eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
94 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
با این پیشنهادش رفتم تو فکر بدم نمیگه ها خرمشهرم که اسمش روشِ یعنی یک شهر خرم و باصفا آبادانم که یعنی یه جایی که آباده پس اینجا شهر دیدنیه بابای من چه میدونه که برای دیدن مناطق جنگی میرم فکر میکنم برای تفریح دارم میرم صدای خلیلی به گوشم خورد _چیه ساکت شدی؟ _دستت درد نکنه پسر خوب گفتی آره همینو میگم فقط اگر بفهمی کلک زدم تیکه بزرگم گوشمه، خوب کردی اسم منو نوشتی هزینه سفر چقدر میشه؟ صد و پنجاه هزار تومان با تعجب پرسیدم _چی! صدو پنجاه هزار تومان؟ _آره باور کن همین قیمتیِ که گفتم _چند روز اونجاییم؟ چهار روز دو روز تو راهیم دو روزم مناطق جبهه و جنگ رو بازدید می‌کنیم شام و ناهارم میدن؟ آره دیگه تمام شام و ناهار و صبحانه هم با خودشونِ _پس چرا انقدر کم پول می‌گیرن؟ _یه سری از خیرین هستند که در فعالیت‌های فرهنگی فعالیت می‌کنند کمک هزینه سفر میدن که دیگه کسی بهانه در نیاره بگه هزینه‌اش سنگینِ من نمی‌تونم برم. با لحن کشداری ادامه داد _ ماهان فقط اگر یک بار پات به اونجا برسه، از این رو به اون رو میشی فرمانده پایگاهمون میگه اونجا خون بچه‌های پاک ریخته شده سرزمینش جذاب و گیراست افرادی که اگه یک ذره دلشون با خدا باشه پاشون به اون سرزمین برسه دیگه واقعاً خدایی میشن. یه پسر از تو محله ما از این بچه لات‌ها خفن که خالکوبی کرده و کفتر باز و برای خلاف کردن خیلی حرفه‌ای بود بچه‌ها رفتن پیشش هی گفتن بیا بریم راهیان نور تا اینکه... ادامه درد... کپی حرام⛔️ جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
مےگفتـ⇣ چہ‌خـوش‌اسـت دسـت‌ازجـان‌شســتنـ🌊 و دنیــاراسہ‌طلاقہ‌ڪـردنــツ
کارتان را برای نکـنید، برای خــدا کار کنید! تفاوتش همــین اندازه است که ممکن است در کربلا باشد و من درحال کسب عـلم برای رضای خــدا..! سید مرتضـی آوینـی🍃🌷🍃
نام؛ قدیر نام خانوادگی؛ سرلک تاریخ تولد: ۱۳ شهریور ۶۳ محل تولد: تهران تاریخ شهادت: ۱۳ آبان ۹۴ محل شهادت: حلب، سوریه آرامگاه شهید: گلزار شهدای پاکدشت 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃 قدیر سرلک فرمانده گردان امام حسین(ع) یکی از این شهدای مدافع حرم است که برای اجرای عملیات مستشاری به منظور دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مبارزه با گروهک‌های تروریستی به سوریه رفته بود سرانجام در روز سیزدهم آبان سال جاری در حومه حلب به دست تروریست‌های داعش به شهادت رسید. او که از ساکنان قدیمی محله شهرک رضویه بود با شهادت خود شوک بزرگی را به دوستان و هم محلی‌های خود داد، به طوری که انگار خبر شهادت او رنگ و بوی این محله را عوض کرد و همه جا غرق در ماتم شد، فقدان او در باور دوستانش نمی‌گنجد و تحملش را برایشان سخت کرده است 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 ادامه دارد👇👇
شهید قدیر سرلک فرمانده گردان امام حسین (ع) سپاه ناحیه شهید محلاتی دانشجوی بسیجی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی(ره) شهرری از دانشجویان رشته جغرافیا و برنامه ریزی روستایی بود که در مقطع ارشد مشغول به تحصیل بوددانشجوی دانشجوی شهید قدیر سرلک که سال‌ها با عشق و ارادت به سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین به خادمی خاندان اهل بیت عصمت و طهارت مشغول بود، هتک حرمت تروریست‌های مورد حمایت مستکبران و کشورهای مرتجع منطقه، به اماکن مقدسه در سوریه را برنتافت و برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شد. این شهید بزرگوار سرانجام پاداش اخلاص خود را گرفت و در ماه محرم در نبرد با سرسپردگان صهیونیسم جهانی به شهادت رسید و به دیدار مولای خود حضرت ابا عبدالله(ع) شتافت 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃 ادامه دارد👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیتت که خدایی باشه کوثر میشی...❤️ 👤 زیبای «خوش به‌حالت» با سخنرانی حجت‌الاسلام تقدیم نگاهتان 📥 دانلود با کیفیت بالا ▫️ 🌐 🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃 💠 🌸مدرک فوق دیپلم برق صنعتی 🌸مدرک کارشناسی هوافضا 🌸مدرک کارشناسی ارشد جغرافیا و برنامه ریزی روستایی 🌸فرمانده گروهان ۱۱۵ امام حسین «ع» 🌸فرمانده گردان ۱۱۸ امام حسین «ع» 🌸فرمانده گردان ۱۱۴ امام حسین «ع» 🌸ده سال فرماندهی پایگاه بسیج مسجد ۷۲ تن، شهرک رضویه 🌸همزمان فرمانده گردان، در دو منطقه یافت آباد و محلاتی از ویژگی های برجسته، داشتن روحیه شهادت طلبی، پشتکار، حسن خلق، سخت کوشی و ساده زیستی بود 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃 ادامه دارد👇👇
شهید قدیر سرلک درمأموریت مستشاری که در سوریه حاضر شده بود، در روز ۱۳ آبان منطقه حلب به شهادت رسید. 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 🌷 (فرازی از وصیت نامه ی شهید سرلک که توسط همسر شهید منتشر شده و مابقی وصیت خصوصی میباشد.) امروز: ١٣٩۴/٢/١٠ ساعت:١٠'١  دقیقه با  سلام و صلوات بر محمد و آل محمد (ص),و با احترام وصیت نامه ی خود را اینگونه مینویسم کاش صحبتهای حاج احمد کاظمی سر لوحه ی کار امثال بنده که  خادمی مجموعه ای را عهده دار شدیم قرار گیرد. کاش وصیت  شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال کرده,دلمونو  اشغال میکرد. کاش صحبتهای ولی امر مسلمین,که سر  لوحه ی روز مرمون شده,سر لوحه ی اعمالشون میشد. کاش دل حضرت زهرا (س) با اعمال ما  خون نمیشد. کاش مهدی (عج) فاطمه (س) با اعمال ما ظهورش به تأخیر نمیافتاد. 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃 ادامه دارد👇👇
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃 ادامه وصیت نامه👇👇 دیشب خواب  امام (ره) را دیدم,دیدم سر پل  صراط ایستاده و با همان  خضوع همیشگی داره رد میشه. صدا زدم ,جلوشو گرفتم,گفتم چه جوریه شما راحت رد میشید؟پس ما چی؟ فرمود:اینجا دیگه  اعمال دنیوی شماست,که به کارتون میاد. خلاصه نتونستم ردبشم,تو  ذهن خودم که من آدم خوبی هستم ولی در عمل نه. نمیدونم چقدر توشه برای پل صراط گذاشتم فقط به کرمش امیدوارم و  دعای خیر آدم هایی که تا تونستم , به قول گفته حاج آقا کارشون رو طبق  قانون و کار خیر راه انداختم. امیدوارم دعام کنند. امیدوارم اون هایی که تو آموزش از من سختی میدیدند ,من رو  حلال کنند. فقط به خاطر خودشون بوده و بس. فکرم مشوشه تازه از هیأت امام جواد (ع)اومدم. سر سفره آقا بودم. غسل  شهادتم گرفتم امیدوارم فردا ردیف بشه بروم. به آرزوی چند ده ساله ام برسم. 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 پایان
توی‌ کتاب‌ قرار بی‌قرار می‌گه‌ که: مصطفی‌ نه‌ نمازشب‌خون‌ِ بزرگی‌ بود، نه‌ کار خاصی‌ می‌کرد؛ اما تنها کاری‌ که‌ کرد و خدا خریدش، انجام‌ واجبات‌ و ترک‌ محرمات‌بود! 🍃🌷🍃
❤️ حکایت شنیدنی از زبان شهید کافی شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.می خواست کمکش کنم لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه را خواب دیدم فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟ آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه به من دارند وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی ولو به جواب دادن سوال رهگذری. @shikhkafi
▪️🍃🌹🍃▪️ ﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃 🍃🌹🍃▪️ـــــــــــــــــــــــ 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 🍃🌹🍃▪️ــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا علی ابن موسی: اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ ▪️🍃🌹🍃▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
══════﷽▪️ ⃟⃟ ⃟🇮🇷 ⃟▪️ 🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم.. 🔷️خواهرانم با حفظ،حجاب خویش راه دین اسلام و این انقلاب،را پایدار نگهدارید 🔶️شهیدابوالفضل معراجی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 ⃟⃟ ⃟◾️ ◾️نور می‌بینم… ـــــــــــــــــ🍃🌸🍃ــــــــــــــــ 🍃🌹«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» 🍃🌹 ویژه تعجیل در فرج ✅با زدن روی لینک زیر تعداد صلوات خود را درج کنید👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/d7czt (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) ✨
🍃منتقم شهید کربلا روضه‌ها را که می‌شنوی به گمانم برای قیام تشنه‌تر می‌شوی. خوش به حالت که انتخاب شده خدا برای انتقام خون حسینی و خوش به حال کسانی که در رکاب تو به خونخواهی حسین قیام می‌کنند. کاش روضه‌ها در ما نیز حس خونخواهی حسین را زنده‌ می‌کرد و کاش باور می‌کردیم که می‌شود ما هم پا در رکاب تو برای انتقام خون حسین شمشیر بزنیم. آقا! ما را هم مفتخر کن به انتقام خون حسین شبت بخیر منتقم شهید کربلا!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیایید ای جوانان گلاب آرید و قرآن رود ابن الحسن قاسم به میدان بیا نجمه تماشا نظر کن قاسمت را کفن پوشیده و عازم به میدان
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃 ادامه وصیت نامه👇👇 دیشب خواب  امام (ره) را دیدم,دیدم سر پل  صراط ایستاده و با همان  خضوع همیشگی داره رد میشه. صدا زدم ,جلوشو گرفتم,گفتم چه جوریه شما راحت رد میشید؟پس ما چی؟ فرمود:اینجا دیگه  اعمال دنیوی شماست,که به کارتون میاد. خلاصه نتونستم ردبشم,تو  ذهن خودم که من آدم خوبی هستم ولی در عمل نه. نمیدونم چقدر توشه برای پل صراط گذاشتم فقط به کرمش امیدوارم و  دعای خیر آدم هایی که تا تونستم , به قول گفته حاج آقا کارشون رو طبق  قانون و کار خیر راه انداختم. امیدوارم دعام کنند. امیدوارم اون هایی که تو آموزش از من سختی میدیدند ,من رو  حلال کنند. فقط به خاطر خودشون بوده و بس. فکرم مشوشه تازه از هیأت امام جواد (ع)اومدم. سر سفره آقا بودم. غسل  شهادتم گرفتم امیدوارم فردا ردیف بشه بروم. به آرزوی چند ده ساله ام برسم. 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊 پایان
🌸امام هادی علیه السلام: 🔹«افسوس‌هاى ناشى از كوتاهى نمودن در كار را به ياد آور، تا احتياط و دورانديشى در پيش گيرى». 📗أعلام الدين : ص٣١١
حضرت زینب سلام الله علیها ، شهید مدافع حرم ، جواد کوهساری⚘ در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۱۰ در شهر مشهد مقدس و در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد و در دامان پر مهر و محبت پدر و مادرش بزرگ شد. ۲۹ ساله و مجرد بود حسابداری داشت و دانشجوی لیسانس حقوق بود. سربازی‌ اش را هم در نیروی هوایی مشهد گذراند. حدود سال عضو فعال بسیج بود. عاشق ولایت بود و گوش به فرمان رهبر عزیز♡ دو سه سالی می‌شد با دوستاش به مناطق جنگی ، جمکران و حرم امام خمینی (ره) می‌ رفت. همیشه خبرهای سوریه و عراق را پیگیری می‌کرد. از طریق برادرش از مادرش خواست که عازم شود اما پدر ایشان راضی به رفتنش نبود. تخریبچی بود. در تمام فنون جنگی آموزش دیده بود و در هم مین‌ها را خنثی می‌کرد. به روایت از مادر شهید⚘ : راضی به رفتنش نبودم اما دیدم راهش راه خیره ، چیزی نداشتم که بگم. خواهران و برادرش خیلی گریه می‌کردند. برادرش به من گفت اگر شما بگی نرو نمیره.😔 ادامه دارد👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راضیش کردن بردنش، بچه‌ها می‌گفتن اصلاً ما اونجا دیگه ندیدیمش نمی‌فهمیدیم این چی می‌خوره، از کجا میاره شکمش رو سیر می‌کنه میگن. می‌رفت یه جای خلوت رو پیدا می‌کرد یه چفیه می انداخت روی سرش فقط گریه می‌کرد از اونجام که برمی‌گرده اول کاری که می‌کنه خالکوبی‌های بدنش رو پاک می‌کنه بعدم به نوچه های طرفدارش میگه راهی که من رفتم غلط بود و من توبه کردم شما هم ادامه ندید نوچه هاشم توبه کردن و قراره با همین سفر بیان راهیان نور و همگی قرار گذاشتن پیاده روی کربلا رو هم برن یه لحظه از ته دلم از خدا خواستم دست پدر و مادر منم رو بگیره و اونها رو متوجه اشتباهاتشون کنه.صدای اومد کجایی پسر گوشی رو داری آهی کشیدم _آره ببخشید منم از خدا وند خواستم پدر و مادرم رو متوجه اشتباهاتشون کنه و اونها هم به راه دین و خدا برگردن _ان شاالله. پس دیگه معطل نکن که پس فردا ساعت پنج صبح تو پایگاه باش که جا نمونی _عه اون موقع صبح حرکت میکنید؟ نه قبل از حرکت مراسم زیارت عاشورا داریم و بعدشم صبحانه دیگه شش و نیم هفت حرکت هست _ ببین من نمیتونم اون موقع صبح بیام چون نمیگذارن تنها بیام بعد میان می بینن من لو میرم _عه راست میگی با شه تو شش و نیم بیا _توکل بر خدا ببینم میتونم اجازه بگیرم _یادت باشه بگی میخوام بریم خرمشهر اهواز بگردیم _باشه همین رو میگم بعد از خداحافظی تماس رو قطع کردم. تا زمانی که مامانم سفره شام رو آورد من داشتم با خودم فکر میکرم... ادامه دارد... کپی حرام⛔️ سلام عزیزان جمعه ها داستان رو نمیگذارم ولی چون دیشب نتونستم بگذارم امروز جبرانی گذاشتم🙏🌹🖤
پسرم هر روز تماس می‌گرفت. با من و پدرش صحبت می‌کرد. ما مرتب با هم در تماس بودیم تا اینکه یک روز ساعت ۱۰ صبح تماس گرفت من نبودم برادرش می‌گفت : یا دست و پا شکسته می‌آید و یا با دست‌ و پای قطع شده ، باید برای همه چیز آماده باشیم.😔 رفتم حسینیه ، کسی مرتب خانم کوهساری را صدا می‌کرد. فکر نمی‌کردم با من باشه. نماز اول را خواندم متوجه شدم به دنبال من هستند. به من گفتند : به جواد زنگ بزنید ببینید برگشته؟ آخه آمده است. دیدم بدنشان می‌لرزد. گفتم : پسر من رفته شما چرا نگران هستید ؟ برگشتم منزل ، دیدم همه جمع شده‌ اند. باور نمی‌کردم شده.😔 صد بار زنگ زدم به مصطفی عارفی ، وقتی ایشان به پیش من آمد باور نمی‌کردم شهید شده است تا اینکه کوله‌ اش را به من نشان داد.😔 شب آخری که می‌خواست بره آخرین عکسش را با برادر زاده‌ اش گرفت. می‌ خواستم دامادش کنم. ماه رمضان برایش کت و شلوار گرفتیم اما تقدیر چیز دیگری برای او رقم زد.😔 ادامه دارد👇👇
هنوز صدای کلیدی که شب‌ ها در را باز می‌ کرد می‌شنوم. توی اتاقش عاشورا گوش می‌داد. خیلی شب‌ ها هم دیر وقت می‌ آمد منزل. لباس مخصوصی برای می‌ برد و تا دیر وقت در حسینیه و هیئت مشغول شستن ظرف‌ ها بود.😔🍃⚘🍃 با خواهران و برادرش خیلی بود. به‌ ویژه برادرش را خیلی دوست داشت و پدرش را خیلی نگه می‌ داشت. من گمان نمی‌کنم پایش را یکبار هم که شده در حضور پدرش دراز کرده باشه.🍃⚘🍃 به روایت از تنها برادرشهید آقا مهدی : ۱۹ تیر بود که به همراه برای تهیه ی بلیط به فرودگاه رفتم و برای ٢۰ تیر ، بلیط تهیه کرد و رفت. هفت روز بعد ، جمعه سی‌ ام ماه رمضان بود که با من تماس گرفت و خبر سلامتی‌ اش رو داد و گفت همه چیز اینجا خوبه و ما در پشتیبانی پشت خط هستیم و بعد تلفن قطع شد. همه چیز از آن تماس شروع شد ... 😔 آن روز در دلم احساسی داشتم این حس همچنان با من بود تا اینکه با من تماس گرفت تا خواستم جواب بدهم قطع شد. خودم دوباره تماس گرفتم کسی با لهجه ی خاصی صحبت می‌کرد. فکر کردم خود پشت تلفنه ، چون منتظر شنیدن صداش بودم گفتم تویی ؟ پاسخ داد : نه من از دوستانش هستم زخمی شده.😔 ادامه دارد👇👇
یکی دو ساعت بعد حاج‌ آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمی‌دانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار می‌خوردم.😔 به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ : می گفتند حرم برای پول می روند. 😔 هیچ احتیاجی به پول نداشت. نو برایش خریده بودم. طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و ی نامزدی‌ اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔 پسرم جواد یک سال و نیم پیش از در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار می‌کرد. شده بود و حقوق می‌گرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔 وقتی را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و گفتم : من راضی‌ ام ، برو ....😔🍃⚘🍃 فوق‌ العاده و حیا بود. ابداً ذره‌ ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق می‌گفت : در حالی‌ که تیرها مثل از روی سرش رد می‌شدند در حال جمع‌آوری بود تا راه را باز کنه. ادامه دارد👇👇