eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁 🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁 🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁 🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ۱۱ در سال‌های ۱۳۹۳و ۱۳۹۴عباس و من در راهپیمایی اربعین حسینی شرکت کردیم عباس در بين راه کوله‌ای سنگین بر پشت و ذکر یا حسین و یا زینب بر لب داشت. همه خسته و کوفته شب ‌هنگام برای استراحت به موکبی رفتیم پاهای بعضی از دوستان تاول زده بود نرسیده به موکب همه به زمین پهن می‌شدند. بعضی‌ها از فرط خستگی دراز می‌کشیدند و بعضی‌ها پاها را ماساژ می‌دادند جسم‌ها خسته بود ولی روحیات بسیجی در این موکب‌ها گل می‌کرد و بگو و بخند ها شروع می‌شد قلب‌های بچه‌ها از عشق و محبت به امام حسین علیه‌السلام موج می‌زد. عباس خود را آماده می‌کرد و می‌گفت : هر که می‌خواد پاهاشو ماساژ بدم بياد جلو ؛ می‌گفت : پایی که برای امام حسین (علیه‌السلام) قدم برداره اون پا ارزش داره. :دوست_شهید 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🌼🍃🌼💢🍁 🍁🍃🌼💢🍁 🍁🌼💢🍁 🍁💢🍁 🍁🍁 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
زندگی_ساده 💢در سیزدهم مهرماه سال ۱۳۶۸ ازدواج کردیم، در ابتدای زندگی مشترک خود در خانه پدر حاج کریم بودیم ولی مدتی بعد در منطقه سه راه خرمشهر زمینی خریدیم که به علت مشکلات مالی برای گرفتن کارگر و بنا ،مجبور شدیم خودمان شروع به ساخت خانه کنیم. 🌷حاجی بعد از ساعات اداری که به خانه می‌آمد بنایی می‌کرد و من هم کارگر بودم و به او مصالح می دادم، دیوارهای خانه را اول ساخت چون استتار برایش مهم بود. 🌷در این سال‌ها خداوند یک پسر و یک دختر به ما عطا کرد، در نزدیکی خانه یک کارخانه آرد بود که با استشمام گرد و غبار حاصل از فعالیت آن، عارضه شیمیایی حاجی شدیدتر می شد. و این موضوع سبب شد به سختی تنفس کند از طرف دیگر نیز بچه‌ها باید به مدرسه می‌رفتند ولی مدرسه‌ای در نزدیکی ما نبود به همین دلیل دوباره به حصیرآباد برگشتیم و در یک خانه چهل متری زندگیمان را ادامه دادیم، یک زندگی ساده بدون هیچ تجملات. 🌷اهل ایراد گرفتن از غذا و یا هر چیز دیگری در خانه نبود هر غذایی که درست می‌کردیم و سر سفره می‌گذاشتیم خدا را شکر می‌کرد. 🌷در خانه هیچ گاه به کسی امر و نهی نمی‌کرد. فردی بود که به هیچ چیز دل نمی‌بست بلکه دوست داشتنش هم برای خدا بود. :همسر بزرگوارشهید :۱۳۴۸ :۱۹ تیر ۱۳۹۴ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✅انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مدافع حرم" محمد کامران " محترم شهید: 🌷محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: «هرجا باشم عاشقتم❤️. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم...» می‌گفت همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش برکت زندگی است.» 🌷در انجام وظیفه و کارهایش خلوص عجیبی داشت. یادم هست که می‌گفت «من سر کارم ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتن‌هایم را حساب می‌کنم و از اضافه کاری‌هایم کم می‌کنم که حقی از بیت‌المال به گردنم نماند.» 🌷محمد خیلی خوش اخلاق بود. واقعاً اگر بگویم اخم او را ندیدم، گزافه نیست. حتی وقتی در معراج شهدا برای آخرین‌بار او را دیدم همان لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت. خدا را شکر می‌کنم که محمد من هم شهید شد. چون او شهادت را دوست داشت. خیلی شهادت را دوست داشت... شهید مدافع حرم 📅ولادت :۱۳۶۹/۲/۹ 📅شهادت :۱۳۹۴/۱۰/۲۳ :سوریه.حلب @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
شهید📩 شهید برای من به صورت جداگانه نوشته بودند با این مضمون که🔻 سفارش کرده که به فکر خوشی ها باشم و بدی ها رو فراموش کنم و سختی ها را پشت سر بگذار. آروم باش مثل زینب که سختی ها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. مثل کوه پشت سرمی گذاشت و خم به ابرو نمی آورد،تو هم مثل او باش قافله سالار زندگی مان تو هستی مراقب بچه هایمان باش تقوا و معنویت را در عمق وجود فرزندانمان قرار بده شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔹الگو برداری از شهداء 📣 🔺برادر شهید ❣ایشون یک اخلاق خوبی و مثال زدنی که داشتن همیشه بدون هیچ جار زدنی کارها و دوره های تخصصی ورزشی و تحصیلی خودشا انجام میدادن بعد از چندوقت اطلاع پیدا میکردیم که بابک فلان دوره یا فلان تخصص را گذرونده. ❣بابک یک را که شروع میکرد تا ادامه میدادن نیمه کاری را رها نمیکرد خودشون تو وصیت نامشون اشاره کرده بودن که سعی کردم تو زندگیم تو هر کاری که شروع کردم بهترین باشم واقعا هم همینطور بودن. : @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
❤️ 🥀✨ من و آقارضا و شهید صحرایی با هم از مقطع کارشناسی در دانشگاه همکلاسی بودیم، من درسم زیاد خوب نبود و میثم نیز زیاد درس نمیخواند لذا به رسم دیگر دوستان، ریزنوشته‌هایی را با خود به جلسه امتحان می‌بردم، من از آن ریزنوشته‌ها کمکهایی می‌گرفتم و به رضا هم می‌دادم تا شاید به کارش آید اما او اعتنایی به کاغذها نداشت و دوست نداشت در امتحانات تقلب کند، وقتی به آقارضا می‌گفتیم که چرا تقلب نمیکنی می‌گفت: من قراره با این مدرک حقوق بگیرم اگه مدرکم از راه درست نباشه، پولی که می‌گیرم و به خانوادم می‌دهم درست نیست. :دوست شهید 🌷 هدیه به ارواح همه شهدا فاتحه وصلوات 💐💐💐💐💐 ❣❣❣❣❣
🔸 در محضـــر شهیـــد... ✍داداش مهدی خیلی دلداده امام رضا(ع) بود. یه روز ڪه عازم مشهدالرضا (ع) بودیم بهم گفت: می دونی چطوری باید زیارت کنی و از آقا حاجت طلب کنی؟ گفتم: چطور؟ 🌼گفت: باید دو زانو روبه روی ضریح بشینی و سرت رو کج کنی، خیلی به آقا التماس کنی تا حاجتت رو بده، زود بلند نشی بری. 🌼فکر می‌کنم برات شهادتش رو هم همینجوری از امام رضا (ع) گرفت؛ چون قبل از آخرین سفر به سوریه، رفته بود پابوس امام رضا(ع). :خواهر شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹تاریخ تولد:  ۱۳۶۴/۳/۲۶ 🌹تاریخ شهادت:  ۱۳۹۴/۱/۳۱ محل شهادت: بصری الحریر استان درعای سوریه🌹 🔥 روحانی شهیدی که زحمت تشییعش رو به کسی نداد... 🥀موقع گفتم انشاءالله با 🌺برگردی رفت شهیدشد💔 اما 🕊 همیشه به میگفت تشییع رابه کسی نمیدم✌️🏻 :همسرشهید🌸 🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💐 ✏️📄 🌷روزی ڪه باهم از درب منزل ما میخواستیم حرڪت کنیم .مادرم برای بدرقه آمده بود ڪاسه آبی آورد تا ما را راهی ڪند.گفت:مواظب هم باشید ان شاءالله که سالم و زود برگردید. 🌹شهید اصغر الیاسی خنده ای کرد و گفت:کجا برگردیم ما میریم که شهید بشیم شهید...🕊 🌴وقتی اعزام  هم شدیم  یک سری البسه و وسایل تحویل دادند.و ساکی که برده بودیم جا نداشت .دوستان گفتند بریم یه ساک دیگه بخریم تا موقع برگشت به زحمت نیوفتیم.و ساک جا داشته باشه. 🥀شهید اصغر الیاسی با عصبانیت گفت: مگه قراره برگردیم که شما دنبال ساک و به فکر برگشت هستید.اصغر کاملا مهیای شهادت بود.گویاشهداء منتظرش بودند.🕊 ✍:همرزم شهید 💐تاریخ تولد:۱۳۷۳/۱۲/۱۸ 🌷تاریخ شهادت:۱۳۹۷/۶/۱۸ 🕊محل شهادت: سوریه_حلب_شغیدله نام جهادی:مقداد 🌹 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🕊شوق شهـادت . . . در نگاهـش موج می زد ؛ مرغ مهاجر بود و دل بر اوج می‌زد❤️ 🌷روز شهادت حضرت زهرا(س)ساعت چهار پنج بعدازظهر بود که از بیسیم صدای بچه‌ها شنیده شد،می‌گفتند:دشمن به عقارب زده و ما میدونستیم که حاج مسلم رفته بود عقارب... از طریق بیسیم پرسیدیم حاج مسلم کجاست؟و به ترکی جواب دادند،"حاج‌مسلم شهید شد"... بیسیم از دستم افتاد؛دستام رو گذاشتم روی سرم و نشستم روی زمین.بچه ها بلافاصله اومدند و از من پرسیدند چه اتفاقی افتاده و ماجرا رو به آن‌ها گفتم. واقعا در قرارگاه یک کربلایی به پا شد... پشت بیسیم صدای بچه‌ها می‌آمد که مرتب گریه می‌کردند و خبر شهادت حاج‌مسلم رو به همدیگه می‌دادند؛ هرکسی که به دیگری تماس می‌گرفت، فقط با گریه صحبت میکرد...😭 ✍:همرزم شهید 🌹 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
حضرت زینب در خواب امدو فرمود امانت را باید تحویل بدهی خاطره ای زیبا به مناسبت سالگرد شهادت پدر بزرگوار شهید همه ساله،شب نیمه ماه رجب،مصادف با شهادت حضرت زینب(س) برای عزاداران عمه سادات،سفره طعام پهن می کند.ایشان می گوید:در شب بیست و پنجم ماه رجب،مصادف با (ع) و پس از گذشت ده روز از شهادت حضرت زینب(س)، بی بی زینب را در خواب دیدم که به من فرمود: را باید تحویل بدهی!!! از خواب که برخاستم به فکر فرو رفتم. یادم آمد علی اصغر روز یازدهم بدنیا آمد.چند روزی گذشت.سرکار بودم که خبر دادند حال خانواده است خوب نیست و سریع به منزل حرکت کن. با خود گفتم: این بهانه ای بیش نیست وخبری دیگر مطرح است. وقتی به منزل رسیدم، فهمیدم که امانتم را تحویل دادم. در همان شبی که این خواب را دیدم، روح سیدعلی اصغر هم پرواز کرده بود.آنهم در . :پدر شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم