eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
271 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
838 ویدیو
4 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (برادر خانم حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
💭 : روزی را نزدیک خواهیم نمود، که اسرائیل چنان بترسد و در فکر این باشد که مبادا از لوله سلاحمان، به جای گلوله، پاسدار بیرون بیاید. 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🍃 پسرم هر وقت می‌خواست به سوریه برود می‌گفت: «می‌روم تا مزدم را از بی‌بی بگیرم. باید یا شوم یا » البته حاج‌اصغر یک بار مجروح شده و به ما هم نگفته بود. یک‌بار وقتی جورابش را درآورد، زخم پایش را دیدیم. از جای بخیه‌اش مشخص بود که زخمش را غیرحرفه‌ای بخیه زده‌اند طوری که انگار فقط می‌خواستند جلوی خونریزی زخم را بگیرند. و (ع) گرامی باد @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
وفای به عهد 🎙حجت الاسلام رفیعی مرام (ع)🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یار و یاورم زین العابدین ذکر مادرم زین العابدین... (ع)🎉 ✉️ ۱۴۰۲.۱۱.۲۵ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسرِ دخترِ ایران....❤️ سید سجاد زین العابدین هست این پسر.... (ع)🎉 ✉️ ۱۴۰۲.۱۱.۲۵ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرفتارم گرفتارم ابوالفضل.... یاابوفاضل... ✉️ 💔 ۱۴۰۲.۱۱.۲۵ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🌱 چون کبوترها دلم گاهی هوایی می‌شود کاش می‌شد در هوای کربلا پرواز کرد... 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🕊 چند سال گذشته بود و اصغر به جوانی رسیده بود. قد و بالایش را که می‌دیدم دلم غنج می‌رفت. آرزو داشتم او را توی لباس دامادی ببینم ولي نمی‌دانستم حرف دلش چیست. اهل گفتن این‌جور حرف‌ها نبود. اگر چیزی هم توی دلش بود، رویَش نمی‌شد به زبان بیاورد... شده بود مسئول آموزش. توی برگشت از یکی از دوره‌های آموزشی، یک عکس نشانم داد. عکس را که دیدم خشکم زد. دختری چادر سفید سرش کرده بود و کنار اصغر نشسته بود. دست‌شان هم توی دست هم بود. دود از سرم بلند شد. باورم نمی‌شد پسری که بزرگش کرده بودم و این‌قدر دوستش داشتم، بدون این که حرفی به من بزند، دختری را برای خودش انتخاب کرده باشد. ناراحتی‌ام را که دید، سر حرف را باز کرد. گفت خواهر یکی از دوست‌هایش است و یک خطبه ساده خوانده‌اند. با هر کلمه‌ای که می‌گفت، بیش‌تر عصبانی می‌شدم و خون، خونم را می‌خورد. قهر کردم و یک کلمه هم حرف نزدم. چند دقیقه‌ای که گذشت، شروع کرد به ریزریز خندیدن و یک عکس دیگر گذاشت جلویم. با گوشه چشم نگاهی به عکس انداختم. اصغر بود با همان دختری که کنارش نشسته بود، اما انگار دختر نبود. پسری بود با یک سر کچل و تراشیده که چادر سفیدی را روی دوشش انداخته بود و می‌خندید. نگاهی به اصغر انداختم که صورتش از خنده سرخ شده بود. گفت یکی از سربازهایش است که ملافه تختش را سرش کرده و کنارش نشسته. صورتم را بوسید و از دلم درآورد. تا شب، هربار که به عکس‌ نگاه می‌کردیم، صدای خنده‌مان بالا می‌رفت. باید برایش آستین بالا می‌زدم. این را سربسته حالی‌ام کرده بود. 📲جنات فکه @shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
❣️اے نور چشم حضرٺ آقاے ڪربلا 🌺بعد از حسین دلبر دیوانگان تویے ❣️این افتخار ماسٺ ڪه فامیل تان شدیم 🌺پس شاهزاده‌ے همہ ایرانیان تویے (ع)🎉🌺 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
❤️🍃 باز آینه و آب و سینیِ چای و نبات باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات جانباز و مدافع حرم پاسدار جانباز و مبلغ مدافع حرم روحانی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
🌟 آرزوی فرشتگان آسمان🌟 لَیْسَ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّمواتِ وَاْلأَرْضِ اِلاّ یَسْـأَلوُنَ اللّه َ تَبـارَکَ وَ تَعـالی أَنْ یُؤْذَنَ لَهُمْ فِی زِیارَةِ الحُسَیْنِ علیه السلام، فَـفَـوْجٌ یَنْـزِلُ وَ فَـوْجٌ یَـعْـرِجُ هیـچ فرشتـه ای در آسمـانها و زمین نیست مگر این که می خـواهد خداوند متعـال به او رخصـت دهد تا به زیـارت امام حسـین علیه السلام مشـرّف شود؛ چنین اسـت که هـمواره فوجی از فرشتگان به کربلا فـرود آینـد و فوجـی دیگر عروج کنـند و از آنجـا اوج گـیرند. (ع)| مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۲۴۴📚 . . . . 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🕊 روایت شهادت روحانی فدائی حرم، قسمت هجدهم 🍃هوا به شدت گرم شده بود. از گرمای تابستان تهران گریخته بودیم و حالا گرفتار گرمایی شدیدتر بودیم. قرار شد هر دو خانواده ای که با هم همسایه هستند، سوار یک ماشین شوند. از قرار معلوم، ما با خانواده حسینی که در دمشق همخانه مان بودند، همسایه شدیم. سوار ماشین ها شدیم و حرکت کردیم. فاطمه بغلش بود. با اینکه بچه ها زیاد او را نمی دیدند اما همان دیدارهای کوتاهی که بعد از دوماه داشتند را فراموش نمی کردند و وقت نبودنش زیاد بهانه اش را می گرفتند. حالا هم که حسابی با او انس گرفته بودند و فاطمه برای لحظه ای حاضر نبود از آغوشش دل بکند تا مبادا ریحانه جایش را بگیرد. 🍃آقا سید راننده بود. او هم به همراه فاطمه، کنارش نشسته بود. خانم حسینی که من او را لیلا خانم صدا می کردم، به همراه زینب سادات، زهرا سادات، سید محمد حسن، ریحانه و من هم عقب نشسته بودیم. برای بچه ها شیر درست کردیم. شیرشان را که خوردند، از شدت خستگی خوابشان برد. من هم بدم نمی آمد کمی بخوابم ولی مناظر زیبای اطراف توجهم را به خودش جلب کرده بود. درختانی زیبا با انواع گونه های گیاهی. کاکتوس هایی که قدشان از یک انسان معمولی بلندتر بود. گل های زیبا و رنگارنگ. انگار این مکان بهشتی گمشده است در هیاهوی جنگ. 🍃هرچه مسیر بیشتری را طی می کردیم، احساس سرمای بیشتری می کردم. هوا کم کم تاریک شده بود و جاده هم روشنایی زیادی نداشت. آقایان که متوجه علاقه ما به مناظر شده بودند، مدام در مورد زیبایی های مناظر پیش رو صحبت می کردند و هیجان ما هم بیشتر و بیشتر می شد. 🍃ادامه دارد...
السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💭 : اولین وصیت من به شما راجع به نماز است چیزی را که فردای قیامت به آن رسیدگی می کنند نماز است. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
❤️🍃 اَلسَّلامُ عَلى مَنِ الْإِجابَةُ تَحْتَ قُبَّتِهِ، اَلسَّلامُ عَلى مَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ. سلام بر كسى كه اجابت و پاسخگويى خداوند به دعاها در زير گنبد شريفش حتمى است؛ سلام بر كسى كه امامان و پيشوايان اسلام از نسل او هستند. فرازی از زیارت ناحیه مقدسه📝 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊