eitaa logo
سلمان رئوفی
5.8هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
324 ویدیو
186 فایل
🔆قال رسول‌الله ص: ان هذا الدين متین 🔆کانال‌سلمان‌رئوفی 🔆مکتب شناسی فقهی، عرفان شیعی ،سیره ائمه ع ،علوم انسانی، فرهنگ و سیاست راه ارتباط @srsr1359 🔆صوت دروس در کانال سروش @salmanraoufi سایت boohoos.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
سوال بسیاری از دوستان عزیز از ما برای سیروسلوک نیازمند استاد هستیم و به استادی دسترسی نداریم چه باید کرد؟ پاسخ به این سوال مهم را در متن زیر مطالعه فرمایید : مرحوم علاّمه طهرانی قدّس‌اللـه‌نفسه‌الزّكيّه در أواخر عمر به جهت كثرت أمراض و اشتغالات مربوط به تأليف «دوره علوم و معارف اسلام» فرصتى براى پذيرش و تربيت شاگردان نداشتند و مى‌فرمودند: براى كسانى كه مشتاق و طالب لقاء حضرت پروردگارند و به دنبال استاد طريق مى‌باشند، دو مطلب را بيان كنيد كه با آن از استاد مستغنى مى‌گردند: أوّل: داشتن إخلاص در عمل دوّم: خواندن تمام و كمال دوره علوم و معارف إسلام؛ چرا كه يك دوره معارف حقّه را در اين كتاب‌ها آورده‌ام. به نحوى كه اگر كسى اين كتب را با إخلاص بخواند نفسش به معانى و معارف حقّه آن متحقّق مى‌شود و چون نفسش به اين معارف متحقّق شد مسير خود را به سوى خداوند روشن مى‌بيند. آرى بامطالعه و اُنس با دوره علوم و معارف اسلام، نفس سالك با جان مؤلّف پيوند خورده و هامون نفس از آن چشمه حقيقت إشراب مى‌شود، و با مجاهدت و مراقبت، مستعدّ قبول أنوار إلهى گشته و در أثر آن، نفس او، قدسى مى‌شود و لذا با عنايت إلهى ميتواند به مرحله فناء و اندكاك در ذات ربوبى برسد. آیت الله حاج سیدمحمدصادق حسینی طهرانی کتاب جلداول صفحه ۵۹۰ @salmanraoofi
🔆کتاب ظرفیت شناسی علوم اسلامی در تحول علوم انسانی مجموعه مباحث و گفتارها در زمینه های مختلف علوم انسانی با عنوان ظرفیت شناسی اسلامی در تحول علوم انسانی، در گروه علمی مجمع عالی حکمت اسلامی تهیه و تنظیم و منتشر شده است. در این مجموعه که به شیوه مبحثی، پرسش و پاسخ گردآوری شده است به موضوعاتی همچون، مباحث اسلامی در شاخه های فلسفه، کلام، عرفان، علم اصول، علم فقه، علوم قرآن و علوم حدیث و روان شناسی پرداخته شده است. موضوعات فلسفه اسلامی پیش زمینه فلسفه علوم انسانی، جریانات فکری، روش شناسی علوم انسانی در فلسفه اسلامی، بحث دیگر علوم قرآن، ظرفیت شناسی علم اصول، خدمات معارف وحیانی، ارتباط علم اصول با حوزه موضوعات علوم انسانی، چیستی عرفان اسلامی و مبانی روش، امکان بهتر بودن علوم از فلسفه، بسترسازی علم دین، لزوم بررسی علوم تجربی، دانش کلام، تعریف جامع علم و دین در این مجموعه گنجانده شده است. 🔶فهرست کتاب : "اقتضائات و ظرفیت‌های فلسفه اسلامی برای علوم انسانی دینی " آیت‌الله غلامرضا فیاضی "ظرفیت‌شناسی فلسفه اسلامی برای علوم انسانی" حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمید پارسانیا "ظرفیت‌شناسی و اقتضائات کلام اسلامی برای علوم انسانی " حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی "ظرفیت‌شناسی عرفان اسلامی برای علوم" انسانی حجت الاسلام والمسلمین سید یدالله یزدان‌پناه "ظرفیت‌شناسی علم اصول برای علوم انسانی " آیت‌الله علیرضا اعرافی "گزارش نشست علمی ظرفيت شناسی علم اصول فقه برای علوم انسانی (1) و (2)" " ظرفیت‌شناسی فقه اسلامی برای علوم انسانی "حجت الاسلام والمسلمین احمد مبلغی "ظرفیت‌شناسی تفسیر و علوم قرآنی برای علوم انسانی " آیت‌الله محمود رجبی "ظرفیت‌شناسی علوم حدیث برای علوم انسانی " حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالهادی مسعودی "ظرفیت‌شناسی اخلاق اسلامی و علوم اخلاقی برای علوم انسانی " دکتر محسن جوادی "ظرفیت‌شناسی اخلاق اسلامی و علوم اخلاقی برای علوم انسانی " حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی علیزاده "ظرفیت‌شناسی تاریخ تمدن اسلامی برای علوم انسانی" حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری @salmanraoofi
🔆آشنایی‌با‌جزئیات‌و‌نکات‌سبک‌درس‌خارج‌آیت‌الله‌العظمی‌خامنه‌ای با درس مکتب شناسی فقهی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای لینک دروس 🔅دور اول جلسه ۱ https://eitaa.com/salmanraoofi/8061 جلسه ۲ https://eitaa.com/salmanraoofi/8062 جلسه ۳ https://eitaa.com/salmanraoofi/8063 جلسه ۴ https://eitaa.com/salmanraoofi/8064 جلسه ۵ https://eitaa.com/salmanraoofi/8065 جلسه ۶ https://eitaa.com/salmanraoofi/8066 جلسه ۷ https://eitaa.com/salmanraoofi/8067 🔆آدرس کانال متن درس خارج مقام معظم رهبری در ایتا برای علاقه‌مندان https://eitaa.com/joinchat/598736921Cc09d03e4ba پیام رسان سروش: sapp.ir/matnedars پیام رسان بله: ble.im/join/MjU1MzZiNm @salmanraoofi
🔸 (66) الامر السادس: بيان قواعد عامه¬اي كه حرمت يا بطلان حصه¬اي از معاملات را افاده مي-كند: قاعده اول: «كل معاملة اوجبت الفساد في حياة المجتمع بمضمونها المعاملي فهي محرمة» قاعده دوم: «كل معاملة بالباطل فهي فاسدة» درس امروز قصد این بود که وارد مسألۀ حرمت معاملات واقعۀ بر اعیان نجسه بشویم، لکن یک امر دیگر هم هست که یَنبغی آن را تنقیح کنیم، بعد وارد آن مسائل و فصولی که شیخ‌(علیه‌الرحمه) فرمودند، بشویم. پس امر سادس در بیان برخی از قواعد کلیه‌ای است که از آن قواعد می‌شود به نحو کلّی، حصّه‌ و مجموعه‌ای از معاملات را- هر چند دلیل خاصّی هم بر حرمت ندارند- حرام شمرد؛ حرام تکلیفی یا حرام وضعی. عرض کردیم: در باب شکّ در صحّت و بطلان، یا حرمت و حلیّت یک معامله، مقتضای قواعد کلیّه این است که آن معامله صحیح و حلال باشد. مثل «أوفوا بالعقود» یا «إلّا أن تکون تجارة عن تراض» یا «أحلّ الله البیع» و سایر عموماتی که در باب معاملات وجود دارد. مگر اینکه جایی دلیل خاصّی بر بطلان معامله یا حرمت تکلیفی معامله داشته باشیم. حال، این سؤال مطرح می‌شود که آیا قواعد عامّه‌ای داریم که بطلان مجموعه‌ای از معاملات را افاده کند تا به این قواعد کلیّه در آن مواردی که شکّ در حرمت یک معامله‌ای یا فساد یک معامله‌ای داریم، رجوع کنیم؟ اگر چنین قواعدی داشته باشیم، در حکم مخصٍّص یا مقیِّد نسبت به آن قواعدی که بر صحّت معاملات و عقود و حلیّت آنها دلالت مي‌كنند، خواهند بود؛ اطلاقاً یا عموماً. من چند قاعده را با مدارکش ذکر می‌کنم. شما هم به نظرتان قاعدة ديگري از اين قبيل آمد، بگوييد تا بحث كنيم. 1- یکی از این قواعد این است: «کلّ معاملةٍ أوجَبَت الفساد فی حیاة المُجتَمَع بِمضمونها المعاملی فهی محرّمةٌ و فاسدة». این، یک قاعده است: هر معامله‌ای که با مضمون معاملیِ خود موجب فساد باشد. با قید «مضمون معاملی»، آن معامله‌ای که منهیٌّ‌عنه است لابِمضمونها المعاملی بل بِما أنّها فعلٌ مِن أفعال المکلَّف، خارج مي‌شود. مثل بیع وقت النّداء، که نهی از بیع وقت نداء به لحاظ مضمونِ معاملی بیع نیست، لذا مخصوص بیع هم نیست، بلکه به لحاظ اینکه عملی از اعمال مکلّف است، به خاطر مفسده‌ای که خارج از مضمون معاملی است، مثل تأخیر نماز جمعه و غفلت از صلاة جمعه، از آن نهی شده است. این مورد را قبلاً شرح دادیم. پس هر معامله‌ای که بمضمونها المعاملی موجب فساد مجتمَع باشد، موجب فسادبودن يا به خاطر این که آن ما یُتَعامَل علیه، ما یُکتَسَب به، آن موجب فساد است؛ مثل معاملۀ موادّ مخدرّه که خود این جنسی که معامله بر آن واقع می‌شود، موجب فساد است. یا اینکه آن جنس فی نفسه موجب فساد نیست، نوعِ معامله‌ای که بر آن واقع می‌شود موجب فساد است. مثل معاملۀ قاچاق که در عربی به آن می‌گویند «تَهریب» (با «هاء هوّز»)، که فساد این معامله از ناحیۀ آن جنس نيست، آن یخچال یا آن اتومبیلی که قاچاق وارد می‌کنند، خود آن جنس فی نفسه موجب فساد نیست، نوع آن معاملۀ بر آن جنس که بی‌قانونی است، موجب فساد در امر اقتصاد کشور است. لذا حرام و معامله فاسد مي‌شود. مبغوضیت معامله و حرمت معامله ممكن است شش صورت باشد (در امر اوّل عرض کردیم). پس کلّ معاملةٍ که به نحوی از انحاء، به جهتی از جهات با مضمونِ معاملی موجب فساد باشد، این معامله فاسد و حرام است. دلیل بر این امر، همان روایت تحف‌العقول است که ما به تفصیل در ذیل همان دلیل نسبت به این قاعده بحث کردیم و کلام را تمام کردیم. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 📌 دوره‌ی آموزشی مجازی تندپژوهی با تدریس و نظارت احمد میرزایی (در حدود ۲۰ ساعت) 🔹 همراه با پشتیبانی و ضمانت 🔸 شروع از ۵ بهمن‌ماه ۱۳۹۹ 🔰 ثبت‌نام و جزئیات بیش‌تر در: https://www.dinshenasi.com/6946/ 💠 همراه با تخفیف ویژه‌ی ۴۰‌درصدی جهت ثبت‌نام تا ۲۰ دی. 🖇 لطفا با انتشار این موضوع در ثواب آن مشارکت داشته باشید. 🆔 ble.ir/mirzaei_ehya/ 🆔 eitaa.com/mirzaei_ehya/ 🆔 Sapp.ir/mirzaei_ehya 🆔 telegram.me/mirzaei_ehya/ 🆔 instagram.com/mirzaei_ehyaa/ 🆔 aparat.com/dinshenasi.com/ 🌐 www.dinshenasi.com
باسمه تعالی 🔆طلابی را دیده ام که به کارهای اقتصادی خلاف شان طلبگی رو آورده اند 🔅اگر در ابتدای طلبگی هستند و چاره ای ندارند که هیچ 🔅اما چنانچه حدودا نه یا ده سالی است که طلبگی کرده اند 🔅چند راه کاملا سنتی غیر از استخدام در ادارات هست ۱/ مسجد داری: چند هزار مسجد در تهران امام جماعت ندارند و معلوم نیست چه مقدار در مراکز استانها یا شهرستانها که شرایط مالی مناسبی را هم پیشنهاد می دهند البته مسجد داری هم مردم داری و سخندانی و سیاست حداقلی میخواهد و خلاصه شرایط خودش را دارد ۲/ طرح هجرت: اگر خوب درس خوانده اند طرح هجرت برای تدریس در حوزه ها و کارهای بسیارِ دیگری که در هر جا بروند هست ۳/ استقرار مداوم در شهرستانها و روستاها برای تبلیغ که معمولا بانیانی هم برای تامین مالی دارند و همین الان هم مواردی سراغ دارم ۴/ تالیف و تحقیق: چه بسیار مراکزی که بهترین دستمزدها را برای تالیف و تحقیق می دهند مثلا ۱. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه هر سال موضوعات تصویب شده جهت پژوهش را اعلام میکند و فقط کافیست فصل بندی خوبی برای طرح پژوهش بدهند و دو فصل اول را از ممیزی بگذرانند ۲. مراکز دولتی مثل ۱ مجمع تشخیص مصلحت نظام ۲ مرکز تحقیقات ریاست جمهوری ۳ سپاه ۴ ارتش ۵ وزارت دفاع و ..... ۳. مراکزی مثل الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ۴. موسسه آیت الله مصباح رحمه الله و ... که دائما موضوعاتی برای تحقیق دارند و فقط پژوهشگر مستقر میخواهند. 🔆بارها و بارها از طرف این موسسات و مراکز مراجعه داشته ام و چون برای بنده مقدور نبود درخواست معرفی افرادی داشتند اما دریغ از طلاب اهل قلم هنوز هم مراجعه دارند و هنوز هم دریغ، در همین فقه چقدر موضوعات هست که درخواست دارند و دریغ از محقق 🔆طلابی را میشناختم که چندین سال پیش از این راه ماهی چند میلیون در آمد داشتند 🔆و خدا می داند چه راههای سنتی دیگری برای درآمد هست که بی خبریم آیا شان طلبه است که خواربار بفروشد یا نگهبانی بدهد یا ... 🔆اگر خوب درس نخوانیم و فقط به قم بچسبیم و توکل نداشته باشیم ✅هم عقوبت دنیوی داریم ✅هم اخروی 🔆پس اگر آینده خوب میخواهیم رکن اساسی آن بعد از تقوی تحصیل خوب است و کسب فنون لازم برای روحانی موفق بودن مثل مردم داری و سخندانی و .... و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
🔸 (67) 2- قاعدۀ دیگری که باید بحث کنیم و قاعدۀ مهمّی است، این است که: کلّ معاملةٍ بالباطل فهی فاسدة. نمی‌گوییم حرام تکلیفی؛ چون بحث خواهیم کرد که ببینیم آیا از مدرک این قاعده، حرمتِ تکلیفی هم برمی‌آید یا نه؟ امّا فساد و حرمت وضعی مسلّماً از این دلیل برمی‌آید که شرح خواهیم داد. مدرک این قاعده، جملۀ شریفه‌ای از آیۀ قرآن است: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل». این جمله در دو آیه آمده است: یکی در سورۀ مباركۀ بقره: «و لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل و تُدلوا بها إلی الحکّام لِتأکلوا فریقاً من أموال الناس بالإثم و أنتم تعلمون» . دوّم در سورۀ مباركۀ نساء، همان آیه‌ای که غالباً در کتب معاملات به آن تمسّک می‌شود: «یا أیّها الذین آمنوا لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلّا أن تکون تجارةً عن تراضٍ منکم و لاتقتلوا أنفسکم إنّ الله کان بکم رحیماً» . بنابراین، جملۀ «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» دو جا در قرآن تکرار شده است. آیۀ دوّم که آیۀ سورۀ نساء است و در ادامه‌اش جملة «إلّا أن تکون تجارةً عن تراض» هست، مکرّر در مباحث معاملات مطرح و بحث شده است. لکن آنچه از اين آيه مورد استفادۀ فقهاء قرار گرفته است، غیر آن چیزی است که ما می‌خواهیم از این آیه استفاده کنیم. آنها خواستند از اين آيه اطلاقی اخذ کنند که به آن در هر موردی که در اعتبارِ قيد زائدي در يك معامله شکّ وجود دارد، تمسّک بشود؛ که با این اطلاق،آن قيد زائد را نفی بکنند. یا به تعبیر دیگر، خواستند یک قاعدۀ کلیه‌ای درست کنند با این آیه شریفه که هر معامله‌ای که عن رضیً باشد، ولو دلیل خاصی نداشته باشد، جایز و ممضی است. فرض بفرمایید اگر شک کنیم که در صیغۀ بیع، عربیّت شرط است یا نه؟ تمسّک می‌کنند به اطلاق «إلّا أن تکون تجارة عن تراض» می‌گویند (مثلاً): اطلاقِ این آیه، نفی می‌کند قیدِ لزوم عربیت را. بنابراين، فقهاء در مکاسب و در ابواب گوناگونِ معاملات، معمولاً برای اثبات حليّت یا لزوم معامله یا در باب معاطات و امثال اینها به این آیه تمسّک می‌کنند، تمسّک به عقد مستثنی است، «إلّا أن تکون تجارة عن تراضٍ». استفاده‌ای که ما از آیه می‌خواهیم بکنیم به این بخش از آیه یعنی به عقد مستثنی هیچ ارتباطی ندارد. ما از عقد مستثنی منه می‌خواهیم استفاده کنیم که «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» است؛ لذا بعضی از بحثهایی که در ذیل این آیه هست، ما آن بحثها را وارد نمی‌شویم. مثل اینکه استثناء، منقطع است یا متصّل. یا اینکه آیا در «إلّا أن تکون تجارة عن تراض» اطلاق تامّ است یا نه؟ اطلاقی وجود دارد یا ندارد؟ اينكه مراد از تجارت آیا بیع است یا اعمّ از بیع است؟ اینها را بحث کردند. بحثهای متعدّد دیگری هم هست. فرض کنید اگر استثنای منقطع است، نکتۀ منقطع‌بودنِ آن چیست؟ اینها ارتباطی به بحثِ اینجای ما ندارد. ما استنادمان به این آیۀ شریفه به آن جملۀ مستثنی منه است یعنی: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل». جمله‌اي كه در هر دو آیه تکرار شده است، می‌خواهیم از این، استفادۀ قاعدۀ کلّی بکنیم. برای اینکه مطلب را درست بدست بیاوریم، تارةً: باید در مفردات این جمله بحث کنیم، معنای مفردات جمله را بفهمیم، و أخری: معنای مفهومی جمله را استحصال کنیم و بیان کنیم. امّا مفردات: «لاتأکلوا»، «أموالکم»، «بینکم» و «بالباطل». امّا «لاتأکلوا»، أکل در اینجا بدیهی است که به معنای حقیقی خود «خوردن» نیست. چنانچه در فارسی می‌گویند: مالِ مردم خور، حرام خور. معنایش این نیست که واقعاً می‌‌خورد! معنای اکل در اینجا، تملّک و تصرّف و دست‌گذاشتن بر روی یک شیئی است. این، در محاورات عرب هم فراوان است. مثلاً می‌گوید: فلانٌ یَستَأکِل الضعفاء لِیَأخُذ أموالَهم، كه اين عبارت در لسان العرب است. یا أکَّلتُک فلاناً، فلانی را به تو خوراندم، معنایش این است که أمکَنتُک منه، تو را بر او مسلّط کردم، دست تو را بر روی او بازگذاشتم. أکل، به این معناست. یا در آیۀ قرآن است «لاتأکلوا الرّبا أضعافاً مضاعفة»، ربا نخورید؛ یعنی در مالِ ربا تصرّف نکنید! معنایش خوردن نیست. کسی آن جنسی را یا پولی را که از ربا بدست آمده است، نمي‌خورد. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
⚫️ مجلس بزرگداشت حضرت آیت الله مصباح یزدی(رضوان الله علیه) 🔰با سخنرانی استاد میرهاشم حسینی 🔸چهارشنبه - ساعت 15 🌐 پخش از صفحات رسمی: 👈اینستاگرام‌استاد‌ میرهاشم‌حسینی https://www.instagram.com/Mirhashem_ir 👈 روبیکا استاد میرهاشم حسینی: https://rubika.ir/Mirhashem_ir -------- ▫️کانال‌اطلاع‌رسانی ايتا استاد میرهاشم‌حسینی https://eitaa.com/Mirhashem_ir
👈خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ 👈اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. 👈«لااله‌الا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفی و عقلی منحصر و زندانی نمی‌ماند؛ 👈وارد جامعه می شود و تکلیف حاکم را معیّن میکند، تکلیف محکوم را معیّن میکند، تکلیف مردم را معیّن میکند. می توان در مبانی موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّی را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، 🔆جریان های بسیار فیّاضی را در خارج از محیط ذهنیّت به‌وجود می آورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن میکند. 👈دنبال این ها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آن‌گاه یک دستگاه فلسفی درست کنید. از ، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانی ، اگر نگوییم از همه‌ی این ها، از بسیاری از اینها - 👈می شود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفه‌های مضاف که آقایان فرمودند: فلسفه‌ی اخلاق، فلسفه‌ی اقتصاد و... و. این، یکی از کارهای اساسی است. 👈این کار را هم هیچ‌کس غیر از شما [طلاب نخبه] نمی تواند بکند؛ شما باید این کار را انجام دهید. 🔆بیانات در دیدار نخبگان ۱۳۸۲/۱۰/۲۹ @salmanraoofi
🔸 (68) یا در حدیث «لَعن الله آکِلَ الرّبا و مؤکِلَه»، خورندۀ ربا و خورانندۀ ربا. که خورندۀ ربا عبارت است از آن مقرِض، خورانندۀ ربا عبارت است از آن مقتَرِض که وقتی قرض گرفت، ربا را می‌خوراند به آن قرض دهندۀ بی‌مروّت و پول ربا را به او می‌دهد. این، مؤکّل است. بنابراین، اکل در این موارد معنایش معلوم است. اکل یعنی تملّک، تصرّف، دست‌گذاشتن بر اموال دیگران. «أموالکم» یعنی چه؟ مراد این نیست که مال خودتان را نخورید. هر کسی مال خودش را می‌تواند بخورد، حق و باطل ندارد. ضمیر «کُم» راجع است به مخاطبین به «یا أیّها الذین آمنوا». هم در آیۀ سورۀ نساء این است که «یا أیّها الذین آمنوا لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل»، و هم در آیۀ سورۀ بقره «یا أیّها الذین آمنوا» چند آیۀ قبل در آیات صیام است. بنابراین، مخاطبْ جامعۀ مؤمنین‌اند. البته همه‌جا خطابِ جمع به این معنا نیست، لکن در موارد متعدّدی خطابِ جمع خطابِ به جماعت است کأنّه جماعت را، مجتمَع را، مجموعۀ مخاطبین را که مؤمنین هستند مثل یک شخصِ واحدی فرض کرده است که این شخصِ واحد قطعاً مالی دارد، مالِ این شخصِ واحدکه مجتمَع است، چیست؟ همان چیزی است که مجموعۀ مال این فرد و آن فرد و آن فرد و آن فرد است، همچنان‌که هویّت انسانی این مجتمَع که یک هویّت وحدانی دارد؛ یک جامعه، یک ملّت، این یک هویّت وحدانی دارد. همچنانکه این هویّت وحدانی از لحاظ بشری متشکّل است و قابل تجزیه است به هویّت تک تک افراد، تشکیل شده از این آدم، آن آدم، آن آدم، تا می‌شوند بیست میلیون، سی میلیون. اموالشان هم همین‌طور است. این مجتمَع یک مالی دارد که عبارت است از مالِ متعلّق به این، مال متعلّق به آن، مال متعلّق به آن. این ربطی به او ندارد. مالِ شخصیِ زید، مال شخصی عمرو، مال شخصی بکر، مال شخصی خالد، اینها را وقتی در اعتبار به نظر می‌آورید، مجموع این اموال متعلّق می‌شود به مجموع این چند نفر. این، غیر از اموال عمومی يا مال بیت المال است که همه در آن شریکند. درست مثل «و لاتقتلوا أنفسکم» است، خودهاتان را نکُشید، نه اینکه خودکشی نکنید (حالا بنا بر اینکه به این معنا باشد). آنجا البته دو قول هست. اگر به این معنا که دیگرکُشی نکنید؛ یعنی در جامعه‌ای، چرا خودهایتان را می‌کُشید؟! همین که در فارسی هم مستعمل است. بنابراین، وقتی می‌گوید: لاتأکلوا أموالکم، یعنی مال دیگران را که جزئی است از این مجموعۀ مالی که متعلَّق است و منتسَب است به جامعه، این را لاتأکلوا بالباطل. بنابراین، مراد از «لاتأکلوا أموالکم» این نیست که مالِ شخصِ خودتان را نخورید، چنانچه بعضی از مفسّرین مثل فخر رازی گفتند که مال شخصِ خودتان را نخورید به باطل! یعنی مثلاً پول را ندهید شراب بکنید و بخورید، مراد این نیست. و امّا قوله تعالی «بینَکم»، مستفاد از این کلام این نیست که کسی مالِ کسی را بردارد بخورد، بلکه کلام در تصرّف در مال دیگران بوسیلۀ آن مبادلاتی است که بین او و دیگران انجام می‌گیرد، کلام در این است. که مرحوم آقای طباطبائی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در المیزان، عبارت خوبی دارند، تفطّن خوبی دارند. ایشان می‌فرمایند: و فی تقیید قوله «لاتأکلوا أموالکم» بقوله «بینکم» الدالُّ علی نوع تجمّع منهم علی المال و وقوعه فی وسطهم. اینکه گفتند: «أموالکم بینکم» کأنّه مالی است در وسط اینها، اینها تجمّع بر این مال دارند. این‌طور تصویر می‌شود، از این استفاده می‌شود: إشعارٌ أو دلالةٌ بکون الأکل المنهیِّ عنه بنحو إدارته بینهم. می‌فرماید: اکل مالِ غیر را نکنید، آن اکلی که ناشی است از تبادل مال، که مال دست به دست می‌گردد، به دور می‌افتد. این به او می‌دهد، او به این می‌دهد، این به او می‌فروشد، او به این هبه می‌کند. و نقلُه من واحدٍ إلی آخر بالتَّعاور و التّداول. احتمال می‌دهم تعاور غلطِ تصحیف باشد، «تعاوُض» درست باشد. در المیزان، تعاور دارد. تعاور هم ممکن است بگوییم، یعنی عاریه بدهند؛ چون ملکها، ملکهای عاریه‌ای است. انسان عاریه‌ای یک چیزی دارد، بعد که می‌فروشد، این عاریه منتقل می‌شود به او. بنابراین، به این نکته باید توجّه کرد که «لاتأکلوا أموالکم بینکم» فرق دارد با «لاتأکلوا أموال الناس». کما اینکه در بعضی از آیات، در خود همین آیه، در پایان آیه این‌طور دارد: «لتأکلوا أموال الناس بالباطل». در سورۀ بقره آمده: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل و تُدلوا بها إلی الحکّام لتأکلوا فریقاً من أموال الناس بالباطل». آنجا هم أکل به باطل است، امّا «بینکم» آنجا نیست. معنای آیۀ سورۀ بقره این است که در مبادلات خودتان، از وسیلۀ باطل استفاده نکنید که نتیجه این بشود که سرِ دیگری را کلاه بگذارید، از یک طریقِ باطلی مال کسی را بالا بکشید، بعد سر و کار طرف را به دادگاه بیندازید: «و تُدلوا بها إلی الحکّام»؛ یا مراد، حکّامِ جور است یا مطلقِ حکّام، به هر دو معنا ممکن است. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
🔶کارکردها و فواید علم : آیا باید فقط به عرفان عملی پرداخت و نباید به عرفان نظری اهمیت داد؟ یا علم عرفان نظری نیز لازم و مفید است؟ پاسخ: ، اصل، مهم و اساسی است اما هیچ گاه نباید گمان شود که نیازی به عرفان نظری نداریم. کسانی که چنین تصوراتی دارند قطعا در اشتباهند. توضیحش این است: عرفان اسلامی دارای ابعاد گوناگونی است. یکی از آن ابعاد، بُعد معرفتی است که علم عرفان نظری عهده دار تبیین آن است. عارفان اسلامی به برکت سیر و سلوک یا جذبه و هدایت های شریعت، حقایق هستی را شهود نموده و آن را با زبان فنی و علم حصولی ترجمه و تبیین کرده اند. به عبارت آوردن آن حقایق شهود شده، علمی را به نام علم عرفان نظری فرآهم کرده است. علم عرفان نظری، حکمت بر آمده از شهود است و از آن می توان به حکمت عارفانه یا هستی شناسی عرفانی یاد کرد. عرفان نظری فواید و برکات زیادی دارد؛ از جمله: ۱. عرفان نظری، بیانگر نوع نگاه عارف به هستی است. آشنایی و تسلط به این علم، آشنایی با بینش و اندیشه عارف نسبت به خدا، مخلوقات و است. این علم، با روش عقلی و نقلی، مشاهدات نهایی عارفان را توضیح می دهد و کسانی که اهل شهود نیستند می توانند از این طریق، به مشهودات نهایی عارفان درباره هستی، علم حصولی پیدا کنند. ۲. عرفان نظری، از عرفان و مسائل عرفانی دفاع می کند. ۳. عرفان نظری، به فلسفه و کمک شایانی می کند؛ چرا که این سه علم، از جهت قلمرو پژوهش و تبیین، اشتراکاتی دارند. فلسفه، هستی شناسی بر پایه عقل است؛ کلام، مسائل اعتقادی را بحث می کند و هستی شناسی اش بر پایه نقل و عرفان نظری هستی شناسی بر پایه شهود است. ۴. ، قوی ترین و بهترین دستگاه فکری موجود برای تبیین معارف الهی است و بدون عرفان نظری، نمی شود به عمق حکمت متعالیه صدرالمتالهین پی برد. زیرا به فرموده خود صدرالمتالهین، اکثر آرای وی نظر به سخن عارفان دارد و تلاش وی، برهانی کردن سخنان عارفان بوده است. ۵. عرفان نظری، زمینه فهم عمیق و گسترده معارف را فراهم می کند. مباحث مانند توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، جمع بین تشبیه و تنزیه، اسماء و حق تعالی، علم خداوند، ، ، و مباحث انسان کامل همچون ضرورت انسان کامل، ، نبوت، رسالت، ، معجزه و کرامت، و جانشینی خداوند، حقیقت محمدی و نسبت انبیا با آن، قرب نوافل و فرایض، و مباحث همچون حقیقت موت، ، ، نفخ صور، ، بهشت، جهنم، و دیگر مباحث همچون ملائکه و انواع آن، عوالم امر حق و آسمانهای هفت گانه و.... در حقیقت، مباحث عرفان نظری، شرح دقیق و جامعی بر و وارد شده در باب معارف و عقاید است و کسی که از این علم بی بهره است، از معارف عمیق آیات و روایات بی بهره می ماند. ۶. علم عرفان نظری، در حل و فصل مسائل علم عرفان عملی، نقش مهمی دارد. علم عرفان عملی برای تبیین اصل فلسفه سلوک و ریاضت، سرّ ترتیب مقامات، تحلیل مراحل نهایی مقامات و منازل همچون فنا و بقاء و ... نیازمند مجموعه ای از مبانی هستی شناختی و انسان شناختی است که به طور گسترده در عرفان نظری، بحث می شود. ۷. عرفان نظری، به خود سلوک و عرفان عملی نیز مفید است. عرفان نظری برای سالک، مانند نقشه راه در توحید است. محور و اساس آموزه های این علم، توحید عرفانی قرآنی است و سالک برای پیمودن طریق سلوک، نیازمند دانستن آن است و با دانستنش، بهتر می تواند در مسیر سلوک، قدم بردارد. ۸. علم عرفان نظری، به عنوان میزان سنجش خطای در و عرفان عملی نیز می تواند مطرح باشد. ، با دانستن عرفان نظری، خطاهای سلوکی، حالات، های خود را می تواند بفهمد. ۹. فایده و کارکرد دیگر عرفان نظری، ارائه پاسخ های عمیق و دقیق به مسائل مورد بحث در کلام و گاهی فلسفه است به طوری که گاهی تنها پاسخ های عرفان نظری می تواند افراد عمیق و خیلی دقیق را قانع کند. ۱۰. علم عرفان نظری می تواند مبنا و ملاکی برای نظریه سیاسی، مسائل اجتماعی و فرهنگی باشد. [ ] از این رو، باید برخی از عزیزان که توانایی و علاقه دارند، بعد از فراهم کردن مقدمات لازم، زیر نظر استاد مسلط، با برنامه مناسب، عرفان نظری بخوانند و متخصص شوند تا جامعه انسانی از این نعمت بزرگ، بی بهره نماند. به لحاظ می‌شود گفت: تحصیل، تحقیق، تدریس و تألیف در زمینه عرفان نظری، واجب کفایی است. استفاده شده از کانال استاد واحد جوان @salmanraoofi
🔸 (69) معنای آیۀ سورۀ بقره این است که در مبادلات خودتان، از وسیلۀ باطل استفاده نکنید که نتیجه این بشود که سرِ دیگری را کلاه بگذارید، از یک طریقِ باطلی مال کسی را بالا بکشید، بعد سر و کار طرف را به دادگاه بیندازید: «و تُدلوا بها إلی الحکّام»؛ یا مراد، حکّامِ جور است یا مطلقِ حکّام، به هر دو معنا ممکن است. آنجا با شاهد دروغ و قسم دروغ، قضیه را به نفع خودتان تمام کنید! نتیجه این بشود که: «لتأکلوا فریقاً من أموال الناس بالباطل». اینجا دیگر «بینکم» نیست، اینجا خوردنِ مال مردم است. پ س یک اکلِ مال به باطل است که انسان مالِ مردم را می‌خورد! که در این آیۀ «لتأکلوا فریقاً مِن أموال الناس بالباطل» گفته شده، یا در آیۀ «إنّ کثیراً مِن الأحبار و الرّهبان لَیَأکلون أموال الناس بالباطل» گفته شده، که این، خوردنِ مال دیگران است. یک مطلب، اکلِ مال الناس بینهم بالباطل است. «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل». این چیز دیگر است. مراد این نیست که انسان مالِ مردم را بخورد. مراد این است که نحوۀ دَوران‌دادن مال و گرداندنِ مال بین شما و مردم، نحوۀ باطلی نباشد، که اکل مال از طریق یک معاملۀ باطل، یک ادارۀ باطل، یک مُداوِلۀ باطل حاصل بشود. نهی از این است. اینها دو مطلب است. بنابراين، کلمۀ «بینکم»، اینجا حاملِ یک معنای مهمّی است. من البته دیدم بعضی دیگر از مفسّرین هم- مفسّرین قدیمی- به همین معنا توجّه کردند، مرحوم آقای طباطبایی هم توجّه کردند. البته به ذهن خود ما هم این معنا رسیده بود، که بعد در استحصال مضمونِ آیه این را عرض خواهیم کرد. کلماتِ آن مفسّرین را هم ذکر می‌کنیم. می‌رسیم به «بالباطل». اینجا یک کلام در باب معنای «باء» است که این «باء» «بالباطل» به چه معناست؟ یک کلام در معنای باطل است که خودِ باطل به چه معناست؟ این «باء» غالباً در استعمالات به معنای «باء» استعانت است که همین «باء» استعانت را در تعبیرات خیلی از فقهای ما، اصولیین و غیره، تعبیر می‌کنند از آن به «باء» سببیّت. با اینکه اینها با هم فرق دارد! «باء» استعانت آنجایی است که استعمال می‌شود برای افادۀ استعانت به چیزی، مثل کتبتُ بالقلم. اینجا به سبب قلم نباید گفت! سببیّت و علیّت نیست، اینجا استعانت است. کتبتُ بالقلم، بوسیلۀ قلم، با استعانت از قلم نوشتم. معمولاً آنجاهایی که مجرور به «باء» ابزار یک فعلی است، آنجا این «باء» برای استعانت است. امّا گاهی می‌گویند: فَبِما نقضِهِم میثاقَهم، این «باء» باءِ سببیّت است؛ یعنی به سبب نقضهم، ِاینجا «باء»، باءِ سببیت است. معمولاً در کلمات، مشاهده می‌شود که مکرّر از «باء» استعانت تعبیر می‌کنند به «باء» سببیّت. به هر حال، مراد معلوم است. اینجا یا باء، باء سببیت است که به معنای استعانت است: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل»؛ یعنی بسببِ أمرٍ باطل، بالإستعانة مِن أمر باطل. که آن امر باطلی که به استعانۀ آن شما اکل مال می‌کنید، چیست؟ مثلاً فلان‌طور معامله، معاملۀ منابذه، معاملۀ رشوه و از قبیل اینها. یا باء الصاق است. الصاق یعنی جملۀ قبل را به جملۀ بعد ملصَق‌کردن و ملحق‌کردن؛ مثل «مررتُ بزید»، این «باء» به معنای الصاق است؛ یعنی کان مروری مُلصَقاً بزید. که بگوییم: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» یعنی بشیءٍ ملصَقٍ بالباطل؛ یعنی علی وجه الباطل. نتیجه این می‌شود که «لاتأکلوا أموالکم بینکم علی وجه الباطل» مثلاً. یا به این معنا بگیریم، فرقی نمی‌کند. پس آنچه مستفاد از ظاهر آیه است این است که: «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» یعنی «لاتأکلوا أموالکم بینکم علی وجه الباطل». بر وجه حقّ اگر چنانچه اموال یکدیگر را بخورید، مانعی ندارد. بر وجه باطل، اموال را تصرّف نکنید و نخورید! به نظر من می‌رسد که «باء» استعانت است یا «باء» الصاق است، و نيز ممكن است یک معنای دیگری باشد. البته اینجا مرحوم آقاي خويي یک احتمالی را مطرح کردند که این به معنای باء تعویض باشد؛ مثل «بعتُ هذا بهذا»، یعنی در عوض. این را فروختم در عوضِ این. «باء» باءِ تعویض است به معناي: چیزی را عوض چیزی قراردادن. به آن مقابله هم می‌گویند، باء مقابله یا باء تعویض. مرحوم آقای خویی احتمال دادند که باء مقابله باشد، که «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» یعنی بعوضِ الباطل، در مقابل یک چیز باطلی؛ یعنی پولتان را ندهید شراب بخرید که شراب باطل است! این هم یک احتمال. البته این احتمال أضعف از آن دو احتمال است. و أمّا باطل، باطل چیست؟ در باب باطل بحثهای زیادی شده است؛ چون در قرآن کلمۀ باطل با شقوقِ مختلفش مکرّر آمده است، شاید سی و چهار، پنج مورد کلمۀ باطل، یبطل، بَطل، آمده است. اگر انسان بخواهد استحصال کند، یک احاطه‌ای به این آیات لازم دارد. ما یک مروری و یک نگاهی کردیم، یک جمع‌بندی‌ای از این آیات را عرض می‌کنیم. ان‌شاءالله فردا. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
🔆سید منذر حکیم مدیر کل پژوهش مجمع جهانی اهل بیت(ع) 🔆چرا برخی با رویکرد مقارن در فقه، مخالفند؟ 🔹 اینکه بسیاری ازعلمای بزرگوار شیعه به فقه مقارن نپرداخته و به حداقل آن که باب تعارض است اکتفا کرده‌اند؛ شاید به این دلیل است که گمان می‌کردند بعد از مقارنه‌هایی که علمای سلف مثل مرحوم شیخ طوسی، شیخ مفید، سید مرتضی، محقق، علامه و شهیدین انجام دادند، دیگر ظرفیت تمام شده است و مقارنه بحث کردن بی فایده است، زیرا با تحقیقات آنها، مراد از رشدی که در مخالفت با اهل سنّت قرار داده است روشن می‌باشد. 🔹 برخی علل نپرداختن به فقه مقارن را افتادن در دامن طرق غیر صحیح می‌دانند. به نظر ایشان، وقتی منابع شیعه مشخص بوده و راه استنباط واضح است، پرداختن به ادله و مباحث آنها، ناخودآگاه ما را به سمت مخالفین کشانده و ممکن است سبب گرایش‌های غیر صحیح گردد. 🔹 اما اگر مثل مبنای مرحوم بروجردی را مد نظر قرار دهیم، می‌یابیم که این راه نه‌تنها نادرست نیست، بلکه بسیار نیازمند به کارگیری این شیوه هستیم. به نظر مرحوم بروجردی، برای فهم کلام امام صادق (ع) که درگیر با اهل سنت بودند و سوالات فقهی آنها را پاسخ می‌دادند، باید مطالب اهل سنت دیده شود تا فهمی دقیق‌تری از کلام امام صادق (ع) داشته باشیم. 🔹 در نتیجه، فقه اهل سنت موضوعیت ندارد. بلکه طریقی برای رسیدن به مبنای صحیح و دقیق است، لذا این چنین نیست که ظرفیتش تمام شود، بلکه همیشه نیازمند دانستن فقه اهل‌سنّت هستیم. ره @salmanraoofi
🔸 (70) دربارۀ جملۀ آیۀ شریفه «لاتأكلوا اموالكم بينكم بالباطل» که عرض كرديم در دو جاي قرآن هست؛ بسیاری از مفردات اين آیه را عرض کردیم، رسیدیم به کلمۀ «باطل». مراد از باطل چیست؟ یک حرف، حرفِ لغویین است که ببینیم باطل را به چه معنايي می‌گيرند؟ بعد ببینیم در استعمالات قرآنی از مجموعِ دهها موردی که کلمۀ باطل در قرآن به کار رفته است، محصَّل و مستحصَل از اینها چیست؟ وقتی که در قرآن، باطل گفته می‌شود، از آن چه چیز اراده می‌شود؟ بعد برسیم به اینکه مراد از باطل در این آیۀ شریفه چیست و چه چیزهایی معاملۀ به باطل یا اکل به باطل است؟ که بگوییم: یا معامله فاسد است، یا حرمت تکلیفی هم بشود ثابت کرد. در لغت، یک معنای اصلی برای باطل ذکر می‌شود که انسان در مجموع می‌فهمد معنای اصلی این است، و یک سلسله و مجموعه معانی‌ای که بر اساس آن معنای اصلی به تدریج در بین اهل لسان و اهل لغت رائج شدند. غالباً لغات این‌طوری است، یک هستۀ مرکزی دارد، یک معنای مرکزی و اصلی دارد که اوّل به این معنا به کار رفته است، بعد بر حسب وجوه و اعتبارات و عنایات گوناگون، این معنا توسعه پیدا کرده است، شقوقی پیدا کرده است. لکن در واقع، وقتی انسان نگاه کند، هر یک از این معانیِ بالعنایه، مرجعش به همان معنای اصلی است؛ لذا در میان کتب لغت، خصوصیت کتاب مقاییس اللغه ابن فارس این است که آن معنای اصلی را، ذکر می‌کند، اینکه چقدر مصیب در این معناست یا مصیب نیست، نمی‌خواهیم راجع به اعتبارِ آن کتابِ لغت عرض کنیم. به هر حال، در کلمۀ باطل هم همین‌طور است. آنچه معنای اصلی است در «بَطَل»، معنای نابودی و هلاک و نبودن‌شدن است. معنای باطل در اصل این است. بعد البته معانی حاشیه‌ای که در واقع معانی بالعنایه هستند، که به تدریج صورت حقیقت به خودشان گرفتند، همۀ اینها در حال حاضر معنای حقیقی‌اند، نمی‌شود گفت آنچه اهل لغت ذکر می‌کنند، معانی مجازیند؛ لذا به لغت که مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم باطل به معنای ذهاب الشیء، ضیاع الشیء، ضایع‌شدن، گم‌شدن، خسران، زوال، فساد، قلّت مکث، چیزی که یک لحظه‌ای هست و بعد نیست، و دوامی ندارد، آمده است. این، آن معانی‌ای است که در لغت است. در کلمات مفسّرین کلمۀ باطل، قریبِ همین معانیِ لغوی تفسیر شده است؛ چون در قرآن کریم در سی و چند مورد کلمۀ باطل آمده است. مفسّرین قدیمی مثل إبن عباس و قُتاده تا مفسّرینی که بعداً آمده‌اند، یکجا باطل را به شیطان معنا کردند، یکجا باطل را به شرک معنا کردند، یکجا به بهتان، یکجا به کذب، و از این قبیل. مثلاً در آیۀ شریفۀ «لاتلبسوا الحقّ بالباطل» حق را به قرآن و باطل را به تورات و انجیل یا کتب محرّفه تفسیر کردند. غالباً مصادیق را ذکر کردند. لکن آن چیزی که ما با ملاحظۀ چندین آیۀ قرآنی بدست می‌آوریم، یک سخنِ جمع‌بندی‌شده است که این را عرض می‌کنیم. اگر انسان بی‌دقّت به این حرف نگاه کند، به نظر یک حرف خطابی و منبری می‌آید، امّا اگر در این حرف دقّت شود، یک حرف استدلالی و منطقی است. این جمع‌بندی‌ای که از معنای باطل در قرآن به نظر انسان می‌رسد، این در این آیۀ مورد بحث ما هم مورد استفاده قرار می‌گیرد، در بقیۀ مواردی هم که کلمۀ باطل آمده است: «لِیُحِقُّ الله الحقَّ و یُبطِل الباطل» و موارد زیادی که حق و باطل مقابل هم آمدند، در آنجاها هم می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. آنچه در مجموع فهمیده می‌شود این است كه: باطل در قرآن، مقابل حق است. همه‌جا مقابل حق و ضدّ حق شناخته شده است. حق یعنی چه؟ حق یعنی ما هو کائنٌ، ما هو واقعٌ، ما هو ثابتٌ، آنچه هست، آن را حق می‌گویند؛ یعنی واقعیّت. باطل بنا بر این، یعنی ما لاوقوعَ له، ما لاثَباتَ له، وجود ندارد، حقیقت ندارد، واقعیّت ندارد. این، معنای باطل است در قرآن. حق و باطل در کتاب کریم الهی در چهار مورد به کار رفته است. بطور کلّی حقیّت و بطلان به چهار چیز، چهار مورد نسبت داده شده است که آیاتش را می‌توانید مراجعه کنید: یکی در مورد ذات حقّ متعال است که: «ذلک بأنّ الله هو الحقّ و أنّ ما یَدعون من دونه الباطل». آلهۀ دیگر باطلند، ذات مقدّس حق، حقِّ مطلق است، نفسِ ثَبات و وجود است، حقّانیت مطلق است، حقّ است، وجود دارد. سایر آلهه وجود ندارند. بت هست، آن بتی که او را إله می‌دانند، او در یک مرحله‌ای از وجود جمادی است، یا انسانی است که وجود دارد، امّا به عنوان أنّه إلهٌ اصلاً وجود ندارد. این در یک مرحله است که حق در مقابل باطل، یعنی ذات مقدّس ربوبی و ذات اقدس الهی در مقابلۀ با مَن عداه؛ چه آن کسانی که ادّعا می‌شود که اینها ربوبیّت دارند و الوهیّت دارند، چه در مقابل کلّ خلق با یک نگاه دیگری- که آن محلّ کلام ما نیست. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
🔅عزيزان! طلاب جوان! فضلا! توجه كنيد كه حوزه ى علميه- همانطور كه امام (ره) مكرر فرمودند- قاعده ى نظام جمهورى اسلامى است و همه چيز روى اين قاعده بنا شده و دوام خواهد يافت. اين قاعده بايد محكم باشد. استحكام اين قاعده، با تضمين سه عنصر اصلى امكانپذير است، و هركدام از آنها نباشد و يا كم باشد، اين قاعده متزلزل خواهد شد، و اگر قاعده متزلزل شد، طبيعتاً همهى آنچه كه بر او سوار است، تكان خواهد خورد........ اولين عنصر، فقه است. فقاهت را به همان معناى پيچيده و ممتازى كه امام (ره) براى ما معنا مى كردند و بخصوص در بيانات دو، سه سال اخيرشان بر آن تأكيد داشتند، معنا مى كنيم يعنى تركيبى از متد علمى و دقيق فقاهتى و به تعبير امام (ره): فقه جواهرى حوزه و روحانيت ؛ ص96 @salmanraoofi
🔴اتفاقاتی که اخیرا برای ادمین و خانواده ی محترمش افتاده، در عین حقیقت بودن ماجرا، واقعا باور کردنش حداقل در دوره ی ریاست آیت الله رئیسی بر قوه قضائيه سخت و ناممکنه! به طرز عجیبی احساس می کنم تمام این ماجراها مخصوصا فشار مضاعف چند مامور کلانتری و قاضی پرونده به این خانواده که متاسفانه منجر به فوت پدر و ضرب و جرح داماد و مادر خانواده که الان در بیمارستان بستری هستن شده، اون هم توسط مامورینی که باید حافظ جان و مال و ناموس مردم باشن، فقط و فقط توسط عواملی برای ضربه زدن به آبروی نیروهای خدوم و ایثارگر و شخص رئیس قوه قضائیه، برنامه ریزی شده! دقت کنید؛ برخورد قهری به شدید ترین شکل ممکن و به رغم وجود مستندات قوی و محکم مبنی بر بی گناهی خانواده محترمی، که حتی به فرض محکومیت و نداشتن ادله، این شدت برخورد حتی با بدنام ترین محکومین امنیتی و قاتلان زنجیره ای هم دیده نشده، چه دلیلی می تونه داشته باشه؟ اون هم دقیقا با خانواده ادمین کانالی که یکی از سرسخت ترین رسانه های مدافع مواضع نظام و مخصوصاً شخص آیت الله بوده و هست! توهم توطئه ندارم اما عجیب شاخکام حساس شده روی این موضوع، و البته علت سکوت کانال های شلوغ اصطلاحا انقلابی هم برام قابل درکه! همون مسئله ی "تُف سربالا" و ازین حرفا...!!! عبدالرضا یعقوبی ✍️بیداری ملت @bidariymelat
باسمه تعالی جناب حجت الاسلام و المسلمین رئیسی در این مورد شخصا پاسخگو باشند و پیگیری کنند که کار به پیگیری مستقیم رهبر معظم انقلاب نکشد ان شاءالله والسلام سلمان رئوفی @salmanraoofi
🔆غرب تشنه فقه و فلسفه اسلامی 👈امروز حقاً و انصافاً در دنياى فكر و انديشه - حالا آنهایى كه با فكر و انديشه سر و كار ندارند، با آنها كارى نداريم - يك خلأ و سؤال در دنياى غرب وجود دارد؛ 👈اين خلأ را ديگر پاسخهاى ليبرال دموكراسى نميتواند پر كند، 👈كما اينكه سوسياليزم نتوانست پر كند. 👈👈اين خلأ را يك منطق انسانى و معنوى ميتواند پر كند، كه اين در اختيار اسلام است. 🔅از مرحوم دكتر زرياب كه هم‌دانشگاهیِ مسلطِ خوبى بود، هم طلبه‌ى خوبى بود ـ ايشان دوره‌ى طلبگى خوبى را گذرانده بود و با علوم اسلامى آشنا بود و شاگرد امام بود - يكى از دوستانمان نقل میكرد - من خودم از ايشان نشنيدم - كه 🔅يك فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا، 🔅بعد كه برگشته بود، گفته بود 👈👈👈امروز آن چيزى كه من در محيطهاى عملىِ دانشگاههاى اروپا مشاهده كردم، نياز به ملاصدرا و شيخ انصارى است. 🔅شيخ انصارى كارش در حقوق است، فقه است؛ 🔅ملاصدرا حكمت الهى است. 👈👈میگويد من میبينم امروز اينها تشنه‌ى ملاصدرا و شيخ انصارى‌اند. 👈👈اين برداشتِ يك استاد غرب‌شناسِ زبان‌دانِ مسلط به چند زبان اروپایى است كه سالها هم در آنجاها زندگى كرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. اين، برداشت اوست، كه برداشت درستى است. 🔆در ديدار اساتيد و رؤساى دانشگاهها ۱۳۸۶/۷/۹ @salmanraoofi
چراغ راه.pdf
2.93M
📌 | وصیت‌نامه حضرت آیت الله مصباح یزدی که لحظاتی دیگر در مراسم بزرگداشت هفتمین روز ارتحال ایشان قرائت خواهد شد. 🏴 @mesbahyazdi_ir
🔸 (71) تارةً اخری: حقّ در مقابل باطل در نسبتِ به جریان کلّی آفرینش است؛ یعنی ذات مقدّس پروردگار آفرینش را با یک ساختی، با یک نظمی، با یک هندسۀ معیّنی بوجود آورده است. این هندسۀ معیّن مثل یک جریانی است، یک فرایندی است که از اوّل عالم شروع شده است تا آخر عالم هم همان‌طور ادامه پیدا خواهد کرد و یک سرِ مو از آنچه که ساخت الهی است تخلّف و تخطّی هم نخواهد شد. سنن الهی داخل در این مجموعه هستند؛ یعنی این نظم الهی، یعنی مجموع سنن و قوانین و نوامیس الهی. که اینها تخلّف ناپذیرند: «و لن‌تَجِد لسنّة الله تبدیلا». که غلبۀ کلمۀ حق بر کلمۀ باطل از این قبیل است، غلبۀ پیروان حق بر پیروان باطل از این قبیل است، غلبۀ خیر بر شرّ در نهایت از این قبیل است. اینها سنن الهی است، ساخت الهی است. خدای متعال عالم را با این ساخت، با این هندسه آفریده است و بدون تردید این‌طوری خواهد شد؛ چه در برهه‌های مختلف از زمان، چه در نهایتِ زمان، که به طور مطلق این‌طور خواهد شد. مقابل این، باطل است. باطل چیست؟ باطل آن نظم فراهم‌آوردۀ شیطانی است که بنا دارد در این نظم الهی اختلال ایجاد کند! چون شیطان گفت: فبعزّتک لاُغویَنَّهم أجمعین، این راهی که تو در مقابل بشر ترسیم‌کردی و خلقت را و آفرینش را بر اساس آن قراردادی، من نمی‌گذارم این راه پیموده بشود، قطعش می‌کنم! خدای متعال هم فرمود: نمی‌توانی. آن راه، راه شیطان است. شیطان تلاش خودش را می‌کند. این راهِ شیطانی است. همۀ روشها و نظمهای باطلی که بر خلاف آن سنن الهی است مثل غلبۀ باطل در مواردی گوناگون، این، مظهر باطل است، باطل، به این معناست. تارةً ثالثة: حقّ، ناظر به ارزشها و قِیَمی است که خدای متعال مقرّر کرده است که انسانی در زندگیش با اراده و با تلاش خود و با کار خود به یک سرمنزلی می‌رسد، سعی کند آن قِیَم و آن ارزشها را در خودش بوجود بیاورد. آن قِیم، قِیم الهی، حق است؛ مثل صدق، مثل شجاعت، مثل ایمان، مثل جهاد، مثل وفا، بقیۀ صفات و خلقیاتی که وجود دارد، اینها قِیَم الهی است. مقابل این، باطل است که همان جنود شیطان باشند که در جنود عقل و جنود جهل، در روایت معروف کافی وجود دارد. حق در اینجا به معنای ثبات و بقاء و دوام و تحقّق است، به اعتبار اینکه این ارزشها منطبق است با ساخت کلّی خلقت، متناسب با آن بنای کلّی خلقت است؛ لذا انسان اگر خودش را به آن ارزشها برساند، در جریان صحیح خلقت قرار خواهد گرفت. باطل یعنی آن چیزهای مقابل، آنهایی که زائل می‌شود، نابود می‌شود، به آتش قهرِ الهی خواهد سوخت. باطل به این معناست. تارةً رابعة- که این آخری است- حقّ و باطل در احکام و مجعولات و مقرّراتی است که بر اساس این ارزشها و بر اساس آن ساخت کلّیِ آفرینش از طرف شرع مقدّس برای تکلیف بندگان معیّن می‌شود . حق آن چیزی است که منطبق است با همان ارزشها، شارع مقدّس اینها را معیّن کرده؛ بکن و نکن. باطل نقطۀ مقابلش است، نکردنِ شایسته‌ها و انجام‌دادن ناشایسته‌ها. گاهی حق و باطلِ به این معناست. در همۀ این مراحل چهارگانه وقتی نگاه می‌کنید، حق را می‌بینید که یک حقیقتی تحتش است، یک معنایی، یک مضمونی، یک فایده‌ای، و به خاطر همان، ثبات و ماندگاری و اصالت در آن بر خلاف باطل است. در همۀ این موارد چهارگانه باطل در واقعْ پوچ است، در واقعْ نبود است، در واقعْ پندار و ظاهر است به چشم می‌آید امّا در باطن چیزی نیست لذا ماندنی هم نیست. آیۀ شریفۀ سورۀ رعد «کذلک یضرب الله الحق و الباطل»، به نظر من آیۀ پرمعنایی است که معنای حق و معنای باطل را در همۀ این زمینه‌ها را روشن می‌کند: «أنزَل من السماء ماءً فسالَت أودیةٌ بقَدَرِها فاحتَمَل السّیلُ زبداً رابیاً و ممّا یوقِدون علیه فی النار ابتغاء حلیةٍ أو متاعٍ زبدٌ مثلُه»، تشبیه می‌کند آبی را که از آسمان می‌آید، رودخانه‌ها از این آب به قدر ظرفیّتشان پر می‌شوند. بعد روی آب - که حقیقت، این آب است، واقعیت همین آبی است که از آسمان آمده - که نگاه می‌کنید، کف مشاهده می‌کنید! فاحتمل السیل زبداً رابیاً. عین همین قضیه در جای دیگر هم هست: «و ممّا یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة أو متاعٍ زبدٌ مثله، طلا و نقره را وقتی در کوره می‌جوشانند و ذوب می‌کنند، حقیقت، طلاست؛ حقیقت، نقره است امّا روی آن را ‌می‌بینید کف است! کذلک یَضرب الله الحق و الباطل. خدا حق و باطل را این‌طور بیان می‌کند. آن آب، حق است. آن کفِ روی آب که در واقع هیچ چیزی نیست- در حالی که دیده می‌شود- آن، باطل است. آن طلا و نقره‌ای که در کوره است و شما ذوب کردید، آن حق است، و حقیقت، طلاست. آنچه که واقعیت دارد و آنچه که حقیقت دارد، آن طلاست، آن نقره است، آن فلزِّ قیمتی است، یا آن مس است، آنچه که روی آن دیده می‌شود آن باطل است؛ کفی است، هیچ چیزی نیست در واقع، اصلاً به حساب نمی‌آید، چیزی نیست در واقع، در حالی که یک چیزی شما می‌بینید! این، درست معنای حق و باطل را در همۀ این چهار مرحله‌ای که عرض کردیم، مشخّص می‌کند. در این نکته را اگر مداقّه کنید، یک حرف حقیقی است، یک حرفِ منطقی است. هر چه به آیات قرآن در مورد حق و باطل بیشتر مراجعه کنید و تأمّل کنید، این معنا بیشتر در ذهن راسخ می‌شود و جا می‌گیرد. این یک حرف خطابی و منبری نیست. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
باسمه تعالی 🔆برای تشخیص به چه اموری توجه کنیم: ۱/بین روش تدریس، روش پژوهش و تحقیق تفاوت بگذارید ۲/ به روش موضوع شناسی استاد توجه کنید آیا با لغت یا با عرف یا با اقوال فقها یا با نظر کارشناسان موضوع را مشخص و تعیین میکند ۳/ در چه حدی و به چه روشی به مباحث رجالی توجه میکند ۴/ به چه روشی ظهورگیری میکند ۱)عرفی، ۲)قانونی، ۳)توجه به زمینه های تاریخی و ظهورگیری ۵/ عقل چه نقشی در دستگاه استنباط فقهی استاد دارد خصوصا به صورت پنهان ۶/ عرف چه استفاده هایی در روش استنباط استاد دارد ۷/ سیره چگونه و در چه مواردی مورد استفاده قرار می‌گیرد ۸/ روش و روند ظهورگیری چگونه است ۹/ روش و روند جمع بین تعارض اخبار چگونه است ۱۰/ بین فقه و اصول چه تعاملی برقرار است برای متوجه شدن بهتر مباحث دروس مکتب شناسی فقهی شیخ اعظم انصاری ره را استماع کنید در دروس مکتب شناسی فقهی شیخ اعظم انصاری ره این مباحث را به صورت دقیق،"عمیق و کامل بررسی شده است @salmanraoofi
🔸 (72) باطل را خواستیم در قرآن معنا کنیم. حال، بیاییم سراغ آیۀ مورد نظر خودمان، در آیۀ شریفه می‌فرماید: «یا أیّها الذین آمنوا لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل». باطل چیست؟ در مقرّرات مربوط به تعامل انسانها، یک احکامی است، یک حقایقی است که اینها برخواستۀ از آن ارزشهاست، آنها حق است. یک نوع ارتباطی است که متضاد با آن ارزشهاست، اینها باطل است؛ یعنی شما وقتي به ارزشهای اسلامی بنگرید، عدل یکی از ارزشهاست (مثلاً)، برادری بین مسلمانها یکی از ارزشهاست، رشد و رواج معنویت در بین جوامع انسانی جزو ارزشهاست. مقرّراتی وجود دارد که با اینها سازگار است، اینها می‌شوند مقرّرات حقّه. مقرّراتی وجود دارند که با اینها متضاد است، اینها می‌شوند مقرّرات باطله. د ر همۀ زمینه‌های زندگی از جمله در اسباب تعامل مالی؛ یعنی دایره را همین‌طور با وسعت خودش ببینید، بخشی از این دایره، مبادلات مالی انسانهاست. در اینجا هم حق به همان معنا که گفتیم، جریان دارد، باطل هم به همان معنا جریان دارد. پس معامله‌ای که تُعَدُّ باطلاً فی نظر الشرع یا آن کسبی که تعدّ باطلاً فی نظر الشرع، آن عبارت است از آن کسبی که با ارزشهای اسلامی، با اهداف اسلامی، با مقرّرات عامّۀ اسلامی برای حیات جامعۀ اسلامی مغایرت و ضدیّت داشته باشد. هر چه از این قبیل بود، این می‌شود باطل. لذا در تفاسیر ما و در روایات ما همین آیۀ شریفه را به بعضی از مصادیقِ آن، تطبیق کردند؛ مثل قِمار، قِمار باطل است. باطل، عبارةٌ اخرای قِمار نیست! لکن قِمار یکی از مصادیق باطل است. رشوه یکی از مصادیق باطل است. غصب و ظلم یکی از مصادیق باطل است. این، مفرداتِ این آیه بود که عرض شد. و امّا مستفاد از جمله و ترکیب آیه چیست؟ بنا بر آنچه گفتیم مستفاد از مجموعِ این آیه این است که نهی می‌کند از اکل مال به باطل؛ بدين معنا که: آن وسیلۀ باطلی که موجب تملّکِ شما بر یک مالی می‌شود، از آن باید اجتناب کنید. آن وسیله، آن معامله، آن چیزی که سبب نقل و انتقال است، اگر چنانچه از باطل است، بایستی از آن اجتناب بکنید. اوّل من کلمات دو سه نفر از مفسّرین را عرض کنم که از آیه، همین معنا را فهمیدند. یکی مرحوم آقای طباطبایی (رضوان‌الله‌علیه) است در تفسیر شریف المیزان. ایشان بعد از آن که معنای «أموالکم» و «بینکم» را همان‌طور که دیروز عرض کردیم، ذکر می‌کنند، می‌فرماید: فتُفید الجملة («لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل») النهیَ عن المعاملات الناقلة، نهی را نهی از معامله می‌گیرد؛ یعنی اینجا با اینکه «لاتأکلوا» است، نهی از اکل است، امّا ایشان می‌فرمایند: این نهی در واقع، نهی از آن سببی است که منجر به اکل می‌شود، نهی از معامله است. فتفید النهی عن المعاملات الناقلة التی لاتسوغ المجتَمَع إلی سعادتِه و نَجاتِه (شاید نَجاحِه درست باشد). آن معاملاتی که اجتماع را، جامعۀ مسلمین را به سعادت نمی‌رساند، به نجات و نجاح نمی‌رساند، این معاملات، معاملات باطله است. نهی از این معاملات است. بل تَضُرُّها و تجُرُّها إلی الفساد و الهِلاک. آن معاملاتی که او را به فساد و هلاک می‌رساند. این فرمایش آقای طباطبایی صریح در این معناست که ايشان نهی در این آیۀ شریفه را در واقع، نهی از سببِ اکل می‌دانند، هر چند به ظاهر، نهی از اکل است. آن چیزی که موجب می‌شود که این تملّک، برای طرفین معامله واقع بشود. البته خود ایشان مصداق این باطل را بعداً ذکر می‌کنند: و هی المعاملات الباطلة فی نظر الدین کالربا و القمار، كه ما البته این را قبول نداریم که مصداق این چیزی که ایشان گفتند معاملاتی که موجب می‌شود که جامعه از نجات خود، نجاح خود، سعادت خود دور بیفتد، این، عبارت است از همان چیزهایی که در شرع مقدّس به حرمتش تصریح شده است، این، محلّ مناقشه است. ابن کثیر هم که از مفسّرین قدیمی اهل سنّت است، همین را از آیۀ شریفه فهمیده است. حرف او در تفسیر ابن کثیر این است: کأنّه یقول: لاتَتَعاطَوا الأسبابَ المحرّمة فی اکتِساب الأموال. ايشان در اینجا «تأکلوا» را که نهی از اکل است، معنا می‌کند به «لاتَتَعاطوا»، تعاطی نکنید، داد و ستد نکنید و نپذیرید اسبابِ محرّمۀ اکتساب را. لکنَ المتاجِر المشروعة التی تکون عن تراضٍ منکم، آنها اشکال ندارد. «إلّا أن تکون تجارةً عن تراض». قرطبی یکی دیگر از مفسّرین معروف است، او هم عیناً همین معنا را از آیۀ شریفه استفاده کرده، عبارت او این است: فهی دلیلٌ علی أنّ الباطل فی المعاملات لایَجوز. او می‌گوید: از این آیه فهمیده می‌شود که معاملۀ باطل جایز نیست. و لیسَ فیها تعیینُ الباطل. البته در این آیه او می‌گوید: «تعیین نشده است که باطل چیست؟ همین قدر می‌گوید که معاملۀ باطل جایز نیست». حق با اوست، تعیین باطل در این آیۀ شریفه نشده است. امام(رضوان‌الله‌علیه) نه در اینجا، در باب معاطات به این آیۀ شریفه استدلال می‌کنند، البته بعد استدلال را ردّ می‌کنند از جهت دیگری، امّا فهمِ ایشان از این آیه کاملاً فهمیده می‌شود. ایشان هم این‌طوری ذکر می‌کنند، عبارت ایشان این است: ما می‌توانیم برای لزومِ معاطات، استفاده کنیم از جملۀ مستثنی منه؛ یعنی «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل ...». ایشان می‌گویند: هم می‌توانیم از مستثنی استفاده کنیم این معنا را، هم از مستثنی منه می‌توانیم استفاده کنیم. البته بعد به اين بيان اشکال می‌کنند. این بیان این است، این‌طوری ما از مستثنی منه یعنی همین «لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» استفاده کنیم: أن یُراد بالنهی عن أکلِ المالِ بالباطل سلب سببيّته. می‌گویند: اینکه می‌گوید: أکل مال به باطل نکن، می‌خواهد بگوید که باطل، سببیّت ندارد برای نقل و انتقال. و إلّا اگر سببیّت داشت، نقل و انتقال واقع می‌شد، نهی از اکل ما یحصُل فی ید الإنسان بسببٍ باطل است، معنایش این است که آن سببِ باطل موجب تسبیب نقل و انتقال نشده است. پس شرعاً ممضی و نافذ نیست. «أن یُراد بالنهی عن أکل المال بالباطل سلبُ سببیّة الباطل للنّقل و التملیک». بعد می‌فرمایند: در این جمله و همچنین در جملۀ مستثنی منه، می‌خواهد بگوید که شرعاً نافذ نیست. •┈••✾••┈• 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
▪️ضمن عرض تسلیت به مناسبت دوازدهمین سالگرد شمسی رحلت آیت الله مجتهدی(ره) به اطلاع میرساند: 🔰سخنرانی استاد میرهاشم حسینی ⏰ ساعت 7:10 صبح / سه شنبه 23 دی‌ماه 📻 از رادیو قرآن ♦️به مناسبت سالگرد رحلت آیت الله مجتهدی(ره) بصورت زنده پخش میگردد. 👈 شادی روح استاد عزیزمان حمد و صلواتی قرائت بفرمایید
استاد هست یا نیست ؟؟‌ حضرت علامه حسن زاده آملی می فرمودند: من خدمت آیت الله کشمیری که رسیدم، شکوه کردم که کسی نیست نیاز ما را برطرف کند. کسی نیست ما در محضرش تربیت شویم. دیگر قاضی ها و ملاحسین قلی همدانی ها نیستند. جناب آقای کشمیری به من فرمودند که آقای حسن زاده، خودتان را گول نزنید. من عرض کردم نمی دانم شما به چه جهتی می فرمایید که می خواهیم خودمان را گول بزنیم؟ ایشان فرمود: شما وقتی که وارد حوزه شدید، همان آغاز در حد مقدمات بودید. نیاز داشتید به استادی که به شما صرف و نحو یاد دهد. نبود؟ بود. همان زمان نیاز به این نداشتید که کسی به شما کفایه یاد دهد. در نتیجه در آن موقع برای شما استاد کفایه گو اصلاً مطرح نبود. چون شما در آن حدّ نبودید. در حدّ مقدمات و صرف و نحو بودید و در همان زمان، استادش کنارش بود. همین گونه پله پله که بالا آمدید، استاد آن مرحله در کنار شما بود. الآن هم نگویید نیست. منتها شما خودتان را یک مقدار نگاه کنید. چه مقدار فاصله بین علم و عمل را کم کردید و چه مقدار با این ملکوت رو راست هستید؟ مطمئناً اگر آن چه را که می دانید، در مقام عمل پایبند باشید، این باب واسع الهی و این دار رحمت ربانی، شما را باز نخواهد گذاشت. هیچ منع و بخلی نیست. استاد هست، اگر برای ما استاد نیست، معلوم می شود که ما شرایط مربوطه را هنوز فراهم نکرده ایم، باید فاصله بین علم و عمل کم شود و در کنار این ها هم واقعاً سر به سجده بگذاریم و در نیمه های شب، صادقانه از خدای تبارک و تعالی بخواهیم که راه را برایمان باز کند. درست است که از آن طرف، ناز است. اما نیاز ما باید در کنار آن ناز، ضمیمه شود تا بالاخره به جایی منتهی شود. این که نمی رسیم برای این است که مناسب این نظام نیستیم و خودمان را با این نظام تنظیم نکرده ایم. به نقل از آیت الله حسن رمضانی @salmanraoofi