#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۱۵
🖋 مقالهی سوم؛ #ترور_شخصیت
یهود و ترور شخصیتی در اسلام
قسمت دوم؛
برخی از تحریفها و ترورهای شخصیتی یهود در اسلام؛
◀️ ۱- ترور شخصیت خدیجه علیهاالسلام
(گذشت)
◀️ ۲. ترور شخصیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله
ا. چگونگی آغاز وحی
ب. بیسوادی پیامبر صلیاللهعلیهوآله
ج. ترس و تشکیک پیامبر (ص) در وحی
🔹آوردهاند:
پیامبر صلیاللهعلیهوآله پس از نزول وحی، فرمود: «دثّرونی دثّرونی (۵۹) مرا بپوشانید».
سپس آیه نازل شد:
«یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ (۶۰) ای جامه در سر کشیده، برخیز و بیم ده»
شاید نزول این آیه زمانی بوده است که تبلیغ میبایست علنی میشد.
دعوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به توحید، سه سال غیرعلنی بود؛ سپس با نزول این آیات، دستور تبلیغ علنی آمد، یعنی ای کسی که با حرکت پوشیده میروی، برخیز و علنی دعوت کن.
🔹داستان وحی به آن شکل، بالاترین اهانتی است که در طول تاریخ به نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله شده است.
برخی اصل داستان را میپذیرند و ترس حضرت را توجیه میکنند که به سبب سنگینی وحی بوده است.
آیا به راستی جبرئیل ترس داشت؟!
آیا مقام پیامبر صلیاللهعلیهوآله پایینتر از جبرئیل بود که وقتی جبرئیل با او سخن میگفت، حضرت خسته و آزرده میشد؟!
هرچند در روایات آمده است که با نزول وحی، قطرات عراق بر پیشانی ایشان مینشست؛ (۶۱) اما به این روایات نیز باید با چشم تردید نگریست.
اگر نزول جبرئیل، چنین حالتی در پیامبر صلیاللهعلیهوآله ایجاد میکرد، پس چرا درباره فاطمه زهرا سلاماللهعلیها که پس از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله جبرئیل با ایشان سخن میگفت، چنین حالتی نقل نکردهاند؟! (۶۲)
🔹بنابراین، اینگونه مطالب، در راستای هتک شخصیت رسول الله صلیاللهعلیهوآله است.
در مقام و شخصیت حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله آمده است:
«وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَى (۶۳) و او به کناره بلند آسمان بود، باز نزدیک شد و فرود آمد پس رسید به مسافت دو کمان یا نزدیکتر از آن».
در شب معراج هنگامیکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله با جبرئیل بالا میرفت، به مکانی رسیدند که جبرئیل به اندازه یک بند انگشت نیز نمیتوانست بالا برود، اما رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بسیار بالاتر از آن راه یافت. (۶۴)
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/4854
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#دشمن_شناسی
#صهیونیسم_در_کلام_رهبری (۱۴)
فشارها بر روی مردم فلسطین در این ایّام و ایّام گذشته -در این هفتاد سال- فراوان بوده است
امّا شما ملاحظه کنید که همان جمعیّت مظلوم محدودی که صهیونیستها توانستند بهآسانی بر آنها غلبه پیدا کنند
و یک ملّت را از کشور خودش بیگانه کنند
و دستش را کوتاه بکنند
و بر آن کشور مسلّط بشوند،
همان ملّت ضعیف،
امروز تبدیل شده است به یک فلسطین قدرتمند
که حکومت صهیونیستی را تهدید میکند
و حکومت صهیونیستی در مواجههی با آن احساس ضعف میکند،
احساس عجز میکند؛
و بدون تردید فلسطینیها بر صهیونیستها غالب خواهند شد
و فلسطین به دست فلسطینیها برخواهد گشت.
۱۳۹۷/۰۱/۲۵
بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت شانزدهم
به غیر از خودروها، حاشیههای جاده نیز، از انبوه زنان و کودکان و پیرمردهایی که بار و بنه چند روزهای صرفأ برای زنده ماندن با خود به دوش می کشیدند، پر بود.
نگاهشان میکردیم؛
بیشتر کودکان، پابرهنه بودند،
چقدر این صحنه شبيه روزهایی بود که زنان و کودکان عرب خوزستان از سوسنگرد و بستان و هویزه و حمیدیه آواره بیابانها بودند و به طرف اهواز فرار می کردند.
دلم از درد ریش ریش شده بود
اما چه کاری از دستمان برمی آمد؟
نزدیک مرز لبنان که رسیدیم، ابوحاتم گذرنامههایمان را به مأموران لبنانی داد و آنها مهرشان کردند.
برای عبور از مرز مشکلی نداشتیم.
اما نمیدانستیم که مردم آواره سوری، چگونه از این مرز عبور میکنند
و اصلا به اینجا می رسند یا نه؟
ای کاش میماندیم و با تاول پاهایشان، با چشمان اشکبارشان و دلهای شکستهشان همراهی میکردیم.
ابوحاتم که آرامش و شادی بیروت را میدید حالا مثل اینکه دلش بیشتر برای مردم سوریه میسوخت، با اندوهی که علی رغم سعی او در لحنش پیدا بود، گفت:
«اگر سی سال پیش بذر حزب الله در اینجا پاشیده نمیشد، تکفیریها اینجا رو هم مثل سوریه ویران و ناامن میکردن،
با ته مایهای از شکایت جوابش دادم که:
«خب شما که این رو میدونید چرا توی سوریه، به حزب الله دیگه درست نمیکنین؟
نکنه جوونایی مث جوونای حزب الله ندارین؟»
ابوحاتم انگار که بهش برخورده باشد بلافاصله گفت:
«چرا داریم، ولی تا امروز یکی مثل سردار متوسلیان نداشتیم که همه جوره آموزشمون بده که شکر خدا با اومدن ابووهب این مشکلمون هم داره حل میشه!
ان شاالله ابووهب، حزب الله دوم رو توی سوریه تشکیل میده.
البته کار خیلی مشکلیه،
ابووهب چند ماه پیش که اومدن سوریه، از آقای بشار اسد خواستن تا جلسهای با سران ارتش داشته باشن.
من به عنوان راننده، ایشون رو به محل ستاد ارتش بردم.
وقتی وارد اونجا شدیم،صحنهای دیدیم که حتی من هم به عنوان
یه سوری باورم نمیشد.
ژنرالهای ارتش با زیرپوش و خیلی بیخیال، اونجا نشسته بودن.
یکی روی صندلیش ولو شده بود و پاهاش رو انداخته بود روی میز،
اون یکی قلیون میکشید،
بیشترشون سیگار میکشیدن.
لحظه ورودمون، اونقدر دود سیگار و توتون فضا رو پر کرده بود که ابووهب به سرفه افتاد
و ژنرالها زدن زیر خنده،
اما ایشون هیچ عکسالعملی نشون ندادن،
حتی لبخند ملیحی هم روی البشون اومد.
بعد از آشنایی با فرماندهها و گرم گرفتن با اونا،
بهشون گفت:
"این نوع جمع شدن شما که امرای ارتش هستید اصلا کار درستی نیست،
اگه خدای نکرده یه انتحاری بین شما نفوذ کنه، کار ارتش تمومه!
ژنرالها که خب خودشون رو کسی میدونستن توجهی به حرفهای ایشون نکردن،
خندیدن و چیزهایی گفتن که مایههای طعن و تمسخر داشت.
سر ظهر وقتی ناهار آوردن، ابووهب لب به غذا نزد.
پا شد و همون جا شروع کرد به نماز خوندن.
کجا؟!
توی ستاد ارتشی که با نماز و نمازخون میونه خوبی نداشتن!
وقت خداحافظی باز هم ابووهب به رئیس ستاد ارتش سفارش کردن که، فرماندهان اگه این طوری یه جا جمع نشن بهتره.
جالب اینجاست که چند روز بعد شنیدیم یکی از انتحاریها، خودش رو با یه خودروی پر از مواد منفجره، به محل اجتماع ژنرالهای ارتش کوبونده و چند نفرشون رو کشته.
بعد از این اتفاق ابووهب رفت پیش رئیس جمهور و گفت که با این ارتش نمیشه کار رو پیش برد،
باید به فکری به حال اصلاح ارتش کرد و یه نیروی مردمی خدامحور تشکیل داد!»
همان طور که ابوحاتم شیرین و شنیدنی خاطراتش را از حسین تعریف میکرد،
به وضوح حس افتخار را در نگاه دخترهایم میدیدم.
برای من هم خطاب ابووهب از سوی ابوحاتم، دلنشین و غرورآفرین بود.
وهب پسر بزرگم بود که اسمش را حسین انتخاب کرد
و دوست داشت من از اموهب آن شیرزن واقعه عاشورا، الگو بگیرم.
حالا در دمشق به این فکر میکردم که اگر دفاع از ناموس اهل بیت، رسالت حسینی حسین است،
چه بار سنگینی برای پیامبری آن به عهده من ضعیف خواهد بود!
آیا امتحانی مثل امتحان آموهب، قسمت من خواهد بود؟
توی بیروت چند جوان از طرف حزب الله آمدند و ما را به محل اسکانمان بردند.
محل اسکان، ساختمان چند طبقهای بود نزدیک سفارت ایران که چند خانواده ایرانی دیگر هم آنجا زندگی میکردند.
از همان لحظه ورود، عرق از سر و رویمان جاری شد.
هوای بیروت شرجی و گرم بود
و برخلاف تصورمان نصف روز از برق خبری نبود تا لااقل بشود با باد کولر کمی این هوا را تحمل کرد.
بعد از ساعتی زهرا و سارا بی حال افتادند.
زهرا گفت:
"مثل سوسکهای پیف پاف خورده، زندهایم ولی دست وپای راه رفتن نداریم."
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#مذهبی
✅ #دختر_رهبر یک جامعه اینقدر عالی توصیف میشه حتما کلیپ را ببینید و نشرش بدید
متاسفانه کم کار کردیم برای معرفی دقیق ایشون به مردم
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#سیاسی
#غرب_همچنان_وحشی ۳۵
✡ عاقبت لیدر اعتراضات دانشجویی دیروز، و آیینهٔ عبرت معترضین دانشجویی امروز
💥 #حمزه_غالبی رئیس ستاد جوانان میرحسین موسوی در انتخابات ۸۸ بود؛ او هم روزی سرسختانه مبارزه میکرد، برای توهماتی مثل: تقلب انتخاباتی، خفقان و نداشتن آزادی، دیکتاتوری رهبری و سرکوبگری لباسشخصیها، کشتن نداآقاسلطان توسط عوامل نظام، احساس فلاکت ایرانی و...
🔸 وی پس از دستگیری و محکومیت به حبس، هنگام مرخصی از کشور فرار کرده و حالا پس از مدتی زندگی در کشور فرانسه (مهد آزادی غربی) برای شما از تغییرات تصورات خویش روایت میکند...
🎬 برشی از مستند الفالف، پاریس
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#بصیرت
♦️ خدا حفظ کنه مهران رجبی عزیز
🔹 سعودى اینترنشنال شماره مهران رجبی رو منتشر میکنه که بهش فحش بدن و بیش از ٧ هزار تماس از خارج کشور داشته که مزاحمش میشدن!
🔹 اما جواب دندان شکنی که مهران رجبی به یک ایرانی که از اسرائیل مزاحمش میشه رو میده از زبون خودش بشنوید
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#عفاف_و_حجاب
کار زیبای مدیر یک دبیرستان دخترانه برای تشویق دختران محجب
*آموزش و پرورش به چنین نیروهایی محتاج و تشنه هست امیدوارم که بیدار شوند*
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
🇮🇷 #مزد_خون 🇮🇷
#بر_اساس_واقعیت
📖 قسمت بیست و پنجم
تقریبا داشتم به این نتیجه میرسیدم که سید هادی و شیخ مهدی اشتباه میکنن
و چون طی این چند وقت هم فاصلهی مکانی و هم اینقدر مشغول زندگی شده بودم که به جز چند بار تلفن زدن دیگه نتونسته بودم با هیچ کدومشون صحبت کنم این فکرم رو تقویت میکرد...
تا اینکه نزدیکای محرم شد...
شیخ منصور هم اومده بود قم ، داشتن بساط هیئتشون رو آماده میکردن ماشاالله پر از جووون و پر از شور نشاط بودن...
من هم مثل همهی اونها تا جایی که میتونستم دست به کار شدم تا عرض ارادتی کرده باشم به حضرت سید الشهدا....
اما اتفاقی که هم زمان شده بود با این ایام باعث شد کل ورق برای من برگشت بخوره...
قضیه از اینجا شروع شد که من و منصور تنهایی کنار دیگ نذری مشغول پختن غذا بودیم برای هیئت و چون شیخ منصور من رو دیگه یکی از خودشون میدونست شروع کرد صحبت کردن...
خیلی برام تعجب آور بود که طی این مدت که زمانش هم کم نبود چطور صبر کرده تا خیالش از بابت من راحت بشه و حتی کوچکترین اشارهای هم به افکار و عقایدش نکرده!!!
همونطور که دیگ غذا رو هم میزد گفت:
مرتضی تو چرا منبر نمیری؟ مگه طلبه نیستی؟!
خیلی متواضعانه گفتم:
فکر میکنم هنوز لیاقت این حرفها رو پیدا نکردم...
حقیقتا خودم رو در این حد نمیبینم...
بعد هم توی ذهنم یاد اهدافم افتادم ...
یاد مسائل اقتصادی یاد مسائل سیاسی یاد مسائل فلسفی و روانشناسی و هنر و...
که جزئی از دین ما هستن و چقدر دلم میخواد راجع به اینها صحبت کنم که هیچ کدومشون از دین جدا نیستن اما یه عده دیدن منافعشون در جدایی اینها از دینه!!
ولی بدون اینکه جلوی منصور بهشون اشارهای کنم ادامه دادم:
هر چند که شیخ منصور حرف زیاد دارم اما گذاشتم با علمش و به موقعش بگم....
سوالی پرسید:
راجع به چی حرف داری که این همه علم و صبر میطلبه اخوی؟!
انگار کار خدا بود که به زبونم داد:
حالا بماند! بذار به وقتش...
ریز نگاهم کرد و گفت:
ببین مرتضی! این سوسول بازیا رو برای ما در نیار! باش تو مخلص!
ولی وقتی فرصتی هست که میتونی کاری برای اسلام بکنی ولی انجامش ندی، اون دنیا یقهت رو میگیرنا شیخ!!!
گفتم:
اولا یه جوری میگی شیخ! انگار خودت غیر از مایی! بعد هم حالا هیچ کس دعوت نامه برای من نفرستاده و نگفته بیا برو روی منبر اخوی! که من نگران جواب دادن اون دنیام باشم!
لبخند خاصی زد و تا کمر خم شد به حالت تعظیم گفت:
گیرت دعوت نامهس؟ بیا من رسما ازت دعوت میکنم توی هیئت حرف بزنی!
برای من حرفهاش شبیه یه شوخی بود، اما منصور داشت جدیجدی میگفت!
دیدم قضیه جدیه و بیخیالم نمیشه، گفتم:
حاجی!!!؟ دیگ به دیگ میگه روت سیاه!
خوب اخوی! خودت چرا منبر نمیری! ماشاالله بیان هم عالی!
با گوشهی چشمش نگاهم کرد و گفت:
هر کسی را بهر کاری ساختهند شیخ مرتضی!، بعد هم ما فقط بیانش رو داریم شما علاوه بر بیان ، وجه و قیافتون هم نورانیه!
با این حرفش یه لحظه تنم لرزید...
یاد حرف سیدهادی افتادم که ازش پرسیدم چیهِ من برای اونها جذابه؟! که گفت: قیافت!!!
احساس بدی بهم دست داد ولی چیزی به روی خودم نیاوردم...
همینجور در حال مرور خاطرات و حرفهای سید هادی بودم که یکدفعه مثل همیشه بیهوا محکم دست شیخ منصور خورد به شونم و گفت:
شیخ مرتضی! حله. فردا شب هیئت با تو!
دستم رو روی کتفم گذاشتم و گفتم: والله دیگه برای من کتفی نمونده منصور!
آخه منبری ناقص العضو که به دردت نمیخوره برادرم!
خندید و گفت: نکنه زیر لفظی میخوای...
دیدم حریف سماجتش نمیشم!
توی دلم هم خداییش دوست داشتم روی منبر صحبت کنم و شاید این یه فرصت خوب بود که خودم رو محک بزنم!
گفتم: والا زیر لفظی رو جایی میدن که بله میخوان بگیرن! من که حرفی ندارم فقط میگم باید اطلاعاتم بیشتر باشه اما حالا که اینقدر اصرار میکنی توکل بر خدا...
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
حال خوب، نماز خوب 35.mp3
14.06M
حال خوب، نماز خوب ۳۵
#شرح_آداب_الصلاه #امام_خمینی
#نماز
درخدمت #استاد_احمد_غلامعلی
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#لطیفه_نکته ۲۲۹
بنام خدای ستار
سلام بر مؤمنان رازدار
رازهایتان را به سخن چینان نگویید!!!😜
زیرا آنها دو گونه با راز برخورد میکنن😊
یا آن را انقدر بی ارزش میدانند که به همه میگویند🙄
یا آن را انقدر مهم میدانند که حیفشان میآید به کسی نگویند😑
تازه ی جوری میگن که حتما بین دوستان دعوا درست بشه 😳😳🤣🤣🤣
از پیامبر رحمت که سلام خدا بر او و خاندان پاکش باد نقل شده:
وَ إنَّ أبغَضَکُم إلَى اللّه المَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَةِ بَینَ الاَحِبَّةِ المُفَرِّقُونَ بَینَ الاَحزَابِ المُلتَمِسُونَ لِلبُرَاءِ العَثَراتِ.
دشمنترین شما نزد خدا کسانى هستند که براى سخن چینى بین دوستان کوشش میکنند و جمعیّتهاى متشکّل را پراکنده میسازند و کارشان تفرقه افکنى میان انجمنها و عیبجویى از پاکان و نیکان است.
محجّة البيضاء، ج ٥- ص ٢٧٥
سخن چینی یعنی شخصی سخن یا راز کسی را برای دیگری بازگو کند ...
و بدین وسیله میان افراد، ناراحتی، اختلاف و درگیری ایجاد کند.
روایات و آیات عجیبی در مورد زشتی سخن چینی بیان شده
یکی از اموری که انسان را به قعر دوزخ میفرستد همین دو به هم زنی است.
فرقی ندارد که میان دو نفر باشد یا دو طایفه یا دو فرقه یا ....
خداوند دوست دارد انسانها در صلح و دوستی باشند و سخن چینان دوست دارند صلح و دوستی را از بین ببرند.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews759797104121495657136409.pdf
9.4M
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز پنجشنبه
۱۹ آبان ۱۴۰۱
۱۵ ربیعالثانی ۱۴۴۴
۱۰ نوامبر ۲۰۲۲
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee