🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق به روایت همسر(فرشته ملکی) 3⃣4⃣ #قسمت_چهل_وسوم 💞{ سخت تر
﴾﷽﴿
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
به روایت همسر(فرشته ملکی)
4⃣4⃣ #قسمت_چهل_وچهارم
💞ﺑﻪ ﻧﺎدر ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮ ﺟﻮر ﺷﺪه ﭘﻮل را ﺟﻮر ﮐﻨﺪ. ﺣﺘﯽ اﮔﺮ ﻧﺰول ﺑﺎﺷﺪ.ﻧﮕﺬاﺷﺘﯿﻢ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻔﻬﻤﺪ، وﮔﺮﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﮔﺬاﺷﺖ ﯾﮏ ﻗﻄﺮه آﻣﭙﻮل ﺑﺮود ﺗﻮي ﺗﻨﺶ. اﻣﺎ اﯾﻦ داروﻫﺎ ﻫﻢ ﺟﻮاب ﻧﺪاد. آﻣﺪﯾﻢ ﺧﺎﻧﻪ.ﺑﻌﺪ از ﻇﻬﺮ از ﺑﻨﯿﺎد ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ آﻣﺪﻧﺪ. ﺑﺮاﯾﻢ ﻏﯿﺮ ﻣﻨﺘﻈﺮه ﺑﻮد. ﭘﺮوﻧﺪه ﻫﺎي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را ﺧﻮاﻧﺪﻧﺪ و ﮔﻔﺘﻨﺪ « میخواهیم شما را بفرستیم لندن.» یعنی تمام.همیشه این طور دیده بودم.
منوچهر گفت: :من را چه به لندن؟ دلم پر میزند بروم بقیع، بروم دوکوهه. آن وقت می خواهید من را بفرستید لندن؟"
اصرار کردند که «بروید، خوب میشوید و سلامت برمیگردید.»
منوچهر گفت: «من جهنم هم بخواهم بروم. همسرم را با خودم باید ببرم.»
قبول کردند.
💞ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻢ ﭼﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﮐﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﻨﻢ. ﻫﻤﻪ ﻗﻄﻊ اﻣﯿﺪ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ. ﭼﻨﺪ روز ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﻧﺪاﺷﺘﯿﻢ.
لباس هاش را عوض کردم که در زدند. فریبا گفت: «آقایی آمده با منوچهر کار دارد.»
چادرم را سر کردم و در را باز کردم. مردی «یاالله» گفت و آمد تو.
علی را صدا زدم. بیاید ببیند کیست. دیدم آمده کنار منوچهر نشسته یک دستش را گذاشته روی سینه منوچهر و یک دستش را روی سرش و دعا میخواند. من و علی بهت زده نگاه می کردیم.
آمد طرف ما پرسید «شما خانم ایشان هستید.؟»
گفتم: بله
گفت: ببین چه میگویم. این کارها را مو به مو انجام می دهی. چهل شب عاشورا بخوان. «دست راستش را با انگشت اشاره به صورت تاکید بالا آورد» با صدتا لعن و صدتا سلام. اول با دو رکعت نماز حاجت شروع کن. بین دعا هم اصلا حرف نزن.
💞زانوهام حس نداشت. توی دلم فقط امام زمان را صدا میزدم. آمد برود، دویدم دنبالش.
گفتم «کجا میروید؟ اصلا از کجا آمدید.؟»
گفت: «از جایی که دل آقای مدق آن جاست.»
می لرزیدم. گفتم «شما من را کلافه کردیدو بگویید کی هستید.»
لبخند زد و گفت « به دلت رجوع کن.» و رفت.
💞با علی از پشت پنجره توی کوچه را نگاه کردیم. از خانه که رفت بیرون یک خانم همراهش بود. منوچهر توی خانه هم او را دیده بود. ما ندیده بودیم. منوچهر دراز کشید روی تخت، پشتش را کرد به ما روی صورتش را کشید و زار میزد. تا شب نه آب خورد نه غذا. فقط نماز میخواند. به من اصرار کرد بخوابم. گفت حالش خوب است. چیزی نمی شود ..
#ادامه_دارد...🖊
📝به قلم⬅️ #مریم_برادران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠اینک شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
به روایت همسر(فرشته ملکی)
5⃣4⃣ #قسمت_چهل_وپنجم
💞تا صبح رو به قبله نشست و با حضرت زهرا سلام الله حرف زد. می گفت:«من شفا خواستم که آمدید من را شفا بدهید؟ اگر بدانم شفاعتم نمی کنید، نمی خواهم یک ثانیه دیگر بمانم. تا حالا که ندیده بودمتان، دلم به فرشته و بچه ها بود؛ اما حالا دیگه نمی خواهم بمانم.» و این را تا صبح تکرار می کرد. به هق هق افتاده بودم. گفتم: «خیلی بی معرفتی منوچهر. شرایطی به وجود آمده که اگر شفایت را بخواهی، راحت می شوی. ما که زندگی نکرده یم. تا بود، جنگ بود، بعد هم که یک راست رفتی بیمارستان. حالا می شود چند سال راحت با هم زندگی کنیم.» گفت: «اگر چیزی را که من امروز دیدم می دیدی، تو هم نمی خواستی بمانی.»
💞چهل شب با هم عاشورا می خواندیم. گاهی می رفتیم بالای پشت بام می خواندیم. دراز می کشید و سرش را می گذاشت روی پام و من صد تا لعن و صد تا سلام را می گفتم. انگشتانم را می بوسید و تشکر می کرد. همه ی حواسم به منوچهر بود. نمی توانستم خودم را ببینم و خدا را. همه را واسطه می کردم که او بیشتر بماند. او توی دنیای خودش بود و من توی این دنیا با منوچهر. برایم مثل روز روشن بود که منوچهر دم از رفتن می زند، که همین موقع هاست....
کناره گیر شده بود و کم حرف تر. کارهای سفر را کرده بودیم، بلیت رزرو شده بود. منتظر ویزا بودیم. دلش می خواست قبل از رفتن، دوستانش را ببیند و خداحافظی کند. گفتم : «معلوم نیست کِی می رویم.» گفت: «فکر نمی کنم ماه شعبان به آخر برسد. هر چه هست توی همین ماه است.»...
💞بچه های لُجستیک و ذوالفقار و نیروی زمینی را دعوت کردیم. زیارت عاشورا خواندند و نوحه خوانی کردند. بعد از دعا، همه دور منوچهر جمع شدند. منوچهر هی می بوسیدشان. نمی توانستند خداحافظی کنند. می رفتند، دوباره برمی گشتند، دورش را می گرفتند.
گفت:«با عجله کفش نپوشید.»
صندلی آوردم. همین که خواست بنشیند، حاج آقا محرابیان سرش را گرفت و چند بار بوسید. بچه ها برگشتند.
گفتند: «بالاخره سر خانم مدق هوو آمد.»
گفتم: خدا وکیلی منوچهر، من را بیش تر دوست داری یا حاج آقا محرابیان و دوستانت را؟»
گفت:«همه تان را به یک اندازه دوست دارم.»
💞 سه بار پرسیدم و همین را گفت. نسبت به بچه های جنگ این طور بود. هیچ وقت نمی دیدم از ته دل بخندد، مگر وقتی آن ها را می دید. با تمام وجود بوشان می کرد و می بوسیدشان. تا وقتی از در رفتند بیرون، توی راهرو ماند که ببیندشان. روزهای آخر منوچهر بیش تر حرف می زد و من گوش می دادم.
می گفت:«همه ی زندگیم مثل پرده ی سینما جلوی چشمم آمده.»
گوشه ی آشپزخانه تک مبلی گذاشته بودم. می نشست آن جا. من کار می کردم و او حرف می زد. خاطراتش را از چهل سالگی تعریف می کرد......
#ادامه_دارد...🖊
📝به قلم⬅️ #مریم_برادران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_24698175.mp3
4.14M
🎵 #صوت_شهدایی
🌴عمریه دلم میخواد شهید بشم
🌴تا پیش فاطمه رو سفید بشم
🎤🎤 #سیدرضا #نریمانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5789469890414904571.mp3
11.13M
🎼روایتی سوزناکی از شهدای زهرایی😭
" من تیر خوردن به پهلو ها را دیدم...! "
فاطمیه ۹۶
🎙روایت حاج #حسین_یکتا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬سخنرانی شنیدنی درباره #ایام_فاطمه وظهور مهدی #غریب_فاطمه (عج)
❌ #حتما حتمااین کلیپ را ببینید وبرای ظهور منتقـــــم خون مادرمان حضرت زهرا س دعا کنید❌
🏴اللهم عجل لولیک الفرج بحق پهلوی شکسته حضرت زهرا (س) 😭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#فاطمیه 🏴
○کیست زهرا⁉️یاس خوش عطر رسول
⭕️راضیـه، انسیـه، مـرضیـه، صدیقه، بتول
○کيست #زهرا کهکشاني منجلی
⭕️کيست زهرا کعبه #عشق_علی
○کيست زهرا عالمي را نور عين💫
⭕️ميوه قلب حسنـ❤️ جان #حسين
○کسيت زهرا عالمیـ🌍 حيران او
⭕️ذره تا خورشيد☀️ سر گردان او
○گر نبود او هستی #هستی نبود
⭕️ساغر و پيمانه و مستی نبود ❌
○گر نبود او #عشق معنايی نداشت
⭕️هيچکس اميد فردايی نداشت
○گر نبود او زمزم و #کوثر نبود
⭕️گر نبود او احمد و #حيدر نبود
○او تمام راز و رمز عالمـ🌐 است
⭕️ #افتخار دودمان آدم است
○موي او والليل رويش #والضحی
⭕️قد او طوبي و قدرش هل اتی
○هرچه در عالم بود پابست #اوست
⭕️هرچه در هستی بود از هست اوست
○کيست زهرا قبله شرم و #عفاف
⭕️کعبه🕋 گرد اوست در حال طواف
○حجب و #ايمان غنچه اي بر موي او
⭕️صبر و #تقوي نيز ريگ جوي او
○او بود روح تجلهاي طور✨
⭕️در حقيقت #نورمحض و محض نور
○قامت او عرش حق را قائمه است
⭕️هر چه در عالم بود #ازفاطمه_است
🏴 #فاطمیه_آمد #صـدشڪرڪه_زیر_پرچم_زهرائیم🏴
⚫️ ايام فاطمیه وشهادت بانوى عالم
⚫️دخترپيامبر«ص» #حضرت_فاطمه زهرا «س» تسليت باد🏴
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍دست نوشته فرزند #شهید_مدافع_حرم_مسلم_خیزاب: سلام بابا دلم خیلی برایت #تنگ شده جان مادر عزیزم فرد
✍ همرزم شهید
🔰در برخورد با نامحرم خیلی خیلی محتاط بود
🔰آقا مسلم همیشه نگران مباحث #حجاب و بی غیرتی مردان و بی حیایی زنها بود.
🔰همیشه می گفت آدم باید بره جایی که چشمش هیچ #نامحرمی را نبیند
و گوشش هیچ لهب ولعبی را نشنود.
🔰 در پیاده روی هایی که از طرف لشکر برگزار میشد مثلا پارک ناژوان یا در سطح شهر یا در تشیع جنازه شهدا یا ....
همیشه جوری راه می رفت که نکند یک زن نامحرم #همقدم با اوشود یا چشمش به او بافتد
همیشه #سر_به_زیر بود.
🔰یادم است یک روز در #راهپیمایی بودیم، یک دفعه یک دسته زن #هجوم آوردند برای ورود به محل راهپیمایی
🔰مسلم گفت: یا خدا
گفتم چیه مسلم، چی شده؟
گفت زانوهایم داره میلرزه و دارم از پا می افتمگ.
مگه ندیدی یک دسته زن #نامحرم چه طور هجوم آوردند
🔺بله امثال مسلم خیزاب ها اینجور بودند که رفتند و جام #شهادت را نوشیدند.
#حیا_فقط_برای_خانم_ها_نیست
#شهید_مسلم_خیزاب🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍چشم های شرمنده ام را وادار کرده ام که با #چشمان_ابراهیم عهد ببندند که هر جا چشم ابراهیم بسته ماند
💕🍃💕🍃💕🍃
🌾حڪایت بارانے
#بےامان است
🌾این گونه ڪه من
#دوستت_مےدارم💖
#رفیق_شهیدم🌷
#شهیدم_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💕🍃💕🍃💕🍃 🌾حڪایت بارانے #بےامان است 🌾این گونه ڪه من #دوستت_مےدارم💖 #رفیق_شهیدم🌷
7⃣7⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 عیادت علامه جعفری از ابراهیم هادی
🔰در محله ای که ابـراهیـم حضور داشت #علامه_محمدتقی_جعفری زندگی می کرد. این علامه بزرگوار اخلاق بسیار خوبی داشت👌و اکثر اهـالی را جذب می کرد #ابـراهیـم هم به ایشان علاقه داشت💞 و در جلسات و
هیئت هـایی که در منزل ایشان🏡 برگزار می شد حضور داشت.
🔰جـاذبه شخصیت ابـراهیـم بـاعث شد که #پسرعلامه جعفری نیز بسیار به او علاقه مند❤️ و از دوستـان نزدیک او گردید. ابـراهیـم از محضر این #عالم وارسته استفاده می کرد این ارتباط دو طرفه👥 بود. علامه هم ابـراهیـم را به عنوان یک #جوان_مومن و انقلابی✌️ دوست می داشت.
🔰زمـانی که ابـراهیـم در عملیات #فتح_المبین مجروح شد. علامه جعفری برای ملاقات🛌 به منزل ابـراهیـم آمد و ساعتی #مهمـان خانواده ایشان بود کاری که معمولا برای کسی انجام نمی داد❌
🔰وقتی ابـراهیـم متوجه #حضور علامه در منزل شد. با آن وضیت خواست از جـا بلند شود و گفت: #استـاد شمـا چرا زحمت کشیدید⁉️ مـا خوب می شدیم خدمتـان می آمدیم. علامه جواب دادند: #وظیفه_مـاست که یه شما سر بزنیم. شما #جـانتان را در این راه گذاشتید..
🔰بعد گفتند: هر بار #شما می آمدید و درس می گرفتید امروز نوبت من است که از شما #درس_بگیرم. ابـراهیـم که خیلی #شرمنده شده بود بـا نـاراحتی گفت: استـاد نفرمایید😥 ما خاک پـای شمـا هستیم، هرچه داریم از شمـاست. دعا کنید #سـربـاز_راه_ولایت_بـاشیم.
🔰مـا توی جبهه به خیلی از مسائل #یقین پیدا می کنیم بعد دستش را شبیه یک دایره⭕️ کرد و گفت: اگر دنیا مثل این #کُره باشد #امـام_زمـان_(عج) مانند این دست های من به دنیـا🌎 احاطه دارد #خداوند هم بر تمام دنیا شاهد و ناظر است.
🔰علامه در سکوت🔇 به این تعـابیر عرفـانی ابـراهیـم فکر می کرد، بعد هم ابـراهیـم شروع به بیان #خـاطراتی از امدادهای غیبی و معجزات کرد.
📚سلام بـر ابـراهیم ۲
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙صوتشہید
مداحے ماندگار
#شهید_ابراهیم_هادی♥️
🏴شهادت حضرت زهرا (س)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هر دو سید هر دو مصطفے هر دو موسوی هر دو ۲۰ ساله هر دو مدافع حرم یکی ایرانی و دیگری افغانی سمت چپ
🌷حضرت زهرا سلام ا... علیها گفتند: فردا #خودم عملیات را #فرماندهی میکنم🌷
❣روز قبل از شهادتش به اتفاق جمعی از دوستانش منطقهای را گرفته بودند و دو #شهید هم داده بودند.
❣دوستان انصار که همراهش بودند گفتند بعد از عملیات و گرفتن روستا خوابید و روز بعد با چهره #بشاش گفت: دیشب مادرم #حضرت_زهرا(سلام الله علیها) را در خواب دیدم که گفت شب گذشته که #عملیات کردید، لحظه لحظه آن را دیدم. اما عملیات فردا را خودم فرماندهی میکنم. عملیات انجام شد و منطقه مهمی را هم در سوریه #آزاد کردند.
راوی: سردار علیاصغر گرجیزاده فرمانده حفاظت سپاه
#شهید_سید_مصطفی_موسوی🌷
#شهید_مدافع_حرم_فاطمیون
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸 #مادرانه 😢💔 نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست #بی_گمان_در_دل_من، جای کسی هست که نیست #شهید_محمد_غ
علاقه محمد به #حضرت_مادر_سلام_الله_علیها 🌹
❤️✨روی انگشترش نام حضرت فاطمة الزهرا(س) نقش بسته بود.
محمد علاقه ی زیادی به #حضرت_زهرا(س) داشت.
❤️✨مادرش میگفت سحرگاه سیزده شهریور،
همان موقع #شهادت محمدم، #خواب دیدم سرش را برروی زانوهام گذاشته بعد گفت:
#یازهرا(س)
و سرش از زانوهام افتاد...🕊
راوی:مادر بزرگوار شهید غفاری🌹
#شهید_محمد_غفاری
#شهید_مظلوم_نیروی_صابرین
#یادش_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهر و دیار و رفقا خدانگهدار ✋
میروم تا انتقام سیلی حضرت زهرا
رو بگیرم 💔😔
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣2⃣1⃣ به یاد #شهید_محمد_معافی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات #سالگرد_شهادت🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣7⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠فرمانده زبده محور مقاومت
🔰محمد معافى؛ متولد شهرستان #نکا در استان مازندران، فرمانده زبده نظامی و مستشار ایرانى🇮🇷 با نام جهادى "صابر" که در #سوریه به شهادت رسید🌷
🔰این شهید مدافع حرم در 30 دى ماه 96 در شهر #البوکمال واقع در استان دیرالزور سوریه در دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به دوستان شهیدش👥 پیوست. شهید معافی متولد سال 61 بود که در 35سالگی به #شهادت رسید. یک پسر 10ساله و یک دختر 3ساله از او بهیادگار مانده است.
🔻 #همرزم_شهید معافی
🔰محمد در #عملیاتها در عراق، سوریه و لبنان حرف برای گفتن داشت👌 یکی از نیروهایی بود که میتوانست آنچنان پیشرفتی کند که مسئولیت مهمی در #سپاه یا در اداره نظام داشته باشد 💥ولی رفت و یک نفر از یاران رهبری کم شد😔
🔰امیدوارم ما بتوانیم #راهش را ادامه دهیم. او #فرمانده بود. مربی سلاح، تخریب، تاکتیک، کاملاً مسلط به زبان انگلیسی🔠 و عربی و فرمانده میدانی قوی بود💪
🔰در این مدت تخصصهای زیادی کسب کرد. با گروه مقاومت اسلامی رزمندگان عراقی در #نجباء هم کار کرده بود. از وقتی بچههای نجبا شنیدند او شهید شده🕊 است، بیتاب هستند💗
🔰محمد با همه محور #مقاومت کار کرده بود. اخلاق محمد آنها را شیفته خودش کرده بود. ما همرزمان شهید👥 هم پشت #رهبر ایستادهایم و بهاشاره رهبر ادامه خواهیم داد👊
#شهید_محمد_معافی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مداحی اولین شهید مدافع حرم میاندورود، شهید «محمد معافی» در مسجد چهارده معصوم (ع) روستای برگه
#شهید_محمد_معافی
#شهادت_۳۰دےماه۹۶
#یادش_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💢 #رهبر_انقلاب:
هيچڪس در دوران دفاع مقدس
به رزمندگان نگفت #سربند_يا_زهرا
ببنديد اما اسم مبارڪ حضرت زهرا (س) ازهمه نامهای مطهر بیشتر مطرح شده است، این نشانهٔ توجه آن بانوی دوعالم است.
🏴 #یافاطمہ_الزهرا_س
#ما_بچه_های_مادر_پهلو_شکستہ_ایم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh