eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت 2 🔴 قرآن کریم، سپری در برابر شیطان اما درخواست دوم: «وَ مِنْ نَزَغاتِ الشَّيْطانِ وَ خَطَراتِ الْوَساوِسِ حارِساً»؛ پروردگارا به‌وسیله‌ی قرآن مرا از تحریک شیطان حفظ کن. حارس یعنی حافظ و حراست یعنی حفاظت. حارس به معنای محافظ و نگهبان است. نزغه به معنای تحریک است و حمله‌های تحریک‌کننده؛ حمله‌ای که انسان را به حرکت درآورد. قرآن می‌فرماید اگر شیطان به تو حمله‌ای داشت که شما را به سمت اندیشه‌های آلوده و حالات خبیثه و اعمال ناشایست تحریک کرد: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ؛ به خدا پناه ببر». وساوس معنایش خاص‌تر است از نزغ و نزغ معنی‌اش وسیع‌تر است. معنای وسوسه عمدتاً برمی‌گردد به خطورات ذهنی و درونی. خطرات که جمع خطر است مثل نزغه، به معنای ورود مخفیانه است. خطورات، ورودهای مخفی و ظریف و پنهان‌کاری است. نزغه معنایش وسیع‌تر و آشکارتر است که تمام بخش‌ها را در بر می‌گیرد؛ ولی وسوسه خطورات عمدتاً ذهنی و قلبی است. اینها را به مناسبت در دعای هشتم مباحثه کردیم. اینجا امام (علیه السلام) نقش قرآن کریم را به عنوان سپر حفاظتی و سنگر نگه‌دارنده در برابر تیرهای آشکار و پنهان شیطان معرفی می‌کند. معلوم شد که شیطان شلیک‌های آشکاری دارد که نزقه است، و شلیک‌های پنهانی دارد که وسوسه است. قرآن کریم درحقیقت مظهر کهف حصین و پناهگاه الهی است. خداوند تبارک تعالی می‌فرماید: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ؛ به خدا پناه ببر». یکی از مصادیق بسیار بزرگ و برجسته و اصلی‌اش عبارت است از پناهنده شدن به قرآن کریم. قرآن، حصن حصین در برابر نزغات و وساوس شیطان است. اگر کسی آن را نداشته باشد، بدبخت است. هر کس سپر قرآنی نداشته باشد، سنگر قرآنی نداشته باشد و در حفاظت قرآن نباشد، کارش ساخته است. قرآن نگهدارنده است و با آن می‌شود به جنگ شیطان رفت. شیطان هم ذهن شما را می‌برد، هم فکر شما را می‌برد و هم قلب و روان شما را آلوده می‌کند و به اعمال شما آسیب می‌زند. لذا خداوند می‌فرماید: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» که یعنی «فَاسْتَعِذْ بالقرآن»؛ زیرا قرآن نور الله، ذکر الله و علم الله است. «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ»، یعنی در سایه ولیّ حق قرار گیرید. به عترت طاهرین پناهنده شوید تا حفظ شوید. انسان همیشه در خطر دائمی است؛ چون خطر شیطان دائمی است و هیچ انقطاعی ندارد. دشمن قسم‌خورده‌ی فعال و حاضر در صحنه است. حملاتش نوعاً ناگهانی و مخفیانه و غافل‌گیرکننده است. گاهی انسان کارش به جایی می‌رسد که نیاز به حمله‌های مخفیانه شیطان ندارد. کسی که درِ ذهن و جانش را به روی شیطان باز می‌کند، دیگر شیطان لازم نیست از پنجره یا زیر در وارد شود. اینها برای کسانی است که درها را می‌بندد و شیطان رهایش نمی‌کند و می‌خواهد از این راه‌ها وارد شود. با رفاقت با اهل معصیت، همنشینی با بطالین، پرسه زدن در فضاهای آلوده‌ی مجازی و... انسان درِ شخصیت خود را به روی شیطان می‌گشاید. آنجایی که انسان دعوت نکرده و درها را بسته، باز هم باید مواظب خطر شیطان بود. چنانچه سرمایه‌های ما از دست برود، استحصال و بازیابی‌اش تقریباً غیرممکن است. اگر ذهنت قرآنی باشد، زره‌دار می‌شود؛ چون ذکر است. اگر فکرت قرآنی شد، زره‌پوش می‌شود و شیطان دیگر به‌آسانی دستش به شما نمی‌رسد. هر وقت وسوسه‌ای بیاید، قرآن جلوی چشمت است و به ذهنت می‌آید و این، حاصل مجالست با قرآن و قرآنی شدن است. این حالت ذکر و روشنایی، طراحی‌ها و برنامه‌های شیطان را عقیم می‌کند؛ لذا واقعاً نعمت بزرگی است. 👈 ادامه دارد ... 👤 استاد ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 3 🔴 نقش قرآن کریم در مهندسی اعمال و رفتار حضرت (علیه السلام) در ادامه تفصیل می‌دهند و می‌فرمایند: «وَ لِأَقْدامِنا عَنْ نَقْلِها اِلَى الْمَعاصى حابِساً». از منطقه‌ی وسوسه و نزغه ما را می‌برد به میدان عمل و باز نقش قرآن کریم را در مهندسی اعمال و رفتار ما کاملاً تشریح می‌کند. در اینجا سه جمله‌ قابل تأمل است: یکی راجع‌به قدم‌هاست، دیگری درباره زبان و سومی در مورد اعضا و جوارح. این منطقه، منطقه‌ی عمل است. جوارح عام است و از بین جوارح یکی قدم و دیگری زبان، تخصیص به ذکر پیدا کرده است. ایشان از قدم شروع می‌کنند و سراغ زبان می‌روند و تعمیم می‌دهند به همه‌ی جوارح. این منطقه، منطقه‌ی عمل است که تحت تأثیر منطقه‌ی قلب ما است. قلب ما نیز تحت تأثیر تدبیر و فکر ما است. فکر ما تحت تدبیر خرد ما است. به تعبیر حضرت علی (علیه السلام): «اَلْعُقُولُ أئِمَّةُ الأفْکارِ، وَ الاْفْکارُ أئِمَّةُ الْقُلُوبِ، وَ الْقُلُوبُ أئِمَّةُ الْحَواسِّ، وَ الْحَواسُّ أئِمَّةُ الاْعْضاءِ؛ عقل پیشواى فکر و اندیشه است، فکر پیشواى قلب و درون، قلب پیشواى حواس و حواس پیشواى تمامى اعضا است». بخشی که صحبت می‌شود، بخش منزل شخصیتی ما و نقش نازل است. جالب است بدانید در کتابی که آقای اسمیت نامی نوشته، حاصل جمع ادیان را آنجا خلاصه‌بندی کرده بود. کار باسلیقه و قشنگی بود. جالب است که ادیان الهی و توحیدی تمام طبقات شخصیت ما را مهندسی توحیدی می‌کنند (بادی مایند سول اسپریت) که اوجش می‌شود «روح». او مسیحیت و اسلام را مطالعه کرده و کتاب‌های آسمانی را خلاصه‌برداری و جمع‌بندی کرده و نسبت‌هایش را درآورده است. جوارح در این بیان عالی جوارح ذهن و حواس هستند. خیلی لطیف است که در اینجا مقام شرحش نیست. جوارح تحت مدیریت حواس هستند، حواس تحت مدیریت قلوب، قلوب تحت مدیریت افکار و افکار تحت مدیریت عقول. لذا هر وقت حال و حسی داشتید و از خدای متعال چیزی خواستید، عقل بخواهید. نگران نشوید، نمی‌خواهم بگویم ندارید. تکامل و رشد و شکوفایی‌اش را از حضرت حق تمنا کنید. اگر عقل بیاید، همه‌چیز می‌آید و چنانچه عقل نباشد، هیچ‌چیز نیست. چشم هم همین‌گونه است. گاهی انسان می‌بیند طرف به حسب ظاهر اهل علم و مطالعه و عبادت است، ولی خبری نیست. نگاه می‌کنی، می‌بینی اول ما خلق اشکال دارد؛ برای همین با این چیزها به جایی نمی‌رسد. البته این ظروف چون مرتبط هستند و دستشان در دست هم است، انسان از طریق تنظیم جوارح می‌تواند به مراتب بالاتر قدم بنهد؛ به شرطی که از روش علمی باشد. به قول خودمان از پایین به بالا باشد. روش درونی که از بالا به پایین است، خیلی مخاطره دارد. اجمالاً خاطرتان باشد این مناطق، مناطق شخصیت ما است. امام (علیه السلام) می‌خواهند به ما بگویند همه‌ی ابعاد شخصیت ما باید قرآنی باشد. این خصوصیت قرآن است که همه‌ی وجود ما را ذیل مهندسی توحیدی الهی سازمان‌دهی می‌کند و عقل، فکر، قلب، حواس و جوارح را در محیط نور خدا قرار می‌دهد. حالا این قسمت بخش نازل است. نزغات شیطان و خطرات وساوس مربوط به منطقه‌ی قبلی است که منطقه‌ی فکر و قلب است. اینجا مربوط به محیط اعمال و منطقه‌ی بدن است. حال حضرت می‌فرمایند: «وَ لِأَقْدامِنا عَنْ نَقْلِها اِلَى الْمَعاصى حابِساً»؛ خدایا پاهای ما را از رفتن به سوی گناه حبس کن. حبس در فارسی نگه داشتن است. حابس به معنای مانع است؛ یعنی نگه داشتن. خیلی مطلب جدی است. این پا به سوی جلسه‌ای می‌رود که در قلب و مرکز جهنم است. به سمتی می‌رود که تحت مدیریت شیطان است. اگر قرآنی نباشی و تحت تربیت قرآن نباشی، خودت با پای خودت وسط جهنم می‌روی. 👈 ادامه دارد ... 👤 استاد ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 4 🔴 حفظ زبان در پرتو قرآن کریم درخواست بعدی چیست؟ «وَ لِأَلْسِنَتِنا عَنِ الْخَوْضِ فِى‏الْباطِلِ مِنْ غَيْرِ ماافَةٍ مُخْرِساً». چه لال خوبی است! خداوند متعال خطاب به حضرت موسی (علیه السلام) می‌فرماید: «أسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُ‌جْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ‌ سُوءٍ؛ دستت را در گریبانت ببر تا بدون هیچ عیبی سفید و درخشان بیرون آید». نه اینکه دستت مریضی گرفته باشد. نه! حسی در دست تو هست که می‌درخشد و معجزه می‌شود. نمی‌خواهم زبانم مریض شود. نه! گویا باشد؛ اما به رضای تو باشد. چیزی را بگوید که تو می‌پسندی. قول سدید بگوید، قول حسن بگوید، حکمت بگوید، ذکر بگوید. لال شود از باطل و فحش و دروغ؛ از آنچه دلی را می‌شکند؛ از آنچه عابرویی را می‌برد. همه را حضرت ذیل کلمه‌ی «باطل» جمع کرد. ارتکابش تعبیر شده به «خوض» که به معنای راه رفتن در آب است. خوض بر وزن حوض است. اینکه انسان راحت گرفتار امور بیهوده و باطل شود. زبان عامل سهل و آسان و راحتی است برای اینکه انسان دچار گناه شود. آدم بخواهد از جایش بلند شود و راه برود، سخت است؛ ولی زبان فقط کافی است که یک جمله‌ بگوید. اینجا محل دست‌اندازی‌های عجیب و غریب شیطانی است. در بین جوارح هیچ‌کدام در معصیت‌ها جلوتر از زبان نیست؛ لذا قرآن کریم فرمود: تو اگر زبانت را به تقوا آراستی، تمام اعمالت اصلاح می‌شود و کم و کاستی‌هایت را خودم می‌بخشم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً يُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ يَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا دارید و سخنی استوار گویید. تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشاید». سدید نقطه‌ی مقابل باطل است. قول سدید، یعنی قول حق. سدید اگر آراسته به حسن و... باشد که چه بهتر. اگر زبان اصلاح شد، خود خدای متعال اعمال شما را اصلاح می‌کند و گناهان شما را می‌بخشد. اگر زبانت درست شود، همه‌چیزت درست می‌شود. زبان چیز عجیبی است! گرفتاری‌هایی که ما در جامعه داریم، به خاطر زبان است. زبانمان تربیت نشده است. خیلی از طلاق‌ها و جدایی‌ها حاصل زبان تربیت‌نشده است. خیلی از اختلاف‌های اجتماعی حاصل زبان تقویت‌نشده است. خیلی از دلسردی‌های که در جامعه پیدا می‌شود، حاصل زبان تربیت‌نشده است. پس قول سدید چه می‌شود؟ چون به قوه‌ی من اهانت شده، هرچه دلم خواست باید بگویم؛ حتی اگر به مصلحت کشور نباشد. بعضی‌ها جناحشان از ناموسشان مهم‌تر است. زبانشان خوض و رها می‌شود، مثل شنای در آب. آب می‌رود و این هم دست و پا می‌زند و بیشتر فرو می‌رود. زبان خیلی حساس است. ان‌شاءالله خداوند زبانمان را با قرآن تربیت کند. اولین نشانه‌های تربیت در زبان آشکار می‌شود و نخستین نشانه‌های تحقق به ادب الله در زبان خود را نشان می‌دهد. مؤمن در گفتارش خیلی محتاط است و کم‌گو و کم‌سخن می‌شود. بعضی‌‌ها برای هر چیزی اظهار نظر می‌کنند و در هر مطلبی ورود پیدا می‌کنند و برای خودنمایی، اظهار اطلاع می‌کنند. در قرآن نیز از واژه‌ی خوض استفاده شده است. فرمود اگر کسی را دیدید که چرت و پرت می‌گوید، به سخنانش گوش ندهید. همان‌طور که باطل‌گویی و خوض در باطل آسیب‌هایی دارد، شنیدنش هم آثار بدی دارد. اگر دیدید کسانی کفر می‌گویند و درباره آیات ما، شبهه تولید می‌کنند، با آنها نشینید، مگر اینکه مشغول صحبت دیگری شوند 👈 ادامه دارد ... 👤 استاد ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 5 🔴 هنر قرآن کریم «وَلِجَوارِحِنا عَنِ اقْتِرافِ الْاثامِ زاجِراً»؛ جوارح و همه‌ی امکاناتی را که در بدن ما است، از اینکه مرتکب گناه شوند، به‌وسیله‌ی قرآن حفظ کن. زاجر یعنی مانع. اقتراف نیز به معنای انجام دادن و ارتکاب است. چگونه قرآن نگهداری‌اش می‌کند؟ قرآن کریم همه را مؤدب می‌کند و تقوا می‌آورد. انس با قرآن حاصلش این است. در ادامه یک مطلب خیلی فوق‌العاده بیان می‌شود: «وَ لِما طَوَتِ الْغَفْلَةُ عَنَّا مِنْ تَصَفُّحِ الْاِعْتِبارِ ناشِراً». اعتبار به معنای عبرت گرفتن است که چند جلسه پیش راجع‌به عبرت گرفتن توسط قرآن کریم توضیح دادیم. اعتبار به تفکر عمیق و همه‌جانبه گفته می‌شود. آنجا که شما می‌خواهید از ظواهر عبور کنید و به پشت صحنه‌ها برسید، به آن می‌گویند اعتبار که با فکر جلو می‌رود. اینجا حضرت می‌فرماید فکر و عبرت‌گیری ما به‌وسیله‌ی غفلت در هم پیچیده می‌شود. غفلت، نقطه‌ی مقابل ذکر است. غفلت طومار فکر و اعتبار انسان را درهم می‌پیچد. قرآن کریم این طومار و اعتبار شما را باز می‌کند؛ چون ناشر است. تعبیر بسیار فوق‌العاده‌ای است. از جهات بلاغی‌ نیز خیلی دلنشین است. «تَصَفُّح» نگاه عمیق همراه با نظر و عبرت است. می‌فرماید: پروردگارا به هدایت قرآن این فکر درهم‌پیچیده و منطقه‌ی اعتبار ما که از کار افتاده، باز کن و به میدان بیاور. این هنر قرآن کریم است: آزادسازی فکر از غفلت. به برکت قرآن و انس با آن، زبانمان را حفظ کند که چه شود؟ تا دوباره به قرآن برسیم. مگر در قرآن چه خبر است؟ «من القرآن الی القرآن و فی القرآن». سحر فی القرآن و مع القرآن مقصد اولیا است که به آنجا برسند. از رهگذر این مراقبت‌ها و تقوا و حفاظت و صیانت چشم و زبان و دست و جوارح و فکر و عقل و قلب تا انس سحرگاهی، تازه می‌رسیم به فهم عجایب قرآن: «حَتّى‏ تُوصِلَ اِلى‏ قُلُوبِنا فَهْمَ عَجآئِبِهِ، وَ زَواجِرَ اَمْثالِهِ». آنچه در مثال‌های قرآن از شگفتی‌ها تعبیه شده، خودش نگاه‌دارنده و بازدارنده است. اگر به قرآن دست یابیم، به چیزی رسیده‌ایم که هیچ بزرگی در عالم نمی‌تواند تحملش کند. 👈 ادامه دارد ... 👤 استاد ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 6 🔴 صلابت و عظمت قرآن کریم «الَّتى ضَعُفَتِ الْجِبالُ الرَّواسى عَلى‏ صَلابَتِها عَنِ احْتِمالِهِ»؛ کوه‌های دماوند و سبلان، با آن بزرگی و شکوه نمی‌توانند تحملش کند. خود قرآن هم می‌فرماید: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم، قطعاً آن را از ترس خدا فروتن و ازهم‌پاشیده می‌دیدی. و این مَثَل‌ها را برای مردم می‌زنیم تا بیندیشند». حیف که فکرها تعطیل است! فکر که تعطیل شد، دل تعطیل می‌شود و خشیت نخواهد داشت. هرچه آیه هم برای ما خوانده ‌شود، اثر نمی‌کند. اگر به کوه خوانده شود، چیزی از آن نمی‌ماند؛ اما انسان غافل دلش به رحم نمی‌آید و نمی‌لرزد. پس مقصد چه شد؟ فهم عجایب قرآن. کل این قطعه در این آیه جمع‌بندی شده است: «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ؛ جز پاكان نمي‌توانند به آن دست زنند [دست يابند]» که همان «طهارت جوارحی» است. گفتیم بدن نازل‌ترین بخش شخصیت است. طهارت قلب، حواس و فکر مقدمه‌ای می‌شود برای دیدار با قرآن. تا طاهر نشوی، این دیدار ممکن نمی‌شود. هرچه سهم تو از عصمت و طهارت بیشتر شود، دریافت تو از قرآن به همان میزان بیشتر می‌شود. ان‌شاءالله خدای متعال توفیق کسب طهارت جهت دریافت معارف قرآن را به همه‌ی ما عطا فرماید. 👤 استاد ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
◀️ جامع ! از این کسان مباش! 14. «(از کسانى مباش که) به هنگام بى نیازى مغرور و فریفته دنیا مى شود و به هنگام فقر مأیوس و سست مى گردد»; (إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ، وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ). این حالت افراد کم ظرفیت است که به هنگام غنا و بى نیازى همه چیز حتى خدا و خویشتن را به فراموشى مى سپارند و مال و ثروت و مقام تمام وجودشان را پر مى کند ارزش هاى انسانى درنظرشان بى رنگ و بندگى خدا از دست مى رود و به هنگام فقر و تنگدستى یأس و نومیدى و به دنبال آن سستى و ناتوانى تمام وجودشان را احاطه مى کند. قرآن مجید نیز در این باره مى فرماید: «(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الاِْنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ * وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ); و اگر از جانب خویش، رحمتى به انسان بچشانیم سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتى و زیانى که به او رسیده، نعمت هایى به او بچشانیم به یقین مى گوید: بدى ها از من برطرف شده; (و دیگر باز نخواهد گشت) و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى شود» آیات دیگرى در قرآن مجید نیز همین معنا را درباره افراد کم ظرفیت و ضعیف الایمان بیان کرده است; اما مؤمنان پرظرفیت اگر تمام دنیا را به آنها بدهند مغرور و طغیان گر نمى شوند و اگر بر خاک سیاه بنشینند نه از رحمت خدا مأیوس مى گردند و نه سستى در وجودشان راه مى یابد. 15. «(و از کسانى مباش که) به هنگام عمل کوتاهى مى کند و به هنگام درخواست و سؤال اصرار مى ورزد»; (یقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَیبَالِغُ إِذَا سَأَلَ). اشاره به افراد سست و تنبلى است که مرد میدان عمل نیستند و همیشه دستشان به سوى این و آن دراز است گویى از زندگانى مستقل بیزارند و به زندگى وابسته دلخوش، در حالى که تعلیمات اسلام به ما مى گوید تا مى توانى روى پاى خود بایست و تا توان دارى چیزى از دیگرى درخواست نکن که اولى باعث عزت و دومى سبب ذلت است. در حدیث کوتاه و پرمعنایى از امام باقر(علیه السلام) خطاب به یکى از اصحاب خاصّش مى خوانیم: «اگر در خواست کننده مى دانست در سؤال و درخواست چه (ذلت و حقارتى) وجود دارد هیچ کس از دیگرى تقاضایى نمى کرد و اگر کسى که دستِ دهنده دارد مى دانست در بخشش چه (افتخار و فضیلتى) وجود دارد احدى تقاضاى دیگرى را رد نمى کرد»; (لَوْ یَعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِی الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَلَوْ یَعْلَمُ الْمُعْطِی مَا فِی الْعَطِیَّةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً). در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که مى گوید: رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى أَحَبَّ شَیْئاً لِنَفْسِهِ وَأَبْغَضَهُ لِخَلْقِهِ أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ وَأَحَبَّ لِنَفْسِهِ أَنْ یُسْأَلَ; خداوند متعال چیزى را براى خود دوست مى دارد و براى بندگانش مبغوض مى شمارد; براى بندگان سؤال و درخواست (از یکدیگر) را مبغوض شمرده و براى خودش سؤال کردن بندگان را محبوب مى داند». همچنین از امام صادق(علیه السلام) در حدیث پرمعناى دیگرى مى خوانیم که گروهى از طائفه انصار نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمدند و سلام کردند و حضرت به آنها پاسخ گفت. عرض کردند: اى رسول خدا! ما حاجتى از شما مى خواهیم. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: بگویید. عرض کردند: حاجت ما بسیار بزرگ است فرمود: بگویید چیست؟ عرض کردند: بهشت را براى ما نزد پروردگارت تضمین کن. پیامبر(صلى الله علیه وآله) سر به زیر افکند و با چوب دستى که در دست داشت بر زمین زد سپس سر را بلند کرد و فرمود: «أَفْعَلُ ذَلِکَ بِکُمْ عَلَى أَنْ لاَ تَسْأَلُوا أَحَداً شَیْئاً; من این کار را براى شما انجام مى دهم به شرط این که درخواستى از هیچ کس (در زندگى خود) نکنید». امام(علیه السلام) فرمود: از آن به بعد آنها حتى هنگامى که به مسافرت مى رفتند اگر تازیانه آنها به زمین مى افتاد به شخص پیاده اى نمى گفتند تازیانه را به من بده; خودشان پیاده مى شدند و تازیانه را بر مى داشتند و اگر بر سر سفره نشسته بودند کسى از حاضران به ظرف آب نزدیک تر بود آن که دور نشسته بود نمى گفت از آن آب به من بده; خودش بر مى خاست و از آن آب مى نوشید (البته منظور این است انسان کارى را که خود مى تواند انجام دهد از دیگران نخواهد و سربار دیگران نباشد). 👈 ادامه دارد ..... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ جامع ! از این کسان مباش! 16. «(و از کسانى مباش که) هرگاه شهوتى براى وى حاصل شود گناه را جلو مى اندازد و توبه را به تأخیر و اگر محنت و شدتى به او برسد (بر اثر نداشتن صبر و شکیبایى) از دستورات دین به کلى دور مى شود»; (إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیةَ، وَسَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ). این صفت نیز از اوصاف افراد ضعیف و ناتوان و کم ظرفیت است تا عوامل شهوت در برابر آنها نمایان مى شود به سرعت به سوى آن مى روند و کام دل از آن بر مى گیرند; ولى نوبت به توبه که مى رسد امروز و فردا مى کنند و به هنگامى که مشکلى در زندگى آنها رخ دهد با خداى خود قهر مى کنند و دستوراتش را به فراموشى مى سپارند و حتى گاه زبان به سخنان کفرآمیز مى گشایند. آنها کسانى هستند که با کمترین تغییرى در زندگى، زبان به شکوه مى گشایند و به زمین و آسمان بد مى گویند. قرآن مجید درباره این گونه اشخاص میگوید: «إِنَّ الاِْنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَإِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً); به یقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است. هنگامى که بدى به او رسد بى تابى مى کند و هنگامى که خوبى به او رسد مانع دیگران مى شود (و بخل مى ورزد)». 17. «(از کسانى مباش که) عبرت آموختن را مى ستاید (و به دیگران آموزش مى دهد) ولى خود عبرت نمى گیرد و موعظه بسیار مى کند; اما خود موعظه و اندرز نمى پذیرد»; (یصِفُ الْعِبْرَةَ وَلاَ یعْتَبِرُ، وَیبَالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَلاَ یتَّعِظُ). این وصف عالمان بى عمل و مدعیان بى تعهد و ریاکاران فاقد اخلاص است که در قرآن مجید سبب خشم شدید خداوند شمرده شده است. شک نیست که این جهان دار عبرت است و تاریخ پیشینیان مملو از درس هاى عبرت آموز. هرگاه انسان چشم بینا و گوش شنوا داشته باشد مى تواند سرنوشت آینده خود را در آیینه تاریخ و حوادث عبرت آموز زمان خود ببیند. ولى افسوس که هواى نفس و حب ذات پرده اى در برابر چشمان او مى کشد و مانع گوش او از شنیدن پیام هاى تاریخ مى شود و عجب این که این درس ها را به دیگران مى دهد ولى خود در عمل از آنها بى بهره است. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «(فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَالْغاوُونَ); پس همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده مى شوند».(24) مى فرماید: «هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلاً بِأَلْسِنَتِهِمْ ثُمَّ خَالَفُوهُ إِلَى غَیْرِهِ; آنها کسانى هستند که کارهاى عادلانه را با زبانشان ستایش مى کنند; اما خودشان مخالفت کرده و غیر آن را مقدم مى دارند». از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَیْرِهِ; شدیدترین حسرت در روز قیامت از آنِ گروهى است که عدل را ستایش کردند و سپس با آن مخالفت نمودند». آن گاه امام(علیه السلام) اضافه فرمود: این همان است که خداوند فرموده «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّه». 👈 ادامه دارد ..... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ جامع ! از این کسان مباش! 18. «(از کسانى مباش که) در گفتار به خود مى نازد و در عمل بسیار کوتاهى مى کند»; (فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ). «مُدِلّ» یعنى مغرور و مسرور و کسى که به اعمال خود مى نازد. مضمون این سخن، در اوصاف پیش آمد ولى امام(علیه السلام) با قدرتى که در فصاحت و بلاغت داشته گاه مطلبى را لازم و ضرورى مى بیند با تعبیرات گوناگون که هر کدام جدید و تازه است بیان فرماید. در حدیث جالبى که در کتاب شریف کافى آمده است مى خوانیم امام صادق(علیه السلام) فرمود: عالمى به نزد عابدى آمد. به او گفت: نمازت چگونه است؟ عابد (از روى غرور و ناز) گفت: آیا مثل منى از نمازش سؤال مى شود؟ من از فلان زمان (از سالیان دراز) عبادت خدا مى کرده ام. عالم گفت: گریه تو چگونه است؟ باز (مغرورانه) گفت: چنان گریه مى کنم که اشک هایم جارى مى شود. عالم به او گفت: «فَإِنْ ضَحِکَکَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَأَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لاَ یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیْءٌ; اگر بخندى و از اعمالت ترسان باشى برتر از این است که گریه کنى در حالى که به اعمال خود مغرورى و به آن مى نازى، زیرا شخصى که از اعمال خود مغرور و مسرور است چیزى از اعمالش به سوى قرب خدا بالا نمى رود» 19. «(از کسانى مباش که) براى دنیاى فانى، تلاش و کوشش فراوان دارد ولى براى آخرت باقى مسامحه کار است»; (ینَافِسُ فِیمَا یَفْنَى، وَیسَامِحُ فِیمَا یبْقَى). «منافسة» یعنى پیشى گرفتن بر دیگران. تعبیر به «ما یَفنى» اشاره به دنیاى فانى است، همان گونه که «ما یَبقى» اشاره به سراى باقى آخرت است. به هر حال این اشتباهى بزرگ و کارى غیر عاقلانه است که انسان در مورد چیز فانى تلاش و کوشش کند و تمام نیروهاى خود را به کار گیرد; اما از آنچه باقى است و زندگى جاویدان او را تشکیل مى دهد غافل شود. این نیز بر اثر ضعف ایمان و غلبه هواى نفس است. 👈 ادامه دارد ..... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ قرآن کریم هر روز یک آیه تفسیر نور – استاد محسن قرائتی سوره وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ‏ ‌ (11) هرگاه به آنان (منافقان) گفته شود در زمین فساد نكنید، مى‌گویند: همانا ما اصلاحگریم. 👌 منافق چند چهره بودن خود را مردم‌دارى واصلاح‌طلبى مى‌داند. «انمّا نحن مصلحون» 👤استاد ⏺کانال انس با 🆔 @sahife2
👆این نرم افزار را نصب کنید و از روی آن در این دوره ی تفسیر خوانی با ما همراه باشید
1_641011214.mp3
4.54M
✳️هیچ ایمانی مثل و نیست 👌ادامه ی شرح 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
👤دکتر محمد جمیل قلندر از کشور پاکستان ✅کتاب ی امام علی علیه السلام مرا شیفته ی خود کرد.... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
🔈 سیری در صحیفه سجادیه 114 جلسه صوتی 👤آیت الله http://fateminiya.blog.ir/post/37 ◀️کانال انس با 🆔 @SAHIFE2
📋 « جوانان عزيز ، روزانه زماني را به كسب معارف ديني اختصاص دهيد، با انس بگيريد؛ ادعيه ي را با تامل مطالعه بفرماييد ! اينها مملوء از معارف عميق است. حيف است كه يك شيعه با معارف اهل بيت عليهم السلام مانوس نباشد. خسران محض است! » 👤 آیت الله 🙏کانال 🆔 @sahife2
❇️ اعمال روزها و شب های 🙏 آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز 👉🏻 1da.ir/pxKPaI 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند وین همه منصب از آن حور پریوش دارم گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری من به آه سحرت زلف مشوش دارم گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست من رخ زرد به خونابه منقش دارم گر به کاشانه رندان قدمی خواهی زد نقل شعر شکرین و می بی‌غش دارم ناوک غمزه بیار و رسن زلف که من جنگ‌ ها با دل مجروح بلاکش دارم حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم 🔅 برنامه ی روزانه 🆔 @sahife2
🔹و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي مَنَّ عَلَيْنا بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ - سپاس مخصوص خداست، كه بر ما به وجود محمد صلي الله عليه و آله منّت نهاد؛ دُونَ الْاُمَمِ الْماضِيَةِ، وَالْقُرُونِ السَّالِفَةِ، نه بر امّت‏هاي گذشته و زمان‏هاي سپري شده ... 👌بخشی از دعای ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ دوران جوانى‏رسول خدا در سه مرحله سپرى شد: چوپانى، تجارت، خدمت به خلق. در روايت است كه پيامبر فرمود: ما مِنْ نبىٍّ إلّاوَقَدْ رَعى‏ الْغَنَمَ قيلَ وَأَنْتَ يا رَسُول اللَّه، فقال: انا رَعَيْتُها لِأهْلِ مَكَّةَ بالْقَراريط. هيچ پيغمبرى نيست مگر اين كه شبانى گوسپند كرده است، گفتند: اى رسول خدا! حتّى شما؟ فرمود: آرى و من هم براى اهل مكّه در «قراريط» گوسپند چرانى كرده‏ام. از ابوسلمة بن عبدالرحمن روايت شده كه گروهى ميوه‏هاى درخت اراك را به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آوردند، فرمود: بر شما باد كه سياه‏ترها را جمع كنيد و من وقتى چوپان گوسپندان بودم چنان مى‏كردم. گفتند: مگر شما هم گوسپند مى‏چرانده‏اى؟ فرمود: آرى، و هيچ پيامبرى نيست مگر اين كه گوسپند چرانده است. «1» او در سن حدود بيست و چهار سالگى گله‏اى از گوسپندان را همچون موساى كليم به پيش مى‏انداخت و خود به دنبالشان راه به صحرا و كوهساران مى‏برد. چوپانى گوسپندان را پيشه خود ساخته بود، تا روزى هم اين گله گم كرده راه و بدبخت را كه از شش طرف در چنگ گرگ‏هاى شهوت و غضب و ظلم و دروغ و مناهى و ملاهى گرفتار بودند از خطر برهاند و به صراط مستقيم حق هدايت نمايد. محمّد صلى الله عليه و آله خانه عمويش ابوطالب به سر مى‏برد و براى مردم چوپانى مى‏كرد تا يك روز ... ديگر در اين كار هم سودى نيست چه بايد كرد؟ محمّد چشمان پر مهرش را بر روى عموى نازنينش دوخت و گفت: آيا چه كارى مى‏توانم انجام بدهم؟ - آن كار كه اجداد تو داشتند: تجارت، آرى، تجارت اى عزيز دل من. سپس به وى پيشنهاد كرد، خديجه از بزرگترين ثروتمندان شهر است و دامنه تجارت او به مصر و حبشه كشيده شده، دنبال مرد امينى مى‏گردد كه برنامه تجارت خود را به عهده او بگذارد، فرزندم خود را به او معرّفى كن. مناعت و بلندى و عظمت روح پيامبر، مانع از آن بود كه مستقيماً بدون هيچ سابقه و درخواستى پيش برود و پيشنهاد خود را مطرح سازد، به همين خاطر به عموى خود گفت: شايد خود او دنبال من بفرستد. اتفاقاً چنين هم شد، خديجه كسى را دنبال محمّد صلى الله عليه و آله فرستاد و حضرت را براى مذاكره دعوت كرد. چون به خانه خديجه آمد به او گفت: چيزى كه مرا شيفته تو نموده است همان راستگويى، امانتدارى و اخلاق پسنديده تو است و من حاضرم دو برابر آنچه به ديگران مى‏دهم به تو تقديم نمايم و دو غلام خود را با تو همراه مى‏كنم تا در تمام امور فرمانبر تو باشند. رسول خدا صلى الله عليه و آله جريان ملاقات با خديجه را با عموى بزرگوارش ابوطالب عليه السلام در ميان گذارد، وى در جواب برادرزاده‏اش گفت: اين برنامه وسيله‏اى است براى زندگى كه خداوند براى تو مقرّر فرموده است. كاروان قريش آماده رفتن شد، كالاى تجارتى خديجه هم با كاروان بود، در اين هنگام خديجه شترى راهوار و مقدارى اجناس گران‏بها در اختيار وكيل خود گذارد و ضمناً به دو غلام خود دستور داد كه در تمام مراحل كمال ادب را به جا آورند و هر چه او انجام داد اعتراض ننمايند و در هر حال مطيع او باشند. كاروان به مقصد رسيد و همگى در اين مسافرت سود بردند، ولى محمّد از همه بيشتر و چيزهايى نيز براى فروش در بازار تِهامه خريد. كاروان پس از پيروزى كامل راه مكّه را پيش گرفت. محمّد در اين سفر براى بار دوم از ديار عاد و ثمود گذشت، سكوت مرگبارى كه در محيط زندگى آن قوم سركش حكمفرما بود، او را بيشتر به عوالم ديگر متوجّه ساخت. علاوه بر اين، خاطرات سفر سابق تجديد شد، به ياد روزى افتاد كه همراه عموى خود همين بيابان‏ها را پشت سر مى‏گذاشت. كاروان به مكّه نزديك شد، ميسره رو به رسول خدا نمود و گفت: چه بهتر شما پيش از ما وارد مكّه شويد و خديجه را از جريان تجارت و سود بى سابقه‏اى كه امسال نصيب ما گشته آگاه سازيد. پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه خديجه در غرفه خود نشسته بود وارد مكّه شد، خديجه به استقبال او دويد و او را وارد غرفه نمود. پيامبر با بيان شيرين خود جريان سفر تجارتى را شرح داد. چيزى نگذشت كه ميسره وارد شد و آنچه را در اين سفر ديده بود- كه تمام آنها بر عظمت و معنويت‏ محمّد امين صلى الله عليه و آله گواهى مى‏داد- براى خديجه تعريف كرد. از جمله وقتى به بُصْرى‏ رسيديم من و محمّد زير درختى فرود آمديم، راهبى به نام نسطورا در آن جا بود، گفت: زير اين درخت هرگز غير از پيامبر فرود نمى‏آيد، سپس از من پرسيد آيا در چشمان اين جوان سرخى ديده مى‏شود؟ گفتم: آرى، گفت: او پيامبر و خاتم انبياست. از جمله در وقت داد و ستد با تاجرى بر سر موضوعى اختلاف پيدا كرد، آن مرد گفت: به لات و عُزّى‏ سوگند بخور تا من سخن تو را بپذيرم، امين در پاسخ او گفت: پست ‏ترين و مبغوض‏ ترين موجودات پيش من همان لات و عزّى است كه تو آنها را مى‏پرستى. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 172 🆔 @sahife2
✳️ پيامبر و حِلْف الفضول‏ بيست سال قبل از بعثت، مردى در ماه ذوالقعده وارد مكّه شد و متاعى در دست داشت، عاص بن وائل آن را خريد و پولى كه متعهّد شده بود بپردازد نپرداخت. ميان آنان مشاجره شد. آن مرد ديد قريش در كنار كعبه نشسته‏اند. در برابر آنان ناله زد، اشعارى سرود، قلوب مردانى كه در عروقشان غيرت در جريان بود تكان داد، از آن ميان زبير بن عبدالمطّلب برخاست و عدّه‏اى نيز با او همصدا شده در خانه عبداللَّه بن جدعان انجمن كردند و با هم پيمان بستند و هم قسم شدند كه دست به اتّحاد و اتّفاق بزنند و تا آن جا كه امكانات اجازه مى‏دهد حقوق مظلوم را از ظالم بگيرند. مراسم پيمان تمام شد، از آن جا برخاستند و به سوى عاص بن وائل آمدند و متاعى را كه خريده و عوض آن را نداده بود از وى گرفته به صاحبش تحويل دادند. محمّد صلى الله عليه و آله در اين پيمان كه حيات مظلومان را بيمه مى‏كرد شركت جست و خود درباره عظمت اين پيمان جمله‏هايى فرموده است از جمله: «در خانه عبداللَّه جدعان شاهد پيمانى شدم كه اگر امروز هم (أيّام بعثت) مرا به آن پيمان بخوانند اجابت مى‏كنم. من حاضر نيستم پيمان خود را بشكنم اگر چه در برابر آن گران‏بهاترين نعمت را در اختيارم بگذارند». ورود محمّد به حوزه اين پيمان و سعى و كوششى كه در خدمت به مظلومان و محرومان داشت آن چنان به آن ارزش بخشيد و آن را تحت عنوان «حِلْف الفضول» چنان محكم و استوار ساخت كه نسل آينده نيز خود را موظّف مى‏ديد به مفاد آن عمل نمايد. گواه مطلب جريانى است كه در دوران فرماندارى وليد بن عُتبه برادر زاده معاوية بن ابى سفيان كه از طرف او حاكم مدينه بود اتّفاق افتاد. سالار شهيدان حضرت حسين عليه السلام كه در سراسر عمر خود زير بار ستم نرفت بر سر مالى با حاكم مدينه كه همواره به قدرت هاى محلّى و مركزى تكيه كرده اجحاف مى‏نمود اختلاف پيدا كرد. امام براى درهم شكستن اساس ستم و آشنا نمودن ديگران به حقّ خود، رو به فرماندار مدينه كرد و گفت: به خدا سوگند! هر گاه بر من اجحاف كنى دست به قبضه شمشير مى‏برم و در مسجد رسول خدا مى‏ايستم و مردم را به آن پيمانى كه پدران و نياكان آنها بنيان گذار آن بودند دعوت مى‏نمايم. از آن ميان عبداللَّه بن زبير برخاست و همين جمله را تكرار كرد و ضمناً افزود: نهضت مى‏كنيم و حقّ او را مى‏گيريم و يا اين كه در اين راه كشته مى‏شويم. دعوت حسين عليه السلام كم‏كم به گوش همه افراد غيور مانند مِسوَر بن مَخرَمه و عبدالرحمان بن عثمان رسيد و تمام لبّيك گويان به آستان مقدّس حسينى شتافتند و در نتيجه فرماندار از جريان وحشت كرد و دست از اجحاف برداشت. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 175 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
H4L_Makaremolakhlagh61_(Ahle_sadad)_lobolmizan[H].mp3
8.84M
✳️دعای 🔹 استاد اصغر ✔️ جلسه 61 👌 خصوصیات اهل سداد  گفتاری که سیر الی الله در آن باشد !!! ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2