✳️ حکایت شتردار طمعکارو #مرد_مفلس
🌺 بود شخصی مفلسی بی خان و مان
مانده در زندان و بند بی امان
لقمهٔ زندانیان خوردی گزاف
بر دل خلق از #طمع چون کوه قاف
زهره نه کس را که لقمهٔ نان خورد
زانک آن لقمهربا گاوش برد
هر که دور از دعوت رحمان بود
او گداچشمست اگر سلطان بود
مر مروت را نهاده زیر پا
گشته زندان دوزخی زان نانربا
گر گریزی بر امید راحتی
زان طرف هم پیشت آید آفتی
هیچ کنجی بی دد و بی دام نیست
جز بخلوتگاه حق آرام نیست
کنج زندان جهان ناگزیر
نیست بی پامزد و بی دق الحصیر
والله ار سوراخ موشی در روی
مبتلای گربه چنگالی شوی
آدمی را فربهی هست از خیال
گر خیالاتش بود صاحبجمال
ور خیالاتش نماید ناخوشی
میگذارد همچو موم از آتشی
در میان مار و کزدم گر ترا
با خیالات خوشان دارد خدا
مار و کزدم مر ترا مونس بود
کان خیالت کیمیای مس بود
صبر شیرین از خیال خوش شدست
کان خیالات فرج پیش آمدست
آن فرج آید ز ایمان در ضمیر
ضعف ایمان ناامیدی و زحیر
صبر از ایمان بیابد سر کله
حیث لا صبر فلا ایمان له
گفت پیغامبر خداش ایمان نداد
هر که را صبری نباشد در نهاد
آن یکی در چشم تو باشد چو مار
هم وی اندر چشم آن دیگر نگار
زانک در چشمت خیال کفر اوست
وان خیال مؤمنی در چشم دوست
کاندرین یک شخص هر دو فعل هست
گاه ماهی باشد او و گاه شست
نیم او مؤمن بود نیمیش گبر
نیم او حرصآوری نیمیش صبر
گفت یزدانت فمنکم مؤمن
باز منکم کافر گبر کهن
همچو گاوی نیمهٔ چپش سیاه
نیمهٔ دیگر سپید همچو ماه
هر که این نیمه ببیند رد کند
هر که آن نیمه ببیند کد کند
یوسف اندر چشم اخوان چون ستور
هم وی اندر چشم یعقوبی چو حور
از خیال بد مرورا زشت دید
چشم فرع و چشم اصلی ناپدید
چشم ظاهر سایهٔ آن چشم دان
هرچه آن بیند بگردد این بدان
تو مکانی اصل تو در لامکان
این دکان بر بند و بگشا آن دکان
شش جهت مگریز زیرا در جهات
ششدرهست و ششدره ماتست مات
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_16
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️ حکایت شتردار طمعکارو #مرد_مفلس 🌺 بود شخصی مفلسی بی خان و مان مانده در زندان و بند بی امان لقم
✳️ حکایت شتردار طمعکارو #مرد_مفلس
🌺 مفلسي بي خان و مان بود كه در زندان سپري مي كرد و در بند بود. او هر روز هر چه غذا براي ساير زندانيان مي آورند همه را مي خورد و آنها گرسنه مي ماندند و جرأت گلايه نيز نداشتند...
تا كه روزي همه زندانيان جمع شدند و به فرستاده قاضي شهر كه براي سر كشي به زندان رفته بود، شكايت كردند و ماجراي آن مفت خوار را گفتند. آنان گفتند: «سلام ما را به قاضي برسان و بگو اين مردك در هر طعام و غذا و خوراك خود را شريك مي كند و بي اينكه رعايت حالي كسي را بكند، طعام همه را مي خورد و چيزي براي كسي نمي گذارد. انگار سه سال است در زندان قحطي آمده و غذايي براي كسي يافت نمي شود. زيرا او به چيزي رحم نمي كند. اكنون ما در خواستي داريم. يا اين گاوميش از اين زندان برود، يا اين كه خود قاضي هر روز غذاي او را به مقدار لازم براي او بفرستد و ما را از شر او خلاص كند. وكيل به نزد قاضي رفت و شكايت زندانيان را برايش بازگو كرد.
قاضي كه اوضاع را چنين ديد، آن زنداني را به نزد خود خواند و علت را جويا شد. بعد از مدتي پرس و جو متوجه شد كه حرف زندانيان راست بوده. رو به آن زنداني پر خور كرد و گفت: برخيز و از اين زندان برو و ساكن خانه خود باش. مرد با پر رويي تمام به قاضي گفت: خان و مان و زندگي من توهستي. اين زندان براي من چون بهشت است. پس مرا از آن بيرون نكن و بگذار همينجا زندگي كنم.
قاضي پس از شنيدن سخنان او، رو به او كرد و گفت:اين حرف ها را تمام كن. شاهد تمام كارها و آزارهايت زندانيان بوده اند كه تعداد آنها كم هم نيست. مرد جواب داد: آنها دروغ مي گويند. زيرا غرض ورزند و از اين رو به غلط گواهي و شهادت داده اند.
قاضي رو به وكيل خود كرد و گفت:اين مرد را دور تا دور شهر بچرخانيد و در همه جا جار بزنيد كه او دروغگو و مفلس و قلاش است و بگوييد كه هيچ كس نسيه اي به او ندهد.
زيرا هر كس چنين كاري كند و اين مرد قرض او را پس ندهد و شكايت به پيش من بياورند، من اين مرد را به زندان نخواهم افكند.
سربازان حكومتي او را بر شتري نشاندند و دور تا دور شهر گرداندند و بر سر هر گذر و كوي و برزن فرياد زدند كه اين مرد، مفلس است و هيچ چيز ندارد. هيچ قرض و وامي به او ندهيد در صورت چنين عملي، عقوبت آن با خودتان خواهد بود. وي را به همه جا بردند و مردم جمع شده و بر چهره او به درستي خيره مي شدند تا چهره اش در ياد آنها بماند.
شب شد و مرد را از شتر پياده كردند. صاحب شتر آمد و گفت: منزلم اكنون دور است و دير هم شده. مي شود به اين حيوان زبان بسته كاهي بدهي تا بخورد؟ زيرا از صبح شترم را سوار شده بودي. اكنون هزينه اي بده.
مرد مفلس جواب داد: تا كنون داشتيم چه مي كرديم؟ اين همه دور تا دور شهر جار زدند كه من مفلسم و هيچ چيز ندارم، اينك تو طلب كاه و هزينه از من مي كني؟ تو از طمع پر بودي براي همين گوشهايت كر شده بود و هيچ چيز نمي شنيدي.
مولانا در اين داستان قصد بيان اين را داشت كه گاه چنان #طمع و حرص، چشم و گوش دل را كر مي كند، كه صداي حقيقت را نمي شنويم.
🔈 http://radio.iranseda.ir/timeArchivePart/?VALID=TRUE&ch=16&ti=03:00&d=5/13/2017
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_16
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_حكمت_180
◀️ #طمع ، عامل ذلت
🔴 و قَالَ (علیه السلام) : الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ.
طمع ورزى، بردگى هميشگى است.
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_حكمت_219
◀️ #طمع، آفت عقلها
وَ قَالَ (علیه السلام): أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ، تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ.
علی علیه السلام که درود خدا بر او فرمودند : قربانگاه انديشه ها، زير برق آرزوهاست.
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ قربانگاه عقل!
قسمت اول
📜 امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به خطرات مهم #طمع اشاره كرده مى فرمايد: «بيشترين قربانگاه عقل ها در پرتو طمع هاست»; (أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ).
«مَصارِع» جمع «مصرع» به معناى محلى است كه انسان به خاك مى افتد. اين واژه در مورد شهيدان و كشته شدگان و غير آنها به كار مى رود. «بُرُوق» جمع «برق» به معناى همان برقى است كه در آسمان بر اثر جرقه هاى الكتريكى در ميان ابرهاى حامل بار مثبت و منفى ظاهر مى گردد و با صداى مهيبى همراه است كه آن را رعد مى نامند. «مَطامِع» جمع «طمع» غالباً به معناى چشم داشتن به چيزهايى است كه يا در دسترس قرار نمى گيرد و يا اگر قرار مى گيرد شايسته و حق انسان نيست. اين واژه گاه در آرزو داشتن هاى مثبت نيز به كار مى رود كه در بعضى از آيات قرآن و دعاهاى معصومان(عليهم السلام) به چشم مى خورد; ولى غالباً بار منفى دارد و به همين دليل در منابع لغت، آن را به هر نوع آرزو داشتن تفسير كرده اند.
امام(علیه السلام) تشبیه جالبى در این کلام نورانى براى طمع هاى منفى بیان کرده است; طمع را به برق آسمان تشبیه نموده که لحظه اى همه جا را روشن مى کند و در شب هاى تاریک تمام فضاى بیابان با آن آشکار مى شود و شخص راهگذر گم کرده راه به شوق در مى آید و به دنبال آن دوان دوان حرکت مى کند. ناگهان برق خاموش مى شود و او در پرتگاهى فرو مى افتد.
عقل و دانش آدمى که حق را از باطل و نیک را از بد مى شناسد هنگامى که تحت تأثیر برق طمع قرار گیرد به همین سرنوشت گرفتار مى شود. در واقع طمع، یکى از موانع عمده شناخت است که در طول تاریخ بسیارى از اندیشمندان را به خاک هلاکت افکنده یا دنیایشان و یا دین و ایمانشان را بر باد داده است.
طمع آثار زیانبار فراوانى دارد; بسیارى از حوادث دردناک تاریخى بر اثر همین صفت رذیله رخ داده است. مهم ترین فاجعه تاریخ اسلام، شهادت شهیدان کربلا، از یک نظر به سبب طمع در حکومت رى از سوى «عمر سعد» واقع شد و حکومت مرگبار بنى امیه به طور کلى مولود طمع هایى بود که آنها در جانشینى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و گرفتن انتقام غزوات آن حضرت داشتند.
ادامه دارد ...
#نهج_البلاغه_حكمت_219
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_حكمت_226
◀️ #طمع ، عامل ذلت
وَ قَالَ (علیه السلام): الطَّامِعُ فِی وِثَاقِ الذُّلِّ.
علی علیه السلام که درود خدا بر او فرمودند : طمع کار در بند ذلت گرفتار است.
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ اسیران ذلّت
📜 امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به یکى از آفات #طمع اشاره کرده، مى فرماید: «طمع کار در بند ذلت گرفتار است»; (الطَّامِعُ فی وَثَاقِ الذُّلِّ). «وَثاق» به معنى بند و زنجیرى است که اسیر و یا حیوانى را با آن مى بندند. شبیه این سخن همان است که در #نهج_البلاغه_حكمت_180 گذشت که فرمود: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ; طمع بندگى جاویدان است» نیز در #نهج_البلاغه_حكمت_219 خواندیم که امام مى فرمود: «قربانگاه عقل ها غالباً در زیر نور خیره کننده طمع هاست». همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد طمع معمولا به معناى علاقه شدید به چیزى است که فوق استحقاق انسان و غالباً به دست دیگران است شخص طمع کار براى به دست آوردن آن باید در مقابل این و آن خضوع کند و طناب ذلت بر گردن خویش نهد، شاید به مقصود برسد و شاید هم نرسد. به تعبیر دیگر طمع ریسمانى نامرئى است که انسان بر گردن خود مى نهد و سر آن را به دست کسى که از او طمع دارد مى سپارد و همچون برده یا حیوانى در اختیار او قرار مى گیرد. نقطه مقابل طمع قناعت است که انسان را از همگان بى نیاز و عزت و کرامت او را حفظ مى کند. اضافه بر این ها، اموال و مقامات و اشیایى که مورد طمع طمعکاران است.
در بسیارى از موارد دست نیافتنى است، به همین دلیل طمع کار براى رسیدن به آن عمرى دست و پا مى زند و چه بسا ناکام از دنیا برود در حالى که سرمایه عمر خود را بیهوده از دست داده نه به مقامى در دنیا رسیده و نه در پیشگاه خدا منزلتى دارد. در حدیث معروفى که ملاصالح مازندرانى در شرح اصول کافى آورده است، مى خوانیم: «عَزَّ مَنْ قَنَعَ وَذَلَّ مَنْ طَمَعَ; کسى که قناعت پیشه کند عزیز مى شود، و کسى که طمع بورزد ذلیل خواهد شد». در حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان مى خوانیم: «عِنْدَ غُرُورِ الاْطْماعِ وَالاْمالِ تَنْخَدِعُ عُقُولُ الْجُهّالِ وَتَخْتَبِرُ ألْبابُ الرِّجالِ; به هنگام فریب طمع ها و آرزوها عقول جاهلان گرفتار مى شود و عقل مردان بزرگ در آزمون قرار مى گیرد». در #نهج_البلاغه_حكمت_275 نیز خواهد آمد که امام(علیه السلام)مى فرماید: «إنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَیْرُ مُصْدِر، وَضامِنٌ غَیْرُ وَفِىّ; طمع آدمى را به سرچشمه آب وارد مى کند و بى آنکه او را سیراب کرده باشد باز مى گرداند، طمع ضامنى است که هرگز به عهد خود وفا نمى کند». این سخن را با شعر مشهورى که ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود در ذیل این گفتار حکیمانه آورده پایان مى دهیم: طَمِعْتَ بِلَیْلى أنْ تَریعَ وَإنَّما *** تَقَطَّعَ أعْناقَ الرِّجالِ الْمَطامِعُ به لیلا طمع ورزیدى که نظر لطفى به تو کند (و این اشتباه بود) آرى گردن مردان را طمع ها قطع مى کند.
#نهج_البلاغه_حكمت_226
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_حكمت_275
نکوهش #طمع و دلبستگی به دنیا
وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ؛ وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ؛ وَ كُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّيْءِ الْمُتَنَافَسِ فِيهِ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقْدِهِ؛ وَ الْأَمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ؛ وَ الْحَظُّ يَأْتِي مَنْ لَا يَأْتِيهِ.
حضرت علی درود خدا بر او در بیان ضد ارزشهای اخلاقی فرمودند : طمع به هلاكت مى كشاند و نجات نمى دهد، و به آنچه ضمانت كند، وفادار نيست، و بسا نوشنده آبى كه پيش از سيراب شدن گلو گيرش شد،
و ارزش آنچه كه بر سر آن رقابت مى كنند، هر چه بيشتر باشد، مصيبت از دست دادنش اندوهبارتر خواهد بود،
و آرزوها چشم بصيرت را كور مى كند، و آنچه روزى هر كسى است بى جستجو خواهد رسيد.
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ شش نكته آموزنده:
قسمت اول
📜 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه اش به شش نكته اشاره مى كند كه هركدام اندرز گرانبهايى است و در ابتدا چنين به نظر مى رسد كه اين نكات، مستقل از يكديگرند؛ ولى با دقت مى توان رابطه اى در ميان آنها يافت. نخست مى فرمايد :
1. « #طمع (انسان را) به سرچشمه آب وارد مى كند و او را تشنه بازمى گرداند»؛ (وقال عليه السلام: إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ).
زيرا شخص طمعكار غالبا دنبال چيزى مى رود كه در دسترس او قرار نخواهد گرفت؛ ولى طمع، او را به هوس مى اندازد كه به آن برسد و به اشتباه، آن را دستيافتنى مى پندارد؛ اما همچون كسى كه به سراغ آب مى رود ولى با سراب روبرو مى شود، ناكام بازمى گردد.
2. در دومين نكته مى فرمايد: «طمع، ضامنى است كه وفا نمى كند»؛ (وَضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ). زيرا طمع، شخص طمعكار را به دنبال خواسته هايش مى فرستد، همان خواسته هايى كه دست نيافتنى است و آن را براى طمعكار تضمين مى كند؛ ولى همانند ضامنى كه به قول خود وفا نمى كند، طمعكار را محروم و ناكام رها مى سازد.
3. در سومين نكته مى فرمايد: «بسيار شده است كه نوشنده آب پيش از آنكه سيراب شود گلوگيرش شده (و به هلاكت مى رسد)»؛ (وَرُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ). اين است سرنوشت طمعكارى كه با حرص و ولع به دنبال چيزى مى رود وخود را به آب و آتش مى زند و پيش از آنكه به آن برسد هلاك مى گردد؛ مانند كسى كه عطش شديدى به او روى آورده، هنگامى كه به آب مى رسد با حرص و ولع چنان مى نوشد كه گلوگيرش مى شود و سيراب نشده جان مى دهد.
4. آنگاه در چهارمين نكته به حريصان و طماعان اشاره كرده، مى فرمايد: «هرقدر ارزش چيزى بيشتر باشد به گونه اى كه افراد براى به دست آوردن آن، با يكديگر به رقابت برخيزند، همانقدر، مصيبت از دست دادنش زيادتر خواهد بود»؛ (وَكُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّيْءِ آلْمُتَنَافَسِ فِيهِ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقْدِهِ). بنابراين شخص طمعكار كه با شتاب براى به دست آوردن اشياى مهم مورد نظرش با ديگران به رقابت برمى خيزد، هنگامى كه به آن نرسد يا برسد و آن را از دست بدهد گرفتار مصيبت عظيمى خواهد شد و اين، يكى ديگر از مصائب بزرگ طمعكاران دنياپرست است.
5. در پنجمين نكته امام عليه السلام به آرزوهاى دور و زياد اشاره كرده است كه چشم انسان را كور و گوشش را كر مى كند، مى فرمايد: «آرزوها چشم بصيرت را نابينا مى سازد»؛ (وَالاَْمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ). دليل آن هم روشن است؛ عشق و علاقه شديد به چيزى كه از دسترس بيرون است به انسان اجازه نمى دهد موانعى را كه بر سر راه است ببيند و يا آثار زيانبار آن چيز را مشاهده كند، همچنان در بيابان آرزوها براى يافتن آب به دنبال سراب مى دود و اى بسا گرفتار حيوانات درنده و گرگان خونخوار مى شود و يا در پرتگاهها سقوط مى كند.
6. در ششمين و آخرين نكته به اين حقيقت اشاره مى كند كه هميشه با تلاش وكوشش و دست و پا زدن، انسان به خواسته هايش نمى رسد، مى فرمايد: «(گاه سود و بهره به سراغ كسى مىآيد كه دنبالش نمى رود»؛ (وَالْحَظُّ يَأْتِي مَنْ لاَ يَأْتِيهِ). هم در زندگى خود ديده ايم و هم در تاريخ خوانده ايم كه افراد زيادى بودند بى آنكه بسيار دست و پا بزنند به مقصود رسيدند و به عكس افرادى هم بودند كه با تلاش و كوشش فراوان به جايى نرسيدند.
ادامه دارد ...
#نهج_البلاغه_حكمت_275
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
◀️ شش نكته آموزنده:
قسمت 2
📜 اشتباه نشود، هرگز امام عليه السلام در اين گفتار نورانى خود نمى خواهد نقش تلاش و كوشش و سعى را در رسيدن به اهداف بزرگ ناديده بگيرد، زيرا آن، يك اصل اساسى ازنظر قرآن و روايات بوده و عقل نيز حاكم به آن است. مقصود امام عليه السلام اين است كه از طمعِ طمع ورزان بكاهد و آنها را از آلوده شدن به انواع گناهان براى رسيدن به مقاصدشان باز دارد. از آنچه گفته شد به خوبى روشن مى شود كه شش نكته اى كه در اين گفتار حكيمانه آمده گرچه به ظاهر مستقل و جدا از هم به نظر مى رسند؛ ولى با دقت ثابت مى شود كه با هم ارتباط نزديكى دارند.
اين سخن را با داستان افسانه اى پرمعنايى درباره سرنوشت #طمع كاران كه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود آورده پايان مى دهيم. وى مى گويد: مردى، قُبَّرَه (چكاوكى را) زنده صيد كرد. چكاوك به سخن آمد گفت: با من چه مى خواهى بكنى؟ صياد گفت: سرت را مى برم و گوشتت را مى خورم. چكاوك گفت: گوشت من به اندازه اى ناچيز است كه هيچكس را سير نمى كند؛ ولى من حاضرم سه چيز را به تو بياموزم كه از خوردن من براى تو بسيار بهتر است: يكى از آن سه را هنگامى به تو مى آموزم كه در دست توام، دومى را هنگامى كه من را رها كردى و بر درخت نشستم، سومى را هنگامى كه از درخت پرواز كردم و روى كوه قرار گرفتم. مرد صياد (خوشحال شد و) گفت: اولى را بگو. چكاوك گفت: هرگز براى چيزى كه از دست رفته غصه مخور (با غصه و اندوه بازنمى گردد). مرد صياد او را رها كرد. هنگامى كه روى درخت نشست گفت: دومى را بگو. چكاوك گفت: اگر كسى چيزى را كه امكان وجود ندارد ممكن دانست، هرگز سخنش را مپذير. سپس چكاوك پرواز كرد و روى كوه نشست وبه صياد گفت: اى بدبخت اگر مرا ذبح كرده بودى از درون چينه دان من دو گوهر گرانبها استخراج مى كردى كه وزن هركدام از آنها سى مثقال است. صياد به شدت متأسف شد و دست خود را به دندان گزيد و گفت: پس سومين نصيحت چه شد؟ چكاوك گفت: تو آن دو تا را فراموش كردى سومى را مى خواهى؟ مگر در نصيحت اول به تو نگفتم بر چيزى كه از دستت رفت تأسف نخور؛ ولى تو تأسف خوردى و مگر در نصيحت دوم نگفتم اگر تو را به چيزى خبر دهند كه غير ممكن است نپذير؟ من تمام گوشت و خون و پرم بيست مثقال نيست، چگونه پذيرفتى كه در چينه دان من دو گوهر گرانبهاست كه هركدام سى مثقال است؟ چكاوك اين را گفت و پرواز كرد و رفت.
اين داستان درواقع تصديق كلام امام عليه السلام در جمله چهارم و پنجم است.
#نهج_البلاغه_حكمت_275
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2
#شرح_صحیفه_سجادیه_انصاریان_دعا_8
#دعای_هشتم_صحیفه_سجادیه
#دعا_هشتم_4
#44_مسأله_دعای_هشتم 23
#طلب_ناحق
✳️ انسان گاهى در امورى، همانند مقام، مال، عنوان، در صورتى كه حق او نيست براى به دست آوردنش اهتمام مىورزد و در اين زمينه مجبور به پايمال كردن حقوق ديگران مىشود و اين كارى است كه آيات و روايات از آن نهى كردهاند و آن را عملى حرام و گاهى خيانت به خدا و رسول او و مردم مؤمن دانستهاند.
حضرت سجّاد (عليه السلام) در اين قسمت از دعا از حضرت حق مىخواهد وى را از طلب آنچه حق او نيست حفظ فرمايد.
اگر انسان از ابتداى زندگى جلوى #طمع ورزى خود را بگيرد، به اين بليّه سخت و مصيبت مهلك دچار نمىشود.
امام صادق (عليه السلام) درباره كسى كه مثلًا رياست بر مردم حق او نيست ولى در طلب آن كوشش مىكند مىفرمايد:
مَنْ طَلَبَ الرِّياسَةَ هَلَكَ.
هر كس طالب رياست باشد هلاك مىشود.
حضرت صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ، مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِها، مَلْعُونٌ كُلُّ مَنْ حَدَّثَ بِها نَفْسَهُ.
از رحمت خدا دور است كسى كه به ناحق ادعاى رياست كند، ملعون است آن كه اهتمام به آن ورزد و از رحمت الهى دور است هر كس با خود از رياست سخن بگويد.
مَنْ طَلَبَ الرّياسَةَ لِنَفْسِهِ هَلَكَ، فَإنَّ الرّياسَةَ لاتَصْلَحُ إلّا لِأَهْلِها.
هر كس براى خود طلب رياست كند هلاك گردد، به حقيقت كه رياست جز براى اهلش صلاح نيست.
ساير امورى كه نيز حق انسان نيست، اگر آدمى در طلبش برآيد و به اين خاطر حق ديگران پايمال گردد، از رحمت حق محروم مىشود.
👈 ادامه دارد ...
✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج 6
👌 #دعای_هشتم_صحیفه_سجادیه
#هشتم
◀️کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
❇️ #تفسیر_خوانی قرآن کریم
هر روز یک آیه
تفسیر نور – استاد محسن قرائتی
سوره #نساء
#نساء_32
وَلَا تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْئَلُواْ اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَىءٍ عَلِيماً
و آنچه را كه خداوند سبب برترى بعضى از شما بر بعضى دیگر قرار داده آرزو نكنید. براى مردان از آنچه بدست آورده اند بهره اى است و براى زنان نیز از آنچه كسب كرده اند بهره اى مى باشد و (به جاى آرزو و حسادت) از فضل خداوند بخواهید، كه خداوند به هر چیزى داناست.
آیات قبل، از حرام خوارى نهى فرمود، این آیه به ریشه ى حرام خوارى اشاره مى كند كه #طمع، آرزو و رقابت است.
👈 با نصب نرم افزار زیر با ما در این دوره ی تفسیر خوانی همراه شوید 👇
https://cafebazaar.ir/app/com.ghadeer.tafsirnour
⏺کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
🙏 اللَّهُمَّ ... سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي رَفْعَهَا إِلَى مَنْ يَرْفَعُ حَوَائِجَهُ إِلَيْكَ وَ لَا يَسْتَغْنِي فِي طَلِبَاتِهِ عَنْكَ وَ هِيَ زَلَّةٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِينَ وَ عَثْرَةٌ مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِينَ
خدايا! ... نَفْسم در نظرم چنين آراسته كه رفع نيازم را از كسى بخواهم كه رفع نيازهايش را از تو مىخواهد، و در حاجاتش از تو بى نياز نيست. اين درخواست حاجت از غير تو لغزشى است، از لغزشهاى خطاكاران، و افتادنى است، از افتادنهاى گناهكاران.
🍀« علامه مجلسى در باب#بی_نيازى_از_مردم مىفرمايد: مراد به بى نيازى قطع #طمع از مردم و #قناعت به مقدار كفايت و تكيه بر خدا و متوسل نشدن به مردم و قطع سؤال و درخواست و اظهار حاجت درغير ضرورت است . »
👤استاد حسین #انصاریان
#سیزدهم #دعا_سیزدهم_15
◀️ کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
برنامه ی #نهج_البلاغه_خوانی
#نهج_البلاغه_خطبه_188
*️⃣ وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ فِي الْوَصِيَّةِ بِأُمُورٍ.
از خطبه هاى امام عليه السلام است كه در آن مردم را به امور مهمّى توصيه مى كند
👈 این خطبه نورانی در 3 بخش می آید :
✳️ بخش دوم: #عبرت گرفتن از مردگان
*️⃣ وَ أُوصِيكُمْ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلَالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ، وَ كَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ وَ طَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ؛ فَكَفَى وَاعِظاً بِمَوْتَى عَايَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ غَيْرَ رَاكِبينَ وَ أُنْزِلُوا فِيهَا غَيْرَ نَازِلِينَ، فَكَأَنَّهُمْ [كَأَنَّهُمْ] لَمْ يَكُونُوا لِلدُّنْيَا عُمَّاراً وَ كَأَنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ دَاراً، أَوْحَشُوا مَا كَانُوا يُوطِنُونَ وَ أَوْطَنُوا مَا كَانُوا يُوحِشُونَ، وَ اشْتَغَلُوا بِمَا فَارَقُوا وَ أَضَاعُوا مَا إِلَيْهِ انْتَقَلُوا، لَا عَنْ قَبِيحٍ يَسْتَطِيعُونَ انْتِقَالًا وَ لَا فِي حَسَنٍ يَسْتَطِيعُونَ ازْدِيَاداً، أَنِسُوا بِالدُّنْيَا فَغَرَّتْهُمْ وَ وَثِقُوا بِهَا فَصَرَعَتْهُمْ.
✳️ 2. ارزش #ياد_مرگ :
*️⃣ مردم شما را به ياد آورى #مرگ، سفارش مى كنم، از مرگ كمتر غفلت كنيد، چگونه مرگ را فراموش مى كنيد در حالى كه او شما را فراموش نمى كند و چگونه #طمع مى ورزيد در حالى كه به شما مهلت نمى دهد.
مرگ گذشتگان براى عبرت شما كافى است، آنها را به گورشان حمل مى كردند، بى آن كه بر مركبى سوار باشند، آنان را در قبر فرود آوردند بى آن كه خود فرود آيند. چنان از ياد رفتند گويا از آباد كنندگان دنيا نبودند و آخرت همواره خانه شان بود.
آنچه را وطن خود مى دانستند از آن رميدند، و در آنجا كه از آن رميدند، آرام گرفتند، و از چيزهايى كه با آنها مشغول بودند جدا شدند، و آنجا را كه سرانجامشان بود ضايع كردند. اكنون نه قدرت دارند از اعمال زشت خود دورى كنند، و نه مى توانند عمل نيكى بر نيكى هاى خود بيفزايند. به دنيايى #انس گرفتند كه مغرورشان كرد، چون به آن اطمينان داشتند سر انجام مغلوبشان كرد.
http://farsi.balaghah.net/محمد-دشتی/ترجمه
👌 شرح فقرات نورانی فوق را " اینجا " بخوانید
* بهترين واعظ!
* شرح دقيق و تکان دهنده اى از لحظات مرگ و حوادث آن در ضمن 12 جمله کوتاه و پرمعنا
*مرگ را فراموش نکنيد
🖋کانال انس با صحیفه سجادیه
🆔 @sahife2