🔸 " در محضـر شهیــد "
هيچ قطـرہ ای ،
در مقياس حقيقت در نزد خدا
از قطرہ خونی ڪہ
در راہ خدا ريختہ شود بهتر نيست ...
#شهید_سردار_عباس_کریمی
#فرمانده_لشکر۲۷محمدرسولالله
✅ @sajdeh63
مرخصی داشتیم...
قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان
حاجی گفت : بیا با اتوبوس بریم!
بهش گفتم: با اتوبوس؟ تویِ این گرما؟!
حاج حسین تا این حرفم رو شنید گفت:
گرما؟ پس بسیجیها تویِگرما چیکار میکنن؟
من یکدفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک
هلاک شدم ، اونا چی بگن ؟
با همون اتوبوس میبَرمت
تا حالت جا بیاد...
📚 یادگاران ۷ "کتاب خرازی" ص ۳۳
#شهید_حاجحسین_خرازی
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
✅ @sajdeh63
می گفت :
« پاسدار یعنی کسی که
کار کنه، بجنگه، خسته نشه
کسی که نخوابه ، تا وقتی
خود به خود خوابش ببره...»
یه بار توی جلسهی فرماندهان
داشت روی کالک، شرایط منطقه رو
توضیح میداد؛ یه دفعه وسطِ صحبت
صداش قطع شد. از خستگی خوابش
برده بود دلمون نیومد بیدارش کنیم
چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد
عذر خواهی کرد ؛ گفت: سه چهار روز
هستش که نخوابیدم...
#سردار_بیادعا
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
✅ @sajdeh63
تو مانند منّورهای جبهه
روشنِ روشن ؛
دل تاریک و خاموش ما را
لختی منوّر کن...
#شهید_احمد_کاظمی
#فرمانده_لشکر۸_نجف_اشرف
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
🔸️میگفت: « پاسدار یعنی کسی که کار کنه، بجنگه، خسته نشه کسی که نخوابه، تا وقتی خود به خود خوابش ببره...»
🔸️یه بار توی جلسهی فرماندهان داشت روی کالک، شرایط منطقه رو توضیح میداد؛ یه دفعه وسطِ صحبت صداش قطع شد. از خستگی خوابش برده بود دلمون نیومد بیدارش کنیم چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد عذر خواهی کرد ؛ گفت: سه چهار روز هستش که نخوابیدم...
#سردار_شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
💠 @sajdeh63
🚩 آقا معلمی که فرمانده شد...
تصویری که می بینید، در سال۱۳۵۹ در کردستان گرفته شده است. محمد ابراهیم همت، معلمی از اهالی شهرضا (شهرستانی در استان اصفهان ) از طریق عضویت در سپاه پاسداران، داوطلبانه در مناطق کُرد نشین حاضر شده و و به آموزش کودکانِ محروم کُرد مشغول شده است.
#شهید_سردار_حاجمحمدابراهیم_همت
#فرمانده_لشکر۲۷حضرترسولﷺ
#روز_معلم_گرامی_باد
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
مرخصی داشتیم. قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان. حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم! بهش گفتم: با اتوبوس؟ تویِ این گرما؟! حاج حسین تا این حرفم رو شنید گفت: گرما؟ پس بسیجیها تویِ گرما چیکار میکنن؟ من یکدفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم، اونا چی بگن؟ با همون اتوبوس میبَرمت تا حالت جا بیاد...
📚یادگاران ۷ "کتاب خرازی" ص ۳۳
#شهید_حاجحسین_خرازی🕊
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
مرخصی داشتیم. قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان. حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم! بهش گفتم: با اتوبوس؟ تویِ این گرما؟! حاج حسین تا این حرفم رو شنید گفت: گرما؟ پس بسیجیها تویِ گرما چیکار میکنن؟ من یکدفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم، اونا چی بگن؟ با همون اتوبوس میبَرمت تا حالت جا بیاد...
📚یادگاران ۷ "کتاب خرازی" ص ۳۳
#شهید_حاجحسین_خرازی🕊
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
مرخصی داشتیم. قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان. حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم! بهش گفتم: با اتوبوس؟ تویِ این گرما؟! حاج حسین تا این حرفم رو شنید گفت: گرما؟ پس بسیجیها تویِ گرما چیکار میکنن؟ من یکدفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم، اونا چی بگن؟ با همون اتوبوس میبَرمت تا حالت جا بیاد...
📚یادگاران ۷ "کتاب خرازی" ص ۳۳
#شهید_حاجحسین_خرازی🕊
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
مرخصی داشتیم. قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان. حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم! بهش گفتم: با اتوبوس؟ تویِ این گرما؟! حاج حسین تا این حرفم رو شنید گفت: گرما؟ پس بسیجیها تویِ گرما چیکار میکنن؟ من یکدفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم، اونا چی بگن؟ با همون اتوبوس میبَرمت تا حالت جا بیاد...
📚یادگاران ۷ "کتاب خرازی" ص ۳۳
#شهید_حاجحسین_خرازی🕊
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
💠 @sajdeh63
🚩 ڪلام شهید...
من زندگی را دوست دارم
ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم
و خویش را گم و فراموش ڪنم
علیوار زیستن و علیوار شهید شدن
حسیـن وار زیستن و حسیـن وار
شهیـد شدن را دوســت دارم...
#سـردار_عاشورایی_خیـبر
#فرمانده_لشکر۲۷حضرترسولﷺ
#شهید_حاج_محمدابراهیم_همت
#سـالروز_شهـادت
💠 @sajdeh63
آقا مهدی
راه گم کرده ایم؛
قرار بود جا پای شما راه برویم
اما به بیراهه قدم گذاشتیم
نگاهی کنید...
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
مرخصی داشتیم. قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان. حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم! بهش گفتم: با اتوبوس؟ تویِ این گرما؟! حاج حسین تا این حرفم رو شنید گفت: گرما؟ پس بسیجیها تویِ گرما چیکار میکنن؟ من یکدفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم، اونا چی بگن؟ با همون اتوبوس میبَرمت تا حالت جا بیاد...
📚یادگاران ۷ "کتاب خرازی" ص ۳۳
#شهید_حاجحسین_خرازی
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
🔸️میگفت: « پاسدار یعنی کسی که کار کنه، بجنگه، خسته نشه کسی که نخوابه، تا وقتی خود به خود خوابش ببره...»
🔸️یه بار توی جلسهی فرماندهان داشت روی کالک، شرایط منطقه رو توضیح میداد؛ یه دفعه وسطِ صحبت صداش قطع شد. از خستگی خوابش برده بود دلمون نیومد بیدارش کنیم چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد عذر خواهی کرد ؛ گفت: سه چهار روز هستش که نخوابیدم...
#سردار_شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
💠 @sajdeh63
📞 از حاج احمد به تمام نیروها:
برای آنچه که اعتقاد دارید ایستادگی کنید
حتی اگر هزینهاش تنها ایستادن باشد...
جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۱
محور دژ مرزی کوت سواری
مرحله دوم نبرد الی بیت المقدس
در حال مکالمه بیسیم با رحیم صفوی
#فاتح_الی_بیت_المقدس
#جاویدالاثر_حاجاحمد_متوسلیان
#فرمانده_لشکر۲۷حضرترسولﷺ
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
بعد از عملیات خیبر؛ فرماندهان را بردند زیارت امام رضا علیه السلام وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بودیم برایم سوغاتی جانماز و دو حبه قند و نمک تبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان. اما مهدی حال همیشگی را نداشت!
گفتم: «تو از ضامن آهو چه خواستهای که این چنین شده ای!! نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟» چیزی نمیگفت. به جان امام قسمش دادم، گفت: فقط یک چیز. گفتم: چه چیز؟ گفت: «مصطفی! دیگر نمیتوانم بمانم. باور کن. همین را به امام رضا علیه السلام گفتم. گفتم: واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد». عجیب بود. قبلا هروقت حرف از شهادت میشد، می گفت برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب است؛ اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنیچه؟ اما دیگر انقطاعی شده بود... امام رضا علیه السلام هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش...
راوی: مصطفی مولوی
📚نمی توانست زنده بماند
خاطراتی از شهید مهدی باکری
نویسنده: علی اکبری
ناشر: صیام ،صفحه ۹۸٫
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
#سردارشهید_مهدی_باکری
#امام_رضایی_ها
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
مرخصی داشتیم. قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان. حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم! بهش گفتم: با اتوبوس؟ تویِ این گرما؟! حاج حسین تا این حرفم رو شنید گفت: گرما؟ پس بسیجیها تویِ گرما چیکار میکنن؟ من یکدفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم، اونا چی بگن؟ با همون اتوبوس میبَرمت تا حالت جا بیاد...
📚یادگاران ۷ "کتاب خرازی" ص ۳۳
#شهید_حاجحسین_خرازی
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
میگفت: داشتم تو جاده میرفتم، دیدم یه بسیجی کنارِ جاده داره میره زدم کنار سوار شد، سلام و علیک و راه افتادیم، داشتم میرفتم با دنده ۳ و سرعت ۸۰ تا، بهم گفت: اخوی شنیدی فرمانده لشکرت گفته ماشینها حق ندارن از ۸۰ تا بیشتر بِرن؟! یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به عشق فرمانده لشکر... تو راه که میرفتیم دیدم خیلی تحویلش میگیرن!! میخواست پیاده بشه بهش گفتم: اخوی خیلی برات درِ نوشابه باز میکنن لااقل یه اسم و آدرس بهم بده شاید یه جایی بدردت خوردم؛ یه لبخندی زد و گفت: همونکه به عشقش دنده چهار رفتی😂😂
#لبخندهای_خاکی😊
#سردارشهید_مهدی_باکری❤️
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگره_خاطره
چشمشان که به مهدی افتاد؛ از خوشحالی بال در آوردند دورهاش کردند و شروع کردن به شعار دادن: فرماندهی آزاده، آمادهایم آماده! » هر کسی هم که دستش به مهدی میرسید امان نمیداد، شروع میکرد به بوسیدن... مخمصهای بود برای خودش! خلاصه به هر سختیای که بود از چنگ بچههای بسیجی خلاص شد اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب میزد: « مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن، تو هیچی نیستی، تو خاک پای این بسیجیهایی...
#شهید_مهدی_زینالدین
#فرمانده_لشکر۱۷علیبنابیطالب_علیه_السلام
💠 @sajdeh63n
🚩 #کلام_شهید
پاسدار یعنی کسی که کار کنه، بجنگه، خسته نشه کسی که نخوابه، تا وقتی خود به خود خوابش ببره...»
#سردارشهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
یه بار توی جلسهی فرماندهان داشت روی کالک، شرایط منطقه رو توضیح میداد؛ یه دفعه وسطِ صحبت صداش قطع شد. از خستگی خوابش برده بود دلمون نیومد بیدارش کنیم چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد عذر خواهی کرد ؛ گفت: سه چهار روز هستش که نخوابیدم...
#سردارشهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
💠 @sajdeh63
نغمه ملکوتی عشاق را
جز عاشق نمیتواند بفهمد؛
اگر عاشق باشی خواهی دید
که نغمههای پرندگان وادی عشق
چیزی جز شهادت نیست...!
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
#سالروز_شهادت
💠 @sajdeh63
سجده بر خاک
📊 اینفوگرافی 🔻زندگینامه سردار شهید محمدابراهیم همت 💠 @sajdeh63
عمليات خیبر گره خورده بود. فشار مىآوردند خط طلاييه شكسته شود! زير آتش ميگهايى كه جزيره را شخم مىزدند. كسى نمانده بود خبر بياورد. خودش رفت و از "سه راهى مرگ" عبور كرد..! قبل رفتن فقط گفت: «مثل اينكه خدا ما رو طلبيده». ۱۷ اسفند ۶۲ وسطِ جزیره مجنون در سهراهی مرگ، بیسر افتاد و آرام گرفت و آنها که ماندند را شرمنده خودش کرد...
#سردارشهید_محمدابراهیم_همت
#فرمانده_لشکر۲۷حضرترسولﷺ
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
یه بار توی جلسهی فرماندهان داشت روی کالک، شرایط منطقه رو توضیح میداد؛ یه دفعه وسطِ صحبت صداش قطع شد. از خستگی خوابش برده بود دلمون نیومد بیدارش کنیم چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد عذر خواهی کرد ؛ گفت: سه چهار روز هستش که نخوابیدم...
#سردارشهید_مهدی_باکری
#فرمانده_لشکر۳۱عاشورا
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
مرخصی داشتیم. قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان. حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم! بهش گفتم: با اتوبوس؟ تویِ این گرما؟! حاج حسین تا این حرفم رو شنید گفت: گرما؟ پس بسیجیها تویِ گرما چیکار میکنن؟ من یکدفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم، اونا چی بگن؟ با همون اتوبوس میبَرمت تا حالت جا بیاد...
📚یادگاران ۷ "کتاب خرازی" ص ۳۳
#شهید_حاجحسین_خرازی
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
مرخصی داشتیم. قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان. حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم! بهش گفتم: با اتوبوس؟ تویِ این گرما؟! حاج حسین تا این حرفم رو شنید گفت: گرما؟ پس بسیجیها تویِ گرما چیکار میکنن؟ من یکدفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم، اونا چی بگن؟ با همون اتوبوس میبَرمت تا حالت جا بیاد...
📚یادگاران ۷ "کتاب خرازی" ص ۳۳
#سردارشهید_حاجحسین_خرازی
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
💠 @sajdeh63