#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت صد و دوم؛
گفتم:
"اگه خدای نکرده به جای دنده و سینهت ضربه به سرت میخورد و ... "
حرفم را قطع کرد و با آرامش گفت:
"من توی این اتفاقات تا آستانه مردن میرم ولی نمیمیرم چون همون جا از خدا خواستم که مرگم رو مثل متوسلیان و شهبازی و همت قرار بده.»
خندیدم و به شوخی گفتم:
"کو جبهه که تو بخوای بری بجنگی و شهید بشی!؟ جنگ تمام شد. تو هم مثل بقیه رزمندهها باید با زندگی بعد از جنگ، کنار بیای"
لبخندی زیرکانه زد:
«پروانه! میخوای زیر زبون منو بکشی؟
با این سؤالش گیج شدم و منظورش رو نفهمیدم تا چند روز بعد که دوباره مثل سالهای جنگ رفت و بعد از یک ماه برگشت
وقتی آمد لباس کردی تنش بود.
خودش که حرفی نزد ولی رانندهش به وهب گفته بود:
"حاجآقا فرمانده یک عملیات برون مرزی بوده که در عمق ۱۵۰ کیلومتری کردستان عراق علیه نیروهای سازمان منافقین انجام شده.
وقتی این ماجرا را از وهب شنیدم ، فهمیدم که چرا میگفت:
"تو میخوای زیر زبون منو بکشی"
حسین معاون قرارگاه نجف شد
ما را هم به کرمانشاه، ستاد قرارگاه نجف برد
من به این اسبابکشیهای ضربالاجلی و بچهها به جابهجایی مدرسه و خواندن یک سال درس در
دو سه شهر عادت کرده بودیم.
یک روز وهب با ناراحتی از مدرسه آمد؛ پرسیدم:
"پسرم! چرا اینقدر گرفتهای!؟"
گفت:
"مامان! میدونی به فرماندهان سپاه درجه میدن؟!"
خیلی بی تفاوت گفتم:
"خب بدن! به ما چه ربطی داره؟!"
با ناراحتی گفت"
"یکی از همکلاسیهام امروز بهم گفت؛ درجههای سرتیپی همه رو دادن. بابای تو چه درجه ای گرفته؟بهش گفتم: بابای من درجه نداره. اون هم به طعنه گفت؛ هیچی ندن درجه سرهنگی رو بهش میدن، ناراحت نباش."
گفتم:
"پسرم! اگه دنیا رو به بابای تو بدن یا ندن براش فرقی نمیکنه."
وقتی حسین به خانه آمد از درجه و این حرفها پرسیدم.
گفت:
"درجهٔ خوب و ممتاز رو شهدا گرفتن. من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه اونا که درجه خداییه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم
درست کنیم که باختیم"
با این جواب همه سؤالاتی که داشتم از ذهنم پرید. تا اینکه چند روز بعد وقتی توی آشپزخانه کار میکردم؛ خانم یکی از فرماندهان و همکاران حسین زنگ زد و بعد از تبریک گفت:
"شوهر شما فرمانده لشکر چهار بعثت و فرمانده قرارگاه نجف شده."
از شنیدن این خبر نه تنها خوشحال نشدم؛ دلم گرفت! با خودم گفتم که رازداری و پنهانکاری هم اندازهای دارد! چرا باید بعد از یک ماه خبر مسئولیت گرفتن همسرم را از زبان خانم همکارش بشنوم؟!
این خبر را فقط برای مهدی و وهب بازگو کردم وهب که از دوستش زخم زبان و طعنه شنیده بود هم خوشحال شد و هم ناراحت که چرا بابا این قضایا رو به ما نمیگه؟!
به او حق میدادم پسر بزرگم بود و غرور نو جوانی داشت. صدایش دو رگه شده بود و بالای لبش سبیل سایه زده بود.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هر جمعه با یک؛
#تحلیل_فیلم
این هفته؛
انیمیشن دنبالهدار
#حمله_به_تایتان
🔹"اسطورههای یهودی در حمله به تایتان"
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8536
◀️ قسمت چهارم؛
🔶🔸اسطورههای یهودی موجود در فیلم،
👈 ۱. ارض موعود، میراث نیاکان، سرزمین مادری
🔹در این سریال میبینیم منطقهای که ارن و دوستانش در آن زندگی میکنند، منطقهای دور افتاده از دیگر تمدنها است که قبل از حملهی ارتش مارلی به آنجا، مردم در خوشی کامل به سر میبرند
حتی پلیس محلی از فرط بیکاری، به میگساری و خوشگذرانی مشغول است!
حتی نام این کشور «پارادایس» (Paradis) به معنی «بهشت» میباشد.
👈 ۲. قوم برگزیده، نژادپرستی
🔹یکی از مواردی که تقریباً از فصل دوم بسیار پُر رنگ میشود، مسألهی «نژاد برتر» بودن اهالی پارادایس است.
چنانکه میبینیم تمامی اهالی پارادایس دارای نوعی خاص از ترکیبات خونی هستند که میتوان با یک تزریق ساده، از آنها غولهایی دهشتناک و قدرتمند ساخت.
🔹البته شاید در ابتدا بهنظر برسد که مسألهی قدرت تایتان شدنِ مردم پارادایس، یک عیب برای آنها بهحساب میآید،
اما وقتی جلوتر میرویم، در فصل چهارم میبینیم که همین قدرت نژاد برتر است که میتواند در مقابل خطرهای خارجی از آنها محافظت کند.
👈 ۳. ملت واحد یهود
🔹علاوه بر اینکه در فیلم بارها تأکید میشود که تمامی نسل یمیر دارای خون تایتان هستند؛
در فصل چهارم در یک سکانس بسیار تکاندهنده، هنگامیکه ارن با خون مقدس ارتباط برقرار کرده و یمیر را نیز از یوغ انسانهای ستمکار نجات میدهد؛
در یک لحظه تمامی نسل یمیر (بنییمیر) خود را در محلی میبینند که ظاهراً در این جهان نبوده و شاید ترسیمی از عالم غیب است.
🔹لذا تمامی نسل یمیر با اینکه از همدیگر جدا بوده و عدهای در مارلی و دیگران در پارادایس هستند، خود را در کنار هم در همان محیط قدسی مشاهده میکنند که این میتواند بیانگر وحدت ملت یمیر باشد!
👈 ۴. سرزمین بدون مردم برای مردم بدون سرزمین
در جریانی که در فصل چهارم پیش میآید و حاکم اصلی مارلی در صحنهی تئاتر، تاریخ حقیقی را برای مردم بازگویی میکند؛
میبینیم که گفته میشود پادشاه فریتز برای اینکه دیگران از گزند نسل یمیر در امان باشند، به سرزمینی مهاجرت میکند که «خالی از سکنه» بوده و سعی میکند برای مردم خود، یک «بهشت زمینی» بسازد. (۶)
👈 ۵. بهشت زمینی
🔹علاوه بر چشمپوشی از نام کشور نسل یمیر که «بهشت» میباشد؛
در دیالوگی که اوری ریس پادشاه حقیقی پارادایس با محافط خود، کِنی آکرمن دارد، میگوید:
"من میخواستم برای مردم بهشتی در اینجا درست کنم اما نتوانستم این رویا را به واقعیت تبدیل کنم."
🔹این مطلب شاید بیانگر سرخوردگی عدهای از یهودیان ساکن فلسطین اشغالی از وعدههای پوچ سران صهیونیسم باشد.
چرا که علیرغم
حمایتهای مالی گسترده از اسرائیل غاصب
دَدمنشی و ستمگریهای بیقید و شرط صهیونیسم جهانی
عدم کارایی سازمان ملل و نهادهای مربوطه برای مهار این سگ وحشی غرب در خاورمیانه،
باز هم یهودیان ساکن فلسطین اشغالی، معترض به وضع موجود بوده که؛
نمود آن را در سالهای گذشته بهصورت تجمعات و تظاهراتهای اعتراضی ساکنان این کشور جعلی، دیده و میبینیم.
👈 ۶. اسلامستیزی
🔹در بحث اسلامستیزی، مطالب عیانی دیده نمیشود،
چرا که داستان اصلی فیلم در رابطه با تضاد بین خود نسل یمیر پایهریزی شده است،
اما چند نکته قابل چشمپوشی نیست؛
📎 اولاً در صحنهای که عدهای مزدور به خانهی میکاسا حمله کرده و با قساوت تمام خانوادهی او را میکشند، تروریستِ ماجرا یک عرقچین اسلامی بر سر دارد که نماد کلیشهی مسلمانان تروریست در غرب است.
📎 همچنین در ابتدای فصل چهارم، مارلی با حمله به یک شهر مسلماننشین که ظاهری کاملاً عرب و اسلامی دارند، تهدید مسلمانان را در حد یک مستعمرهای که باید تنبیه شود، نشان میدهد
🔹واقعیت ماجرا این است که وقتی در یک فیلم جهانوطنی، شاهد انواع اسامی یهودی- مسیحی، از ملیتهای مختلف آلمانی، ژاپنی و… هستیم، حتی یک نفر با اسامی اسلامی وجود ندارد، نمیتوان این اتفاق را ساده گرفت.
چرا که نویسنده تمام اسامی شخصیتها را با فکر انتخاب کرده و نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت.
همچنین در فرم صورت و لباس شخصیتها، این دقتها اعمال شده است.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
✡ 🕎 #تحقیقی_در_مورد_هولوکاست(۳)
✡ #داستان_صابون_یهودی ✡
نویسنده: دیوید دیوک
مترجم: محمدحسین خدّامی
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8563
🔸قسمت سوم؛
✡ بالأخره در آوریل ۱۹۹۰ فردی که مهمترین مورّخ هولوکاست در سطح جهان شناخته میشود، پروفسور یهودا بائر (Yehuda Bauer) استاد دانشگاه عبری اسرائیل و نیز شموئیل کراکوفسکی (Shmuel Krakowski)، مسئول آرشیو مرکز معروف هولوکاست در اسرائیل بهنام ید وشم (Yad Vashem)، اعلام کردند که داستان صابون یهودی حقیقت ندارد.
✡ بائر میگوید محبوسین در اردوگاه، آمادگی باور کردنِ هر داستان هولناکی در مورد شکنجهگرانِ خویش را داشتند.
او در اظهارات جالب توجه خود تمام تقصیر داستان صابون یهودی را به گردن نازیها میاندازد.
کراکوفسکی نیز میگوید:
«مورّخین به این جمعبندی رسیدهاند که صابونی از چربی بدن انسان ساخته نشده است.
حال که افراد زیادی منکر اصل هولوکاست هستند، چرا باید بهانهای بهدست آنها داد تا بر ضد حقیقت بهکار گیرند؟» (۴۷)
✡ همانند داستان صابون یهودی که افسانه بودنِ آن برملا شد، اطلاعات و مطالب فراوان دیگری نیز وجود دارد که با سایر باورهای عمومی ناسازگار است.
بسیاری از محققین که تناقضات و سناریوهای غیرمعمول هولوکاست توجهشان را جلب کرده است، مستقلاً به یافتههای جدیدی دست یافتند.
بدنه این پژوهش یعنی «تجدیدنظرطلبی در هولوکاست» که داستان هولوکاست را با چالش مواجه کرده است، پی در پی و حتی زمانی که من این سطور را به نگارش درمیآورم در حال کشف مدارک جدیدی است.
(نگاه کنید: افسانهای که مرگ نمیپذیرد؛ مجله بارنز ریویو) (۴۸)
✡ کارشناسان هولوکاست در برابر تجدیدنظرطلبان به فحّاشی و سرکوب متوسل شدهاند.
همین چند سال پیش، کسانی که جرأت زیر سؤال بردن داستان صابون یهودی را داشتند، نازی و نفرتطلب نامیده میشدند.
حتی امروز اگر کسی جرأت داشته باشد که بخشی از مجموعهی هولوکاست یعنی اصل آن، ارقام و یا سیاستهای آن را زیر سؤال ببرد، به عنوان منکر هولوکاست (Holocaust denier) محکوم میشود.
✡ «منکر هولوکاست» نامیدنِ کسی که عقیدهی جزمیِ هولوکاست را مورد تردید قرار دهد، به این معناست که او فردی ابله (یا حتی شرور)، ضد یهود و دارای جنون است.
صاحبنظران هولوکاست میپرسند:
"آخر چگونه کسی که عکسها و فیلمهای خبری کشتار یهودیان از طریق گلوله یا گاز و تلهای انباشته از جنازههای ایشان را به چشم خود دیده است، میتواند آن را انکار نماید؟!"
✡ در واقع من دریافتم که هیچ محقّق تجدیدنظرطلب متعهدی کشتار تعداد فراوانی از بیگناهان از جمله یهودیان بهدست آلمانیها و متحدین ایشان را در جنگ جهانی دوم انکار نمیکند.
👈 هیچکس انکار نمیکند که آلمانیها یهودیان را [همانند غیریهودیان] از تمام بخشهای اشغالی اروپا یکجا گرد آوردند و در اردوگاههای نفرتانگیز اسکان دادند.
👈 تجدیدنظرطلبان انکار نمیکنند که آلمانیها فجایعی را بر ضد یهودیان [و غیریهودیان] مرتکب شدهاند، ولی آنها معتقدند آمار کشتهشدگان بهشکل فوقالعادهای مبالغهآمیز است.
نکتهی مهمتر آنکه به اعتقاد ایشان برنامهای مرکزی، نقشه، سیاست و یا دستوری از طرف حکومت آلمان برای قلع و قمع کلیهی یهودیان وجود نداشته است.
👈 تجدیدنظرطلبان مدّعیاند که نازیها اردوگاهها را برای محبوس کردن یهودیان ساخته بودند، زیرا یهودیان را خطری امنیتی بهشمار میآوردند،
همانطور که دولت آمریکا به دلایل امنیتی ژاپنیها را یکجا جمع کرد و محبوس نمود.
👈 تجدیدنظرطلبان مدارک علمی و مستند را مؤید دیدگاه خویش میدانند و معتقدند طرفداران صحّت واقعیت هولوکاست اگر میخواهند این داستان همچنان باقی بماند، باید هرگونه بحث و مناقشهای را در این زمینه شدیداً سرکوب کنند.
👈 و بالأخره تجدیدنظرطلبان ادعا میکنند انگیزههای سیاسی و اقتصادی مهمی برای خلق داستان هولوکاست و تداوم آن وجود دارد.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8627
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#داستان ۲
#دمشق_شهرِ_عشق
قسمت سیوچهارم؛
حالا در آرامش این بهشت، مست محبت این زن شده بودم.
به پشت شانههایم دست میکشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد:
«اسمت چیه دخترم؟»
دیگر دست خودم نبود
نذر زینبیه در دلم شکست
زبانم پیشدستی کرد:
«زینب!»
از اعجاز امشب، پس از سالها نذر مادرم باورم شد
نیتی با #حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم
همینجا باید به نذرم وفا میکردم
در برابر چشمان نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم…
کنار حوض میان حیاط صورتم را شست،
در آغوشش مرا تا اتاق کشاند
پرده را کشید تا راحت باشم
ظاهراً دختری در خانه نداشت
با مهربانی عذر تقصیر خواست:
«لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!»
از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید:
«تا تو اینا رو بپوشی، شام رو میکشم!»
و رفت
نمیدانست از درد پهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد
با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم.
مصطفی پایین اتاق نشسته بود،
از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را جمع کرد
خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد:
«بفرمایید!»
شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون میخرید
عطر دستپخت او مثل رایحه دستان مادرم بود
دخترانه پای سفره نشستم
باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمیرفت.
مصطفی میدید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق میلرزد
ندیده حس میکرد چه بلایی سرم آمده
کلافه با غذا بازی میکرد.
احساس میکردم حرفی در دلش مانده
تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد:
«خواهرم!»
نگاهم تا چشمانش رفت
نمیخواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم غیرتش را بشکافد
سر به زیر زمزمه کرد:
«من نمیخوام شما رو زندانی کنم، شما تو این خونه آزادید!»
از نبض نفسهایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده
صدایش بیشتر گرفت:
«شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش میکنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!»
از پژواک پریشانیاش ترسیدم،
فهمیدم این کابوس هنوز تمام نشده
تمام تنم از درد و خستگی خمیازه میکشید
با وحشت در بستر خواب خزیدم و از طنین تکبیرش بیدار شدم.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
•┈┈• 🍃 #لطیفه_نکته ۳۱۵🍃••┈┈•
یه صندوق صدقه تو اتاقش داره
هر روز یه مبلغی میاندازه توش
تا آخر ماه یکجا که شد برمیداره؛ میذاره تو جیبش!
اینطوری هم هفتاد نوع بلا رو دفع کرده؛ هم به یه بدبخت کمک کرده!!!!!😂😂😂
--------🔸😜🔸--------
به نام خواوند بخشنده و دستگیر
سلام
🔹از امیرالمؤمنین #امام_علی علیهالسلام:
لَایَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ:
بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ،
وَ بِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ،
وَ بِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ.
برآوردن نيازهاى مردم پايدار نيست مگر به سه چيز؛
كوچك شمردن آن تا خود بزرگ نمايد،
پنهان داشتن آن تا خود آشكار شود،
و شتاب در بر آوردن آن، تا گوارا باشد.
📚نهج البلاغه،حکمت۱۰۱
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
✍🏻 اگر کاری که برای دیگران انجام میدهیم؛
کوچک قلمداد کنیم منت ما بر سر طرف مقابل بسیار کم میشود
این باعث می شود که کار ما بزرگ و ارزشمند دیده شود
و اگر آن را آشکار نکنیم و بازگو نکنیم به صورتی ارزشمند خودش آشکار خواهد شد
و اگر در انجامش درنگ نکنیم و خیلی زود انجام دهیم برای طرف مقابل ارزشمند و دلنشین خواهد بود.
گاهی چون قبل از کار تعلل و مِنمِن میکنیم، آن کار برای طرف مقابل کمقدر و بیارزش میشود و دل او را چرکین میکند.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews759797104121485049200600.pdf
12.17M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
یَا قَاضِیَالحَاجَاتِ
امروز؛ دوشنبه
۱ اسفند ۱۴۰۱
۲۹ رجب ۱۴۴۴
۲۰ فوریه ۲۰۲۳
تمام صفحات #روزنامه_کیهان؛ خدمت شما.
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee