او ادامه #حاج_قاسم بود.
نسل بعد از فرمانده، که اگر میماند و ریشهایش سپید میشد
قلب یک ملت به بودنش گرم بود و با رفتنش خون میشد...
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت
#جانبازی_در_رکاب_مولا
#فصل_شانزدهم
#قسمت_دوم
اوايل ماه شعبان بود كه راهي مدينه شديم. يك روز صبح در حالي كه مشغول زيارت بقيع بودم، متوجه شدم که مأمور وهابي دوربين يک پسر بچه را که ميخواست از بقيع عکس بگيرد را گرفته، جلو رفتم و به سرعت دوربين را از دست او گرفتم و به پسر بچه تحويل دادم.
بعد به انتهاي قبرستان رفتم. من در حال خواندن زيارت عاشورا بودم كه به مقابل قبر عثمان رسيدم. همان مأمور وهابي دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه ميكرد. يكباره كنار من آمد و دستم را گرفت و به فارسي و با صداي بلند گفت: چي گفتي!؟ لعن ميكني؟
گفتم: نه خير. دستم رو ول كن.
اما او همينطور داد ميزد و با سر و صدا، بقيه مأمورين را دور خودش جمع كرد. در همين حال يكدفعه به من نگاه كرد و حرف زشتي را به مولا اميرالمؤمنين (ع) زد.
من ديگر سكوت را جايز ندانستم. تا اين حرف زشت از دهان او خارج شد و بقيه زائران شنيدند، ديگر سكوت را جايز ندانستم. يكباره كشيده محكمي به صورت او زدم. بلافاصله چهار مأمور به سر من ريختند و شروع به زدن كردند.
يكي از مأمورين ضربه ي محکمي به كتف من زد كه درد آن تا ماهها اذيتم ميكرد. چند نفر از زائرين جلو آمدند و مرا از زير دست آنها خارج كردند و سريع فرار كردم.
اما در لحظات بررسي اعمال، ماجراي درگيري در قبرستان بقيع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و فقط به عشق مولا علي (ع) با آن مأمور درگير شديد و كتف شما آسيب ديد. براي همين ثواب (۱) جانبازي در ركاب موال علي (ع) در نامه عمل شما ثبت شده است!
----------------------------------
۱) البته اين ماجرا نبايد دستاويزي براي برخورد با مأمورين دولت سعودي گردد.
ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
نـظامی بود و انتظار داشتم اخلاق و رفتارش خشک و خالی باشد ولی اینطور نبود.
یک اتاق پر از گل و گلدان، کارهای هنری مثل ساخت لوستر از کارت های عروسی، از دوره های غواصی که در قشم بود ولی صدف جمع کرده بود و با آنها آویز درست کرده و در راهرو خانه نصب کرده بود. هر وقت صادق از زیرش رد میشد به صدا در می آمدند. علاقه ی عجیبی به گل و گیاه داشت و تا حد امکان اکثر نمایشگاه های مربوط به گل و گیاه را باهم رفته بودیم. از بین گیاهان هم کاکتوس را بیشتر دوست داشت. میگفت: یک کاکتوس کافی است تا آدم به عظمت خدا پی ببرد.
همه اینها نشان از روح لطیفش داشت که
برایم به یادگار مانده است..
#روایت_همسر_شهید
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
سالروز شهادت : ۱۳۹۵.۰۲.۰۴
@shahid_sadeg_edalat
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃
#شهید_صادق_عدالت_اکبری🌱
ولادت: ۲ اردیبهشت ۶۷
شهادت : ۴ اردیبهشت ۹۵
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
دوستان فردا سالروز وفات حضرت عبدالعظیم(ع) هست، هرکدام عزیزان مشرف شدند دعاگوی جمع باشند.💐
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
تا نهادی پای خود بر چشم ما، عبدالعظیم
دیده ها بینا شد از نور خدا، عبدالعظیم
هر زمانی که گره افتاد در کار کسی
آمد و پیش تو شد حاجت روا، عبدالعظیم
عطر نان خانه ی تو میدهد بوی حسن
یادگار سفره های مجتبی، عبدالعظیم
اُسوه های علم؛ خاکِ راهِ زوارت شدند
خاک پای زائرانت توتیا، عبدالعظیم
هر کجا رفتم نجف، مشهد، مدینه، کربلا
روی لب دادم سلامی بر شما عبدالعظیم
اهل تهران هرشب و هر روز مهمان تو اند
سفره دار روضه های هل اتی عبدالعظیم
کربلا را با خودت تا شهر ری آورده ای
وَه چه نزدیک است با تو کربلا، عبدالعظیم
مجتبایی هستی اما مادرت در پیش تو
ضربه ی سیلی نخورد از بی حیا، عبدالعظیم
زائر تو، زائر شاه شهیدان شد ولی...
مانده آیا پیکرت بر خاکها؟! عبدالعظیم
پیکر پاک شما دیگر نخورده ضربه ای
رأسِتان دیگر نشد از تن جدا؛ عبدالعظیم
🏴 وفات حضرت سیدعبدالعظیم حسنی (ع)، سید الکریم (ع) تسلیت باد
🍃کربلای تهران
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🕊
🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃
مَامنی جز کنجِ شش گوشه نداریم ای شَها!
بشـنو اینک نالۀ هجـرانِ ما جانم حسین
✍هستی محرابی
📸زاهد الشمری
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی (۱۷۳-۲۵۲ ق) مشهور به شاه عبدالعظیم و #سید_الکریم از عالمان سادات حسنی و از راویان حدیث است. نسب او با چهار واسطه به امام حسن (ع) میرسد. شیخ صدوق، مجموعه روایاتش را با عنوان جامع اخبار عبدالعظیم گردآوری کرده است. حضرت عبدالعظیم حسنی، امام رضا (ع) و امام جواد (ع) را درک کرده است. نقل است که ایمان خویش را بر امام هادی (ع) عرضه داشت و در زمان او وفات یافته است. حرم حضرت عبدالعظیم واقع در شهر ری، زیارتگاه شیعیان است. در برخی روایات ثواب زیارت قبر او برابر با ثواب زیارت قبر امام حسین (ع) دانسته شده است.
۱۵ شوال/ سالروز وفات
منبع : حوزه نت
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
#خاطره_شهید🌱
یه روز که با حاج محمد آقا هم صحبت و همکلام شده بودیم و من هم مشکلی برام پیش اومده بود و درد دل میکردیم ایشان سرصحبت از حضرت عبدالعظیم(ع) را باز کرد و از کرامات ایشان صحبت شد و گفت هرموقع برایم مشکلی پیش آمد محضر این امامزاده و محدث بزرگ رسیدم و هرگز دست رد به سینه ام نزد و سفارش زیارت ایشان را کرد و گفتند محال است از سرسفره حضرت عبدالعظیم دست خالی برگردید...
🍂می درخشد بارگاهش تا فراسوی زمان
ریزش باران رحمت بر کویرستان دل
🍂حافظ آیات حق و ناقل علم حدیث
روحبخش اهل ایمان حضرت عبدالعظیم
🍂در جوارت حمزه و طاهر بُوَد کز خاکشان
می بَرَد ره تا حریم کبریای منزلت
#روایت_دوست_شهید
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت
#شهید_و_شهادت
#فصل_هفدهم
#قسمت_اول
در اين سفر كوتاه به قيامت، نگاه من به شهيد و شهادت تغيير كرد. علت آن هم چند ماجرا بود:
يكي از معلمين و مربيان شهر ما، در مسجد محل تلاش فوق العاده اي داشت كه بچه ها را جذب مسجد و هيئت كند. او خالصانه فعاليت ميكرد و در مسجدي شدن ما هم خيلي تأثير داشت.
اين مرد خدا، يكبار كه با ماشين در حركت بود، از چراغ قرمز عبور كرد و سانحه اي شديد رخ داد و ايشان مرحوم شد. من اين بنده خدا را ديدم كه در ميان شهدا و هم درجه آنها بود! من توانستم با او صحبت كنم. ايشان به خاطر اعمال خوبي كه در مسجد و محل داشت و رعايت دستورات دين، به مقام شهدا دست يافته بود. در واقع او در دنيا شهيد زندگي کرد و به مقام شهدا دست يافت.
اما سؤالي كه در ذهن من بود، تصادف او و عدم رعايت قانون و در واقع علت مرگش بود. ايشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشين سكته كردم و از دنيا رفتم و سپس با ماشين مقابل برخورد كردم. هيچ چيزي از صحنه تصادف دست من نبود.
در جايي ديگر يكي از دوستان پدرم كه اوايل جنگ شهيد شده بود و در گلزار شهداي شهرمان به خاك سپرده شده بود را ديدم. اما او خيلي گرفتار بود و اصلا در رتبه شهدا قرار نداشت!
تعجب كردم. تشييع او را به ياد داشتم كه در تابوت شهدا بود و... اما چرا؟!
خودش گفت: من براي جهاد به جبهه نرفتم. من به دنبال كاسبي و خريد و فروش بودم كه براي خريد جنس، به مناطق مرزي رفتم که آنجا بمباران شد. من کشته شدم. بدن مرا با شهداي رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙بیانات آیتاللهالعظمی جوادیآملی در مورد جریان طبس
«﴿دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ﴾ گاهی به وسیله همین مجاهدان اسلامی و گاهی هم به وسیله علل و عوامل دیگر؛ در همین جریان جنگ احزاب با یک مُشت شن مسئله حلّ شد! در جریان #طبس هم همینطور بود؛ منتها حالا کمتر کسی این عنایت را دارد.
در مسئله طبس ـ معاذالله ـ تصادف و اتفاق که نبود، هر چیزی هم که حرکت میکند با نظم خاص حرکت میکند! جریان طبس هم با یک مُشت شن حلّ شد...»
درس تفسیر ٩۵/٢/١٩
۵ اردیبهشت/ سالگرد واقعه #طبس و #شکست_مفتضحانه_آمریکا
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
✨ زیارت نیابتی حرم شاه عبدالعظیم حسنی علیهم السلام
۱۴۰۳.۰۲.۰۵
#ارسالی✉️
قبول باشه ازشون🌺
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💌 نامه امام رضا علیه السلام به حضرت عبدالعظیم حسنی (ع):
ای عبدالعظیم!
سلام مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو: در دلهای خویش برای شیطان راهی نگشایند و آنان را به راستگویی در گفتار و ادای امانت و سکوت پرمعنا و ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی فایده فراخوان و به صله رحم و رفت و آمد با یکدیگر و رابطه گرم و دوستانه با هم دعوت کن؛ چراکه این کار باعث تقرب به خدا و من و دیگر اولیاء اوست.
دوستان ما نباید فرصت های گرانبهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند. من با خود عهد کردهام که هر کس مرتکب اینگونه امور شود یا به یکی از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسیب رساند از خدا بخواهم که او را به سختترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز اینگونه افراد از زیانکاران خواهند بود.
به دوستان ما توجه ده که خدا نیکوکرداران آنان را مورد بخشایش خویش قرار داده و بدکاران آنان را جز آنهایی که بدو شرک ورزند و یا یکی از دوستان ما را برنجانند و یا در دل نسبت به آنان کینه بپرورند، همه را مورد عفو قرار خواهد داد اما از آن سه گروه نخواهد گذشت و آنان را مورد بخشایش خویش قرار نخواهد داد؛ جز اینکه از نیت خود بازگردند و اگر از این اندیشه و عمل زشت خویش بازگردند، مورد آمرزش خواهند بود اما اگر همچنان باقی باشند، خداوند روح ایمان را برای همیشه از دل آنان خارج ساخته و از ولایت ما نیز بیرون خواهد برد و از دوستی ما اهل بیت(ع) نیز بی بهره خواهند بود و من از این لغزشها به خدا پناه می برم.»
📘 علامه مجلسی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۷۱، ص ۲۳۰
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌱به حریم توست بارم،
🍂به حرم چه کار دارم
🌸کند از هزار کعبه حرم تو دلربایی
🌱کرمت به کل عالم،
🍂حرمت پناه مردم
🌸به شما از او توسل، ز شما گره گشایی
✍غلامرضا سازگار
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌سقوط پرچم اسرائیل
به شکلی بسیار زیبا...
پرنده ها 𓅂هم به کمک فلسطین آمدند.
اگر خدا بخواهد
قطعا تمام موجودات رو
مامور میکند تا از مظلوم دفاع کنند
و کمک مظلوم بیایند...
"این فیلم انسان رو یاد
سوره فیل می اندازد."
#وعده_صادق
#انتقام_سخت
#طوفان_الاحرار
@sajedinrey
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنبال صدای خدا، آن دوردستها نگرد!
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت
#شهید_و_شهادت
#فصل_هفدهم
#قسمت_دوم
اما مهمترين مطلبي كه از شهدا ديدم، مربوط به يكي از همسايگان ما بود. خوب به ياد داشتم كه در دوره دبستان، بيشتر شب ها در مسجد محل، كلاس و جلسه قرآن و يا هيئت داشتيم.
آخر شب وقتي به سمت منزل مي آمديم، از يك كوچه باريك و تاريك عبور ميكرديم.
از همان بچگي شيطنت داشتم. با برخي از بچه ها زنگ خانه مردم را ميزديم و سريع فرار ميكرديم!
يك شب من ديرتر از بقيه دوستانم از مسجد راه افتادم. وسط همان كوچه بودم كه ديدم رفقاي من كه زودتر از كوچه رد شدند، يك چسب را به زنگ يك خانه چسباندند! صداي زنگ قطع نميشد.
يكباره پسر صاحبخانه كه از بسيجيان مسجد محل بود، بيرون آمد. چسب را از روي زنگ جدا كرد و نگاهش به من افتاد. او شنيده بود كه من، قبال از اين كارها كرده ام، براي همين جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت: بايد به پدرت بگويم که چه كار ميكني!
هرچي اصرار كردم كه من نبودم و... بي فايده بود. او مرا به مقابل منزلمان برد و پدرم را صدا زد. آن شب همسايه ما عروسي داشت. توي خيابان و جلوي منزل ما شلوغ بود. پدرم وقتي اين مطلب را شنيد خيلي عصباني شد و جلوي چشم همه، حسابي مرا كتك زد.
اين جوان بسيجي كه در اينجا قضاوت اشتباهي داشت، چند سال بعد و در روزهاي پاياني دفاع مقدس به شهادت رسيد. اين ماجرا و كتك خوردن به ناحق من، در نامه اعمال نوشته شده بود. به جوان پشت ميز گفتم: من چطور بايد حقم را از آن شهيد بگيرم؟ او در مورد من زود قضاوت كرد.
او گفت: لازم نيست كه آن شهيد به اينجا بيايد. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهيد راضي شوي.
بعد يكباره ديدم كه صفحات نامه اعمال من ورق خورد! گناهان هر صفحه پاك ميشد و اعمال خوب آن ميماند. خيلي خوشحال شدم. ذوق زده بودم. حدود يكي دو سال از اعمال من اينطور طي شد.
جوان پشت ميز گفت: راضي شدي؟
گفتم: بله، عالي است.
البته بعدها پشيمان شدم. چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاك كند!؟ اما باز بد نبود. همان لحظه ديدم آن شهيد آمد و سلام و روبوسي كرد. خيلي از ديدنش خوشحال شدم. گفت: با اينكه لازم نبود، اما گفتم بيايم و حضوري از شما حلاليت بطلبم. هرچند شما هم به خاطر كارهاي گذشته در آن ماجرا بي تقصير نبودي.
ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃
باز
آینه و آب و سینیِ چای و نبات
باز پنج شنبه
و یاد شهدا با صلوات
🌷مزار مطهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور و #شهید_حاج_محمد_پورهنگ در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺
یک کار اثرگذار برای #حجاب تولید شد...
😉برای عزیزانتون بفرستید
@shahid_mostafa_mohammadmirzayi🌹🕊
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊