eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
522 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
به شاهنامه باشه که بِرَهمَن های هندی هم یکتا پرست ان😂
‌ 🌸 ولادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام را به تمام مسلمین و شیعیان و همینطور "روز پدر " را به تمام پدران زحمت کش و دلسوز تبریک عرض میکنم.... @shah_nameh1
هر کی ام نباشه دایی هام هستن 😐😂
اره... چرا میکنم
8.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولادت با سعادت مولود کعبه امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابیطالب مبارک باد 🌿❤️ 🔗• [] 🎬⃟ ✨•𝐉𝐨𝐢𝐧 | @Movie_Fan
شروع پادشاهی و جنگ : مقدمه : درخت برومند و بلند هم بعد از گذشت روزگاری سست و پژمرده میشود و هنگامی که آن درخت از بین رفت جای خود را به شاخه ای جوان میدهد .... اگر شاخهٔ بدی از ریشهٔ خوب رشد کند تو ایراد را از ریشه ندان .... پدر بعد از مرگ جای خود را به فرزند خواهد داد و اگر آن فرزند نام و یاد پدرش را خوار کند تو او را بیگانه بدان نه پسر ... شروع داستان : وقتی کاووس جای پدر را گرفت ، تمام مردم او را قبول کردند و در خزانه اش گنج های بسیار بود و هزاران اسب تیز پای عربی داشت و دیگر کسی رو هم‌پایه خود نمیدانست ... یک روز در کاخ وقتی روی تخت زرین خود نشسته بود و شراب خوشگوار مینوشید و پهلوانان ایران هم در اطرافش بودند یک دیو به عنوان نوازنده ای از مازندران خواهان دیدار با پادشاه شد ... پرده سالار پادشاه نزد کیکاووس رفت و از او اجازهٔ ورود نوازنده را خواست و شاه هم اجازه داد.... وقتی آن دیو با بربط ( نوعی ساز ) نزد شاه رفت و شروع به خواندن کرد « شهر مازندران شهر ما که در بوستان هایش همیشه گل است و هوا همیشه مطبوع است نه خیلی گرم و نه خیلی سرد ... بلبل بر روی درخت میخواند و آهو در دشت هایش میدود ...تمام سال سرسبز است و آب های جویش مانند گلاب است . دی و بهمن و آذر و فروردین زمین را پر از لاله میبینی ... در آن کشور پر از دیبا و دینار و ثروت است و دختران زیبا رو با تاج های طلایی در آنجا هستند .» @shah_nameh1
تصمیم حمله به : که این گفته ها را شنید به فکر فرو رفت و به فکر لشکر کشی به مازندران افتاد و گفت « نباید در این کار سستی کرد که من از و و بسیار بزرگ ترم در دانش و عدل و داد پس باید قلمرو ام هم از آنان بیشتر باشد » سخنان اش که به گوش بزرگان رسید رنگ شان زرد شد و اخم کردند و کسی خواهان جنگ با دیوان نبود ... طوس و و و و و و همگی گفتند « ما کوچک شما هستیم و جز فرمان شما کاری نخواهیم کرد » سپس با هم جلسه ای تشکیل دادند و درباره گفتار شاه سخن گفتند « اگر شاه این سخنان را جدی گفته باشد و از سر مستی نباشد بَر و بوم ایران هلاک خواهد شد که جمشید با فَرّ انگشتری که دیو و پری و حیوان و انسان و.. به فرمانش بودند ،از جنگ با مازندران حرف نزد و دنبال جنگ با لشکر دیو ها نبود و پر دانش و پر فسون هم چنین چیزی رو نخواست و اگر هر کس لشکر و گنج و دینارش زیاد باشد هوای جنگ با مازندران را میکند که هم در این کار پیشدستی نکرد ... اکنون باید چاره ای بیندیشیم که ایران را از بدی حفظ کنیم ... پس رو به بزرگان کرد و گفت « ای سران دلاور ، این کار یک چاره بیشتر ندارد که فرستاده ای نزد بفرستیم و بگوییم که گِل بر سر داری نشور و سریع خودت را برسان ...شاید پند و اندرز او در دل شاه اثر کند و بگوید که این سخنان را دیو به فکر شاه انداخته و هرگز به سخنان دیو نباید گوش داد تا شاید زال از این کار او را باز دارد » @shah_nameh1
اره 😂 ولی خب رستم هست ... جمع میکنه کارای کیکاووس رو😂
رفتن پهلوانان به درباره : فرستادهٔ پهلوانان به سوی ( ) تاخت و نزد رسید و پیام را خواند « ای نامور پسر ... یک کار عجیب پیش آمده که نمیشود آن را ساده گرفت که اگر تو کاری نکنی نه مردم میماند و نه کشور ، اهریمن دل شاه را از راه راست منحرف کرده و راه نیاکان باستانی خویش را نمی رود ، ثروتی که بدون رنج بدست اورده است مغزش را از کار انداخته و یاد میکند. اگر دیر برسی شاه کار خودش را میکند تو از زمان بودی و تو و در آن زمان مانند شیر جنگیدید و حالا شاه همه را به باد فراموشی سپرده » زال از سخنان آنان لرزان شد و گفت « کاووس خودکامه . سرد و گرم روزگار نچشیده و دنبال قدرت است و عجیب نیست اگر پند من را نشنود اما میایم و هر آنچه لازم است میگویم اگر پند من را گوش کند خوب است » زال تمام شب را در فکر بود و تا صبح شد با بزرگان راهی دربار کیکاووس شد ... به طوس و و و و و پهلوانان ایران خبر رسید که به نزدیک ایران رسیده است و سران سپاه به استقبال او رفتند و پس از آفرین کردن باهم به دربار شاه رفتند ... گفت « ای پهلوان سرفراز ... رنج راه دراز کشیدی برای ایران از آرامش خود دریغ کردی و ما همه نیک خواه تو هستیم » زال به نامداران ایران گفت « هر کس که زمانه او را فرسوده نکرده باشد از پند پیران درس می‌گیرد در غیر این صورت زمانه به او درس خواهد داد ... مخصوصا که کیکاووس به این پند نیاز دارد و اگر گوش نکند پشیمان خواهد شد » همه سپاه گفتند « ما با تو هستیم و جز تو پند کسی را نمیشنویم» سپس همه راهی دربار کی‌کاووس شدند ... @shah_nameh1
صحبت های و : زال زر و بزرگان ایران وارد دربار کیکاووس شدند و تا او را نشسته روی تخت شاهی دید دست بر سینه گذاشت و سر خم کرد و نزدیک شد و گفت « ای کدخدای جهان و ای سرافراز میان بزرگان ... مانند تاج و تخت و بخت تو کسی در جهان نه دیده و نه شنیده . تمام سال پیروز و شاد باشی و سرت پر از دانش و دلت پر از عدالت باشد » شاه از او استقبال کرد و کنار خود روی تخت نشاند و از رنج راه و از حال و احوال پرسید و زال پاسخ داد « شاه پیروز و جاودان باشد » سپس شروع به سخن گفتن کرد که « ای پادشاه جهان که سزاوار تاج و تخت بزرگان هستی پیش از تو هم پادشاهانی بودند که هرگز این راه را نرفتند ، که از دنیا رفت و کاخ و گنج اش ماند ... و و ... چه شاهانی که به یاد داریم هیچ کدام از جنگ با سخن نگفتند که آنجا خانه دیو افسونگر است پر از طلسم و جادو است ... که با شمشیر و پول و دانش نمیتوان شکست داد و حتی با حیله هم نمیشود در آنجا را گشاد. گنج و سپاه را به باد نده... کسی دل رفتن به آنجا را ندارد نباید سپاه را به آن سو کشید ...اگر این لشکریان کوچک تو هستند بندهٔ خداوند هم هستند ، با خون لشکریان درخت نکار که بار اش نفرین خواهد بود .» کیکاووس پاسخ داد « گفته های تو درست است اما من از و در فَرّ و ثروت بیشتر ام و از منوچهر و کیقباد که از مازندران یاد نکردند هم سپاه بیشتری دارم ... من با دانش و شمشیر ام یک یک شان را به راه خواهم آورد...و کسی را در مازندران به جای نمیگذارم و آنها به من باژ و ساو ( خراج ) خواهند داد ... در چشم من تمام جادوگران و دیوان آنجا خوار و زار اند و به گوش تو خواهد رسید که من چگونه مازندران را فتح خواهد کرد . تو با رستم در ایران بمان و مواظب کشور باش خداوند یار من است » @shah_nameh1
چون دیو و اژدها و جادوگر و... داره