eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5.1هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
ترجمه علیه السلام اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است. به ما ارزانى داشت علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق(امام علی«ع»)، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا(ص)(حمزه عموی پیامبر)، و امام حسن و حسین(ع) دو فرزند بزرگوار رسول اكرم(ص) را از ما قرار داد. (با اين معرفى كوتاه) هر كس مرا شناخت كه شناخت، و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان معرفی می کنم. اى مردم! من فرزند مكه و منايم. من فرزند زمزم و صفايم. من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود. من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم. من فرزند بهترين حج گزاران و تلبیه گويان هستم. من فرزند آنم كه بر براق سوار شد. من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سير كرد. من فرزند آنم كه جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب الهی و نزديكترين جايگاه‏ مقام بارى تعالى رسيد. من فرزند آنم كه برای ملائكه آسمان نماز گزارد. من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد. من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاک ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند. من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مى‌‏رزميد.و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد، و در بدر و حنين با كافران جنگيد، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد. من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم. من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پيامبر هستم. من پسر آنم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را يارى كرد. من فرزند آنم كه از حریم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد. من فرزند بهترين قريشم. من پسر اولين كسى هستم از مؤمنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت. من پسر اول سبقت گيرنده‏اى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم. من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود. او ، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزه‏دار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نماز می‌خواند. او رشته نسل دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه گروه‌های كفر را از هم پاشيد. او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده ‏اى محكم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شيرى شجاع كه وقتى نيزه‏ ها در جنگ به هم در می آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده می ساخت. او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عَقَبى و بدرى و اُحدى و شَجَرى و مهاجرى است، كه در همه اين صحنه‏‌ها حضور داشت. او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسين. آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگی هاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است. آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم. من فرزند حسين شهيد كربلايم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرايم، و فرزند خديجه كبرايم، من فرزند سدرة المنتهى و شجره طوبايم، من فرزند آنم كه در خون آغشته شد، و پسر آنم كه پريان در ماتم او گريستند، و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شيون كردند. و آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد! یزید نگران شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذيرد به مؤذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد عليه‌السلام را به اين نيرنگ ساكت كند!! مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد. همين كه گفت: الله اكبر، امام سجاد عليه السلام فرمود: چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد انّ لا اله الا الله، امام عليه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به يكتایى خدا گواهى مى‌‏دهد. و هنگامى كه گفت: اشهد انّ محمدا رسول الله، امام عليه السلام از بالای منبر به جانب يزيد روى كرد و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است و يا جد تو؟ ! اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى؟! سپس مؤذن بقيه اذان را گفت و يزيد پيش آمد و نماز ظهر را خواند. 👈متن عربی ( اینجا (https://eitaa.com/sahife2/4193) ) @sahife2
🔆 امير مؤمنان على (عليه السلام) فرمود: از لغزشهاى جوانمردان درگذريد، كه هيچيك از آنان نلغزد، مگر آنكه دست او در دست خدا باشد و برداردش. 📋 امام(عليه السلام) در اين کلمه حکمت آميز به لغزش هايى اشاره دارد که گاه از اشخاص با شخصيت سر مى زند و همگان را توصيه مى کند از آن چشم بپوشند. مى فرمايد: «از لغزش هاى افراد با شخصيت (و) چشم پوشى کنيد، چرا که هيچ کس از آنها گرفتار لغزش نمى شود مگر اين که دست خدا به دست اوست و او را بلند مى کند»; (أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ، فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلاَّ وَ يَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ). «اقيلوا» از ماده «» در اصل به معناى باز پس گرفتن معامله در جايى است که خريدار، پشيمان مى شود، سپس به هر نوع چشم پوشى اطلاق شده است. «مروءات» جمع «مروءه» به معناى شخصيت و است. «عثرات» جمع «عثره» به معناى لغزش و خطاست. روشن است که هر انسانى ـ به جز معصومان(عليهم السلام) ـ در زندگى خود گرفتار لغزش يا لغزش هايى مى شوند. اگر آنها افراد با شخصيت و نيکوکارى باشند بايد به موجب حسن اعمال و رفتارشان از اين لغزش ها چشم پوشى کرد; هر گونه نقل آن براى ديگران يا سرزنش يا بزرگ نمايى کارى است خطا و بر خلاف انصاف و جوانمردى، زيرا خدا هم مدافع اين گونه افراد است. امام مى فرمايد: هرگاه يکى از اين افراد نيکوکار و با شخصيت به زمين بخورند خداوند فورا وى را از زمين بلند مى کند و اجازه نمى دهد آبروى او برود. از اين جمله حکمت آميز دو نتيجه مى توان گرفت: نتيجه اول که در متن جمله آمده اين است که لغزش هاى نيکوکاران و افراد پاک و با تقوا را بايد ناديده گرفت و حسن ظنِ به آنها را نبايد با اين لغزش ها به سوء ظن مبدل کرد. اين همان چيزى است که در روايت معروف که به صورت ضرب المثل در آمده مى خوانيم: «اَلْجَوادُ قَدْ يَکْبُو» يا «قَدْ يَکْبُو الْجَوادُ» (اسب ارزشمند و کارآمد گاه ممکن است گرفتار لغزشى شود) و در بعضى از عبارات اين جمله به آن افزوده شده که «الصّارِمُ قَدْ يَنْبُو; شمشير برنده نيز گاهى کارگر نمى شود». نتيجه دومى که مى توانيم از آن بگيريم اين است که اگر راه تقوا و نيکوکارى و جوانمردى را پيش گيريم خداوند به هنگام لغزش ها ما را تنها نمى گذارد و دست ما را مى گيرد و از زمين بلند مى کند و آبروى ما را حفظ مى نمايد. 🔸 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
✳️بعد از صدور فتوای تاریخی ( ) شیخ احمد الطّیب، شیخ الازهر در بیانیه¬‌ای رسمی، این¬چنین به فتوای رهبر حکیم انقلاب، واکنش نشان داد: «با تمجید و خرسندی، فتوای مبارک حضرت امام علی خامنه‌ ای را در خصوص تحریم اهانت به صحابه رضوان¬‌الله¬‌علیهم یا تعرّض به همسران حضرت رسول¬(ص) دریافت کردم. این فتوایی است که با دانش صحیح و درک عمیق از خطرناکی آن¬چه که اهل فتنه انجام می¬‌دهند، صادر شده و بیان¬گر علاقه و اشتیاق به وحدت مسلمانان است. آن¬چه که باعث م‌ی¬شود بر اهمیت این فتوا افزوده شود، آن است که عالمی از علمای بزرگ مسلمان و از بزرگ¬ترین مراجع شیعه و به‌-عنوان رهبر عالی جمهوری اسلامی ایران، چنین فتوایی را صادر کرده است. من از جایگاه علم و با توجّه به مسئولیت شرعی¬‌ای که دارم، می¬‌گویم تلاش برای وحدت مسلمانان، واجب است و اختلاف بین پیروان مذاهب اسلامی باید به اختلاف نظر بین علما و صاحب¬نظران محدود بماند و به وحدت امّت اسلامی، لطمه نزند که خداوند فرموده است: “ولا تَنازعوا فتَفشلوا و تَذهب ریحکم و اصبروا إنّ الله مع الصّابرین.» واکنش این سنی به این پیام ختم نشد. بلکه وی طی یک مصاحبه ای با با خبرنگار شبکه نیل مصر سخنانی ایراد کرد که شگفتی بسیاری را بر انگیخت و نشان داد تلاش رهبر ایران برای وحدت مسلمین به بار نشسته است. رئیس الازهر در گفتگو با شبکه نیل مصر مطالبی جذاب درباره عقاید شیعه و سنی مطرح کرد که متن آن در ذیل از نظرتان می‌گذرد:👇 📜https://b2n.ir/931475 🔗کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت کامل 🌺 شاهی دو غلام می خرد، یکی از آنان را بسیار خوش سخن و شیرین جواب و با رخساره ی زیبا و ظاهری زیبا می یابد و آن دیگری را کثیف و بد بو و زشت رو، با خود می گوید : آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه ِجان پس باید با آنها به گفت و شنود پردازم تا پرده های درون آنها کنار رود و باطن آنها را بخوانم. برای این مقصود نخست غلام زیبارو و خوش سخن را به حمام می فرستد. در غیاب او با غلام زشت رو به گفتگو نشسته و می گوید : «این غلام که هم زیباست و هم خوش سخن، درباره ی تو بد گویی می کند و می گوید که تو دزد و خیانت کار و نامرد هستی، بگو ببینم نظر تو چیست ؟» غلام زشت رو می گوید : «او جز راست نمی گوید، من از او دروغ نشنیده ام، بعلاوه او خودبین نیست و با همه نیکی می کند و صفات نیکوی بسیار دارد. هرچه هم درباره ی من گفته است راست است؛ من پر از عیبم !» شاه گفت : «آنقدر از رفیقت تعریف نکن که این تعریف خودت باشد که با او دوستی؛ زیرا دوست به دوست شناخته گردد.» غلام پاسخ داد : «قسم به همه ی پیامبران و مقدسان و عرفا» (یکی یکی نام می برد) که صفات خواجه تاش و یار من هست صد چندان که این گفتار من شاه می پرسد : «حال از خود بگو که چه هستی و چه نیکویی هایی داری ؟» غلام جواب می دهد : «با وجودی که رفیق من بسیار و دادگر است، یک عیب دارد که هرگز خودبین و متکبر نیست. او همیشه عیب خود را می گوید و در پی عیب جویی دیگران نیست. درحالی که من پر از عیب و ایرادم.» شاه می گوید : «بس کن ! من در پی آزمایش رفیقت هم برمی آیم، آنگاه می بینی که رسوایی به بار می آورد و تو شرمگین می شوی.» غلام می گوید : «تحقیق بفرمایید، من جز راستی و درست کرداری از او ندیده ام. او مردی نیک است.» چیزی نمی گذرد که آن غلام زیبا از حمام برمی گردد. شاه غلام پیشین را پی کاری می فرستد و با او به گفت و شنود می پردازد تا امتحانش کند. لذا نخست از جمال و کمالش تعریف می کند و سپس می گوید : ای دریغا گر نبودی در تو آن که همی گوید برای تو فلان شاد گشتی هرکه رویت دیده ای دیدنت ملک ِجهان ارزیده ای غلام می گوید : «از سخنانی که آن بی دین درباره ی من گفته است چیزی بگو تا بدانم.» شاه می گوید : «آن غلام می گوید که تو دو رو هستی، پیش رو یک جوری، پشت سر یک جور دیگر.» غلام وقتی این سخنان را شنید برآشفت و چون شعله ی آتش برافروخت و با خشم تمام گفت : «او از همان اول که با من رفیق بود همواره چون سگ نجاست می خورد.» و شروع کرد به بدگویی و ناسزا. شاه گفت : «بس است، دانستم که : «از تو جان گَنده ست و از یارت دهان» پس نشین ای گَنده جان از دور تو تا امیر او باشد و مامور تو اینجاست که مولانا نتیجه ی کلی داستان را این گونه بیان می کند : پس بدان که صورت ِخوب و نکو با خصال ِبد نیرزد یک تـَسو ور بود صورت حقیر و دلپذیر چون بود خُلقش نکو در پاش میر صورت ِظاهر فنا گردد بدان عالم ِ معنی بماند جاودان 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ نام‏ها، كُنيه‏ها و القاب شريف محمّد صلى الله عليه و آله‏ قسمت 8 🔴 نام محمّد نامش «محمّد صلى الله عليه و آله» بود كه به اعتقاد ما جماعت مسلمين، پس از اسماء اللَّه تعالى آن فرخنده نام والا، از جميع اسامى افضل است و برتر و پسنديده‏تر است و ستوده‏تر. نامى كه كاشف از اوصاف حميده آن حضرت اقدس سامى است و حاوى محامد صفات و مناقب اخلاق آن خجسته ذات گرامى. لفظ محمّد صلى الله عليه و آله به معنى «ستوده» است آنهم با مبالغه‏اى تمام و تشريفى بسيار و تعظيمى‏تام، اين است كه در بين آحاد بشر از كلمه «محمّد» بسى بيش از «محمود» ستودگىِ مسمّى‏ و آراستگى آن كه موسوم است بدين اسمِ اعزّ اعلى مستفاد مى‏گردد. گرامى پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله كه محمّد مصطفى است، از لحاظ صفات كمال نوع‏ انسان و هم در ميان برگزيدگان عالميان به تمامى در طريق اعتدال از همگان پيش‏تر بود و در منزل كمالْ واجد منزلت بيشتر كه او راعقل و غضب و شهوت به موجب عطاى موهبتْ معتدل گشته و اصول اخلاق حسنه و اركان حسنات كامله كه عدالت وحكمت و شجاعت و عفّت بود، حضرتش را حاصل آمده فروع اين اصول وجود شريفش را ميسّر گشته بود. لذا انديشه‏اش در نهايت استحكام برقرار، عفّتش هَمچون سخاوتْ مستقرّ و پايدار و شجاعتش چندانكه از عدالتش انتظار است، ثمربخش بود و پر بار. هر كس به هر ميزان بدين صفات پسنديده و خصال حميده كه اساس حُسن اخلاق بر آنها استوار است تحقّق يابد، به همان اندازه محمود و معظّم است و ستوده و مكرّم. و نيك هويداست كه چون آخرين رسول خدا را اين مكارم والا و اين مناقب عُليا، بيش از همه دست داده و پيش از همه حاصل آمده بود، لاجرم حظّ او از تجليل و تكريم بيشتر و حصّه او از ستايش و تعظيم وافرتر است، به ويژه كه افزوده بر اين همه، از جميع خلق به حق نزديكتر بود و قدم همّتش در خلوت سراى دوست از جمله جهانيان پيش‏تر. حبيب خدا بود و مصطفى‏ و باز پسين پيام آور مقتدا، لذا ستوده‏تر از همه عالميان اوست و خجسته‏تر از تمام آفريدگان آن گزيده ذات والا صفات نيكوست. صدر ممكنات است و حضرت واجب تعالى را مَجلاى تجليّات ذات. چراغ جهان است و رحمت آشكار ونهان. به ظهور و بطونْ جان عالم است و فخر آغاز و انجام آدم و بنى آدم. رسول بازپسين است و از ميان پيامبران گزين و بهين. به كفايتْ خواجه حق است و به حقيقتْ بنده حق. سالار انبيا است و مولاى اوليا. دلش غيب يزدان است و آب و گلش منشأ آب حيوان. در همه اعصار مرد يگانه است و در جميع عوالمْ جاودانه. تحفه خلقت است و زبده فطرت. در مُلك ملكوت‏ متفرّد است و به عزّ جبروتْ متوحّد. آموزگار دبستان وجود است و شاهد برهان مشهود. عقل كلّ است و هادى سبل. ولى به هوش باش كه اين جمله، ستايش مصطفى را سخت اندك است و به حكم قلّت و نقصانْ نيك ناروا. چه كنم كه عبارت براى تعبير از حضرت او تنگ است و لفظ از جهت ابراز معنىِ سراسر عنايت او نارسا! چه، بدان سان كه بحر قُلْزُم «1» اندر ظرف نايد، حقايق هم جمله اندر حرف نايد. چون زنم دم كآتش دل تيز شد شير هجر آشفته و خونريز شد آن كه او هشيار خود تند است و مست چون بود چون او قدح گيرد به دست‏ شير مستى كز صفت بيرون بود از بسيط مَرغزار افزون بود قافيه انديشم و دلدار من گويدم منديش جز ديدار من‏ حرف چه بود تا توانديشى از آن صوت چه بود خار ديوار رزان‏ حرف و صوت و گفت را بر هم زنم تا كه بى اين هر سه با تو دم زنم‏ (مولوى) 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 135 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ صلى الله عليه و آله‏ قسمت اول 🔴 روح بزرگ و پاكدامنى و عفّت و فضيلت و تقواى او چيزى نيست كه آيينه بيان و گردش قلم، بتواند آن را نشان بدهد. گويى دست تقدير، واقعيّت‏ها و كرامات نفسى و فضايل انسانى را با خاك وجود او عجين كرده بود تا لياقت همسرى گوهر يكدانه گنجينه خلقت را پيدا كند و دخترى چون فاطمه زهرا، مادر يازده امام معصوم و حافظان فرهنگ حق تا قيامت، از وجود ذى جود او پديد آيد! خديجه اوصاف محمّد را دهان به دهان شنيده بود، ولى وصفى كه ميسره غلام او در پايان سفر تجارتى از محمّد صلى الله عليه و آله داشت بيش از پيش قلب وى را به آن كانون عظمت وكرامت نزديكتر كرد: بانوى من، نمى‏دانى امين چه جوان نازنينى است! چه بزرگوار است! چه مهربان است! چه است! جمالش، خصالش، سخن گفتنش، راه رفتنش، نوازش و مهربانيش، هر كدام صد كتاب تعريف دارد، او آقاى من بود، البتّه نماينده شما بود و به جاى آقاى من ايستاده بود. ولى با من همچون يك برادر حرف مى‏زد، كمكم مى‏كرد، همراه من به پرستارى شتران مى‏آمد، من از اين موجود اسرار آميز حكايت‏ها در اين سفر دارم، از وى عجايبى ديده‏ام كه به شرح و بيان نمى‏آيد. در ميان راه دو شتر از شترهاى ما رنجور شدند من دلتنگ شدم، گفتم چكار كنيم؟ لبخندى زد و دلداريم داد و بعد به پيش شتران از راه مانده و از كار افتاده آمد، دست‏هاى با عظمت و پنجه‏هاى بلندش را پيش برد و سر و گوش شترها را نوازش داد. زبان بسته‏ها تا حرارت دست اين مرد را احساس كردند مثل اين كه جان تازه و جوانى تازه‏اى يافته باشند، از جا برجستند و به رقص و طرب آمدند. ميسره مى‏گفت و خديجه مى‏شنيد، در اين حال ديگر صداى ميسره به گوش خديجه نمى‏رسيد؛ زيرا فكرش مستقلًّا با امين صحبت مى‏كرد و از امين صحبت مى‏شنيد. او به خاطر خطوط مشتركى كه در پاكى و فضيلت با امين داشت به دوست و محبوب راه يافته بود، ديگر چه حاجت به اين كه با ميسره حرف بزند؟ بى‏اختيار به او مى‏گويد: بس است، علاقه مرا به او دو چندان كردى، برو تو و همسرت را آزاد كردم و دويست درهم و دو اسب و لباس گران‏بهايى در اختيارت مى‏گذارم. سپس آنچه را از ميسره شنيده بود براى ورقة بن نوفل كه داناى عرب بود نقل مى‏كند، او هم در جواب مى‏گويد: صاحب اين كرامات پيامبر است! خديجه بزرگوار اين انسان والا، كه معارف اسلامى درباره‏اش گفته‏اند: خديجه از زنان بافضيلت بهشت است. 👈 ادامه دارد ..... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 178 دعای 🆔 @sahife2
6 1 ✳️ قتَيبة بن كلثوم بر بعضى از بلاد يمن فرمانفرما بود. نوبتى به عزم حجّ اسلام از مملكت خود بيرون آمده، چون از مناسك حج فارغ شده متوجه وطن گشت. قبيله بنوعقيل به واسطه عداوت قديمى سر راه بر او گرفتند. چون با قتيبه جمعى قليل بودند مغلوب گشته اسير شد و مدّت سه سال در آن قبيله محبوس‏ مانده، اهل يمن تصور كردند كه قتيبه به قتل رسيده. لاجرم از جستجوى او پاى كوتاه كردند. چون مدت محنت او امتداد يافت، نوبتى، مردان آن قبيله بالتمام به جايى بودند، قتيبه از زنى كه محافظت وى مى‏نمود التماس نمود كه مرا رخصت ده تا بر سر اين پشته رفته لحظه‏اى در اين صحرا نظر كنم شايد كه تراكم غم از خاطرم كمتر شود. پير زن اجازت داده، قتيبه بر زبر آن پشته برآمد زنجير كشان و نالان، چون نظرش بر سمت كعبه افتاد روى به قبله دعا آورده گفت: «يا غِياثَ الْمُسْتَغِيثينَ وَ يا مُجيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّينَ ، به عزّت و جلالت كه مرا از اين محنت و ملال، خلاص ارزانى دار. در اين اثنا شتر سوارى به نظر قتيبه آمد كه به تعجيل تمام از زير آن پشته مى‏گذشت، قتيبه از او پرسيد كه نام تو چيست؟ جواب داد كه طلحان نام دارم و به جانب يمن مى‏روم. چون لفظ يمن بر زبان طلحان گذشت آب حسرت از ديده قتيبه روان شده گفت: اى جوان! اگر پيغام من به قبايل و عشاير من رسانى ضامن مى‏شوم كه صد شتر سرخ موى به تو دهند. طلحان گفت: تو كيستى؟ گفت: من قتيبة بن كلثومم كه در فلان سال به حج آمده بودم و اهل اين قبيله با من محاربه نموده مرا اسير ساختند. طلحان گفت: شايد خويشان تو سخن باور نداشته باشند. قتيبه گفت: فرود آى تا من بيتى چند بر پالان شتر بنويسم تا به ايشان نمايى. طلحان فرود آمده، قتيبه بيتى چند كه ترجمه آن به فارسى اين است بر پالان نوشت: از حال من شكسته دلان را خبر كنيد كاى صفدران ز بهر خلاصم سفر كنيد لشگر سوى ولايت دشمن بياوريد خون حسود دولت ما را خبر كنيد بر گردنم كه جايگه طوق ملك بود بينيد غُلّ و بند، سخن مختصر كنيد و همچنين به برادر خود نوشت كه صد شتر به طلحان دهد. طلحان به يمن رسيده قضيه قتيبه را فراموش كرد، تا روزى دو زن را ديد كه حكايت قتيبه با يكديگر مى‏گفتند و بر او نوحه مى‏كردند، طلحان از ايشان نشان برادر قتيبه پرسيده، نزد وى رفته، نوشته قتيبه به وى نمود. آن فى الفور صد شتر تسليم نموده، لشگر جمع كرد و از برادر مَعديكَرَب و قيس بن معديكَرَب استمداد نمود. قيس گفت: اگر در زير عَلَم من سير كنى تو را مدد كنم. ابن ام كلثوم خواست كه امتناع نمايد، اقارب او را از اين سركشى منع كردند و قيس با بنوزبيد و سپاه يمن با بنوعقيل محاربه نموده ايشان را شكست داد و قتيبه را از اسارت خلاص ساخت. منتظر آن و اين مباش كه ايزد كار تو بى رنج انتظار بسازد طاعت او را تو بنده وار بسر بر تا همه كارت خداى وار بسازد 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 199 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
1 ❇️ در صورتى انسان مى‏تواند به اوج كمال برسد كه عشق به ذات خويش را در پرتو ذات خدا و نمايندگان او قرار دهد. چرا كه اگر ديد بنده در به دست آوردن حاجت گرفتار دو نگربينى شود به گونه‏اى دل او به سوى كرم خداوند است ولى چشمش به دست مردم باشد، از ياد خدا غافل شده يعنى ديده و دل بنده نيازمند؛ دو گانه سوز مى‏گردد. با آن كه فضل و كرم را در دست بى‏نياز مى‏بيند ولى دل در گرو نيازمند قرار مى‏دهد. بنابراين بنده از درجات كمال و معرفت حق محروم شود و در خواسته‏اش سرگردان مى‏ماند. پس چه بهتر اگر بخواهد دستى دراز كند به سوى اهل معرفت و كرامت برود. امام حسين عليه السلام دراين باره به مرد فقيرى مى‏فرمايد: ... لاتَرْفَعْ حاجَتَكَ إِلَّا إِلى‏ أَحَدِ ثَلاثَةٍ: إِلى‏ ذى‏ دِينٍ، أَوْ مُرُوَّةٍ، أَوْ حَسَبٍ، فَامَّا ذُوالدِّينِ فَيَصُونُ دِينَهُ، وَ أَمَّا ذُوالمُرُوَّةِ فَإِنَّهُ يَسْتَحيى لِمُرُوَّتِهِ وَ أَمَّا ذُوالْحَسَبِ فَيَعْلَمُ أَنَّكَ لَمْ تُكْرِمْ وَجْهَكَ أَنْ تَبْذُلَهُ فى‏ حاجَتِكَ فَهُو يَصُونُ وَجْهَكَ أَنْ يَرُدَّكَ بِغَيْرِ قَضاءِ حاجَتِكَ. نياز خودت را به نزد سه نفر ببر: 1- ديندار 2- 3- بزرگ‏زاده‏ زيرا ديندار براى حفظ دين خود نيازت را برآورده مى‏سازد و جوانمرد از مردانگى خود شرم مى‏كند و بزرگ‏زاده مى‏داند كه تو با روانداختن به او آبرويت را فروختى، با برآوردن نيازت آبروى تو را حفظ مى‏كند. البته بندگان نيكوكار و نمايندگان حق در بين مردم همان لطف الهى است. احمد بن عيسى مى‏گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: هر گاه مردى دست نياز به سوى من دراز كند، در برآوردن نياز او شتاب مى‏ورزم؛ زيرا ترس آن مى‏رود كه كار از كار بگذرد و كمك من در مشكل او به كارش نيايد. «2» بايد از بنده نوازى خداوند منّان سپاس‏گزار بود كه اجازه نمى‏دهد بنده‏اش به كسى كه توان برآوردن حاجت او را ندارد، روى آورد؛ زيرا اين حركت جسارت به محضر پروردگار است و عقل هم نمى‏پسندد كه نيازمند به سوى مانند خودش دست نياز بگشايد و اعتبار فطرى خود را تباه سازد. پس به اين اعتبار سيدالشهداء عليه السلام در عرضه مى‏دارد: إِلهى‏ أَنَا الْفَقيرُ فى‏ غِنَاىَ فَكَيْفَ لااكُونُ فَقِيراً فى‏ فَقْرى‏، إِلهى‏ أَنَا الْجاهِلُ فى‏ عِلْمى‏ فَكَيْفَ لاأَكُونُ جَهُولًا فى‏ جَهْلى‏. خدايا! در عين توانگرى تهيدستم، پس چگونه در تهيدستى، تهيدست نباشم، خدايا! در عين دانايى نادانم، پس چگونه در نادانى، نادان نباشم. « علیه السلام » منظور حضرت اين است كه خدايا! من كه با تمام دانشم؛ نادان هستم، همان طور در بى‏نيازى هم نيازمندم؛ زيرا حاجت و دانش ذاتى نيست بلكه امانت و لطفى از ناحيه توست. 👈ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه ، ج‏7، ص: 65 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ براى گرويدن به آئين و پنج شرط ضرورى بود: توبه بصدق، و ترك علائق و اشغال دنيوى، و دل با زبان راست داشتن، و اقتداى درست به‏ بزرگان فتوت كسى كه بدين شرائط عمل مى‏كرد، او را داوطلب فتوت مى‏ناميدند. مير سيد على همدانى در رساله فتوتيه خود شرائط و آداب «فتى» (و به اصطلاح خود او «اخى») را به اين‏گونه برمى‏شمارد: اى عزيز ! اخى ( و صاحب فتوت ) بايد كه به موصوف بود و بخصائل پسنديده‏ آراسته باشد. با پيران به حرمت باشد با جوانان به نصيحت، با طفلان به شفقت، با ضعيفان به رحمت، با درويشان به بذل و سخاوت، با علماء بتوقير و حشمت، با ظالمان به عداوت، با فاجران به اهانت، با خلق باحسان و مروت، با حق بتضرع و استكانت، با نفس به جنگ، با خلق بصلح، با هوا به مخالفت، با شيطان به محاربت، بر جفاى خلق متحمل، در مقابل اعداء حليم، در وقت مصائب صابر، در حالت رجا شاكر، بعيوب نفس خود عارف، از ذكر عيوب خلق ساكت، اندوه و مصيبت خلق را كاره، بتقديرات قضاى ازلى راضى، از بدعت و هوا دور، قدم در شريعت راسخ، نفس در طريقت ثابت، از مواضع تهمت محترز، بر علم نجات حريص، از اهل غفلت متنفر، در سفر مصاحبان را به طاعت معاون، بر جماعت مواظب، زيردستان را ناصح، به اندك دنيا قانع، در احوال و اهوال آخرت متفكر، از افعال و اقوال خود خائف، از فضيحت و رسوائى قيامت ترسان و بفضل و عنايت ديان اميدوار 📚 احوال و آثار مير سيد على همدانى(شش رساله)، رساله فتوتيه (احوال و آثار مير سيد على همدانى)، ص: 282‏ 🆔 @sahife2