eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
272 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
811 ویدیو
4 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (برادر خانم حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا من أرجوه لکل خیر! من، کم نه... بلکه همه‌ی خیرها را می‌خواهم... ✨ التماس دعا🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🔺 واکنش دو منتقد سینما بعد نمایش فیلم «موقعیت مهدی» 🔹 مسعود فراستی، منتقد سینما: کارگردان در موقعیت مهدی لحظه‎هایی خلق کرد که ورای تصور من بود. 🔹من این فیلم را دوست داشتم و حالم با فیلم خوب بود؛ قاب های فیلم خیلی خوب بود؛ کارگردان در موقعیت مهدی لحظه هایی خلق کرد که ورای تصور من بود. 🔹در فیلم همه چیز به اندازه و دقیق بود و شخصیت مهدی باکری هم خیلی خوب درآمده بود که نشان می‎دهد کارگردان کارش را بلد بوده است. 🔹 امیر قادری، منتقد سینما: موقعیت مهدی یکی از بهترین فیلم‎های تاریخ سینما ایران است. 🔹در چنین دورانی و چنین جشنواره‎ای که با چنین زباله‎هایی، بدون هوس سینما، آکنده از فرصت طلبی، سروکار داشتیم، چطور می‎شود فیلم را داخل چشم‎های فیلمسازان "شریف! و دردمند! و مدعی"، نسل های قبل که حالا به این روز افتاده‎اند و به غده‎ای آویزان از ما مردم ایران تبدیل شده‎اند، چپاند؟ 🔹حالا اما دارم فکر می‎کنم چه شانسی آوردم که در این دوره از جشنواره شرکت کردم. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | روایتی اشک‌آلود از رهبر انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران همایش بین‌المللی حضرت حمزه 👈 حضرت فرمود بی‌محابا می‌رویم تا لحظه شهادت ۱۴۰۰.۱۱.۰۵ اللهم الرزقنا توفیق الشهادت🕊 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. سر در هواے دوست اگر خاک شد چه باڪ مے چرخد و به دامن آن یار مے رسد.. 🖌 . . . السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"هیچ"ی که امام در هواپیما گفت از جنس همان "هیچ"ی است که امیرالمومنین در مورد لیلة المبیت گفته بود.. 🇮🇷 💁🏻‍♂ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
حاج اصغر در فرماندهی عجیب بود. چه در تدارکات که برای مثال وسط بیابان بی آب و علف و در نقطه صفر عملیات به ۲۵۰۰ نفر از مردم داوطلب سوری مرغ اسپایسی و هندوانه‌ خنک و دمنوش می‌داد! و چه در عملیات که همیشه خودش خط شکن بود. مثلا جایی در المیادین جنگ گره خورده بود. چند یگان رفته و موفق نشده بودند حالا یگان حاج اصغر می‌خواست عمل کند. هیچ کدام از نیروها عمل نمی‌کردند، تا این که حاج اصغر در یک خودرو را باز کرد، راننده را کشید پایین و خودش نشست پشت فرمان و به تاخت رفت تا مرز مواضعی که باید می‌رفتیم. از آن‌جا بیسیم زد : من اینجا هستم! بیایید! 📲 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
سلام وقت بخیر🌷 دوستان همون طور که اطلاع دارید فصل چهارم به پایان رسید. از امروز اِن شاءالله فصل اخر و جدید این مجموعه رو تقدیمتون خواهیم کرد. از همراهی صمیمانه شما متشکریم🌷
~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~ 💢 تا نفس می‌کشیم، باید کار کنیم بازنشستگی در اسلام به هیچ وجه پذیرفته نیست، انسان تا نفس می‌کشد باید کار بکند. اگر آن توفیق را پیدا کرد که کارهای فرهنگی بکند، بفهمد و بفهماند، بنگارد و بخواند؛ طوبی له و حسن مآب. این نشد، کارهای دیگر! مگر آدم می‌شود نفس بکشد و بیکار باشد! اینکه از قبایح در دین است! تا نفس می‌کشی، کار! پس قناعت در مصرف بسیار چیز خوبی است، در تولید بسیار چیز بدی است؛ زهد در تولید چیز بسیار بدی است، در مصرف چیز بسیار خوبی است. به ما گفتند در مصرف زاهد باش، نه در تولید و حل مشکل! این حرف را چه کسی گفت؟ کسی که بیل از دستش جدا نشد تا زمان خلافت؛ وجود مبارک حضرت امیر بیست و پنج سال بیل می‌زد، پنج سال هم شمشیر؛ بالاخره کار است! ✨در محضر خوبان 📝 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊 ~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~
دوست می‌دارم تو را از عمق جانم، ای رفیق بی‌تو من جامانده‌ای از آسمانم، ای رفیق عهد کردم با تو باشم در تمام طول عمر رَه روِ راه تواَم تا می‌توانم، ای رفیق 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 | (آخر) ظرفهای صبحانه را شسته و مشغول مرتب کردن بودم و چه نسیم رایحه ای در این صبح پاییزی از پنجره آشپزخانه به درون میدوید که را تازه میکرد. حالا این روز فرصت مغتنمی بود تا 9 آبان ماه سال 1393 را در کنار نازنینم سپری کنم. دو ماهی میشد که سلامتی دست راستش را بازیافته و دوباره به سرِ کارش در برگشته بود و با حقوق به نسبت خوبی که میکرد، زندگیمان جان تازه ای گرفته بود. خیلی به آسید اصرار کردیم تا بابت در این خانه، اجاره ای بدهیم و نمیپذیرفت که به قول خودش این خانه اجاره ای نبوده و دست آخر راضی شد تا هر ماه هر مبلغی که میتواند برای کمک به نیازمندانی که از مسجد قرض میگیرند، اختصاص دهد. حالا پس از شش ماه زندگی در این خانه بهشتی، نه تنها هزینه ای بابت پول پیش نکرده که حتی بهای اجاره را هم به خودمان صرف امور میکردیم و از همه بهتر، با آسید احمد و مامان خدیجه بود که از پدر و مادر بودند و برای که مدتی میشد از همراهی پدر و مادرم محروم شده و برای مجید که از روزهای زندگی لذت حضور و مادر را نچشیده بود، چه نعمت عزیزی بودند که انگار خدا میخواست هرچه از رفته بود، برایمان چند برابر جبران کند. هر چند هنوز جان من به آرامش نرسیده که پس از ماه، همچنان از و ابراهیم بیخبر بودیم و نمیدانستیم در قطر به چه سرنوشتی شده اند و بیچاره که نمیدانست چه کند و از کجا خبری از بگیرد. از آتشی که با آمدن به جان خانواده ام افتاده و هنوز هم دامن گیر پدر و بود، آهی کشیدم و از خارج شدم که دیدم روبروی تلویزیون روی مبلی نشسته و چشم به عزاداری امام حسین هم دارد. ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊