eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
ششمین افسران؛ سردار شهید عبدالحسین برونسی https://goo.gl/O6MSZi 🔴در شهر رفت دنبال بنایی عبدالحسین، اول در سبزی فروشی کار کرد و مدتی هم در شیر فروشی بود اما زود از آنجا بیرون آمد. می‌گفت سبزی‌فروش آشغال تحویل مردم می‌دهد و شیر‌فروش آب قاطی شیر می‌کند و می‌فروشد. خیلی‌ها به او گفتند که اگر این کارها را نکنی رشد نمی‌کنی! و او هم می‌گفت: «نمی‌خواهم رشد کنم.» یک روز صبح از خانه بیرون رفت و شب که برگشت، متر بنایی و کمی وسایل خریده بود. صبح رفت برای کار بنایی، وقتی آمد خیلی خوشحال بود، ۱۰ تومان مزد گرفته بود، به بچه نان که می‌داد، می‌گفت: «از صبح تا الان زحمت کشیده‌ام بخور، نان است» بالاخره هم بنا شد. 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺 👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅قسمت پنجم 🔴در شهر رفت دنبال بنایی عبدالحسین، اول در سبزی فروشی کار کرد و مدتی هم در شیر فروشی بود اما زود از آنجا بیرون آمد. می‌گفت سبزی‌فروش آشغال تحویل مردم می‌دهد و شیر‌فروش آب قاطی شیر می‌کند و می‌فروشد. خیلی‌ها به او گفتند که اگر این کارها را نکنی رشد نمی‌کنی! و او هم می‌گفت: «نمی‌خواهم رشد کنم.» یک روز صبح از خانه بیرون رفت و شب که برگشت، متر بنایی و کمی وسایل خریده بود. صبح رفت برای کار بنایی، وقتی آمد خیلی خوشحال بود، ۱۰ تومان مزد گرفته بود، به بچه نان که می‌داد، می‌گفت: «از صبح تا الان زحمت کشیده‌ام بخور، نان است» بالاخره هم بنا شد. ادامه دارد... 🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷 🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺 @majnon100 ☀️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeJdepLwfJPeJQ 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💕 ✨ ✔️راوی: 👈در خانواده اي بزرگ شدم كه توجه به و نهادينه بود. از روزِ اول به ما ياد داده بودند كه نبايد بچرخيم. زماني هم كه باردار ميشدم، اين مراقبت من بيشتر ميشد. ⚘@pmsh313 📍سال 1367 بود كه🌷 يا همان هادي به دنيا آمد. پسري بود بسيار دوست داشتني. او در و چند روز بعد از به دنيا آمد. يادم هست كه بود. روز 13 بهمن. وقتي ميخواستيم از بيمارستان مرخص شويم، تقويم را ديدم كه نوشته بود:🌷 (علیه السلام).براي همين نام او را🌷 گذاشتيم. عجيب است كه او و دلداده ي شد و در اين راه و در شهر(علیه اسلام) يعني به رسيد. 📍هادي اذيتي براي ما نداشت. آنچه را ميخواست خودش به دست مي آورد. از همان روي پاي خودش بود. مستقل بار آمد و اين، در آينده ي زندگي او خيلي تأثير داشت. 📍زمينه ي خانواده بسيار در او تأثيرگذار بود. البته من از زماني كه اين پسر را باردار بودم، بسيار در مراقبت ميكردم. هر چيزي را نميخوردم 💥خيلي در و دقت ميكردم. سعي ميكردم كمتر با نامحرم برخورد داشته باشم. 📍آن زمان ما در بوديم و به نوعي (سلام الله علیها) .من دارم اين مسائل بسيار در شخصيت او اثرگذار بود. هر زمان مشغول ميشدم، و ديگر بچه ها كنارم مينشستند و با من ميكردند. 📍وضعيت مالي خانواده ي ما متوسط بود. هادي اين را ميفهميد و شرايط را درك ميكرد. براي همين از همان كودكي بود. ⚘@pmsh313 📍در دوره ي دبستان در مدرسه ي🌷 بود. كاري به ما نداشت. خودش درس ميخواند و... 📍از همان ايام پسرها را با خودم به ميبردم. بچه ها را در واحد نوجوانان ثبت نام کردم. آنها هم در کلاس هاي ☀️ و اردوها شرکت ميکردند. 📍دوران راهنمايي را در مدرسه ي🌷 درس خواند. درسش بد نبود، اما كمي بازيگوش شده بود. همان موقع كلاس ورزش هاي رزمي ميرفت. 🌼مثل بقيه ي هم سن و سالهايش به 💥فوتبال خيلي علاقه داشت. 📍سيكلش را كه گرفت، براي ادامه ي تحصيل راهي دبيرستان🌷 گرديد. اما از همان سال هاي اوليه ي دبيرستان، زمزمه ي ترك تحصيل را كوك كرد! 📍ميگفت ميخواهم بروم سر كار، از درس خسته شده ام، من توان درس خواندن ندارم و... ⚘@pmsh313 📍البته همه اينها بهانه هاي بود. در نهايت درس را رها كرد. 📍مدتي بيكار و دنبال بازي و... بود. بعد هم به سراغ كار رفت. 📍ما كه خبر نداشتيم، اما خودش رفته بود. مدتي در يک توليدي و بعد مغازه ي يكي از دوستانش مشغول🌱 شد. 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚دقیق بودن در حلال و حرام❤️ 👈راوی از دوستان شهید ✨ 🍃 🍎سال اول🌷 بود. يك روز به او گفتم: مي داني شهريه اي كه يك مي گيرد، از 💥 (عج) است.با نگاهم كرد و گفت: خُب شنيدم، منظورت چيه؟!گفتم: بزرگان مي گويند اگر طلبه اي نخواند، گرفتن 💥 (عج) براي او پيدا ميكند. 🌷@shahidabad313 🌴كمي كرد. بعد از آن ديگر از حوزه ي علميه نگرفت! با كار مي كرد و هزينه هاي خودش را مي كرد، اما ديگر به سراغ💥 (عج) نرفت. 🌷@shahidabad313 🌷 طلبه اي بود. در كنار فعاليت هاي مختلف انجام مي داد. اما از مهمترين ويژگي هاي او در و بود. ⚘@pmsh313 🌴او بسيار مي كرد؛ زيرا راه رسيدن به را در و مي دانند. 🌴او به نوعي را بسته بود. هميشه مي كرد كه كارهايش نداشته باشد. 🌷@shahidabad313 🌴به بسيار بود، حتي قبل از اينکه💥 شود.يادم هست گاهي در پايگاه مي خواند، آخر شب كه كار تمام مي شد از دفتر پايگاه بيرون مي آمد! او در راهرو، كه بيرون از بود، مشغول مي شد. 🌴شرايط خانه به گونه اي نبود كه بتواند در آنجا بخواند. براي همين اين کار را مي کرد. داخل راهرو لامپ هايي داريم که شب نيز روشن است.🌷 آنجا در سرما مي نشست و مي خواند! 🌷@shahidabad313 🌴يك بار به🌷 گفتم: چرا اينجا مي خواني؟ تو حق گردن اين داري، همه ي در و ديوار اينجا را خود تو بدون گرفتن#گچکاری كردي. همه ي تزئينات اينجا كار شماست. خب بمون توي و بخوان. تو كه كار خلافي انجام نمي دي. 🌷 گفت: من اين رو براي خودم مي خوانم. درست نيست از نوري که هزينه اش را پرداخت مي كند استفاده کنم. از طرفي چون مي دانم اين لامپ ها تا صبح روشن است اينجا مي مانم. 🌷@shahidabad313 🌴اما بيشترين او درباره ي بود. هر غذايي را نمي خورد. البته دستور نيز همين است. برخي از بزرگان به غذايي كه تهيه مي شد مي کردند. 🌴در نيز با اين عبارت به اين موضوع تأكيد شده: پس انسان بايد به غذاي خودش (و اينكه از چه راهي به دست آمده) بنگرد. «سوره عبس / آیه 34» در وقتي غذايي تهيه مي کرديم مي گفت: از کجا آمده؟ چه کسي پخته؟وقتي مي گفتيم پخت است خوشحال مي شد، اما غذاهاي ديگر را خيلي به خوردنش نداشت. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
👈: 🌷 📍 💢 به خانواده شهدا(۲)... 💎عزیزانم! تا پیشکسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید. شهیدتان را در خودتان جلوه‌گر کنید، به‌طوری که هر کس شما را می‌بیند، پدر شهید یا فرزند شهید را، بعینه خوِد شهید را احساس کند، با همان، . 💎خواهش می‌کنم مرا کنید و نمایید. من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شماها و حتی فرزندان شهیدتان ادا کنم، هم می‌کنم و هم دارم. 💎 دارم جنازه‌ام را بر دوش گیرند، شاید به‌ اصابت دستان پاک آنها بر جسدم، خداوند مرا مورد قرار دهد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
⏺گفت‌وگوی با نفیسه پورجعفری دختر🌷 بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷 📍 💧شهیدی که🌷 بدون او به☀️ نمی‌رفت! ۳۸ سال با هم بودند 👇 ⬅از خلقیات بگویید و اینکه ایشان چه سبکی در برای فرزندانش در پیش گرفته بود؟ ⭕هیچ و مقامی پدرم را نکرد. مثال‌زدنی داشت. علاقه‌ای به پست و مقام‌های دنیایی نداشت. هر از گاهی که به گلایه می‌کردیم و می‌گفتیم چرا این‌قدر کم به خانه می‌آیید؟ پاسخ می‌داد: «به خاطر راحتی شما.» هرموقع برای☀️ می‌ایستاد بدون اینکه به ما بچه‌ها بگوید ما بچه‌ها از کوچک تا بزرگ با شنیدن صدای نمازش از بلند می‌شدیم و پشت سر ایشان می‌ایستادیم و🍀 می‌خواندیم. درخصوص من و خواهرم از همان کوچکی به ما داشت ولی هیچ‌وقت این حرف را به ما نمی‌گفتند و از ما نمی‌خواستند که باید حجابتان باشد. ولی به صورت غیرمستقیم با حرف‌زدنشان و انجام کارهایشان ما متوجه شدیم که باید💥 داشته باشیم. همچنین ایشان نوه‌هایش را خیلی 💥 داشت. وقتی که از بیرون به خانه می‌آمد، بچه‌ها برای ایشان از همدیگر می‌گرفتند. ⬅ چند سال با🌷 همراه بود؟ ⭕شهیدی که🌷 بدون او به☀️ نمی‌رفت!پدرم ۳۸ سال با🌷، چه در زمان و چه در جنگ‌های نامنظم و ، داشت. همیشه🌷، بابا را با نام کوچک «🌷» صدا می‌زد.🌷 می‌گفت: «اگر دو نفر در این من را کنند من می‌توانم 🌷 شوم و وارد ☀️ شوم. یکی خانمم و دیگری🌷 است.» با آنکه پدرم این همه سال با🌷 بود، ولی هروقت تلفنی با حاجی می‌کرد، یک خاصی روی صورت نمایان می‌شد. انگار در خود با یکدیگر می‌کشیدند. خیلی وقت‌ها به خاطر مشغله کاری‌اش زود قبل از دم در خانه🌷 منتظر می‌ایستاد. حتی یک کارتن در داشت که☀️ صبحش را روی آن می‌خواند و حاجی می‌ماند. با تردد پدرم تمام همسایه‌ها هنگام رفتن به سر کار «پورجعفری» را می‌شناختند. حتی موقع برگشت هم وقتی پدرم مطمئن می‌شد🌷 داخل خانه شده است به خودمان برمی‌گشت. تا موقعی که چیدمان کار برنامه‌ها، جلسه، هماهنگی‌ها و مأموریت‌ها را انجام نمی‌داد خیالش راحت نمی‌شد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
♦️ ✍️ شهید عبدالحسین برونسی خیلی روی و حساس بودند، برای اینکه توی زندگیشان نان حلال بیاورند از کلی زمین گذشتند و آمدند به شهر مشهد و در خانه‌ای کوچک زندگی کردند، 🔹️چند تا شغل عوض کردند، اولین شغل ایشون کار در مغازه شیر فروشی بود، وقتی از شغلش آمد بیرون دلیلش را که پرسیدم گفت: من باید شیر را بکشم بدم به مردم و چون من میدونم صاحب مغازه آب می‌بندد داخل شیر، وزن شیر خالص کمتر می‌شود و آب قاطی شیر می‌شود، ولی باید پول شیر را بدهند من نمی‌توانم به مردم دروغ بگویم. 📚 گروه فرهنگی نسیمی از بهشت در دیدار با خانواده شهید برونسی 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔘به مناسبت سالگرد سلیمانی سردار دلها 🍁 شهید بزرگوار ⬅️قسمت سی و هفتم https://digipostal.ir/cltiyon 👈: ⬅️ 🌷 🍁 🔹️ 🔸️ 🔘خطاب به خانواده شهدا... ♦️فرزندانم، دختران و پسرانم، فرزندان شهدا، پدران و مادران باقی‌مانده از شهدا، ای چراغ‌های فروزان کشور ما، خواهران و برادران و همسران وفادار و متدینه شهدا! در این عالم، صوتی که روزانه من می‌شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون صوت قرآن به من می‌داد و بزرگترین پشتوانه معنوی خود می‌دانستم، صدای بود که بعضاً روزانه با آن بودم؛ صدای پدر و مادر بود که وجود مادر و پدرم را در وجودشان می‌کردم. 💎عزیزانم! تا پیشکسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید. شهیدتان را در خودتان جلوه‌گر کنید، به‌طوری که هر کس شما را می‌بیند، پدر شهید یا فرزند شهید را، بعینه خوِد شهید را احساس کند، با همان، . 💎خواهش می‌کنم مرا کنید و نمایید. من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شماها و حتی فرزندان شهیدتان ادا کنم، هم می‌کنم و هم دارم. 💎 دارم جنازه‌ام را بر دوش گیرند، شاید به‌ اصابت دستان پاک آنها بر جسدم، خداوند مرا مورد قرار دهد. 🎐 | | | | ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛