eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
631 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
146 ویدیو
11 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم روشنا ای روشنای صبح سحر، روشنای تو «عالم پر است از تو و خالی­‌است جای تو»[1] از هر کجا که می­گذرم، در مسیر من افتاده است نقش تو و ردّ پای تو این روزها که حال‌وهوایم بهاری است باید کمی نفس بکشم در هوای تو از اشتیاق آمدنت کم نمی­‌شود حتی اگر که جان بسپارم برای تو ما را که آب برده و فرعون در پی است چیزی نجات می­‌دهد الّا عصای تو؟ همواره گفته­‌اند که پایان آن خوش است دل بسته­‌ام به فصل خوش ماجرای تو گوش تمام اهل جهان باز می­‌شود روزی که از حجاز بیاید صدای تو [1]. صائب تبریزی @Mojtaba_khorsandi
💠 از تماشای تو ما دیده مگر می‌گیریم؟! هر دم از عشق تو یک شعله اثر می گیریم با پر سوخته انگار که پر می گیریم به تماشای جمالت نظر پاک سزاست هم بر این قاعده ما آینه بر می گیریم بو که از طره‌ی گیسوی تو بویی شنویم جانب زمزمه با باد سحر می گیریم گل نرگس! تو اگر چهره ز ما می گیری از تماشای تو ما دیده مگر می گیریم؟! نفسی نیست که با گریه نخوانیم تو را روزگاریست کزین بحر گهر می گیریم آسمان تیره شد از آه جگرسوختگان تا چو آتش به دل غمزده در می گیریم دل سودا زده ی ما به خیال تو خوش است ور نه ما نیز پی کار دگر می گیریم. ✍️ تقی متقی @HOWZAVIAN
"بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ. " 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ای به فدای رخِ زیبای تو ملجأِ ما قلبِ شکیبای تو شُور زَند دل به تمنّای تو سَرو خِجل از قدِ رعنای تو دل بَرَد آن خاطرِ شیدای تو پرده دَرد نُطقِ هویدای تو شاد شَود مرده به سیمای تو جان دهد آن باده مینای تو ****** نور ، به شوقِ تو دهد آفتاب ماه ، به عشق تو فِتاده به آب آب ، به مِهر تو بِبارد سَحاب چرخ ، به لطف تو نریزد شهاب باد ، به یمن تو نگیرد شتاب صبح ، به دَور تو بچرخد تراب غنچه به عطر تو بگردد گلاب رود ، به فیض تو نگردد سراب جان به پناه تو رود شب به خواب روح، به حبّ تو نگردد عِقاب پیر، به چشم تو بگردد چو شاب عبدِ حریم تو شد عالیجناب کور ، به حکم تو بگیرد جواب نذر، به دست تو شَود مستجاب هور ، به نور تو بگیرد نقاب روز ، خِجل از تو رَود در حجاب غم ، به فراق تو گرفته کتاب لَوح ، به یاد تو رسیده خطاب قوم ، به بغض تو شود در عذاب حبّ و رضایِ تو عیار حساب مَشی و طریقِ تو صراطِ صواب حق ، به نگاه تو ببخشد ثواب قلب ، زِ هجرِ تو بگردد کباب ای تو طبیبِ دل پر اضطراب "صلوات" ══🍃💚🍃═════ @chanddaneyaghot ══🍃💚🍃═══
غزلی بی‌نقطه برای حضرت ولی عصر روحی‌فداه 🍃 سورۀ گُل کرده مرا اهل درد ولولۀ روی او آمده دام دلم سلسلۀ موی او روی دلارای او مِهر و مدار دلم هر سحر آواره‌ام در هوس روی او مرهم آلام دل کی دهدم کام دل موسِم اِحرام دل آمده در کوی او واله او مهر و ماه، حال مرا او گواه عود رود در سه‌گاه در حرم موی او دل سرِ سودا رود، در ره او در رصد سوی سُها می‌رسد لَمعه و سوسوی او مهر و عطا می‌دهد، درد و دوا می‌دهد عالَم و آدم همه سائل داروی او مُلهِم و مولای ما، لؤلوی لالای ما هم دل ما گَرد او هم سر ما گوی او محرم اسرار ما، لولی و دلدار ما همدم اسحار ما عکس مه روی او در هوس وصل او می‌رود احوال عمر در سر ما های او در دل ما هوی او هادمِ سرمای دی، عطر گل روی وی دعویِ کسری و کِی، سامری کوی او سورۀ گل می‌رسد دورۀ مُل می‌رسد مصلح کُل می‌رسد، روی همه سوی او هادی کلّ اُمم حامل لوح و عَلَم سوی حِرا در رَسَم می‌رود آهوی او تقدیمیِ ✍ شاعر فاضل محمدتقی عارفیان @HOWZAVIAN
برای دوست عزیزم این ماه پاره‌پاره تن از نسل کربلاست سرمست بادۀ ازل و کشتۀ ولاست روحش اسیر راحت این خاکدان نبود او سرو راست‌قامت گلزار کبریاست وصف چنین گلی نه سزاوار چون منی است این لاله پروریدۀ دست خودِ خداست وصف شهید کار من و کار واژه نیست مرداب کی معرّف سرچشمۀ بقاست؟! او از سپاه عشق و از اصحاب شوق بود او خون تازه در رگ سبز جوانه‌هاست چون شیر شرزه‌ای به صف صهیونیسم زد او یادگار خیبر و فرزند مرتضی است "دست از مس وجود چو مردان ره" بشست حالا برای عشق، خودش حکم کیمیاست مهدی نمرده است که او زنده‌تر شده حالا که از سپاه شهیدان کربلاست دیگر نه در زمین که در آفاق این جهان او راهی مبارزه با صهیونیست‌هاست مهدی، لباس سرخ شهادت مبارکت تنها همین لباس بر اندام تو رواست "رفتی و همچنان به خیال من اندری" از رفتن تو در دل من محشری به‌پاست بارانی است چشم من از یاد روی تو تو شاد از وصالی و این گریه نابجاست این اشک نیست می‌چکد از چشم‌های من از شرم کرده دل عرق و این‌چنین رهاست همراه بازمانده ز راه توام رفیق بیمارم و دلم به غم خاک مبتلاست دست من زمینی جامانده را بگیر آن دست‌های گرم و صمیمی تو کجاست دل از فراق روی تو چون شمع نیمه‌جان می‌سوزد و به یاد تو در سوز و در نواست حقت نبود غیر شهادت عزیز من جز مرگ سرخ در سفر عاشقان جفاست پیداست در شهادت تو دست صهیونیست در پشت دستشان به‌یقین دست کدخداست ای ننگ بر مذاکره! ای ننگ بر سکوت! ای ننگ بر هرآن‌که امیدش به اشقیاست گیریم انتقام تو را ما، قسم به عشق فردا از آن ماست، که این وعدۀ خداست ، ۱۳۹۷/۰۱/۲۵
40 Mojtaba Khorsandi.pdf
754.7K
غزلی مهدوی از که به عنوان اثر منتخب در نمایشگاه در به نمایش عمومی گذاشته شد. @Mojtaba_khorsandi
بسم الله الرحمن الرحیم مادر زهرا زنی فراتر از ادراک و برتر از اوهام که جلوه کرده در او شأن زن به معنی تام زنی چنان که خدا هم به او رسانده سلام که بوده است مسلمان جلوتر از اسلام کسی به درک مقامش نمی‌رسد هرگز به درک معنی نامش نمی‌رسد هرگز "فأين مِثلُ خَدیجَه؟" نبود در عالم خدیجه کیست؟ بپرس از پیمبر خاتم گدای سفره‌ی اکرام اوست صد حاتم از او اگرچه نوشتند عالم و آدم ولی مدارج شأنش هنوز ناپیداست همین مقام بس او را که "مادر زهراست" امینه بوده اگر همسر امین شده است تمام ثروت او خرج راه دین شده است که جزء چار زن برتر زمین شده است به امر حضرت حق "ام‌مومنین" شده است تمام ثروت اسلام در خزانه‌ی اوست چرا که عرش خداوند فرش خانه‌ی اوست کسی که در عرب و در عجم مثال نداشت فضائلش همه رو بود، پس سوال نداشت که درک نور نیازی به قیل و قال نداشت "خدیجه بیشتر از بیست‌و‌هشت سال نداشت" به جهل و کینه از او خط به خط غلط گفتند "صحیح"های دروغین فقط غلط گفتند کنار نام رسول خدا و شیر خدا نوشته است خدا نام نامی او را چنان که بین رجزهای ظهر عاشورا امام گفت؛ "أناابْنُ خَدیجَةَ الغَرّاء" چرا که قبل همه بوده از غدیر آگاه و گفته : "أَشْهَدُ أَنَّ عَلی وَلیُ الله" چه بانویی که چنان ترس از خدا دارد که از رسول خدا خواهش دعا دارد و برخلاف بقیه چنان حیا دارد که از گرفتن حتی عبا، إبا دارد! ولی به خواسته‌ی خود رسید آخر سر شفیع مادر خود شد شفیعه‌ی محشر رسید روح‌الامین در دقایق آخر گرفته بود ولی پنج‌تا کفن در بر یکی برای خدیجه، یکی به پیغمبر... به گریه گفت: قرار است این سه‌تای دگر برای فاطمه و حیدر و حسن باشد ولی حسین قرار است بی‌کفن باشد... @Mojtaba_khorsandi
تقسیم کردی با خدا دارایی ات را ای آسمان دیدم دل دریایی ات را تنها نه در کار تجارت سود کردی در عشق حتی دیده ام دانایی ات را خالی شود از غیر او وقتی جهانت پیغمبری پر می کند تنهایی ات را حوریه ای را پرورش دادی، مگر تو از آسمان آورده ای لالایی ات را؟ آن مادری ها را تو یادش داده بودی تکثیر کردی اینچنین زیبایی ات را شعب ابی طالب پدید آورد بانو آزادگی را، نسل عاشورایی ات را از عالم بالا کفن آمد برایت فهمید دنیا تا ابد والایی ات را.. ✍ عاطفه جوشقانیان @HOWZAVIAN
بسم الله الرحمن الرحیم رسم اهل کرم صبا که عطر به نام بهار می‌بخشد صفا به آینه‌ی روزگار می‌بخشد بهار می‌رسد و نشئه‌ی هوای خوشی به جان خسته‌ی باغ خمار می‌بخشد به دانه‌دانه‌ی بی‌آب، آب می‌ریزد به شاخه‌شاخه‌ی بی‌بار، بار می‌بخشد عبای خون به تن دشت لاله پوشانده قبای سبز به قد چنار می‌بخشد طرواتی به لب غنچه‌ها می‌افشاند حلاوتی به صدای هَزار می‌بخشد به خشک‌سالی لب‌ها شکوفه‌ی لبخند به بی‌قراری دل‌ها قرار می‌بخشد اگر‌چه باد صبا هر بهار را به زمین هزار صورت و نقش و نگار می‌بخشد ولی بهار و صبایش فدای مردی که تمام زندگی‌اش را سه‌بار می‌بخشد همان که با ادب و با‌وقار می‌بخشد فقط به خاطر پرودگار می‌بخشد کریم فکر حساب‌و‌کتاب بخشش نیست به رسم اهل کرم بی‌شمار می‌بخشد به اسم و رسم توجه نمی‌کند هرگز به آشنا و غریب دیار می‌بخشد برای اینکه شود حفظ آبروی گدا بدون منت و بی‌ننگ و عار می‌بخشد مقابل بدی و طعنه پاسخش خنده است سکوت کرده و آیینه‌وار می‌بخشد برای گفتن یک‌بیت ساده یک ممدوح کجا به دشمن خود سی‌هزار می.بخشد؟ به این دلیل غلام حسن خودش آقاست که گل همیشه به خار اعتبار می‌بخشد ازآن که عادتش احسان، سجیّه‌اش کرم است عجیب نیست که بی‌اختیار می‌بخشد چرا که او پسر ارشد همان مردی‌ست که در مدینه به سائل انار می‌بخشد چرا که او پسر ارشد همان مردی‌ست که بین معرکه‌ی کارزار می‌بخشد که بین معرکه‌ی کارزار از سر لطف به دشمن سر خود ذوالفقار می‌بخشد بجز علی که به هنگام جنگ بخشیده‌ست کدام شیر به وقت شکار می‌بخشد؟ همیشه موقع بخشش که می‌شود این مرد به رسم فاطمه اول به "جار" می‌بخشد برادرش هم از او ارث برده بخشش را اگر به راه خدا شیرخوار می‌بخشد # نمی‌دهم به دوعالم غلامی او را گرفتم اینکه به من اختیار می‌بخشد @Mojtaba_khorsandi
. در پاسخ به خاک‌پاشی خفاشی بر چهرۀ خورشید بگذاشت پا جا پای مولا مرد میدان زد مثل مولا دل به دریا مرد میدان اهل ولایت بود و استادی مسلّم در بزم شاگردیّ مولا مرد میدان اهل بصیرت اهل ایمان اهل تقوا مرد خدا مرد تولّا مرد میدان اینجا به چشمش کوچک و بی‌منزلت بود چون بود در سودای آنجا مرد میدان گشتند گرد عافیت دنیاپرستان رفتند سوی مال، اما مرد میدان از دام مال و عافیت خود را رهانید بگذاشت در راه خدا پا مرد میدان دار شهادت را به دوشش برد عمری دل کنده بود از دار دنیا مرد میدان چون از کسی غیر از خدا پروا نمی‌کرد در عرش اعلی کرد پر وا مرد میدان محو خدا بود و فدا در راه او شد مانند اکبر ارباً اربا مرد میدان از کربلای شصت‌ویک جا ماند اما آورد اینجا کربلا را مرد میدان هم عارفی بی‌ادعا و بی‌ریا بود هم عاشقی مجنون و شیدا مرد میدان هم بود مالک هم علمدار ولایت هم شد فدایی همچو زهرا مرد میدان سردار دل‌ها بود و سرباز خدا، زد با رفتنش آتش به دل‌ها مرد میدان در مکتبی که حاج‌قاسم کرد تأسیس پیمان خون بستیم ما با مرد میدان خورشید را کی می‌تواند کرد خاموش خفاش پست چون تویی، نامرد میدان! ، ۱۴۰۰/۰۲/۰۷
ای کریم ابن کریم ای ماه شبهای مدینه یوسف زیبای یثرب ، دلربای بی قرینه ای پناه و مأمنِ بی یاوران زار و خسته کِی شَرر زد بر دل پر عاطفه با زهر کینه بحر لطف و عشق و احسان بود آن قلب رئوفت چون رضا شد ،خون کند دریای مهرت،آن لعینه شاعری بی ذوق و شوقم ، غرق در آمالِ ابیات طَبع من گل کرده اما باغمت در این زمینه گر بگویندم چه داری از غم و عشق و مَوَدَّت پاسخ آرم با حَسن سرشارم از هر سه گزینه آرزو دارم ببینم گُنبد زردت وَلیکن سنگ صحن غربتت را میزنم هردم به سینه گر تهیدستم که تا صحنی بسازم روی خاکت میکنم اما به عشقت جان ناقابل هزینه من تمام همّ و غمّم روضهء سمّ و جگر بود خود اشارت کردی اما بر لب باب سکینه ناخدای کشتی آزادگی ، باری حسین است حک نموده یا حسن را ناخدا بر این سفینه ✍ عباس بهمنی @HOWZAVIAN
🍃 «برگ ها پرنده می شوند» باد، باد سرد توی شهر می دود میان کوچه ها برگ های مرده، زنده می شوند؛ برگ ها پرنده می شوند؛ چرخ می خورند گرد خویش های و هو کنان با نوای باد شاد شاد شاد. * ابرهای تیره می دوند، می رسند بغض ناگهان شان گشوده می شود شاخه های لخت مثل پرچم هزارپاره ای در اهتزاز می شوند؛ چترهای بسته، باز می شوند. ✍ تقی متقی @HOWZAVIAN
✅ فراخوان شعر مهدویِ «به امید دیدار» مجمع شاعران اهلبیت علیهم السلام و کنگره شعر آفتاب برگزار می کند 💐 عاشقانه با دلدار @shaeranehowzavi
بسم الله الرحمن الرحیم شب شب رسید و سکوت سنگینی به هیاهوی شهر حاکم شد با کمی نان به سمت نخلستان مردی از جنس نور عازم شد می‌رود تا به پیرمردی که در خرابه‌ست باز سر بزند کودکان یتیم منتظرند تا که مرد غریبه در بزند پادشاه کدام مملکتی در غم مردمش سهیم شده؟ چه کسی جز علی در اوج مقام مرکب کودکی یتیم شده؟ خیلی از بچه‌ها نمی‌دانند نام این مرد آسمانی را ولی او هدیه می‌دهد به همه نان و خرما و مهربانی را کوله‌بارش همین که خالی شد شکر کرد و به کار خود برگشت یک نفر مانده بود و او حالا به محل قرار خود برگشت خلوتی داشت در سیاهی شب با خودش رو به ماه زمزمه کرد دردهای نهفته‌ی دل را باز در گوش چاه زمزمه کرد تو بگو دست جهل مردم شهر به کجا می‌برد مرا ای چاه... تا سحر با دل شکسته گرفت زیر لب نغمه‌ی " الا ای چاه... " مسجد کوفه آخرین روز است که علی را امام می‌بیند نانجیبی به تیغ زهرآلود کار او را تمام می‌بیند سر او را شکسته‌اند، اما دل او از همه شکسته‌تر است خسته از عدل اوست کوفه ولی علی از روزگار خسته‌تر است همه دیدند در کنار علی خون محراب باغ لاله شده وسط روضه با همین تصویر روضه‌ی دیگری حواله شده ناگهان در غروب روز دهم در دل اهل‌خیمه غوغا شد وسط جنگ بین زجر و سنان سر یک گوشواره دعوا شد سر اصغر به نیزه بند نشد فرق عباس با عمود شکست بدن اکبر ارباً اربا شد شمر بر سینه‌ی حسین نشست... @Mojtaba_khorsandi
[بزرگ باش...] . بخند و قیمت فصل بهار را بشکن طلسم این غم بی‌اختیار را بشکن . بیا دوباره به دیدار چشم‌های خودت سکوت آینه‌ی پرغبار را بشکن . دلت اگرچه مزار هزار خاطره است دوباره زاده شو! سنگ مزار را بشکن . بتی که ساخته بودی از او برای خودت بتی که مانده از او یادگار را بشکن . بزرگ باش! دل بی‌قرار را هرگز؛ ولی غرور دل بی قرار را بشکن . دلت شکسته! ولی اهل انتقام مباش ببخش! سنت این روزگار را بشکن . . 🔸 کانال شعر اشراق 🔸 https://eitaa.com/joinchat/1669136497C8ec2f6b833
✍هوالکریم .............................................. قسم به ذاتِ کبرِیـا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به شَمس و وَالضُّحی ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به مَروه و صفا، نَقولُ اَلقدسُ لَنا قسم به مکّه و مِنا، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به شأنِ مصطفی ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به جانِ مرتضی ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به عصمت و حیا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به اُسوهء سَخا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به مصباحُ الهُدی ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به شاه سرجدا، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به سردارِ وفا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به صحنِ کربلا ، نَقولُ اَلقدس لَنا قسم به تقدیر و قَضا،، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به مهدی و رضا ،نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به حمد و بر ثَنا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به نوحِ ناخدا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به طور و بر حرا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به قُدسِ دلگشا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به خون لاله ها ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به آن روحِ خدا ، نَقُولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به جانِ مقتدا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به دینِ رهنما ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به لحظهء دعا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به روضه و بُکا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به شمعِ شهدا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا به آن امیرِ دلربا ، نَقولُ اَلقُدسُ لَنا قسم به آن بادصبا ، بگویم اَلقُدسُ لَنا قسم به نورِ در فضا ، بگویم اَلقدسُ لَنا قسم به صبرِ بر بلا ، بگویم اَلقُدسُ لَنا همه به آهنگِ رسا ، بگوییم اَلقُدسُ لَنا 🔻🔻🔻 🔻🔻🔻 ══🍃💚🍃═════ @chanddaneyaghot ══🍃💚🍃═════
🔅الا لعنت الله علی القوم الظالمین امان از این تناقض ها و از اندوه دوران ها که دایم سوگواری، سوگوار عید قربان ها پر از خون و پر از خنجر، پر از سنگ و پر از سنگر تمام کوچه و پس کوچه ها کل خیابان ها چرا چندیست زیتون در بساط باغبانت نیست؟ دهان باغ را بستند با انبوه سیمان ها بزن فریاد: ای مردم که در ساحل نشستید و... یکی جان می سپارد پیش چشمم، آی انسان ها ! تو را، راه تو را سد کرده و همدست مردابند تویی دریا ! به دنبال چه می گردند جریان ها؟ همه هفت آسمان پشتت، زمین سنگی ست در مشتت که روزی پس بگیری خاک را از چنگ شیطان ها و صبحی جمعه از دیوار ندبه* عهد می خوانیم صدایش می کنیم آن روز دیوار مسلمان ها *دیوار ندبه: مقدس ترین مکان یهودیان در اورشلیم که مختصات آن، قبله یهودیان است. @HOWZAVIAN
ما دوست داريم، علاقه داريم. می‌رويم کُنج يک جای دور، روياهامان را يواشکی برای هم شبيه ترانه می‌خوانيم. ما به خودمان مربوطيم. ما زير باران نشسته‌ايم طوری که شما فکر می‌کنيد ما داريم رو به دريا گريه می‌کنيم. سیدعلی صالحی
بسم الله الرحمن الرحیم وصال این میوه‌ی باران‌زده هرچند که کال است ای عشق مدد کن که به دنبال کمال است یا حسرت آینده و یا فکر گذشته‌ست کاری که روا نیست به ما صورت حال است در مذهب ما باده حرام است، ولیکن من مست سبوی غمم این باده حلال است در خلوت ما _غیر تو_ عالم همه جمعند ای دوست تو را از دل ما جای سوال است! یا جای تو یا غیر تو اینجاست، ولاغیر! جمع تو و غیر تو در این خانه محال است با دیده‌ی دل در پی دیدار تو هستیم این آینه هر آینه شفاف و زلال است یک‌روز درختی شود و بار بیارد این شاخه‌ی خشکیده که امروز نهال است سرمایه‌ی ما بال شکسته است چو فطرس در دایره‌ی سوختگان بال وبال است رم می‌کند این خاطر پرشور به هرجا صیدش کن و نگذار بتازد که غزال است هرکس که تو را خواست، تو را یافت در آخر چون خواستنت ساده‌ترین راه وصال است اشک است که می‌افتد و تا عرش می‌آید در ظاهر اگر طائرکی بی‌پر و بال است هرچند که گاهی ره صدساله دمی شد اما دم وصل تو به‌اندازه‌ی سال است ما را نظر لطف تو عید است، اگرچه اندیشه‌ی زاهد همه دیدار هلال است @Mojtaba_khorsandi
🌷زنگ شهادت برای دانش‌آموزان شهید دشت بَرچی در خرمن دل باز افتاده شراره باران خون می‌ریزد از چشمم دوباره شولای آتش بر تنم پوشاند این داغ شب تا سحر می‌جوشد از جانم شراره اشک زمین و آسمان با هم درآمیخت تا ریخت بر خاک از ستم ده‌ها ستاره مانند دشت کربلا شد دشت بَرچی آکنده از تن‌های سرخ پاره‌پاره شد روضۀ طفلان درخون‌خفته تکرار شد تازه در دل داغ گوش و گوشواره دردا که از دست خزان مرغان عاشق رفتند از این باغ با کوچ بهاره شد درس و مشق مدرسه سکوی پرواز رستند از دنیای شَر با یک اشاره این زنگ آخر بود و شد زنگ شهادت در کار خیر اصلا نکردند استخاره کیف و کتاب و کفش خونی مانده بر جا با داغ‌های سرخ بیرون از شماره این قصه شد بی‌جان‌پناهی را کنایه این غصه شد مظلومیت را استعاره هم سفرۀ افطار کابل گشت خونین هم جشن فطر شیعیان شد سوگواره وقتی شتک زد روی چشم کور دنیا خون گلوی دانش‌آموز هزاره نادان‌ترین نادان عالم نیز فهمید بی مرد میدان جنگ‌ها را نیست چاره ، ۱۴۰۰/۰۲/۲۳
بسم الله الرحمن الرحیم قبله‌های خاکی نه ضریحی، نه رواقی و نه سقاخانه‌ای چشم‌ها چیزی نمی‌بینند جز ویرانه‌ای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کفتری اینجا نخواهد خورد آب‌ودانه‌ای سنگ خواهد بود اگر اینجا نمی‌گیرد دلی کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه‌ای روضه ممنوع است، حتی بی‌صدا و زیر لب پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه‌ای کافران مامور اجرای امور دین شدند قبله باز افتاده در دست بت بیگانه‌ای روز و شب گرم طواف قبله‌های خاکی‌اند با دوچشم کاسه‌ی خون دسته‌ی پروانه‌ای عاقبت یک روز خواهد ساخت روی این قبور گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانه‌ای @Mojtaba_khorsandi
🌀 سومین جلسه انجمن شعر طلاب استان تهران تحت نظارت حجت‌الاسلام والمسلمین خانمحمدی و حضور تعدادی از طلاب شاعر جوان، در دو سطح مبتدی و پیشرفته و بصورت و برگزار گردید. ✳️ در این جلسات که هر دو هفته یکبار برگزار میگردد، حاضرین علاوه بر خواندن شعر های سروده شده ، آموزش هایی را نیز در راستای غنی تر شدن ادبی و هنری اشعار فرا میگیرند. 💢 لازم به ذکر است طلاب برادری که تمایل به حضور در کلاسهای انجمن شعر را دارند می توانند مشخصات خود را به شناسه @farhangi_hoze ارسال نمایند. 💠روابط عمومی مدیریت حوزه علمیه استان تهران 🌐 www.howzehtehran.com 🆔 @howzehtehran
‌🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ‌ تگرگ در نزند ، باغ مبتلا نشود شکوفه از بغل شاخه‌اش جدا نشود زمین به مین ننشیند ، بیافتد از پا جنگ به دست مرز دل روستا دو تا نشود به روزنامه خبرهای مضطرب نرسد و دوربین به تنی کشته آشنا نشود نصیب کارگران نان گرم سفره شود به روسری زنی پای گریه وا نشود اسیر سرفه نباشد صدای لالایی و خرج نسخه خودش درد بی‌دوا نشود غذا برای فقیر آرزو نخواهد بود «و عجل» صلواتم اگر قضا نشود @kaftarchahiemamreza @shaeranehowzavi
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد امروز چنان مستم از بادهٔ دوشینه تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری جز بر در میخانه این بار نخواهم شد از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماند چون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد چون ساختهٔ دردم در حلقه نیارامم چون سوختهٔ عشقم در نار نخواهم شد تا هست عراقی را در درگه او باری بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد
بسم الله الرحمن الرحیم شهرخرّم با این که هر روز این شهر، درگیر با دردسر بود اما در اوج مصیبت، سرسبز بودن هنر بود از سنگ‌ها چشمه جوشاند، از خشکسالی گذر کرد با این که لب تر نمی‌کرد، کوه از دلش باخبر بود چون نخل‌های مقاوم، بودند هر گوشه‌ی شهر باد حوادث همیشه، بر جان او بی‌اثر بود از هیبتش کم نمی‌شد، کوهی که خم هم نمی‌شد هر قدر ویرانه‌تر شد، خرّم‌تر _از هر نظر_ بود یک‌عمر در هر عبورش، از دشت‌های صبورش هر لاله‌ای را که می‌دید، یک داغ روی جگر بود از هر طرف ضربه می‌خورد، اما کمر خم نمی‌کرد از هر طرف تیر می‌خورد، اما دل و جان سپر بود در سومین روز خرداد، نخل شهادت ثمر داد پایان هر تلخ‌کامی، شیرینی این خبر بود پس کهنه شد قصه‌ی غم، از نو شده شهر خرّم آن روزها آمد و رفت، آن روزها مختصر بود پی‌نوشت؛ این غزل یکی از اشعار مجموعه شعر مقاومت با نام "امتحان" است، که به زودی توسط انتشارات صریر روانه بازار کتاب خواهد شد. @Mojtaba_khorsandi