٔ ۳ از سورهٔ مبارکهٔ زُخْرُف: إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ في أُمِّ ٱلْکِتابِ لَدَیْنا لَعَليٌّ حَکیمٌ ( زُخْرُف ۴ ) اصلاً سخن از ( إنزال ) نیست. جَعَلْناهُ = قرآن مجید را قرار دادیم. کجا قرار دادیم؟ في أُمِّ ٱلْکِتابِ أُمِّ ٱلْکِتابِ کجاست ؟ می‌فرماید: نزد خودمان لَدَیْنا أُمّ ٱلْکِتابِ چیست؟ بنا به تفسیر مشهور همان لوح محفوظ است. لوح محفوظ کجاست؟ بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ في لَوْحٍ مَحْفُوظٍ ( بُرُوج ۲۱ و ۲۲ ) عَليٌّ حَکیمٌ یعنی چه ؟ شک نیست که این دو لفظ، از أسماء ٱلْحُسْنیٰ باشد و إختصاص به حضرت ذُو الجَلال دارد ( عَظُمَ شَأْنُهُ وَ جَلَّ جَلالُهُ ) و اینکه به کلام وحي إطلاق شده است چون او است که مرتفع است و کلام او نیز مرتفع است و او است که حکیم است و کلام او نیز بر أساس حکمت آمده است. إلتماس دعاء دوم شوّال ٱلْمُکَرَّم ۱۴۴۵ ألحقیر: مُحَمّد بن ٱلمرحوم عَليٍ ٱلْقَمْصَريّ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللهم ربنا انزل علينا رحمة من عندك تكن لنا عيدا وكل عام وانتم بخير 💐
هوالعلیم سلام علیکم و رحمة اللّه جمیعا 🖋️✅نکته: بر حسب دریافت های علمی و تجربی، باید عرض کنم یک شعر بخصوص غزل، برای حرفه ای شدن علاوه بر: ⬅️وزن ⬅️قافیه (موسیقی بیرونی، درونی) ⬅️نظم ⬅️تناسب ⬅️رعایت صناعات ادبی(لفظی، معنوی)،مراعات نظیر،ترکیب،تشبیه،استعاره،کنایه،تمثیل،حس آمیزی، ⬅️محتوا ⬅️نوآوری ⬅️پیام(مخاطب شناسی) ⬅️اصالت (زبانی و بیانی، تناسب زمانی) ⬅️مفهوم شناسی (لغت، بلاغت، تشخص) ⬅️اصالت اعتقادی (باور دینی، فرهنگ ملی) ⬅️رعایت "شأن ممدوح" ⬅️رعایت عدم تخریب،تحریف، تصرف موضوعی ⬅️ویراست درست واژگان باید دارای بهترین ویژگی در انتخاب موضوع و مدیریت ارکان گفته شده باشد و گرنه به موفقیت طولانی و قابل قبول، دست نخواهد یافت! پس دوستان مدعی "" و شاعری بخصوص جوانان به دقت نکات فوق را مد نظر داشته باشند! با چند بیت به ظاهر موزون (انقلابی و مداحی و رومانتیک عاشقانه و عارفانه) و دارای بازی های زبانی، کسی" " نمی شود!!! 🖋️✅چهل سال آزمودیم و دیدیم که نه تنها شاعر نشدیم! در شعر سازی هم، ماهر نشدیم!!! 📚 برقرار باشید ان شاء اللّه قم.سیدعلی اصغرموسوی https://eitaa.com/saa_institute 💐🖋️📚✅
سیدعلی اصغرموسوی : SaaPoem: صنایع ادبی بديع: آنچه كلام معمولى را به كلام ادبى تبديل مى كند بديع نامند و شامل سه فن به اسامى معانى، بيان و بديع است كه بر جمله آنها علم بديع گويند. انواع بديع: بديع يا لفظى است يا معنوى. صنايع لفظيه در بديع آن است كه صورت لفظى كلام را زيبا كند و صنايع معنوى در بديع آن است كه كلام را در معنا زيبايى بخشد. انواع صنايع لفظيه: 1- ابداع 2- اعنات 3- براعت استهلال 4- تجزيه 5-تجنيس 6-ترتيب 7- ترجيع 8- تركيب بند 9- ترجيع بند 10- تشريع و غيره. انواع صنايع معنويه: 1- ابهام 2- ارصاد 3- استعاره 4- اغراق 5- ايهام 6-تجاهل العارف 7- تشبيب 8- تعريض 9- تمثيل 10- حسن مطلع و غيره. ابداع: ابداع در لغت به معناى طرز نو بنانهادن و در اصطلاح ادبى شامل صنايع لفظى و صنايع معنوى هر دو مى گردد. صفت ابداع آن است كه شاعر درشعر خود از چند صفت مختلف استفاده كرده باشد. اعنات: صنعتى است كه در آن چيزى تكلف شود كه وجودش لازم نباشد وبى وجود آن نيز سخن تمام شده تلقى گردد. اعنات بيشتر جهت آرايش كلام مى آيد. براعت استهلال: در اين صنعت شاعر پيش از بيان مطلب اصلى خويش مطلبى مى گويد كه با سخن بعدى او تناسب دارد. خواننده با خواندن مطالب اوليه پى به مقصود اصلى شاعر نيز خواهد برد. تجزيه: آن است كه ابيات شعرى را جزءجزء نمايند و به تعبيرى هر بيت به اجزايى تقسيم شود كه هر جزء با جزء ديگر هم قافيه و جزء آخر با ابيات ديگر غزليا قصيده هم قافيه باشد. مثل: قصيده امير معزى كه در متن آمده است و مطلع آن چنين است: اى ساربان منزل مكن جز در ديار يار من تا يك زمان زارى كنم بر ربع و اطلال و دمن تجنيس: تجنيس انواع مختلف دارد چون: تجنيس تام، تجنيس خط، تجنيس زايد، تجنيس لفظ و غيره و آن عبارتست از آنكه دو كلمه در نوشتن و خواندن شبيه هم باشند اما در معنا متفاوت باشد. مثل اينكه در شعرى «گليم» را به دو معناى فرش و از گِل و خاكيم به كار برند. يا كلمه آهو را به دو معناى حيوان و نيز به معناى عيب به كار برند. ترتيب: صفتى كه در آن اوصافى براى موصوفى به ترتيب آورده شود راترتيب گويند چون اين بيت ناصرخسرو قباديانى: ساقىِ روز ازل ته جرعه بر خاك ريخت تاك شد انگور شد مى شد نصيب يار شد ترصيع: ترصيع در لغت به معناى جواهر نشانيدن است اما در اصطلاح ادبى صفتى را گويند كه در آن قرينه هاى شعرى ممتاز گردد چنانكه در وزن و حروف روى با هم برابرى كنند و در اصل چونان جواهرى به قرينه لازم در شعر بنشينند.(7) تركيب بند و ترجيع بند: آن است كه اشعارى در چند بند آورده شود چنانكه وزن هر بند يكسان ولى قافيه آن متفاوت باشد. حال اگر بين بندها يك بيت مكررتكرار شود ترجيع بند گويند و اگر به وزن يكسان و در قافيه متفاوت باشد آن مجموعه را تركيب بند نامند. چونان ترجيع بند هاتف و تركيب بند محتشم كه درمتن آمده است. تشريع: آن است كه شعرى در يكى از اوزان شعر پارسى گفته شود چنانكه باحذف جزئى از آن شعرى ديگر بر جاى ماند. حالت ديگر تشريع آن است كه فى المثل جزئى از مصرع دوم حذف شود. آنگاه هرچه از مصرع دوم باقى مانده را به مصرع اول افزون كنند تا مصرع تازه با وزن تازهپديد آيد مثل اين دو بيت كه با حذف اجزايى بيت تازه پديد مى آيد: به خوردن چرا در تلاشى تو اى جان مخور آنقدر پر دريغ است كافتى به لاشى چو حيوان مكن اشكم آخور كه با حذف اجزايى مى شود: بخوردن چرا در تلاشى تو اى جان دريغ است كافتى به لاشى چون حيوان ابهام: صنعتى را گويند كه در آن تميز دادن مدح يا ذم در آن آسان نباشد و اين از شدت ظرافت لفظ در شعر بروز مى كند چون اين بيت كه: ديد چون محراب ابروى بتان عشوه ساز جاى آن دارد كه شيخ شهر بگذارد نماز چنانكه ملاحظه مى شود كلمه بگذارد به دو معنى به كار رفته و يا دو معنى ازآن استفاده مى شود. سعدى نيز فرمايد: ترا در بوستان بايد كه پيش سرو بنشينى وگرنه باغبان گويد كه ديگر سرو ننشانم در اين بيت نيز بنشينى و ننشينى هر دو به يك معنى به كار رفته است كه به نظرمن نوعى ابهام شعرى در آن وجود دارد و آن هم از شدت ظرافت لفظ است. ارصاد: صنعتى است كه چون قسمتى از شعرى خوانده شود براى شنونده سهم ديگر شعر مبرهن مى گردد و از اين رو صنعت ارصاد را تسهيم نيز مى خوانند.مثل: آن يكى شير است كادم مى خورد و آن دگر شير است كادم مى خورد استعاره: استعاره به معناى عاريت گرفتن است و در اصطلاح ادبى عبارتست از آنكه يكى از طرفين تشبيه را بيان كنيم و طرف ديگر را در لفظ نياورده باشيم مثل: با كاروان حله برفتم ز سيستان با حله تنيده ز دل بافته ز جان كه در آن مقصود شاعر، قصيدت شعرى خويش است. اغراق: اغراق و مبالغه در شعر صنعتى را گويند كه در آن به افراط و زياده روى وصف يا ذم شىء يا كسى نمايند چنانكه اعجاب و شگفتى خواننده يا شنونده رابرانگيزد. بديهى اس
ت اگر اغراق از حد متعارف بگذرد چنانكه عقل نيز آن را باورندارد آن را غلو نامند. اما با اينهمه شاعرانى چون فردوسى طوسى چنان غلو واغراق را به وجه نيكو تبيين مى كنند كه نه تنها حمل بر نادرستى و كذب نمى گرددبلكه زيبايى از آن مى بارد: ز سمّ ستوران در اين پهن دشت زمين شد شش و آسمان گشت هشت ايهام: صنعتى را گويند كه شاعر با آوردن لفظ يا كلم هاى دو معنى نزديك و دور را در ذهن متبادر سازد مثل اين بيت حافظ كه مى فرمايد: ز گريه مردم چشمم نشسته در خون است ببين كه در طلبت حال مردمان چون است در اين بيت كلمه «مردم» به دو معنى انسانها و نيز مردمك چشم به كار رفتهاست. يا اين بيت فرخى يزدى كه مى گويد: غرق خون بود و نمى مرد ز حسرت فرهاد خواندم افسانه شيرين و به خوابش كردم كه در اين بيت نيز كلمه «شيرين» به دو معناى معشوق فرهاد و نيز صفت شيرين افسانه، استعمال شده است. ايهام تناسب آن است كه الفاظ جمله در آن معنى كه مراد گوينده است بايكديگر متناسب نباشد، اما در معنى ديگر تناسب داشته باشد مثل اين بيت سعدى در بوستان: يكى را حكايت كنند از ملوك كه بيمارى رشته كردش چو دوك «كلمه رشته در اينجا به معنى نوعى از بيمارى است كه آن را عرق بدنى مى گويند و از اين جهت با دوك تناسب ندارد اما رشته در معنى ريسمان و نخ باكلمه دوك متناسب است»(8) تجاهل العارف: تجاهل العارف در لغت به معناى خود را به نادانى زدن است ولى در اصطلاح ادبى صنعتى را گويند كه در آن شاعر مضمونى را چنان بيان كند كه اگر چه اظهار بى اطلاعى از آن مى كند در سخن او دانايى اش مشهود باشد.بنابراين تجاهل عارف آن است كه گوينده با علم، خود را به نادانى زند ولذا چون با ظرايف ادبى همراه شود به حسن كلام شاعر بيفزايد چون اين بيت سعدى: ندانم اين شب قدر است يا ستاره روز تويى برابر من يا خيال در نظرم يا اين بيت كه: آفتابا از در ميخانه مگذر كاين حريفان يا بنوشندت كه جامى يا ببوسندت كه يارى تشبيب: صنعتى است كه در آن با بيان احوال شباب و وصف معشوق نمودنو ديگر ظرايف زمينه لازم جهت بيان مطالب اصلى قصيده فراهم گردد. تشبيب كه آن را تغزل هم مى گويند در شعر قدما معمولاً در مقدمه قصايد آمده است. شاعر با استفاده از صنعت تشبيب خواننده را به خواندن شعرش تحريص مى كند. تعريض: اگرچه تعريض در لغت به معناى در كنايه سخن گفتن است اما دراصطلاح ادبى آن است كه: «دلالت كند بر شىء از طريق مفهوم نه به وضع حقيقى ونه مجازى، مثلاً كسى مى خواهد چيزى طلب كند مى گويد من گرسنه هستم پس اين لفظ تعريض به طلب است نه موضوع براى طلب، مثال: دلدار مرا گفت چرا غمگينى غمگينِ كدام دلبر شيرينى برجستم و آيينه به دستش دادم گفتم كه در آيينه كرا مى بينى(9) تمثيل: صنعتى است كه در آن شعر يا نوشتهاى را به سخن مشهور ديگران بيارايند و چون سخن حكيمانه و اديبانه ديگران كه وجهه مثل عمومى پيدا كردهاست در خواننده و شنونده تأثير مضاعف مى گذارد لذا به كار بردن صنعت تمثيل موجب زيبايى و روانى و جزالت شعر مى گردد. مثال از حافظ: من اگر نيكم اگر بد تو برو خود را باش هر كسى آن درود عاقبت كار كه كشت و يا: از مكافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو ز جو حسن مطلع: صنعتى است كه در آن بيت نخستين غزل يا قصيده را كه خميرمايه اصلى كلام است چنان به زيبايى و لطافت و شيوايى بيان كنند كه اشتياق خواندن يا شنيدن تمامى غزل يا قصيده در خواننده يا شنونده حاصل شود. حسن مطلع چنانكه گفتيم خميرمايه شعر است و اگر نيكو نشيند چنان جذبهاى در شاعر و بالتبع در شنونده يا خواننده ايجاد مى كند كه تمامى غزل با آن حال و هواى شورانگيز به پايان مى رسد. حسن طلب نيز قريب آن است، اما به هر تقدير طلب و سؤالى را مطرح مى كندكه چنانچه به وجه نيكو تبيين شود تأثير نيكو مى گذارد. چنانكه در تمثيلى آورده اند سلطان سنجر چون در ميدان چوگان از اسب فرو افتاد و خراشى برصورت او نشست امير معزى به بداهه چنين سرود كه: شاها ادبى كن فلك بدخو را كاسيب رسانيد رخ نيكو را گر گوى خطا كرد به چوگانش زن ور اسب غلط كرد به من بخش او را لف و نشر: لف در لغت به معناى پيچيدن است و نشر پراكندن معنى مى دهداما در بديع آن است كه ابتدا چيزهايى در شعر آورند و سپس صفات يا افعال ديگرآورند كه هر يك به يكى از مضمونهاى نخستين ارتباط يابد. كلمات نخستين را لف و امور نسبت داده شده را نشر گويند. بديهى است لف و نشر مى تواند به صورت مرتب بيان شود و يا مشوش باشد. مثل اين ابيات فردوسى: به روز نبرد آن يل ارجمند به شمشير و خنجر، به گرز و كمند بريد و دريد و شكست و ببست يلان را سر و سينه و پا و دست توارد:
سیدعلی اصغرموسوی : SaaPoem: توارد به معناى رسيدن دو نفر به يك مكان است. )وارد شدن( و دراصطلاح ادبى عبارتست از آنكه دو شخص بدون آگاهى از احوال ديگرى شعرى شبيه يكديگر بگويند. مصداق عينى توارد را در بخش مربوط به شعر طبيب اصفهانى آورده ايم. ردالصدر علىالعجز: صنعتى است كه در آن آخرين كلمه هر بيت را درنخستين كلمه بيت بعد تكرار مى كنند. ردالعجز على الصدر آن است كه كلمه نخستين جمله يا بيت را در آخر جمله يا بيت تكرار كنند چون: بيگانه اگر دوستى كند خويش است و خويش چون دشمنى كند بيگانه. يا: قرار از دل من ربود آن نگار بدان عنبرين طره بىقرار تلميح: تلميح در لغت به معناى به گوشه چشم اشارت كردن است و در بديع آن است كه در بيتى اشاره به حديث يا قصه يا روايتى شود مثل: گرش ببينى و دست از ترنج بشناسى روا بود كه ملامت كنى زليخا را كه اشاره به ملامت كردن زنان مصرى است در عشق ورزى زليخا به يوسف.تلميح در شعر پارسى نقش ريشهاى دارد و كمتر بيتى عارى از تلميح است. حشو: در بديع عبارتست از جمله معترضه اى كه چنانچه حذف گردد به اصل مطلب خدشه اى وارد نمى شود اما آوردن آن موجب زيبايى و حسن كلام مى گردد.مثل: دى پير مى فروش - كه ذكرش به خير باد - گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز ياد كه در آن، عبارتِ «ذكرش به خير باد» صرفاً دعاگونه اى است به منظور حسن كلام. حشو بر سه قسم است: حشو مليح، حشو متوسط و حشو قبيح. مراعات نظير: صنعتى است كه شاعر كلماتى از نوع و جنس يكديگر ومتناسب المعانى را بياورد مثل: خود از براى سر، زره از بهر تن بود. عروض: عروض در لغت طريق صعب را گويند و چون ميزان شعر را بدان عرضه مى دارند و خالى از صعوبتى نيست اين علم را عروض گفته اند. بعضى گويند عروض اسم مكه است چون خليل بن احمد در مكه اين علم را وضع نمود به اسم آنجا خوانده شد. به هر حال عروض، معروضٌ عليه شعر است كه شعر را بر آنعرضه مى دارند تا موزون از ناموزون جدا شود.(10) تقطيع: برابر نمودن اجزاء هر بيت را تقطيع گويند. http://telegram.me/saapoem صنایع ادبی بديع: آنچه كلام معمولى را به كلام ادبى تبديل مى كند بديع نامند و شامل سه فن به اسامى معانى، بيان و بديع است كه بر جمله آنها علم بديع گويند. انواع بديع: بديع يا لفظى است يا معنوى. صنايع لفظيه در بديع آن است كه صورت لفظى كلام را زيبا كند و صنايع معنوى در بديع آن است كه كلام را در معنا زيبايى بخشد. انواع صنايع لفظيه: 1- ابداع 2- اعنات 3- براعت استهلال 4- تجزيه 5-تجنيس 6-ترتيب 7- ترجيع 8- تركيب بند 9- ترجيع بند 10- تشريع و غيره. *انواع صنايع معنويه: 1- ابهام 2- ارصاد 3- استعاره 4- اغراق 5- ايهام 6-تجاهل العارف 7- تشبيب 8- تعريض 9- تمثيل 10- حسن مطلع و غيره. ابداع: ابداع در لغت به معناى طرز نو بنانهادن و در اصطلاح ادبى شامل صنايع لفظى و صنايع معنوى هر دو مى گردد. صفت ابداع آن است كه شاعر درشعر خود از چند صفت مختلف استفاده كرده باشد. ادامه مطلب در لینک زیر:👇👇👇 http://telegram.me/saapoem
سیدعلی اصغرموسوی : SaaPoem: صنایع ادبی بديع: آنچه كلام معمولى را به كلام ادبى تبديل مى كند بديع نامند و شامل سه فن به اسامى معانى، بيان و بديع است كه بر جمله آنها علم بديع گويند. انواع بديع: بديع يا لفظى است يا معنوى. صنايع لفظيه در بديع آن است كه صورت لفظى كلام را زيبا كند و صنايع معنوى در بديع آن است كه كلام را در معنا زيبايى بخشد. انواع صنايع لفظيه: 1- ابداع 2- اعنات 3- براعت استهلال 4- تجزيه 5-تجنيس 6-ترتيب 7- ترجيع 8- تركيب بند 9- ترجيع بند 10- تشريع و غيره. *انواع صنايع معنويه: 1- ابهام 2- ارصاد 3- استعاره 4- اغراق 5- ايهام 6-تجاهل العارف 7- تشبيب 8- تعريض 9- تمثيل 10- حسن مطلع و غيره. ابداع: ابداع در لغت به معناى طرز نو بنانهادن و در اصطلاح ادبى شامل صنايع لفظى و صنايع معنوى هر دو مى گردد. صفت ابداع آن است كه شاعر درشعر خود از چند صفت مختلف استفاده كرده باشد. ادامه مطلب در لینک زیر:👇👇👇 http://telegram.me/saapoem
سیدعلی اصغرموسوی : SaaPoem: 📝تعريض: اگرچه تعريض در لغت به معناى در كنايه سخن گفتن است اما دراصطلاح ادبى آن است كه: «دلالت كند بر شىء از طريق مفهوم نه به وضع حقيقى ونه مجازى، مثلاً كسى مى خواهد چيزى طلب كند مى گويد من گرسنه هستم پس اين لفظ تعريض به طلب است نه موضوع براى طلب، مثال: دلدار مرا گفت چرا غمگينى؟ غمگينِ كدام دلبر شيرينى! برجستم و آيينه به دستش دادم گفتم كه در آيينه ،که را مى بينى؟!🌹 http://telegram.me/saapoem
بسم اللّه الرَّحمنِ الرّحیم ‏اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خَازِنِ الْعِلْمِ الدَّاعِي إِلَيْكَ بِالْحَقِّ النُّورِ الْمُبِينِ‏ پروردگارا درود فرست بر حضرت جعفر بن محمد امام صادق كه گنجينه علم تو و خواننده خلق با نور علم و حجت روشن بسوى حق است اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ كَلاَمِكَ وَ وَحْيِكَ وَ خَازِنَ عِلْمِكَ وَ لِسَانَ تَوْحِيدِكَ وَ وَلِيَّ أَمْرِكَ وَ مُسْتَحْفَظَ (مُسْتَحْفِظَ) دِينِكَ‏ پروردگارا چنانكه تو او را معدن اسرار كتاب وحى خود و مخزن علم و زبان گوياى به توحيد و معرفت و ولى امر خود و نگهبان دين خويش قرار دادى فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ پس درود فرست بر او بهترين درودى كه بر احدى از خاصان و حجتهاى خود فرستادى كه البته تو اى خدا در صفات و ذات پسنديده و بزرگوارى.🖋️📚 https://eitaa.com/saa_institute 💐🖋️📚
🌴📚🌴 ✍مکتب قم📚 قالَ باقر(ع)،قالَ صادق(ع)، ریشۀ فقه از کجاست؟ حکمتِ احکام و ایمان، ترجمانِ «إنَما»ست* درس شاگردان این مکتب، تواضع هست و بس! روی منبر یازمین، آیینه گی هرجا رواست! قال باقر(ع) گفتن و ممنون شدن از خود چرا؟ طبع طوطی وار ما، شأن پیامش در حیاست از چه از «انذار» می خوانی حدیث خطبه را؟ مکتب صادق(ع) بشارت‌گوی عفو کبریاست «رحمة للعالمین» را با «نذیر» آورده ای؟ با بَشر «تبشیرِ» می آید که اصل ماجراست! آنچه مردم از شما دارند هرجا انتظار قال باقر(ع)، قال صادق(ع) گفتن از فضل خداست حضرت ایشان بسی فرموده از «انصاف و عدل» هرچه«حق» باشد،فقط «تقدیس» احکامش سزاست شهر «قم» ، شهر تعقّل در وجوه «مکتب» است بر چکاد مکتب اش، هم پرچم «آل عبا» ست شعر «قم» دارد نهنگان در «محیط» عقل و عشق «مجمع البحرين» حکمت پویِ عرفان آشناست شهر قم باید که پالایش دهد، هر نیک و بد! شهر قم، شهر«جمیل المشهد» اُخت الرّضاست(ع) حضرت معصومه (ع) با خود این شکوه آورده است کاروانش تاقیامت در عبور از کوچه هاست! کی شود کهنه علوم «آل موسی» در جهان؟ مکتب ِ حقِ «امامیه»، پر از نشو و نماست! درکنار مهدی موعود (عج) و درس جمکران شهر قم درحال تنظیم دروس اولیاست! می رسد روزی که مهدی (عج) می نهد پا در رکاب چشم کم سوی «سعا» هرجمعه سمت کربلاست💐 📚🌴✍️ مکتب شعر امامیه سیدعلی اصغرموسوی قم- ۲۰خرداد ۱۳۹۹ ✍*إنما: آيهٔ «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» 🌴🌴🌴 @saapoem https://eitaa.com/saa_institute 💐🖋️📚
📚✍️ مکتب شیعهٔ امامیه🌴 حلقه درحلقه کهکشان هارا،رمزومصداق دانش ودین کرد این به آن در مزید ِ علت ها، آن محرّک به دولت این کرد مکتبی لایه لایه از حکمت، در درون و برون پر از دانش هریکی را محافظ آن یک، مثل گل در حریم پرچین کرد آفرید، از نبود بود آورد، خلق را جمله در سجود آورد ازجلالت حریم حکمت را ، با جمال وکمال آذین کرد ** از هیاهوی خلقت آدم(ع)، تا تکاپوی نهضت خاتم(ص) آنکه حتی میان اهل البيت ،حکمت فقه شیعه تبیین کرد! هست مولا امام خیر الناس، جعفر بن محمّد صادق(ع) ازکلامش جميع جنّ و بشر، هرکه شدرستگار، تمکین کرد «مکتب شیعهٔ امامیه»هست شرح شریعت«اسلام» 📚 حضرت حق«امام صادق»را شارح این مرام،تعیین کرد از«سعا»هرزمان ثنایش باد ، بی نهایت،به قدر آنی که - بازسازی زشرح وبسط وبیان،اصل وفرع وشروط آیین کرد.✍️📚 مکتب شعرامامیه مکتب شعردینی درایران سیدعلی اصغرموسوی قم - خرداد۱۳۹۹ ۲۵شوال ۱۴۴۱   @saapoem https://eitaa.com/saa_institute 💐🖋️📚
هوالحکیم عروة الوثقی' هُو به لب وقتی شدی با درس عرفان رو به رو رمز"عشق و عاشق و معشوق"را کن جستجو وحدت وکثرت نماد گیسوان درپرسش است تا بگوید از حقایق در دقایق مو به مو بخشی از هستی شناسی در شهود مطلق است دین: درون دارد شبیه مغز انسان، تو به تو! دین فقط نقل حدیث و شرح حال و قصه نیست! از مناسک تا معارف، با تفاوت در وضو قال باقر، قال صادق، شیعه یعنی :عقل محض کم کن از ابهام و امّا و اگر در گفت و گو! "شیعه" می نامند ما را در حصول اعتقاد شیعه یعنی :جوهر ادراک در تفسیر هو مکتبی داریم منشور حقیقت در حیات حکمت آموز طریقت در شریعت، کو به کو مکتب ناب "امامیّه" : "اُولی الاَمر" یقین در اصالت محور تثبیت و حق را رنگ و بو - مکتب عقل است و علم و عشق وآیین وشهود کی فقط نقل حدیث و شرح فقه و خلق و خو؟! گرچه"هو" ذاتاً نهان شد در وجود عقل و عشق اولیا هستند حق را در تجلّی چون سبو جزمسیر اهل بیت (ع)، از حق نمی بینی نشان! هرچه می خواند تو را، در شش جهت یا چارسو با "سعا" همراه دل شو، در مسیر عقل و عشق شعر حق را در شهود "عروة الوثقی' " بجو! مکتب شعر امامیه سیدعلی اصغرموسوی قم ـ اردیبهشت ١۴٠٣ ٢۵شوال ١۴۴۵ @saapoem https://eitaa.com/saa_institute 🖋️📚✅
هوالحکیم عروة الوثقی' هُو به لب وقتی شدی با درس عرفان رو به رو رمز"عشق و عاشق و معشوق"را کن جستجو وحدت وکثرت نماد گیسوان درپرسش است تا بگوید از حقایق در دقایق مو به مو بخشی از هستی شناسی در شهود مطلق است دین: درون دارد شبیه مغز انسان، تو به تو! دین فقط نقل حدیث و شرح حال و قصه نیست! از مناسک تا معارف، با تفاوت در وضو قال باقر، قال صادق، شیعه یعنی :عقل محض کم کن از ابهام و امّا و اگر در گفت و گو! "شیعه" می نامند ما را در حصول اعتقاد شیعه یعنی :جوهر ادراک در تفسیر هو مکتبی داریم منشور حقیقت در حیات حکمت آموز طریقت در شریعت، کو به کو مکتب ناب "امامیّه" : "اُولی الاَمر" یقین در اصالت محور تثبیت و حق را رنگ و بو - مکتب عقل است و علم و عشق وآیین وشهود کی فقط نقل حدیث و شرح فقه و خلق و خو؟! گرچه"هو" ذاتاً نهان شد در وجود عقل و عشق اولیا هستند حق را در تجلّی چون سبو جزمسیر اهل بیت (ع)، از حق نمی بینی نشان! هرچه می خواند تو را، در شش جهت یا چارسو با "سعا" همراه دل شو، در مسیر عقل و عشق شعر حق را در شهود "عروة الوثقی' " بجو! مکتب شعر امامیه سیدعلی اصغرموسوی قم ـ اردیبهشت ١۴٠٣ ٢۵شوال ١۴۴۵ @saapoem https://eitaa.com/saa_institute 🖋️📚✅
‌صادق آل محمد( ص) گنجینه ی حقایق آل محمد است هر سینه ای که عاشق آل محمد است گنج سعادتی که بشر خواستار اوست خاک در سرادق آل محمد است خورشید علم و معرفت و حکمت و کمال یک پرتو از مشارق آل محمد است سیراب تا ز چشمه ی حکمت شود به دهر دل خواستار صادق آل محمد است در بادهای تند مخالف غمش مباد رهرو اگر موافق آل محمد است باغ بهشت با همه زیبایی و شکوه تصویری از شقایق آل محمد است فرمانروای ملک سخن گشت «خوش عمل» در بندگی چو لایق آل محمد است .💐 استاد دکتر عباس خوش عمل کاشانی 🖋️📚 https://eitaa.com/saa_institute ✅🖋️📚
« قُم عُشُّ آلِ محمّد ، ومأوى شيعتهم » الإمام الكاظم ( عليه السلام ) لماذا عش آل محمد ؟ التاريخ بخل علينا فظلم فاطمة المعصومة ( عليها السلام )فلم يذكر عنها إلا النزر اليسير ، كما هو ديدنه مع سائر أهل ذلك البيت الطاهر . لماذا سميت « قم » ب « عش آل محمد » ؟ الجواب : العش في اللغة هو المكان الذي تصنعه الطيور ، فتضع فيه بيضها ليفقس عن افراخ صغار ، تظل ترعاهم وتزفهم الطعام حتى يكبروا ، وعندها تستطيع الافراخ الطيران والتحليق في الجو . كذلك « قم » بالنسبة ل « آل محمد » فهي المكان الذي كان ولا يزال يحتضن شيعة أهل البيت ويزقهم العلم الصحيح فيتربون فيها على تعاليم أهل البيت ( عليهم السلام ) ، ويترعرعون عليها حتى يتخرجوا من هذه المدرسة المقدسة ، عندها ينتشرون في أنحاء الأرض وأرجائها ، فيبثون ما تعلموه من علوم آل محمد ، وينشرونها . ولذلك تخرٌج من مدينة « قم » الكثير الكثير من العلماء والمحدّثين ونحوهم . فكانت « قم » ـ حقيقةً ـ عشا ومأوى لهذه البذور الطيبة . فلعل هذا هو وجه تسميتها ب « عش آل محمد » . وكانت السيدة الطاهرة فاطمة المعصومة ( عليها السلام ) سيدة هذا العش وراعيته والقائمة عليه والمأوى والملاذ فيه . المصادر: 1- بحار الأنوار ج60 ص214 ، ح31 2- سيدة عش آل محمدصلي الله عليه وآله، ابوالحسن هاشمي، قم، مۆلف، 1416ه.ق. ص 129-132 https://eitaa.com/saa_institute 🪴🖋️📚
✍️خاتون کرامت آیین (معصومه آل موسی)🌴 🌹🌹🌹 بانو سلام، باز منم، زائری غریب مثل همیشه آمده، با خاطری، غریب بانو سلام، مثل همیشه، سلام من تقدیم می شود به شما، در کلام من بانوی بی نظیر که نامت بلند باد! از کودکیم، مانده مرا این سخن به یاد: هر کس که در شروع دعا، می دهد سلام گل واژه های نام تو را می دهد، سلام! می دانم اینکه نام و شکوهت ستودنی ست خورشید چون به جای دعا، می دهد سلام! گویی بهشت می وزد از سمت تربتت جبریل هم به صحن و سرا می دهد، سلام دستی که روی سینه، نشان ادب شده این بار هم به رسم وفا، می دهد سلام وقتی که با قنوت دعا سبز می شوم دست و زبان به سمت شما می دهد سلام تکثیر می شود به نگاهم، نگاه عشق تا اشک من به آینه ها می دهد سلام تنها نه من به فیض چنین لحظه می رسم هر کس که بر امام رضا (ع) می دهد سلام صحن و رواق و آینه ، تکرار می کنند یک آسمان فرشته به ما، می دهد سلام بانو، تمام منزلت عشق، در تو هست! بر خاک تو چو عرش خدا می دهد سلام در شهر قم کرامت آیین سرمدی ناموس پاک ختم رسولان، محمدی (ص) 🌴🌴🌴 بانوی بی نظیر که نامت بلند باد از کودکیم، آنچه به من داده اند یاد: هر گاه می رسم به حریم حضورتان لبریز می شوم ز عطایای نورتان آن سان که در شکوه شما، غرق می شوم در موج موج اشک و دعا، غرق می شوم! بانو قسم به نام بلندت که اشک هام دور از ادب نبوده، که با خانه آشنام اینجا، حریم پاک ترین بانوی قم است اینجا، نمازخانه ی دل های مردم است اینجا هواش، مثل هوای مدینه است اینجا صفاش، مثل صفای مدینه است اینجا پناهگاه تمام غریب هاست اینجا بهشت خاطر امن یُِجیب هاست بانو، سلام! باز منم، زائری غریب مثل همیشه آمده، با خاطری غریب ...💐🌴📖📚 * مکتب شعرامامیه مکتب شعر دینی درایران سید علی اصغر موسوی قم : ۸۵ - ۱۳۷۵ @saapoem # saapoem https://eitaa.com/saa_institute 🪴🖋️📚
سلام.قابل توجه کسانی که موضوع "پوشش یا حجاب"را دنبال می کنند و آن را مختص آیین اسلام می دانند! ایرانیان بیش از دوهزارسال قبل از اسلام ، پوشش و حجاب معیار داشتند و این عکس از مجسمه نمونه از آن است.✒️📚✅ @saapoem https://eitaa.com/saa_institute 🪴🖋️📚
هوالعزیز تشریف فرمایی ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران جناب آيت الله دکتر سید ابراهیم رئیسی "دامت توفیقاته" به استان قم را گرامی می داریم قطعا در راستای تحقق اهداف آرمان های فرهنگی انقلاب اسلامی و اعاده حقوق رفاهی شهروندان قمی ، سفر ایشان موجب خیر و برکت و رفع مشکلات مناطق محروم و مستضعف نشین و تسریع در امور خدمات اجتماعی خواهد شد ان شاء اللّه سیدعلی اصغرموسوی مدیرانجمن پژوهشگران ادبیات دینی ایران و موسس موسسه فرهنگی، هنری سعا @saapoem https://eitaa.com/saa_institute 🖋️📚✅
هوالجمیل شهودشرق امامت🌹 سلام برلب و جاری، درودِ واژهٔ تعظیم که بوده اصل تعّلم، مرا مراد ز تعلیم کبیر، فهم زیارت، اگرچه داند و گویم: صغیر را چه تفاهم به درک ریشهٔ تفهیم؟! همیشه مات گمانم! به فرض عادت ایمان به لفظ:غرق توّهم، به معنی :آیت تحکیم - که این چه نوع طریقت به سمت مشرق عشق است؟ سپرده دل به کویر از بهشت جاری تسنیم! قم است و مهر فروزان، که در مدار طلوعش نشسته ماه و ستاره، به درس مکتب تنجیم چکامه شد متناسب به یُمن روز ولادت که ترجمان لغاتش، گزیده واژهٔ تعظیم : سلام دائم سرمد،به دخت پاک محمد(ص) کریمه ای که همیشه گرفته جانب تکریم به نام فاطمه(س) ، امّا به شأن ام ابیها سترگ دخترموسی(ع)، چکاد چامهٔ تفخیم به جبر رام کنم دل! به اختیار، کدامش؟ سرشت اگر که برایش، صواب صاحب تصمیم میان شهر"قم"و غم، قرابتی که عجیب است! ندیده اهل هنر جز مصاف خنجر ترخیم!! به ظاهر ارچه رقیب اند، دچار وَهم عجیب اند نخوانده درس شهودی به جز تسلسل تقویم! "سعا" به لطف ارادت، به آستان ولایت گذشته از سر نظمش به قصد قربت تنظیم کلام:ناقص وصف و کلیم : عاجز توصیف بگو چگونه بگیرد قوام، قدرت تقدیم؟! رهین یادشما باد، همین چکامهٔ مجمل برای عرض تحیت، برای کرنش و تعظیم مکتب شعر امامیه مکتب شعردینی درایران سیدعلی اصغرموسوی قم ـ ٢١ اردیبهشت ١۴٠٣ اول ذی القعده ١۴۴۵ @saapoem https://eitaa.com/saa_institute 🖋️📚✅🪴
هوالجمیل شهودشرق امامت🌹 سلام برلب و جاری، درودِ واژهٔ تعظیم که بوده اصل تعّلم، مرا مراد ز تعلیم کبیر، فهم زیارت، اگرچه داند و گویم: صغیر را چه تفاهم به درک ریشهٔ تفهیم؟! همیشه مات گمانم! به فرض عادت ایمان به لفظ:غرق توّهم، به معنی :آیت تحکیم - که این چه نوع طریقت به سمت مشرق عشق است؟ سپرده دل به کویر از بهشت جاری تسنیم! قم است و مهر فروزان، که در مدار طلوعش نشسته ماه و ستاره، به درس مکتب تنجیم چکامه شد متناسب به یُمن روز ولادت که ترجمان لغاتش، گزیده واژهٔ تعظیم : سلام دائم سرمد،به دخت پاک محمد(ص) کریمه ای که همیشه گرفته جانب تکریم به نام فاطمه(س) ، امّا به شأن ام ابیها سترگ دخترموسی(ع)، چکاد چامهٔ تفخیم به جبر رام کنم دل! به اختیار، کدامش؟ سرشت اگر که برایش، صواب صاحب تصمیم میان شهر"قم"و غم، قرابتی که عجیب است! ندیده اهل هنر جز مصاف خنجر ترخیم!! به ظاهر ارچه رقیب اند، دچار وَهم عجیب اند نخوانده درس شهودی به جز تسلسل تقویم! "سعا" به لطف ارادت، به آستان ولایت گذشته از سر نظمش به قصد قربت تنظیم کلام:ناقص وصف و کلیم : عاجز توصیف بگو چگونه بگیرد قوام، قدرت تقدیم؟! رهین یادشما باد، همین چکامهٔ مجمل برای عرض تحیت، برای کرنش و تعظیم مکتب شعر امامیه مکتب شعردینی درایران سیدعلی اصغرموسوی قم ـ ٢١ اردیبهشت ١۴٠٣ اول ذی القعده ١۴۴۵ @saapoem https://eitaa.com/saa_institute 🖋️📚✅🪴 🌹🏵️ثواب قرائت شعر برسد به روح اموات، بخصوص روح متعالی حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه علیها و دختر ملکوتی ام رحمة اللّه علیها و رضوانه علیه ان شاء اللّه 🏵️🌹
هدایت شده از محمد شجاعی
محمد شجاعی: دههٔ کرامت را که آغاز آن ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر نامیده شده به شما و خانواده محترم تبریک عرض می‌کنم و شعر زیر را تقدیم می‌دارم. این شعر زندگانی حضرت معصومه(س) را به اختصار به تصویر کشیده است. در مدینه جلوه کرد گوهر یکدانه ای کز فروغ روی او گشت روشن، خانه ای چهرهٔ نجمه شکفت از گلِ رخسارِ او ریخت بابا اشک شوق لحظهٔ دیدارِ او _ شد علی موسی الرضا شادمان تر از همه چون که داد او را خدا خواهری چون فاطمه - در کتابِ سبزِ شعر یک غزل منظومه بود کهکشانی در زمین شهرتش معصومه بود _ می درخشید از نخست همچو نور آفتاب کودکی بود آشنا با حدیث و با کتاب - وارث علم پدر بود بانوی امید در ضمیرش می سپرد آنچه از او می شنید - آمدند از راه دور مردمی والامقام تا سؤال خویش را زود پرسند از امام - حضرت کاظم نبود بین قوم حق نهاد پاسخ آن جمع را حضرت معصومه داد - دید او را چون پدر در سخن صاحب نظر گفت از دل بارها «جان فدای تو پدر» - او شبیه مادرش مهربانی می سرود از گلِ رویِ پدر گَردِ غم را می زدود _ مثل یک لاله شکفت در دلش داغی شِگِفت چونکه بابا دور از او کنج زندان جا گرفت _ آه، از آن سوز و درد زان غم جانکاه، آه آه، از درد فراق از غریبی آه، آه _ دیده ای در هر طرف گردش پروانه را؟ تا مگر پیدا کند شمع جمع خانه را؟ _ دید جای خالی اش سوخت از عمق جگر گفت با بغض گلو ای برادر، کو پدر؟ _ درد انبوه فراق رشتهٔ جانش گسست ماتمی دیگر، بزرگ در کنار او نشست _ همچو باران، اشک غم از رخ او می چکید در غل و زنجیر ظلم والد او شد شهید _ از غم مرگ پدر نایِ بنشستن نداشت آه، قلب کوچکش تابِ بشکستن نداشت _ ناله کرد و ناله کرد تا که افتاد از نفس چشم او بعد از پدر بر برادر بود و بس _ او چو زینب یاوری گرم و با احساس داشت در کنارش گوییا حضرت عباس داشت _ دست مهرش را امام بر سرِ او می کشید خواهر از جام ولا جرعه جرعه می‌چشید _ بود بین این دو تن مهربانی از دو سر مثل یک جان در بدن چون شعاع یک گهر _ فاصله انداخت زود روزگار ناتمام بین گل با باغبان بین بانو با امام _ بُرد مأمون از حجاز تا خراسان، شاه را تا بپوشاند ز شهر نور قرص ماه را _ از کنار خواهرش شد جدا با چشم تر رفت گویی سوی مصر یوسف از پیش پدر _ باز، اندوهی دگر در مدینه تازه شد باز، بر آل علی غصه بی اندازه شد _ با دل بانو چه کرد درد جانسوز فراق آه، از شام وداع آه، از روز فراق _ یک طرف هجر امام یک سو اندوه پدر زینب ثانی چه دید در فراق تاجِ سر _ زین جدایی فاطمه همچو نی بی‌تاب شد طاقت دوری نداشت مثل شمعی آب شد _ عاقبت آن نور پاک کرد هجرت از حجاز آه از رنج سفر آه، از سوز و گداز _ رفت با آل علی از مدینه سوی طوس تا که بیند یک نظر چهرهٔ شمس الشموس - کاروان آن عزیز رفت با شور و نشاط تا به شهر ساوه شد با سرور و انبساط _ دشمنان کینه جو با هجومی سهمگین غرق در خون ساختند برخی از مردان دین _ کشتگان را تا که دید فاطمه اخت الرضا دردهایش تازه شد گشت تسلیم قضا - جمعی از پیران قم سوی او بشتافتند مردم گوهرشناس قدر دُر دریافتند - خواستند از آن عزیز شادی آرَد جای غم بر رواق چشمشان زود بگذارد قدم - مردمان، بیرون شهر منتظر، لحظه شمار مضطرب، دیده به راه ک کی سرآید انتظار - تا که آمد فاطمه شهر غرق نور شد از فروغ مهر او قلب ها پرنور شد - اهل قم بااشتیاق از جمال آفتاب خوب استقبال کرد با گل و نقل و گلاب - در پی او شد روان شهر تا میدان میر تا بگیرد همچو ماه نور از مهر مُنیر - میزبان آن عزیز آشنا در شهر بود حضرت آنجا روز و شب بود در ذکر و سجود - نور ذکر سجده اش آسمان ها را شکافت خانهٔ او زین سبب نام بیت النور یافت - نور حق از آن مکان پرتوافشانی نمود گشت روشن از دلش در دو عالم هرچه بود _ بانو از یاد امام باز شد لبریز غم در دل و جانش به پا گشت رستاخیز غم _ طاقت دوری نداشت زهر محنت می چشید تا ببیند روی او آه از دل می کشید _ آه، از فصل فراق کی رود تلخی ز یاد بین ماه و آفتاب چون جدایی اوفتاد _ باز بر قم رو نمود لحظه ای اندوهناک بعد هفده روز رفت سوی حق، آن نور پاک _ خواهر شاه غریب چونکه در قم درگذشت درد جانکاهی بزرگ در دل و جان، تازه گشت _ از در و دیوار شهر ناله می آمد به گوش سوی «بیت النور» شد سیل مردم در خروش _ میزبان فاطمه با دلی لبریز درد بین «باغ بابِلان» مرقدی آماده کرد _ بعد غسل و کفن او دو سوار با نقاب آمدند و دفن شد یادگار بوتراب _ ادامه دارد
✅ تشبیه چیست و چند نوع است؟ مانند کردن چیزی به چیز دیگر است و یکی از زیباترین آرایه‌های ادبیات فارسی است که شاعران در اشعار خود از آن بسیار استفاده می‌کنند. ویژگی‌های تشبیه عبارتند از؛ 1- این ویژگی از آن حیث جالب است که دو یا چند چیز را که تقریباً شباهتی آشکار به هم ندارند، به یکدیگر نسبت می‌دهد تا معنی و مقصود نویسنده یا شاعر از نوشته، برای خواننده قابل درک شود. 2- در تشبیه همیشه کمی اغراق وجود دارد. هرچقدر اغراق بیشتر باشد، زیبایی تشبیه را بیشتر می‌کند. 3- یکی از زیبایی‌های تشبیه در متن آن است که در ظاهر و با نگاه اول درست و بدیهی به نظر نمی‌رسد و خواننده را متحیر می‌کند، اما با کمی تأمل ربط آن نمایان می‌شود. در واقع نمی‌توان دو چیز را که در واقعیت از یک جنس هستند به هم نسبت داد و آن را تشبیه دانست. بیت زیر نمایش واضحی از کاربرد و وجود این آرایه برای زیبایی و خوانایی اشعار است که درخشندگی چهره را به خورشید تشبیه کرده است. رها شد ز بند زره ، موی او درخشان چو خورشید شد روی او (ارکان تشبیه یا اجزای تشبیه) همانطور که در معنی این آرایه‌ گفته شد تشبیه از اجزای مختلفی تشکیل می‌شود که عبارتند از مشبه، مشبه‌به، وجه شبه، ادات تشبیه که در ادامه درباره‌ی هرکدام توضیحاتی را می‌خوانید. رکن اول تشبیه، مشبه است. مشبه چیزی است که آن را به چیز دیگری تشبیه می‌کنیم؛ به تعبیری دیگر، طرف اول تشبیه مشبه است. در مثال زیر همدردی به چسب تشبیه شده است و مشبه است. همدردی در ارتباط انسان، مانند چسب است و اجازه می‌دهد عمق احساس دیگران را دریابیم. مشبه‌به رکن دوم است. چیزی است که مشبه به آن تشبیه شده‌است. به عبارتی طرف دوم تشبیه، مشبه‌به است. در مثال زیر زبان آدمیزاد به خود او (جسم و جانش) تشبیه شده است. پس عبارت خود او، مشبه به است. زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است. : کلمه یا صفتی که مشبه‌به قرار می‌گیرد، باید شناخته شده‌‌تر و معروف‌تر از مشبه باشد که فهم آن برای خواننده راحت‌ باشد. هرچه این ویژگی بیشتر در تشبیه رعایت شود، گیرایی و زیبایی متن بیشتر می‌شود. رکن سوم تشبیه، وجه شبه است که رابطه‌ای میان مُشبه و مُشبه‌به برقرار می‌کند؛ به عبارتی دیگر، وجه شبه همان ویژگی یا ویژگی‌های اشتراکی میان مُشبه و مُشبه‌بهْ است. پس مشبه با داشتن این ویژگی، شبیه به مشبه‌به می‌شود. در مثال زیر، تقسیم شدن، وجه اشتراک جهان سیاستمدارن و کیک عروسی است و وجه شبه قرار گرفته است. سیاستمداران جهان را مثل کیک عروسی میان خود تقسیم کرده‌اند. (ادات تشبیه یا ارکان تشبیه) رکن چهارم تشبیه، ارکان یا ادات تشبیه است و اجزای تشبیه را به یکدیگر مرتبط می‌کند. ادات در زبان فارسی، حروفی هستند که معنی شباهت را به خواننده می‌رسانند. پرکابردترین ادات تشبیه در زبان و ادبیات فارسی عبارتند از مثل، مانند، همچون، همچو، چون و چو. در مثال پایین، کلمه ما به وسیله چون، به شمع تشبیه شده است. امروز ما باید به لطف خداوند چون شمعی سوزان بتابیم. نکته: باید توجه داشت که کلمات چون و چو، هرگاه به معنای مثل و مانند در جملات ظاهر شوند، ارکان تشبیه به حساب می‌آیند و در غیر این صورت جزو ادات نیستند. (روش تشخیص اجزای تشبیه) برای تشخیض ارکان تشبیه بهترین کار این است که جمله را بر اساس قواعد دستور زبان فارسی مرتب کنید. چون در اشعار فارسی شاعر برای رعایت وزن و قافیه اجزای جمله را جابجا می‌کند. سپس با پرسیدن سؤالی ساده و پیداکردن جواب آن از داخل جمله به نتیجه‌ی مطلوب می‌رسیم. یعنی باید تشخیص بدهیم که چه چیزی مثل چه چیز دیگر است و چه چیزی باعث این شباهت شده است؟ حالا جواب سؤال اول، مشبه و جواب سؤال دوم، مشبه‌به و جواب بخش سوم، وجه شبه می‌شود و ادات تشبیه هم که مشخصاً در هنگام مرتب سازی اجزای جمله نمایان شده است. ستارگان همچون خورشیدی کوچک در آسمان می‌درخشند. اجزای این جمله از لحاظ دستوری مرتب‌اند. پس به سراغ پاسخ سوال می‌رویم: چه چیزی به چه چیزی و از چه جهتی به هم شباهت دارند؟ ستارگان از جهت درخشش به خورشیدی کوچک شباهت دارند. کانال آموزش عروض و قافیه و... سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie