eitaa logo
روایتگری شهدا
23.2هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚تذکر زبانی❤️ ✨ (۲) 🍃 👈شخصي در محل ما بود که هيکل درشتي داشت. مي انداخت و شلوار پلنگي ميپوشيد. درستي هم نداشت، اهل همه جور خلافی بود. ⚘@pmsh313 💢او به شدت با مردم بد برخورد ميکرد. به مردم گير ميداد و اين او باعث مي شد که خيلي ها فکر کنند که او است! 🌷 يک بار او را ديد و داد که لباست را عوض کن. اما او توجهي نكرد. ⚘@pmsh313 💢دوباره او را ديد و به آن شخص گفت: شما با پوشيدن اين و اين برخورد بدي که داريد، ديد مردم را نسبت به و و بد ميکنيد. 🌷@shahidabad313 🌷 ادامه داد: مردم رفتار شما را که ميبينند نسبت به بد بين ميشوند. بعد را از دوش او برداشت و به وي داد که ديگر با اين و اين شلوار پلنگي نگردد. ⚘@pmsh313 💢بار ديگر با شدت عمل با اين شخص برخورد كرد. ديگر نديديم که اين شخص با اين و پوشش شود و مردم را كند. 💥البته بايد يادآور شويم که🌷 در پايگاه ، تحت تأثير برخي افراد، كمي برخورد ميكرد. او در به معروف و از منکر شدت عمل به خرج ميداد. مثل همان رفقايي كه داشت. اما بعدها ديگر از او نديديم. به معروف او در حد خلاصه ميشد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚بيكار نمي ماند و خستگی را نمی فهمید❤️ 💕 ۲🍃 ✔️راوی:دوستان شهيد 🌷 يك ويژگي بسيار داشت. در هر كاري وارد ميشد را به به پايان ميرساند. ⚘@pmsh313 🍀خوب به ياد دارم كه يك روز وارد شد. يكي از بچه ها مشغول گچ كاري ديوارهاي طبقه ي بالای🕌 بود. اما نيروي كمكي نداشت. #🌷هادي يكباره لباسش را عوض كرد. با شلوار كردي به كمك اين گچ كار آمد. ⚘@pmsh313 💢او خيلي زود را ياد گرفت و گچ كاري ساختمان، به سرعت و به خوبي انجام شد. 🌿مدتي بعد بحث حضور بچه هاي🕌 در پيش آمد. تابستان 1387 بود كه🌷 به همراه چند نفر از رفقا از جمله🌷 راهي منطقه ي ، اطراف، شد. 🌷 در اردوهاي نيز همين ويژگي را داشت.☀️. از لحظه لحظه وقتش استفاده ميكرد. 🌷@shahidabad313 💢در كارهاي عمراني☀️. مثل بولدوزر ميكرد. وقتي تمام ميشد، به سراغ بچه هايي ميرفت كه مشغول بودند. به آنها در زمينه ي كمك ميكرد. بعد به آشپزخانه جهت ميرفت و... ⚘@pmsh313 💢با آن اما هميشه و فعاليت بود.🌷 هيچ گاه نميكرد. تا اينكه بعد از پايان به آمديم. 💢فعاليت بچه هاي🕌 در منطقه ي مورد مسئولان قرار گرفت. قرار شد از بچه هاي برتر در مراسمي با حضور شود. 💢راهي شديم. بعد از پايان و از بچه هاي🕌🌷 به سمت رفت. او توانست خودش را به آقاي برساند و از دوركمي با ايشان كند. ⚘@pmsh313 💢اطراف شلوغ بود. نفهميدم🌷 چه گفت و چه شد. اما🌷 دستش را از روي جمعيت دراز كرد تا با، يعني بالاترین دست بدهد، اما همينكه دست🌷 به سمت ايشان رفت، آقاي دست🌷 را بوسيد! 💥رنگ از چهره ي🌷 پريد. او كه هميشه ميخواست كارهايش در باشد و براي كسي نميزد، اما يكباره در چنين شرايطي قرار گرفت. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚گره بازکن مشکلات مردم❤️ ❄️ ✨ ✔️راوی: مهدی ذوالفقاری (برادر شهید) ⏺🌷 بعد از دوراني كه در كار مي كرد، با معرفي يكي از دوستانش راهي شد. ⚘@pmsh313 💢در حجره ي يكي از پامنار را آغاز كرد. او در مدت كوتاهي توانايي خود را نشان داد. صاحبكار او از🌷 خيلي خوشش آمد. خيلي به او پيدا كرد. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه مسئول كارهاي مالي شد. چك ها و حساب هاي مالي خودش را وصول مي كرد. 💢آن ها آنقدر به🌷#اعتماد داشتند كه چك هاي سنگين و مبالغ بالا را در اختيار او قرار مي دادند. كار#🌷هادي در هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت. ⚘@pmsh313 🌷 عصرها، بعد از پايان كار، سوار موتور خودش مي شد و با كار مي كرد. 💢درآمد خوبي در آن دوران داشت و هزينه ي زيادي نداشت. دستش توي جيب خودش بود و ديگر به كسي وابستگي مالي نداشت. 🌷@shahidabad313 🍀يادم هست روح پاك🌷 در همه جا خودش را نشان مي داد. حتي وقتي با مسافركشي مي كرد.دوستش مي گفت: يك بار شاهد بودم كه 🌷 شخصي را با موتور به ميدان خراسان آورد. با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش را به اين شخص داد! ⚘@pmsh313 💢از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكلات بسياري از دوستان و آشنايان باز كرد. 💢به بسياري از#قرض داده بود. بعضي ها پول او را پس مي دادند و بعضي ها هم بعد از🌷 ...من از🌷#چهار_سال بزرگ تر بودم. وقتي 🌷 حسابي در بازار جا باز كرد، من در سربازي بودم. 🌿دوران خدمت من كه تمام شد،🌷 مرا به همان مغازه اي برد كه خودش كار مي كرد. من اين گونه وارد شدم.به خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا برادر من است و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مثل🌷 است، همان طور مي توانيد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم. ⚘@pmsh313 🌷 مرا جاي خودش در مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و رفت براي خدمت.مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه ي كم شد.فكر مي كنم يك سال در مشغول خدمت بود. 💢از آن دوران تنها خاطره اي كه دارم🌷 بود!🌷 به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب بازداشت شد.تا اين كه روز بعد فهميدند حق با🌷 بوده و آزاد شد. 🌷@shahidabad313 🌷 در آنجا به خاطر با اين شخص درگير شده بود.چند بار به او داده بود كه فلان را انجام ندهد اما بي نتيجه بود. تا اينكه مجبور شد برخورد داشته باشد.بعد از نيز مدتي در#كار كرد. البته فعاليت🌷 در و🕌 زيادتر از قبل شده بود. ⚘@pmsh313 💢پيگيري كار براي🌷 و با فتنه گران، وقت او را گرفته بود.بعد هم تصميم گرفت كار در را رها كند! ما خيلي از و و🌷 خوشش مي آمد.براي همين داشت به هر قيمتي🌷 را پس از پايان خدمت نگه دارد.🌷 اما تصميم خودش را به صورت جدي گرفته بود. 💥قصد داشت به سراغ برود. مي خواست از در جهت بهتر خدا بهره ببرد. 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚زیارت با ماشین داغون ❤️ ✨ 🍃 ✔️راوی: یک از دوستان🕌 💢شخصيت🌷 براي من بسيار بود. با او كسي را نمي كرد. ⚘@pmsh313 🌼در ايامي كه با هم در🕌 (علیهماالسلام) فعاليت داشتيم،بهترين روزهاي ما رقم خورد،يادم هست يك وقتي كار تمام شد 🌷 گفت: بچه ها حالش رو داريد بريم☀️؟ ⚘@pmsh313 💢گفتيم: كجا؟! وسيله نداريم،🌷 گفت: من مي رم بابام رو مي يارم،بعد با هم بريم ☀️ (علیه السلام). 💢گفتيم: باشه، ما هستيم،🌷 رفت و ما منتظر شديم تا با پدرش برگردد. بعضي از بچه ها كه🌷 را نمي شناختند، فكر مي كردند يك مدل بالا و... 🌷@shahidabad313 💢چند دقيقه بعد يك استيشن درب داغون جلوي🕌 ايستاد. فكر كنم تنها جاي سالم اين موتورش بود كه كار مي كرد و راه مي رفت. 💢نه بدنه داشت، نه صندلي درست و حسابي و... از همه بدتر اينكه نداشت. يعني لامپ هاي كار نميكرد! ⚘@pmsh313 📍 با ديدن خيلي خنديدند. هر كسي را مي ديد مي گفت: اينكه تا سر هم نمي تونه بره، چه برسه به. 📍اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه ها چند آورده بودند. ما در طي مسير از#چراغ_قوه استفاده مي كرديم. 💎وقتي هم مي خواستيم بزنيم، را بيرون مي گرفتيم و به سمت#راهنما مي زديم. ⚘@pmsh313 💥خلاصه اينكه آن شب خيلي خنديديم.☀️ عجيبي شد و اين براي مدت ها شده بود.بعضي بچه ها مي كردند و مي گفتند: مي خواهيم براي،🌷 را بگيريم و... 🌴چند روز بعد هم پدر🌷 آن استيشن را كه براي كار استفاده مي كرد و يك خريد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚مقابله با فتنه گران❤️ ۱ 👈سال 1388 از راه رسيد. اين سال آبستن حوادثي بود كه هيچ كس از نتيجه ي آن خبر نداشت! بحث هاي داغ انتخاباتي و بعد هم حضور حداكثري مردم، نقشه هاي شوم دشمن را كرد. ⚘@pmsh313 📍اما يك باره اتفاقاتي در كشور رخ داد كه همه چيز را دست خوش تغييرات كرد. صداي استكبار از گلوي دو كانديداي بازنده ي شنيده شد. 📍يك باره خيابان هاي مركزي جولان گاه فرزندان معنوي بي بي سي شد!🌷 در آن زمان يك موتور تريل داشت. در كار مي كرد. اما بيشتر وقت او پيگيري مسائل مربوط به بود. 🌷@shahidabad313 📍 كه از سر كار مي آمد مستقيم به پايگاه مي آمد و از اخبار را مي شنيد.هر شب با موتور به همراه ديگر بسيجيان🕌 راهي خيابان هاي مركزي بود. 💥مي گفت: من دلم براي اين ها مي سوزد، به خدا اين جوانها نمي دانند چه مي كنند، مگر مي شود كرد آن هم به اين وسعت؟! يك روز🌷 همراه🌷 جلوي رفتند. ⚘@pmsh313 🍂جمعيت اغتشاش گران كم نبود. جلوي پارچه ي سياه نصب كرده و تصاوير كشته هاي خيالي اغتشاش گران روي آن نصب بود.🌷 و🌷 از موتور پياده شدند. جرئت مي خواست كسي به طرف آن ها برود. 💢اما آن ها حركت كردند و خودشان را مقابل رساندند. يك باره همه ي عكس ها را كنده و پارچه ي سياه را نيز برداشتند.قبل از اين كه جمعيت گر بخواهد كاري كند، سريع از مقابل آنها دور شدند. آن شب اين صحنه را نشان داد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚حافظ امنیت❤️ ۱ 👈اوج جسارت به☀️ در💥، روز سيزده رقم خورد. در اين روز اعمال كثيف فتنه گران نمايان شد. ⚘@pmsh313 🌴آن روز☀️ علناً مورد حملات كلامي آن ها قرار گرفت. آنها مقابل تجمع كردند و بعد از به تصاوير☀️ قصد خروج از را داشتند.اما با ممانعت روبه رو شده و به داخل برگشتند. اما به جسارت هاي خود ادامه دادند! 🌴خوب به ياد دارم كه همان روز يكي از دوستان 🌷 تماس گرفت و از من پرسيد: امروز جلوي در فلان ساعت چه خبر بوده؟! با تعجب گفتم: چطور؟! 🌷@shahidabad313 🌴گفت: من مي خواستم بروم به محل كارم، يك لحظه در كنار اتاق دراز كشيدم و از خستگي زياد خوابم برد. با تعجب ديدم كه🌷 و همه ي دوستان شهيدش نظير🌷 و🌷 و... با روبه روي درب ايستاده اند و با عصبانيت به درب نگاه مي كنند. ⚘@pmsh313 🌴گفتم: يكي از دوستان من در است، الان خبر می گيرم. به او زنگ زدم و پرسيدم: فلان ساعت جلوي درب چه خبر بود؟ ايشان هم گفت: دقيقاً در همين ساعت كه مي گويي پلاكارد بزرگ☀️ را پاره كردند و شروع كردند به جسارت كردن به☀️! 🌴لباس پلنگي بسيار زيبا و نو پوشيده بود. موتورش را تميز كرده بود. گفتم:🌷 جان كجا؟ مي خواي بري !؟ ⚘@pmsh313 🌴يكي ديگه از بچه ها گفت: اين لباس كماندويي رو از كجا آوردي؟ نكنه خبرايي هست و ما نمي دونيم!؟ خنديد و گفت: امروز ميخوان جلوي تجمع كنند. بچه هاي آماده باش هستند. ما هم بايد از طريق كار كنيم. اين است. 🌴گفتم: مگه نمي خواي بري سر كار. با اين كارهايي كه تو مي كني حتماً اخراجت مي كنه. لبخندي زد و گفت: كار رو براي وقتي مي خوايم كه تو كشور ما باشه و كسي در مقابل قرار نگيره. بعد به من گفت: برو سريع حاضر شو كه داره دير مي شه. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚اثر زخم فتنه❤️ ۲ 👈رفتيم به سمت. يك مقرّي بود كه نيروهاي در آن مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهيزات منتظر دستور باشيم. در طي مسير يك باره به مقابل درب رسيديم. درست در همان موقع جسارت اغتشاش گران به☀️ آغاز شد. ⚘@pmsh313 🌷 وقتي اين صحنه را مشاهده كرد ديگر نتوانست تحمل كند! به من گفت: همين جا بمون... سريع پياده شد و دويد به سمت درب اصلي. من همين طور داد مي زدم:🌷 برگرد، تو تنهايي مي خواي چي كار کنی؟🌷 ...🌷 ... 🌷@shahidabad313 🌴اما انگار حرف هاي من را نمي شنيد. چشمانش را گرفته بود. به او جسارت مي شد و نمي توانست كند.همين طور كه🌷 به سمت درب مي دويد يك باره آماج سنگ ها قرار گرفت. ⚘@pmsh313 🌴من از دور او را مي كردم. مي دانستم كه🌷 بدن ورزيده اي دارد و از هيچ چيزي هم نمي ترسد. اما آنجا شرايط بسيار پيچيده بود.همين كه به درب نزديك شد يك🌷 محكم به صورت🌷 و زير او اصابت كرد. 🌴من ديدم كه🌷 يك دفعه سر جاي خودش ايستاد. مي خواست حركت كند اما نتوانست!خواست برگردد اما روي افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخيد و باز روي افتاد. ⚘@pmsh313 💢از شدت ضربه اي كه به صورتش خورد، نمي توانست روي پا بايستد. سريع به سمت او دويدم. هر طور بود در زير باراني از و 🌷 را به عقب آوردم.خيلي درد مي كشيد، اما نمي كرد. بزرگي روي صورتش ايجاد شده و همه ي صورت و لباسش بود. 🌷 چنان دردي داشت كه با آن همه ، باز به خود مي پيچيد و در حال بي هوش شدن بود. سريع او را به منتقل کرديم. چند روزي در يكي از بيمارستان هاي خصوصي تهران بستري بود. آن جا حرفي از و اتفاقي كه برايش افتاده نزد. ⚘@pmsh313 🌴آن ضربه آنقدر بود که بخش هايي از صورت🌷 چندين روز بي حس بود.شدت اين ضربه باعث شد که گونه او شد و تا زمان 🌷، وقتي🌷 مي زد، جاي اين زخم بر صورت او قابل مشاهده بود. 📍بعد از مرخص شدن از، چند روزي صورتش بسته بود. به هم نرفت و در پايگاه مي خوابيد، تا نگران نشوند. اما هر روز تماس مي گرفت تا آن ها نگران سلامتي اش نباشند. ⚘@pmsh313 📍بعدها پيگيري كردند و گفتند: بيا خودت را بگير، اما🌷 كه همه هزينه ها را از خودش داده بود لبخندي زد و پيگيري نكرد.حتي يكي از گفت: من پيگيري مي كنم و به خاطر اين ماجرا و بستري شدن🌷، برايش درصد جانبازي مي گيرم. 🌷 جواب او را هم با لبخندي بر لب داد! 🌷 هيچ وقت از فعاليت هاي خودش در💥 حرفي نزد، اما همه دوستان مي دانستند كه او به تنهايي مانند يك عمل مي كرد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚کار برای شهدا،با تمام وجود❤️ 🌷(۲) ✔️راوی: دوستان شهید 👈كار آغاز شد. از طريق🕌 و🌷 و... تصاوير شهداي محل جمع آوري شد. 🌷@shahidabad313 🌷 در همان ايام با فتوشاپ و ديگر نرم افزارهاي كامپيوتري را ياد گرفت. استعداد او براي فراگرفتن اين كارها زياد بود. 🌷 را اسكن و سپس در يک اندازه ي مشخص طراحي كردند. بَنر تهيه ميشد. بعد هم با يك نجار هم صحبت شد كه اين تصاوير را به صورت چوبي در آورد. 🌷@shahidabad313 🌲 خيلي سريع به نتيجه رسيد.🌷 وانت پدرش را مي آورد و با يك دريل و... كار را به اتمام ميرساند. 💢بيشتر کوچه هاي محل ما با تابلوهاي قرمزرنگ 🌷 مزين شد ⚘@pmsh313 💢یادم هست برخي ها مخالف اين حركت بودند! حتي از بچه هاي! 🌷@shahidabad313 💢ميگفتند شما اين كار را ميكنيد، ولي يك سري از اراذل و اوباش اين تصاوير را پاره ميكنند و به🌷 اهانت ميكنند. ⚘@pmsh313 📍اما حقيقت چيز ديگري بود. ارادت مردم به🌷 فراتر از تصورات دوستان ما بود. 📍الان با گذشت شش سال از آن روزها هنوز يادگار 🌷 و دوستانش را روي ديوارهاي محل ميبينيم. 🌷@shahidabad313 📍هيچ کس به اين تابلوها بي احترامي نکرد، بر عکس آنچه تصور ميشد، تقاضا براي نصب از محلات ديگر هم رسيد. 🌿در بسياري از محلات اين حرکت آغاز شد. بعد هم شهرداري، حرکت عظيمي را در اين زمينه آغاز کرد. 🌷@shahidabad313 🍀بعد از آن در برگزاري نمايشگاه براي🌷 فعاليت داشت،🌷 كسي بود كه به تأييد تمام دوستان، وقتي كار براي🌷 بود، با تمام وجود ميكرد. 🌴يكبار در ميدان🌷 او را ديدم. نيمه هاي شب آنجا ايستاده بود! ⚘@pmsh313 🌷 در داخل ميدان برقرار بود. تمام دوستانش رفتند اما🌷 مانده بود تا مراقب وسايل و لوازم نمايشگاه باشد. 🌷@shahidabad313 🌱از ديگر کارهاي🌷 که تا اين اواخر ادامه يافت، فعاليت در زمينه ي🌷 بود. 💥براي🌷 پوستر درست ميکرد، در زمينه ي طراحي تصاوير کار ميکرد و... 🍂حتي رايانه ي شخصي او، که پس از🌷 به تحويل شد، پر بود از تصاوير شهداي 🌷 که🌷 براي آنها طراحي انجام داده بود. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚اهل ذکر،دائم با وضو،❤️ 🍃 ✨ 👈اين سخنان را از خيلي ها شنيدم. اينکه🌷 ويژگي هاي خاصي داشت. هميشه💧 بود. مي کرد.اکثر اوقات ذکر#هيئت را مي گفت. 🌷@shahidabad313 💢 بود. گاهي به مي گفت: من دو هزار تا(علیه السلام) حفظ هستم. يا مي گفت: امروز هزار بار ذکر(علیه اسلام) گفتم، امام حسين (علیه السلام) و گريه براي ايشان بود. ⚘@pmsh313 💢واقعاً براي ارباب با سوز 💧 مي ریخت. او زبانزد رفقا بود. اگر کسي از او تعريف مي کرد، خيلي بدش مي آمد. وقتي که شخصي از زحمات او مي کرد، مي گفت: را خدا آزاد کرد! 💢يعني ما کاري نکرده ايم. همه کاره خداست و همه ي کارها براي خداست. حال و هوا و خواسته هايش مثل همسن و سالش نبود. دغدغه مندتر و جهادي تر از ديگر بود.انرژي اش را وقف و کار فرهنگي و کرده بود. در آخر راهي جز در پاسخگوي غوغاي درونش نشد. 🌷@shahidabad313 📍من شنيدم که دوستانش مي گفتند:🌷 اين سال هاي آخر وقتي مي آمد، بارها روي صورتش مي انداخت و مي گفت: اگر به نامحرم کنيم راه🌷 بسته مي شود. ⚘@pmsh313 📍خيلي دوست داشت به برود و از (علیها السلام) دفاع کند. يک طرف ديوار خانه را از بنري پوشانده بود که رويش اسم (علیها السلام) نوشته شده بود. مي گفت نبايد بگذاريم عمه ي سادات، دست تروريستها بيفتد. 🌷@shahidabad313 💢وقتي مي خواست براي نبرد با برود، پرسيديم و را مي خواهي چه کني؟ گفت: اگر🌷 نشدم، درسم را ادامه مي دهم. اگر🌷 شوم، که چه بهتر خدا مي خواهد اينگونه باشد. 🔰در ميان فيلم ها به خيلي علاقه داشت. سي دي را تهيه کرد و براي پخش نمود.خواهرش مي گفت: من مدت ها فکر مي کردم🌷 هم مثل آدم هاي درون ، هر شب با و با دوستانش به🌷 (علیها السلام) مي رود. صحنه هاي اين فيلم همه اش جلوي چشمهاي من است. 🌷@shahidabad313 💎همه اش نگران بودم مي گفتم نکند شباهت هاي🌷 با محتواي اتفاقي نباشد! 🌷 مثل ما نبود که تا يک اتفاقي مي افتد بيايد براي همه تعريف کند. هيچ وقت از اتفاقات نگران کننده حرف نميزد. در کلامش جاري بود. ⏺برادرش مي گفت: «نمي گذاشت کسي از دستش ناراحت شود اگر دلخوري پيش ميآمد، سريعاً از طرف درمي آورد.🌷 به ما مي گفت يکي از خاله هايمان را در ناراحت کرده، اما نه ما چيزي به خاطر داشتيم نه خاله مان.ولي همه اش مي گفت بايد بروم بطلبم. هيچ وقت نداشت کسي با دلخوري از او جدا شود.» 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍃 (۲)✨ 💚هادی انسان دیگری شد❤️ 🌷 ادامه داد: ببين من برايم نيست. اينكه به من بگن يا اصلا برام نداره. من مي خوام علمي رو به دست بيارم كه لااقل براي اون دنياي من باشه. 🌷@shahidabad313 💢از طرفي ما داريم توي🕌 و فعاليت ميكنيم، هر چقدر ما كامل تر باشه بهتر مي تونيم بچه ها و جوان ها رو كنيم. ⚘@pmsh313 💢مي دانستم که بيشتر اين حرف ها را تحت 🌷 مي زد. زماني که 🌷 بود اين حرف ها را شنيده بودم. 🌷 هم بارها در حوزه ي علميه ي (عج) به ديدن🌷 مي رفت.از وقتي🌷 از رفت،🌷 انسان ديگري شد. به حوزه ي علميه از همان زمان در 🌷 ديده شد. 🌷@shahidabad313 💢حرفي نداشتم بزنم. گفتم:🌷، مي دوني درس هاي به مراتب از سخت تره؟ مي دوني بعدها گرفتاري برات ايجاد مي شه؟ اگه به فكر هستي، از فكر بيا بيرون. 🌷 لبخندي زد و گفت: من همه شغلي رو كردم. هستم و از#لذت مي برم. 💢اگر پيدا كردم، مي رم مي كنم. مي رم يه وا ميكنم! 🌷@shahidabad313 💢خلاصه اون شب احساس كردم كه🌷 تحقيقاتش رو انجام داده و عزمش رو براي ورود به جمع (علیه السلام) كرده. ⚘@pmsh313 💢فردا با هم به سراغ مسئول حوزه ي علميه ي رفتيم. مسئول پذيرش سؤالاتي را پرسيد. 🌷@shahidabad313 🌷 هم گفت: ۲۳ سال دارم. دارم و هم به زودي مي گيرم. 📍بعد از انجام به#🌷هادي گفتند: از در كلاس ها كنيد تا ببينيم$شرايط شما چطور است. 🌷@shahidabad313 🌷 با ناراحتي گفت: من فردا عازم هستم. خواهش مي كنم بدهيد كه... 📍 گفت: قرار نيست از روز اول كنيد.بعد از خواهش و تمناي🌷، با كربلاي او شد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚دقیق بودن در حلال و حرام❤️ 👈راوی از دوستان شهید ✨ 🍃 🍎سال اول🌷 بود. يك روز به او گفتم: مي داني شهريه اي كه يك مي گيرد، از 💥 (عج) است.با نگاهم كرد و گفت: خُب شنيدم، منظورت چيه؟!گفتم: بزرگان مي گويند اگر طلبه اي نخواند، گرفتن 💥 (عج) براي او پيدا ميكند. 🌷@shahidabad313 🌴كمي كرد. بعد از آن ديگر از حوزه ي علميه نگرفت! با كار مي كرد و هزينه هاي خودش را مي كرد، اما ديگر به سراغ💥 (عج) نرفت. 🌷@shahidabad313 🌷 طلبه اي بود. در كنار فعاليت هاي مختلف انجام مي داد. اما از مهمترين ويژگي هاي او در و بود. ⚘@pmsh313 🌴او بسيار مي كرد؛ زيرا راه رسيدن به را در و مي دانند. 🌴او به نوعي را بسته بود. هميشه مي كرد كه كارهايش نداشته باشد. 🌷@shahidabad313 🌴به بسيار بود، حتي قبل از اينکه💥 شود.يادم هست گاهي در پايگاه مي خواند، آخر شب كه كار تمام مي شد از دفتر پايگاه بيرون مي آمد! او در راهرو، كه بيرون از بود، مشغول مي شد. 🌴شرايط خانه به گونه اي نبود كه بتواند در آنجا بخواند. براي همين اين کار را مي کرد. داخل راهرو لامپ هايي داريم که شب نيز روشن است.🌷 آنجا در سرما مي نشست و مي خواند! 🌷@shahidabad313 🌴يك بار به🌷 گفتم: چرا اينجا مي خواني؟ تو حق گردن اين داري، همه ي در و ديوار اينجا را خود تو بدون گرفتن#گچکاری كردي. همه ي تزئينات اينجا كار شماست. خب بمون توي و بخوان. تو كه كار خلافي انجام نمي دي. 🌷 گفت: من اين رو براي خودم مي خوانم. درست نيست از نوري که هزينه اش را پرداخت مي كند استفاده کنم. از طرفي چون مي دانم اين لامپ ها تا صبح روشن است اينجا مي مانم. 🌷@shahidabad313 🌴اما بيشترين او درباره ي بود. هر غذايي را نمي خورد. البته دستور نيز همين است. برخي از بزرگان به غذايي كه تهيه مي شد مي کردند. 🌴در نيز با اين عبارت به اين موضوع تأكيد شده: پس انسان بايد به غذاي خودش (و اينكه از چه راهي به دست آمده) بنگرد. «سوره عبس / آیه 34» در وقتي غذايي تهيه مي کرديم مي گفت: از کجا آمده؟ چه کسي پخته؟وقتي مي گفتيم پخت است خوشحال مي شد، اما غذاهاي ديگر را خيلي به خوردنش نداشت. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚زندگی در نجف را دوست داشت❤️ 🍃 ✨ 👈مي گفت: آدمي كه💥 شده نمي تواند جاي ديگري برود. شما نمي دانيد در چه لذتي دارد. 🌷@shahidabad313 🌷 آنچنان از در💥 مي گفت كه ما مي كرديم در بهترين هتل ها دارد! 🌴اما لذتي كه به آن اشاره مي كرد چيز ديگري بود.🌷 آن چنان غرق در معنويات💥 شده بود كه نمي توانست چند روز در را تحمل كند.در مدتي كه بود در🕌 و پايگاه حضور مي يافت.هنگام حضور در احساس راحتي نميكرد! 🌷@shahidabad313 🌴يك بار پرسيدم از چيزي ناراحتي!؟ چرا اينقدر گرفته اي؟گفت: خيلي از وضعيت خانم ها توي ناراحتم. وقتي آدم توي راه ميره، نمي تونه سرش رو بالا بگيره.بعد گفت: يه💥 آدم رو خيلي عقب مي اندازه. اما در اين مسائل نيست. شرايط براي خيلي مهياست. ⚘@pmsh313 🌷 را كه مي ديدم، ياد بسيجي هاي مي افتادم. آنها هم وقتي از بر مي گشتند، علاقه اي به ماندن در نداشتند. مي خواستند دوباره به برگردند.البته تفاوت زنان آن موقع با حالا قابل گفتن نيست! 🌷@shahidabad313 🍂خوب به ياد دارم از زماني که🌷 در💥 ساکن شد، به اعمال و رفتارش خيلي مي كرد.شروع كرده بود برخي رياضت هاي را انجام مي داد. بود كه كارهاي نيز انجام ندهد. 📍وقتي در ساکن بود، بيشتر شب هاي با ما تماس مي گرفت.اما در ماه هاي آخر خيلي تماسش را کم کرد. عقيده ي من اين است که ايشان مي خواست خود را از جدا کند.شماره خود را هم عوض کرد. مي خواست دلبستگي به نداشته باشد. 🌷@shahidabad313 📍مي گفت شماره را عوض کردم که تماس نگيرند.مي خواهم از حال و هواي اينجا خارج نشوم. خواهرش مي گفت:🌷 براي اينكه ما ناراحت نشويم هيچ وقت نمي گفت در💥 سختي کشيده، هميشه طوري براي ما از اوضاعش تعريف مي کرد که انگار هيچ مشکلي ندارد.فقط از حضور در و آنجا مي گفت. مي كرد كه روزي همه با هم به برويم. ⚘@pmsh313 🍂يک بار در از ما پرسيد: چطور بايد درست کنم؟ ما هم يادش داديم. طوري به ما نشان داد که آنجا خيلي راحت است، فقط مانده كه براي دوستان طلبه اش درست كند. 🌷@shahidabad313 🍂شرايطش را به گونه اي توضيح مي داد که ما راحت باشد.هميشه اوضاع خواندن و طلبگي اش را در#آرام توصيف مي کرد.وقتي به مي آمد، آن قدر دلش براي💥 تنگ مي شد و براي بازگشت لحظه شماري مي کرد كه مي كرديم. فکر هم نمي کرديم آنجا شرايط سختي داشته باشد. 🌷 آن قدر زندگي در💥 را دوست داشت كه مي گفت: بياييد همه برويم آنجا کنيم. آنجا به آدم واقعي مي دهد. مي گفت در يک جور ديگر مي شود. 🌷@shahidabad313 ⏺بعضي وقت ها مي زد مي گفت هستم، گوشي را نگه مي داشت تا به (علیه اسلام) بدهيم.او طوري با ما مي زد که دلواپسي هاي ما برطرف و خيالمان مي شد. 💎اصلاً فکر نمي کرديم شرايط🌷 به گونه اي باشد كه بكشد مي کردم🌷 چند سال ديگر مي آيد و ما با يک با مواجه مي شويم، با همان و هميشگي اش. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺کلیپ زیبای از منظر مقام معظم رهبری💐بمناسبت 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی میثم مطیعی هیچ لاله ای چون شهید تو زیبا نیست ... 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روزشمار هفته بسیج، 2 آذر 💠 ، عبارت است از مجموعه‌ای که در آن، پاکترین انسانها، فداکارترین و آماده‌به‌کارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای به کمال رساندن و به خوشبختی نائل کردنِ این کشور، جمع شده‌اند. رهبر معظم انقلاب 💠روابط عمومی و اطلاع رسانی 💠حوزه 5 امام محمد باقر (ع) 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بسیجی از منظر قرآن 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💠سال ۱۳۶۷ بود كه هادي به دنيا آمد. او در و چند روز بعد از ايام فاطميه به دنيا آمد. وقتی تقويم را میبینند درست مصادف است باشهادت امام هادي(ع) بر همین اساس نام او را محمدهادي میگذارند. 📚در دوران دبستان به مدرسه شهید سعیدی رفت. هادی در دوره دبستان بود که وارد شغل مصالح فروشی شد و خادمی را تحویل داد. دوران راهنمایی را در مدرسه ی توپچی درس خواند. از همان سال های اولیه ی دبیرستان،زمزمه ی ترک تحصیل را کوک کرد! 🔹هادی بعد از پایان خدمت، چندین کار مختلف را تجربه کرد و بعد از آن، راهی حوزه علمیه شد. زیرا راهی جز طلبگی در پاسخگوی غوغای درون هادی نبود. هادی انرژی‌اش را وقف و کار فرهنگی و هیئت کرده بود. 💠شهید هادی ذوالفقاری سه بار برای مبارزه با راهی منطقه سامراء شد. روز ۲۶ بهمن بود، در حومه ی ،ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد،عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و هادی به آرزویش رسید...🕊 ▪️خبر رسید که هادی ذوالفقاری شده. سه روز از اش گذشته بود. روز سوم خبر دادند در فرودگاه نظامی شهر المثنی، یک کامیون آمده که پیکر شهدا راآورده بیشتر این شهدا از سامرابودند. ودر میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است اما ! وهیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو است. شهید ذوالفقاری بود صورتش کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است. 🌱 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 رهبر انقلاب: بسیج صرفاً یک حرکت احساسی نیست، بسیج متّکی است به دانستن و فهمیدن، متّکی است به بصیرت. واقعیّت بسیج هم همین است و در این جهت باید پیش برود. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔰 بیست جمله از رهبر انقلاب درباره «بسیج» 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌠☫﷽☫🌠 🔴مأموریت طلاب و دانشجویان بسیجی ♦️امام خمینی(ره):امروز یکی از ضروری ترین تشکل ها، بسیج دانشجو و طلبه است. طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه ها باید با تمام توان خود در مراکزشان از انقلاب و اسلام دفاع کنند، فرزندان ام در این مراکز، پاسدار اصول تغییر ناپذیر (نه شرقی و نه غربی) باشند. امروز دانشگاه و حوزه از هر محلی بیشتر به اتحاد و یگانگی احتیاج دارند. ♦️تنها با بسیج است که این مهم انجام می پذیرد. و مسائل اعتقادی بسیجیان به عهده این دو پاسگاه علمی است. حوزه علمیه و دانشگاه باید چهارچوب های اصیل اسلام ناب محمدی را در اختیار تمامی اعضاء بسیج قرار دهند. باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است، چرا که تنها منحصر به ایران اسلامی نیست، باید هسته های مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد. 📚صحیفه نور جلد ۲۱ صفحه ۵۳ پیام امام خمینی (ره) در سالروز مستضعفین مورخ ۱۳۶۷/۰۹/۰۲ 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
بسیج توأم کردن ایمان و عمل است. 🔹 امروز ملت ایران و نیروهای مسلح آن اعم از سپاه بسیج و ارتش با تلفیقی از امکانات مادی و قدرت معنوی، آمادگی دارد تا با عزمی راسخ در هر مکانی که لازم باشد، در مقابل دشمن بایستند. ۱۳۸۲/۸/۳۰ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
تک تيرانداز را صدا زدم گفتم: اوناهاش، اونجاست، بزنش! اسلحه اش را برداشت، نشانه گرفت، نفسش را حبس كرد، ولی ناگهان اسلحه اش را پايين آورد! گفتم: چرا نزدی؟ گفت: داشت آب می خورد.. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
جلساتی که نه میز داشت نه پذیرایی با انواع شیرینی و میوه و نه آدمهای پر مدعا اما بازدهی داشت در حد اعلا..... مسیح‌کردستان 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷حقوق نجومی نداشت اما غیرت نجومی داشت... 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿°| شهادت هنر مردان بزرگ خداست 🦋 🍃عضویت در کشافه🍃 احمد از کودکی به عضویت کشافه درآمد و در فعالیت های فرهنگی، آموزشی، اردوهای تفریحی و … نقش مؤثری داشت. کشافه چیزی شبیه به در ایران است. وقت زیادی را صرف نوجوانان و جوانان محل می کرد. کتابهای زیادی داشت که دائم مطالعه می کرد و از مطالب آن در اردوهای فرهنگی کشافه استفاده می کرد. تلاش می کرد داستان هایی از سیره شهدا برای نوجوانان بخواند. او همیشه خود را مدیون شهدا می دانست و با حیرت و تعجب می گفتم راز کار شهدا چیست؟ | روایت مادر شهید 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊