خیزش پاجوش ها و احیای نئورادیکالیسم
در رقابت درون اصولگرایانه مجلس دوازدهم، فهرست های امنا، پایداری و جبهه صبح در تهران و بسیاری از شهرها بسیاری از کرسی های مجلس را به خود اختصاص دادند و یاران قالیباف، جایگاه برجسته ای در میان بالانشینان کسب نکرده اند.
این انتخابات پیام های آشکار و پنهان زیاد، قابل تامل و عبرت آموزی دارد که بررسی های کامل تری می طلبد.
با این حال چند نکته روشن است:
✓مشارکت در کل کشور حدود ۴۰ درصد، در کلان شهرها حدود ۳۰ درصد و در تهران حدود ۲۰ درصد است. به عبارت بهتر حدود ۶۰ درصد مردم کشور و نزدیک به ۸۰ درصد پایتخت نشینان سازوکار کنونی حکمرانی و فرایند قانونگذاری در کشور را به هیچ وجه قابل قبول نمی دانند.
✓رییس جمهور در رقابتی آسان وارد مجلس خبرگان شد اما سایر مقامات عالی رتبه چون رییس مجمع تشخیص که در رقابت پنج نفری برای چهار کرسی، پنجم و از خبرگان اخراج شد و رییس مجلس که فهرستش شکست خورد توفیقی نداشتند.
✓اصلاح طلبان و اصولگرایان میانه رو در شهرها عمدتا شکست خوردند.
✓آرای باطله معنادارترین گزینه انتخابات است.
✓ بزودی می توان اعلام کرد که مملکت رسما مال حزب اللهی هاست.
شرایط امروز کشور از دید من مشابهت بسیاری با دهه ۶۰ کشور دارد.
جامعه به یک چند قطبی هویتی دچار شده که دو سوی آن را رادیکالیسم انقلابی در بر گرفته است.
مهمترین ویژگی یک فرد یا جریان رادیکال، نگاه صفر یا صدی است که در رقابت سیاسی تنها میان دو گزینه تحریم یا تغییر انتخاب می کند.
در شرایط کنونی نیز در نمودار سه گزینه ای کشور که دو سوی آن با پیشرانی رادیکال ها در چپ و راست مشخص شده و میانه روها در میانه آن قرار دارند،
صف بندی های اعتقادی آشکاری در حال شکل گیری است.
تلاش برای هویت سازی درون گروه ها و دگرسوزی و دگرگریزی و خالص سازی در ادبیات و کارگزاران در هر دو طرف از مختصات بارز این رادیکالیسم است.
یک طرف، تلاش برای حذف دیگری از عرصه حاکمیت و دیگری تحریم و مشروعیت زدایی از نظام را در برنامه خود دارد و دایره این خالص سازی به اجزا و اعضای گفتمان های قبلا مشترک نیز سرایت کرده است.
امروز نه اصولگرایان سابق، در یک جبهه اند نه اصلاح طلبان پیشین و جریان شناسی سیاسی کشور در حال پوست اندازی جدیدی است.
پیشینه این شرایط را می توان در چالش های هویتی ابتدای انقلاب ردیابی کرد که گروه های مشارکت کننده در فرایند پیروزی، به دنبال نقش و سهم خود در مدیریت آینده کشور و حذف دگرهای هویتی خویش بودند. این شرایط با آغاز جنگ تحمیلی به محاق رفت و با آغاز دوران سازندگی و حاکمیت گفتمان توسعه با میانداری میانه روترها به سردی گرایید در حالی که در بطن خود این چالش هویتی را همچنان حمل می کرد.
دوم خرداد ۷۶ پیام آشکاری مبنی بر احیای رادیکالیسم چپ و تلاش برای تجدید نظر در بنیان های هویتی انقلاب بود که با بازآرایی جریانات سیاسی به دو گروه اصلی انقلابیون اصلاح طلب و انقلابیون اصولگرا شکل تازه ای یافت و میانه روترها را گوشه نشین کرد.
در این دوره پرتنش ۸ ساله، بخش چپ رادیکال هویتی، رشد زیادی نمود که به توسعه متقابل بخش راست رادیکال و سربرآوردن در عصر احمدی نژاد منجر شد.
با نگاه به عملکرد ناکام هر دو گروه رادیکال چپ و راست فرصت برای سربرآوردن گفتمان تازه اعتدال فراهم شد. روحانی با کنار هم نهادن هر دو سر طیف رادیکال چپ و راست، گفتمان خود را معتدل معرفی نمود و جامعه که سالها در تب و تاب چالش های هویتی درگیر بود را همگرا نمود.
شکست کارکردی دولت اعتدال بار دیگر رادیکال ها را در یک هدف مشترک همگرا ساخت و هر دو بخش رادیکال دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب را به نقد اعتدال از دو منظر کاملا متفاوت کشاند که به برجسته شدن خود این دو بخش رادیکال منجر شد.
در شرایطی که گفتمان اعتدال در سایه عدم برساخت هرگونه گفتمان تازه در دوره رییسی همچنان گفتمان غالب سیاسی کشور بود، شکست دولت اعتدال به رقابت میان رادیکال ها ترجمه و در غیاب رادیکال های چپ در انتخابات، عملا به حاکمیت رادیکال های اصولگرا تعبیر شد.
این بخش هویتی با توسعه ادبیات سیاسی خود مبنی بر یکدست تر نمودن عرصه حکمرانی و خالص سازی هویتی و جریانی، موفق شد گفتمان اعتدال و افراط را تثبیت نموده در ضدیت با آن بخش های میانه روتر اجتماعی و سیاسی را به همراه بخش رادیکال اصلاح طلبان و نیز اعتدال گرایان از میدان رقابت خارج سازد و در غیاب یا انفعال ۶۰ درصد مردم، رادیکالیسم را دوباره احیا کند.
بی تردید باید منتظر ماند و سرنوشت خالص سازان و چالش های گفتمانی و عملکردی آنان و دستاورد این گفتمان را در میدان واقعی به تماشا نشست. دستاوردی که ممکن است به تغییر در ساختار حکمرانی یا چالش در کف خیابان یا بازگشت اعتدال خواهان نیز منجر شود.
#حکمرانی_شایسته
#سرمایه_اجتماعی
#انتخابات
#رادیکالیسم
#نئورادیکالیسم
#مجلس_دوازدهم
کانال خط سبز
https://eitaa.com/sabzkhat
سیاستمدار یا سرباز ؟
در زمان کودکی ما از هر کودکی درباره آینده می پرسیدید یا می خواست خلبان شود یا دکتر یا پلیس یا رییس جمهور، رویایی که طی سالها بعد عمدتا تغییر می کرد و هر کودکی به مسیری دیگر می رفت.
شاید تنها کودکی که به بیشتر رویاهای کودکی های همه مان رسید محمدباقر قالیباف باشد؛ هم دکتر شد هم خلبان هم پلیس هم برای ریاست جمهوری تلاش زیادی کرد و البته رییس مجلس هم شد.
قالیباف را کمابیش همه می شناسند و در چند نکته در موردش اختلافی ندارند:
مدیری توانمند، خوشفکر، پرکار، پرانگیزه، میانه رو با اطرافیانی گاه متعارض و از طیف های مختلف که تنها به دلیل حضور شخص او برگردش جمع شده اند. مدیری که رویاهای بزرگش، با اقدامات بزرگش در نیروی انتظامی و شهرداری تهران معنادار شد.
یک سرباز واقعی که هرجا احساس تکلیف کند یا فرمان بگیرد حاضر است و چندان به نتایج شخصی آن نمی اندیشد.
ویژگی که برای یک سیاستمدار با تعاریف رایج پذیرفته نیست.
قالیباف یک مدیر اجرایی خوب است که با یک تحلیل نادرست خود و مشاورانش در جای درستی قرار نگرفته و صد واحد ظرفیت اجرایی خود را با بیست درصد بهره وری در مجلس به کارگرفته است.
قالیباف به عنوان یک سرباز توانمند و فداکار، برای زیردستانش یک فرمانده قدرتمند است که کارها را با همان روحیه فرماندهی به نتیجه می رساند، ویژگی که برای یک سیاستمدار با تعاریف رایج پذیرفته نیست.
او در عین حال یک شنونده خوب است. پای صحبت مشاوران کوچک و بزرگ می نشیند و از هریک به قدر وسع خود یاد می گیرد و به کار می بندد. روحیه ای که ستودنی است اما به سبب نداشتن یک بینش عمیق و یک گفتمان ویژه در خود و مشاوران نزدیکش، او را به سمت پراکنده کاری سوق می دهد و به سبب نداشتن ادبیات اختصاصی و ارتباطات سازمان یافته پایگاه اجتماعی اختصاصی نیز به دست نیاورده است.
قالیباف یک فرد کاملا تشکیلاتی و متعهد به آن است و بارها هزینه آن را پرداخت کرده است، چه در رقابت های ریاست جمهوری و چه در فهرست بندی های مجلس. با این حال برای خود تشکیلات اثرگذاری ندارد و به همین دلیل، تلاش های فراوانش برای پرچمداری و میانداری اصولگرایان و برساخت گفتمان نواصولگرایی همواره ناکام مانده است.
او این روزها در یکی از عملیات های سخت دوران سربازی خود قرار دارد، شرایطی که رقبای داخلی اصولگرایش شاید با تخریب باقیمانده اعتبارش در روز اعتبارنامه ها از او چهره یک رییس مجلس ناتوان را بسازند و او را تا مرز هاشمی و روحانی و لاریجانی شدن ببرند و آینده سیاسی اش را به واکنش او به این تخریب ها گره بزنند.
اما او به خوبی می داند که نه هاشمی است و نه روحانی و نه هیچ سیاستمدار دیگری.
قالیباف مدتهاست به یک برندسازی جدید نیاز دارد، برندی که با واقعیات جامعه و جایگاه و توان امروز خود و رقبایش سازگار باشد و بیش از همه به صبر نیاز دارد.
#حکمرانی_شایسته
#سرمایه_اجتماعی
#انتخابات
#نئورادیکالیسم
#قالیباف
#مجلس_دوازدهم
#نواصولگرایی
به کانال گاه نوشت های خط سبز بپیوندید.
https://eitaa.com/sabzkhat
اصلاحات در برزخ ؟
از روز انتخابات مجلس این خبر شایع شد که خاتمی، رهبر جبهه اصلاحات در انتخابات شرکت نکرده است. به سیاق انتخابات های پیشین این شایعه را بر نوعی بازی رسانه ای حمل کردم که خاتمی ضمن اینکه مانند برخی دفعات پیش به شکل غیرعلنی در انتخابات، رای داده مایل نیست از حضورش به عنوان یک محرک رسانه ای به سود انتخابات و به زیان جریان اصلاحات بهره برداری شود و احتمالا چند روز بعد، خبر یا عکسی از حضورش را منتشر خواهند کرد.
ناباورانه گفتگویی با آقای خاتمی خواندم که گفته بود :
«آگاهانه و صادقانه رأی ندادم.» و در ادامه ضمن تاکید بر اهمیت انتخابات گفته : «این بار تصمیم گرفتم همراه و همنوا با خیل ناراضیانی باشم که در عمق وجودشان بر این باورند که اگر راه نجاتی باشد راه اصلاح امور است». (جماران)
او در حالی همچنان از اصلاحات سخن گفته که با این اقدام خود عملا اصلاحات را به پایان رسیده اعلام نموده است.
انجام چنین کاری شاید برای یک کنشگر جوان انقلابی و تجدیدنظر طلب یا یک نامزد انتخاباتی شکست خورده عجیب نباشد اما از یک سیاستمدار کهنه کار با سابقه دو دوره ریاست جمهوری شگفت انگیز است.
برای هر دانشجوی سیاست روشن است که سیاست یعنی بازی در زمین احتمالات و پایان سیاست، یعنی رادیکالیسم و گرایش به خشونت.
هر دانشجوی سیاست همچنین می داند که اصلاحات با تغییرات نرم، قانونی، آرام و محدود تعریف می شود و گذر از این سطح از مطالبه گری، پایان اصلاح طلبی و آغاز ورود به رویکرد اپوزیسیون غیرقانونی است.
با مرور تاریخچه اصلاحات، می توان به روشنی دریافت که این جنبش اصیل بیش از یکصدساله، بر تغییرات آرام و قانونی استوار بوده و هرکجا تخلفی از این رویکرد رخ داده نه به اصلاح که به دشوارتر شدن فرآیندهای بهبود جامعه منجر شده است. تجربه تلخ استبداد صغیر پس از مشروطه که سرانجامی جز دیکتاتوری رضاخان نیافت یکی از این تجارب تلخ است که همواره پیش چشم است.
جنبش اصلاحات در هر جای دنیا از جمله ایران با همین مختصات شناخته می شود و نقض این قاعده ورود به جنبشی تازه است که هرچه باشد جنبش اصلاحات نخواهد بود.
ورود خاتمی به مرحله جدید کنشگری سیاسی، در واقع، اعلام استعفا از رهبری جنبش اصلاحات و اعلام عضویت و پیوستن به جنبش تغییرطلبی رادیکال است که سالیانی است از جنبش اصلاحات عبور کرده است؛ جنبشی که رهبری آن بی تردید در دست افرادی است که سابقه بیشتر و رادیکال تری داشته، هزینه های سنگین تری پرداخته اند؛ افرادی چون تاج زاده که مدتهاست از روش و منش خاتمی عبور کرده و او را نه رهبر که به عنوان یک عضو هم به سختی خواهند پذیرفت.
به نظر می رسد حاکمیت جریان رادیکال اصلاحات همچون اذر منصوری و برخی دیگر بر فرآیندهای تصمیم گیری در جبهه اصلاحات و به حاشیه راندن چهره های معقول و باتجربه تری چون بهزاد نبوی بر خاتمی تاثیر زیادی داشته و راهبری اصلاحات با یک تغییر رویکرد راهبردی به سمت خروج بیشتر از حاکمیت و رفتارهای رادیکال سیاسی و اجتماعی سوق یافته است؛ رویکردی که ممکن است حاصل تحمیل تحلیل های پیشاانقلابی برخی چهره های رادیکال اصلاحات ناظر بر تغییرات قریب الوقوع ساختاری در نظام باشد.
اقدام اخیر خاتمی را می توان تلاش برای رهایی از فشار افکار عمومی اطرافیان پرتوقع در آخرین روزهای عمر سیاسی خاتمی دانست تا از او یک قهرمان اصلاح طلب ساخته و به درجه بازنشستگی سیاسی نایل کنند.
اقدامی که با هر تحلیلی صورت پذیرفته باشد به سبب نبود جایگزینی بالفعل و عدم جامعیت چهره های بالقوه ای چون روحانی یا لاریجانی و... به خلأ رهبری اصلاحات و رشد نئورادیکالیسم در عرصه های سیاسی و اجتماعی منجر خواهد شد.
به نظر می رسد که نظام، در آینده نزدیک، شاهد دوقطبی پرچالش و همزمان مکملی میان رادیکالیسم محافظه کار و رادیکالیسم تجدیدنظر طلب خواهد بود که موجب برآمدن یکی در ساختارهای قانونی و برآمدن دیگری در گفتمان سیاسی کشور شده و می تواند به رادیکالیزه تر کردن سپهر سیاسی کشور منجر گردد و اصلاحات واقعی که ضرورت حکمرانی امروز است را به حاشیه براند.
امروز به همان اندازه که بخش اقلیت افراطی اصولگرایان از دستیابی به قدرت خوشحالند، بخش اقلیت افراطی اصلاح طلبان سابق شادمانند و از دید هر دو دسته، امروز، روز انتقام است.
این رویارویی همگرایانه رادیکال، در صورت قدرت یابی ترامپ، معنادارتر و به یک هم افزایی نئورادیکال در داخل و خارج منتهی خواهد شد.
#حکمرانی_شایسته
#سرمایه_اجتماعی
#نئورادیکالیسم
#اصلاحات
#خاتمی
به کانال گاه نوشت های خط سبز بپیوندید.
https://eitaa.com/sabzkhat
اسلام؛ رؤوف یا گوشت تلخ؟
شب بیست و سوم ماه رمضان، شبکه سه سیما بسان هرسال سخنرانی شیخ حسین انصاریان را پخش کرد. شیخ حسین را می توان یکی از محبوب ترین گویندگان گرایش عرفانی به دین قلمداد کرد که تلاش دارند اسلام را زیبا و محبوب معرفی کرده و جذب حداکثری و یا به تعبیر خود او جذب صددرصدی را محور تبلیغ دینی خود قرار دهند. اوج سخنان او شاید در دو جا بود : یکی وقتی که از نماز خواندن پیامبر ص بر پیکر زنی بدکاره گفت که به سبب آب دادن به یک سگ، مورد لطف خدا و پیامبرش قرار گرفته و زمینه نهی پیامبر نسبت به سرزنش کنندگان متدین آن روز را فراهم ساخته است.
دومی هم زمان دعای پایان شب قدر که ثواب عبادت آن شب را به هم زنان اهدا و مسوولان را بابت ناتوانی هایشان سرزنش کرد.
چند شب بعد همان شبکه سه، حجه الاسلام پناهیان در سخنان خود، پیامبر ص و امیرالمومنین ع را افرادی گوشت تلخ معرفی کرد که نسبت به احکام دین خدا خشن بوده اند به حدی که خود این معصومان نیز نسبت به این ویژگی ها اظهاراتی فرموده اند. رویکردی که قایل به ضرورت بازخوانی فقهی جدیدتری از اسلام مبانی بر فقه حکومتی است، دیدگاهی که بویژه پس از حوادث سیاسی دهه ۷۰ و رشد مفاهیم مرتبط با اسلام رحمانی با جدیت بیشتری وارد گفتمان سازی شد.
نکته نخست، سپاس از شبکه سه است که هر دو گرایش به اسلام را پخش می کند و رسانه ملی را به درستی معنا می بخشد.
نکته دیگر اظهاراتی است که مدعی جسارت به پیامبر ص و امیرالمومنین ع در سخنان آقای پناهیان بودند. بنده نه جسارتی دیدم نه چنین برداشتی از مجموع کلام ایشان داشتم.
اما نکته مهمتر از دو مورد پیشین تقابل یا همزیستی این دو خوانش از اسلام است که قرنهاست در فرهنگ ما وجود دارد. چالش های ادبیاتی ما در لسان حافظ و دعوای میان درویش و محتسب یا فقیه و صوفی امروز همچنان زنده است.
یکی اسلام را دین رحمت و رأفت می داند و دیگری دین خشونت و سختگیری. یکی خدا را رحمان و رحیم و ستار می داند و دیگری منتقم و شدیدالعقاب.
بی تردید هیچ کدامشان هم قائل به نفی صفت مقابل در خداوند نیستند بلکه جنبه غالب تبلیغی شأن از خدا و دین اوست که چنین تمایزی را میان ایشان ایجاد می کند.
این چالش چند قرنی گاه بیش از سایر زمان ها جلوه می کند که می توان در ادبیات و تاریخ مان به خوبی ببینیم.
از دید من زمانه ما یکی از همان دوره هاست. دوره ای که #نئورادیکالیسم ، جلوه غالب جامعه شده و #افراط و #تفریط از دو سو جامعه را به سمت خود می کشند.
یک طرف تلاش می کند مردم را با خدا آشتی دهد ولو با نادیده گرفتن برخی از شریعت و دیگری راه رستگاری را در اجرای کامل شریعت می داند.
اولی، مردم کوچه و بازار را بندگان خوب خداوند می داند که باید به هر وسیله پیوندشان را با خدا و دین ولو در کمترین حد حفظ کرد و دیگری کوچه و بازار را عرصه حیات الهی می داند که نباید از حدودش گذشت و باید خاطی را به سختی نقره داغ کرد.
یکی بر رجا استوار است و دیگری بر خوف.
اولی مسوولان را مقصر می داند و دومی مردم خطاکار را.
اولی دولت را طبیب دوار می داند که حال اضعف مردم را درک می کند و با رأفت برخورد می کند و دومی دولت را محتسب شهر می داند که با ترکه ای در خیابان به دنبال خطاکاران است.
من آنقدر سواد ندارم که یکی را درست و دیگری را نادرست بدانم اما این را می فهمم که چالش امروز نه دعوای تاریخی #شریعت و #طریقت است نه جنگ درویش و محتسب بلکه نماد و نمود روشن رشد نئورادیکالیسم و برآمدن قطب های افراطی گری و کشیده شدن بخشی از جامعه به این دو سر طیف و رهاشدگی میانه این میدان و میلیون ها شهروندی است که دیندار اما سرگردان و بی و پناه است.
این، #حکمرانی_شایسته است که باید جایگاه خود را در میانه این میدان بیابد و سیاست و فرهنگ و جامعه را با قواعد فقهی و قوانین فراگیر راهبری کند.
#حکمرانی_شایسته
#سرمایه_اجتماعی
#رسانه_ملی
#نئورادیکالیسم
#اسلام_رحمانی
#اسلام_گوشت_تلخ
#پناهیان
#انصاریان
#طریقت
#شریعت
به کانال گاه نوشت های خط سبز بپیوندید.
https://eitaa.com/sabzkhat