🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻خاطرات #خود_نوشته شهید: ✨آقا مرتضی نگاهی کرد و گفت: امروز یه #تمرین بزرگی را انجام دادی. نگاهی به
#خاطرات_خود_نوشته_شهید:
💠مراقبت از حریم عشق
🔰به #شب_قدر و شب #شهادت حضرت علی(علیه السلام) رسیدیم. با بچه ها تصمیم گرفتیم خودمان اعمال و ادعیه📖 وارد شده آن شب🌒 را انجام دهیم .ما فقط #مفاتیح_حامد را داشتیم.
🔰از سر شب هر کدام از ما #نوبتی یا داخل موضع خودمان👤 کار مراقبت را انجام می دادیم یا یک گوشه دنج👌 می نشستیم پای #مناجات و به جا آوردن اعمال و حالا معنی #غربت را می فهمیدیم😔
🔰ما در شهری بودیم که حـــرم #دخترحضرت_علی(علیه السلام) و دختر امام حسین(علیه السلام) در آن شهر بود اما نمی توانستیم #امشب در کنار این حرم ها باشیم🚷 و این نبودن به شکستن بغض😭 ما کمک می کرد.
🔰یک دفعه دلم برای #هیئت_ریحانه و روضه خواندن🎤 محمد حسین تنگ شد. تنها چیزی که به دلم #آرامش میداد این حرف یکی از دوستان بود که میگفت:
#حضرت_علی(علیه السلام) برای مراقبت از حریم💫 دخترش ما را انتخاب کرده است.
📚برشی از کتاب #رفیق_مثل_رسول
#شهید_رسول_خلیلی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢از غروب #شب_عرفه تا غروب روز عرفه زمان بسیار بزرگی است. این را گفتم تا #امشب که به حسب ظاهر شب عرفه است و موقعیت بسیار خوبی است، هم دعا کنید🙏 و هم به اعمال صالحه مشغول شوید✅
💢مقید باشید که امشب مشغول به غیر #عبادت نشوید❌ کاری کنید که اشتغالات کنار برود تا بتوانید به سوی عبادات و صالحات بروید🕊 وقتی چنین معادلهایی هست که عبادت امشب مانند عبادت #صدوهفتاد ساله است، خیلی انسان باید مراقبت و جدیت داشته باشد. این خیلی قابل توجه است، چون امشب یکی از #بزرگترین فرصتهایی است که ما داریم👌
#شب_عرفه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_پنجاه_وچهارم 4⃣5⃣
🍂اجازه هر دختری برای ازدواج وابسته به تصمیم #پدرش است مادر میگوید خانواده رضا مخالف این وصلت هستند دلش نمی خواهد با این ازدواج عاق والدین شود محمد نگران من است که مبادا بعدها مورد آزار و اذیت خانواده اش قرار بگیرم اما اگر تو صلاح مرا در این ازدواج میبینی من مطیع حرف توام اگر سعادتمند در این وصلت است اجازه اش را صادر کن
🌿من نمیدانم او کیست نمیدانم چرا سر راهم قرار گرفته اما شاید تو پیراهنت را از آسمان به او قرض داده ای تا نشانه ام باشد
🍂از تمام این حرفها که بگذریم باز هم میرسیم به دلتنگیها بابای آسمانی💔 و قشنگم دلم #تنگ_توست هر وقت که چشمانم را می بندم و تصویر آخرت را به یاد می آورم سیل اشک امانم نمیدهد😭 بابا اگرچه من دیگر ۷ سال نیستم اما هنوز مثل همان دختر کلاس اولیم که هر روز بعد از تعطیل شدن از مدرسه منتظر بود تا شاید پدرش از جبهه برگشته باشد و جلوی در به دنبالش بیآید
🌿یادت هست چقدر ذوق میکردم وقتی به خاطر همان چادر کج و کوله ای که سرم می کردم برایم جایزه می آوردی؟ یادت هست نقل های رنگی سوغاتی ات را چقدر دوست داشتم ؟؟ یادت هست هر شبی که خانه بودی بهانه می گرفتم که فقط تو باید قبل خواب موهایم را شانه کنی؟ یادت هست وقتی دختر همسایه سر عروسکی که تو برایم خریده بودی را از بدنش جدا کرد چقدر گریه کردم؟ و تو چقدر از دیدن اشک هایم غصه خوردی😔
🍂بعد هم قول دادی یکی مثله همان را دوباره برایم بخری. #بابای_مهربانم تو که راضی نمی شدی من حتی یک قطره اشک بریزم حالا چرا چشمانت را به روی خیسی گونه هایم بستی😭 کاش #امشب دستت را از آسمان دراز کنی و دخترَک دل تنگت را نوازش کنی. #دوستت_دارم
دخترک بابایی تو
🌿دلتنگیهای #فاطمه عمیق بود اوعاشق پدرش بود و هنوز هم از فراغش میسوخت. تازه بعد از خواندن این نوشته فهمیدم که چرا دو سال قبل محمد زنگ زد و از من درخواست کرد برای شستن قبر #شهدا همراهش بروم بعدها هم که دلیل زنگ زدنش را پرسیدم چیزی نگفت. از شنیدن این که #ضامن_آهو سفارش مرا کرده حالم دگرگون شده بود♥️
🍂نامه را سر جایش گذاشتم و قرآن را بستند به ابرهای آسمان خیره شدم از دلتنگی ها و بی تابی های #فاطمه دلم گرفته بود ...💔
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌺خورشید سپهر #رهبری پیدا شد
🌸 #احیاگر فقه جعفری پیدا شد
🌺تبریک🎉 به مهدی که به عالم #امشب
🌸رخسار #امام_عسکری پیدا شد😍
ولادت #امام_حسن_عسکری(ع) مبارکباد💞
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✼دلِ گرفتهام #امشب
✼عجیب طوفانیست💔
✼پُرَم زِ هقهقِ باران😭
✼کجاست #شانهٔ_تو
#وداع_یاران
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🎀خوش باش که قلب♥️شیعه شادست
#امشب
🌼کار #همه بر وفق مراد است
#امشب👌
🎀درهاى بهشتِ🌸 آرزو
باز شده است
🌼چون شام #ولادت_جواد است
#امــشــبـــ😍
#میلاد_امام_جواد(ع)
برشما مبارک باد🌺🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گاهی باید از #حسین(ع)، چیزی فراتر از #اشک، توبه و #برات_شش_گوشه خواست و در میدان عمل مردانه، آمر ب
🔸رفاقتشان👥 از مدتها پیش شکل گرفته بود، رفاقتی که #هیچکدام همدیگر را بعد از جداییِ دنیایی فراموش🗯 نکردند. نه #شهیدعلی بعد از رفتنش آقانوید را فراموش کرد و حق رفاقت را بجای آورد و نه #آقانوید. هرکاری از دستش برمی آمد برای #رفیق_شهیدش🌷 می کرد.؛از سر زدن به خانواده ش🏘 و پرکردن جای خالی #علی برای مادر تا برگزاری روضه و شرکت در روضه های منزل #شهید.
🔹به گواهی خیلی از اطرافیان، بعد از #شهادت شهید علی خلیلی (شهید امر به معروف )🌷 حال و هوای آقانوید هم عوض شد و انگار آرزوی پنهان شده در دلش❤️ #راه_نجات یافته بود. در یکی از نوشته هایش گفته که #علی راه را به من نشان داد👉
🔸گفت: #شهادت_طلبی، شهادت رو در پیش داره. مگه علی خلیلی رزمنده✌️ بود که اینطور رفت.. " در عمق #رفاقتشان همین بس که حدود یکسال و نیم بعد از شهادت علی🕊، #خواب زیبایی را آقانوید می بیند که شهید به او می گوید: #امشب🌙 توانستیم #اذن_شهادتت را بگیریم….
🌱 #آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند
🍂آری شودکه گوشه چشمی #به_ما کنند
#هنیئــا_لک_الشهاده
#شهید_نوید_صفری🌷
#شهید_علی_خلیلی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#امشب بر شانه های دلم
کوله باری سنگینی میݣــند
کوله باری پر از #دلتنگــی
دلم می شکند💔 زیر بار
این همه دلتنگــی
با پــرهاے #شکسته باز سوی
آسمــانها می رود🕊
میرود سوی ناشـــناختنیها
شــاید این بار در آن اوج
به #معبـــودش رسد
دلتنگـــتم #رفیـــــق😔
#شهید_عباس_دانشگر
#شبتون_شهدایی 🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
تمام طول #امشب را
برای تــ❣ـو واژه می شوم
تـــو #بخواب
شب بخیرهایت با مـن☺️
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
قسمتی از #دلنوشته شهیدرسول خلیلی🕊 اگه یه روز فرشته ها بگن چی میخوای از #خدا. دستهامو باز میکنم🤲 و م
#خاطرات_خود_نوشته_شهید:
💠مراقبت از حریم عشق
🔰به #شب_قدر و شب #شهادت حضرت علی(علیه السلام) رسیدیم. با بچه ها تصمیم گرفتیم خودمان اعمال و ادعیه📖 وارد شده آن شب🌒 را انجام دهیم .ما فقط #مفاتیح_حامد را داشتیم.
🔰از سر شب هر کدام از ما #نوبتی یا داخل موضع خودمان👤 کار مراقبت را انجام می دادیم یا یک گوشه دنج👌 می نشستیم پای #مناجات و به جا آوردن اعمال و حالا معنی #غربت را می فهمیدیم😔
🔰ما در شهری بودیم که حـــرم #دخترحضرت_علی(علیه السلام) و دختر امام حسین(علیه السلام) در آن شهر بود اما نمی توانستیم #امشب در کنار این حرم ها باشیم🚷 و این نبودن به شکستن بغض😭 ما کمک می کرد.
🔰یک دفعه دلم برای #هیئت_ریحانه و روضه خواندن🎤 محمد حسین تنگ شد. تنها چیزی که به دلم #آرامش میداد این حرف یکی از دوستان بود که میگفت:
#حضرت_علی(علیه السلام) برای مراقبت از حریم💫 دخترش ما را انتخاب کرده است.
📚برشی از کتاب #رفیق_مثل_رسول
#شهید_رسول_خلیلی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
★ #امشب ای ماه کجایی
❣که دلمـ💔 غمگین است
★دیده بگشا
❣که مـرا #آمدنت تسکین است
★تو که هم صحبت
❣تنهایی #شبهای منی
★پس کجا ماندهای امشب 🌙
❣که #سحر نزدیکست
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚜به حڪمِ آیہ ی
۞بَلأَحياءٌ...✨
بیا یڪ #امشب را نگذار
ڪه من، متکلم وحده باشم
حرفی بزن
ڪه دواے #بی_قراری هایم
صدای توست . . .💗
#بلکه_زندهاند_و_نزد_پروردگارشان_روزی_میخورند🌱
#شهید_سیدرضا_طاهر
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهیــــدانه....🌷 ♦️روبروي عکست ايستاده ام👤 و به نگاهت خیره مانده ام... ♦️تو هم #چشمهايت مدتهاست
#شهدااااا.....!!!!
شنیـــــدم #شبـــــای_جمعه که میشه مهـــــمون ارباب هستین
با لبــــاسای خــــــــــاکیتون ....
آقــــ♥️ــا از عـــــاشورا میگـن و شما از #شلمچـه....
چزابــــــه....
فکــــــه و.....
ده ها جای دیگه ....
میشـه منو هم یــــــــــاد کنید پیش اربــاب ⁉️
#نوکــــــــــری در به در و
دل خستـ💔ـه و
گنهـــــکارم .....
آی شهــــــ🌷ــــدااااا .....
چشـم و امیـدم به لطف شماست
دلـــــ♥️ـــــم تنفــــــــــس هوااای #خاکیــــــــــتون رو میخواد...
شلمچه، فکه، طلائیه
میشــــــــــه #امشب منو هم یاد کنید!!!!
میشه😢🙏
میشه #امضای_شهـــــادتم رو از آقـــــا بگیرین!!!!
#مادرم نشون نداره
منم نشون نمیخوام❌
از خدا خواستم که بشم
منم #شهید_گمنام
یا زهــــــــــرا مددی🌺
خدایا به اشک های #مادران_شهدا قسم میدهم
#اللهم_ارزقنا_شهادت_فی_سبیل_الله
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨🍃✨🍃✨
★مبادا #امشب دیر کنی
تمام جانِ من❣
به همین دیدارهای #شبانه بسته است
رویا هایی که هر شب⭐️ می بینم
تا #زنده بمانم ...
#محمدامین_جان
#شهید_علیرضا_بریری
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💞✨💞✨💞✨💞
بی ستاره🌟 شدیم
در نبــود تـــو . . .
تا #چشم کار می کند
اینجـا شـب🌙 است و شـ✨ــب
#امـشب سلام ما را به حضرت ارباب برسان ...😔
#شهید_سعید_کمالی🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خـادم_نوشت "انالله و انا الیه راجعون" #مدیر_محترم_کانال شهید نظرزاده و شاهد استیکر در کمال تأسف
✍ #خادم_نوشت
عرض سلام و ادب
ضمن تشکر از ابراز همدردی شما عزیزان و همراهان کانال شهید نظرزاده و شاهد استیکر به خاطر فوت پدر عزیزم
و همچنین تشکر ویژه از عزیزانی که در #ختم_قرآن به نیت پدر مرحومم شرکت کردن
از همه شما همراهان محترم کانال درخواست دارم که در صورت استطاعت و تمایل #امشب با قرائت نماز #لیله_الدفن روح آن مرحوم را شاد فرمایید.
🔹کیفیت نماز لیله الدفن در عکس بیان شده است
ان شاءالله خداوند روح همه رفتگان رو غریق رحمتش بگرداند
التماس دعا از همه شما عزیزان🙏
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 4⃣#قسمت_چهارم 💢... اوست که #مى_آفریند، #مى_میراند و دوب
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
5⃣#قسمت_پنجم
💢باید #دعاکنى برایشان، باید از #او بخواهى که خواسته هایشانرا متحول کند، قفل 🔐دلهایشان 💓را بگشاید.
#دعا مى کنى، همه را دعا مى کنى ،
چه آنها را که #مى_شناسى و چه آنها را که نمى شناسى .
🖤چه آنها که #نامشان را در نامه هاى✉️ به برادرت دیده اى و اکنون خبرشان را از سپاه دشمن 👹مى شنوى و چه آنها که نامشان را ندیده اى و نشنیده اى .
به اسم قبیله و #عشیره دعا 🤲مى کنى ، به نام شهر و دیارشان دعا مى کنى .
💢 به نام #سپاه مقابل دعا مى کنى!
دعا مى کنى ، هر چند که مى دانى قاعده دنیا همیشه بر این بوده است . همیشه #اهل_حقیقت #قلیل بوده اند و اهل باطل #کثیر. باطل ، جاذبه هاى نفسانى دارد. کششهاى شیطانى دارد.
🖤پدر همیشه مى گفت :
لا تستو حشوا فى طریق الهدى لقلۀ
اهله . در #طریق هدایت از کمى نفرات نهراسید.پیداست که کمى نفرات ، #خاص طریق هدایت است . همین چند نفر هم براى سپاه هدایت #بى_سابقه است . اعجاب برانگیز است .
💢 پدر اگر به همین تعداد، برادر داشت ، لشکر داشت ، همراه و #همدل و همسفر داشت ، پایه هاى اسلام را براى ابد در جهان محکم مى کرد. دودمان #معاویه را برمى چید که این دود اکنون روزگار #اسلام را سیاه نکند.اما پس از ارتحال پیامبر چند نفر دور #حقیقت ماندند⁉️
🖤راستى نکند که فردا در گیرودار معرکه ، همین سپاه #اندك نیز برادرت را #تنها بگذارند؟ نکند خیانتى که پشت پدر را شکست💔 ، دل فرزند را هم بشکند؟ مگر همین چند صباح پیش نبود که معاویه فرماندهان و نزدیکان سپاه برادرت مجتبى را یکى یکى #خرید و او تنها و بى یاور ناچار به عقب نشینى و سکوت کرد؟
💢 این را باید به #حسین بگویى .
هم امشب🌙 بگویى که دل نبندد و به وعده هاى مردم این دنیا. این درست که #شهادت براى او رقم خورده است و خود طالب عزیمت است . این درست که براى شهیدى مثل او فرق نمى کند که هم مسلخانش #چندنفر باشند. اما به هر حال #تجربه مکرر دلشکستگى پیش از شهادت ،🕊 طعم شیرینى نیست .
🖤خوب است در میانه نمازها📿 سرى به حسین بزنى ، هم #دیدارى تازه کنى و هم این #نکته را به خاطر نازنینش بیاورى . اما نه ، انگار این #بوى_حسین است ، این صداى گامهاى حسین است
که به #خیمه 🏕تو نزدیک مى شود و این دست اوست که یال خیمه را کنار مى زند و تبسم ☺️شیرینش از پس پرده طلوع 🏜مىکند.
💢 همیشه همین طور بوده است...
هر بار دلت #هواى او را کرده ، او در #ظهور پیش قدم شده و حیرت را هم بر اشتیاق و تمنا و شیدایى اتافزوده.#تمام_قد پیش پاى او برمى خیزى و او را بر #سجاده_ات مى نشانى.
مى خواهى تمام تار و پود سجاده از بوى حضور او آکنده شود.
🖤مى گوید:
خواهرم ! در نماز شبهایت🌙 مرا فراموشى نکنى. و تو بر دلت مى گذرد...
چه جاى #فراموشى برادر؟ مگر جز تو قبله دیگرى هم هست ؟ مگر ماهى🐋 ،حضور آب را در دریا 🌊
فراموش مى کند؟ مگر زیستن بى یاد تو معنا دارد؟ مگر زندگى بى حضور خاطره ات ممکن است ⁉️
💢احساس مى کنى که #خلوت ، خلوت نیست و حضور غریبه اى هرچند خودى از حلاوت خلوت مى کاهد، هرچند که آن
#غریبه خودى ، «نافع بن هلال» باشد و نگران برادر، بیرون در ایستاده باشد.
پیش پاى حسین ، زانو مى زنى ، چشم در آینه چشمهایش مى دوزى و مى گویى :حسین جان ! #برادرم ! چقدر
🖤 مطمئنى به #اصحاب امشب که فردا در میان معرکه تنهایت نگذارند؟
حسین ، نگرانى دلت را لرزش مژگانت درمى یابد، عمیق و #آرام_بخش نفس مى کشد و مى گوید:خواهرم ! نگاه که مى کنم ، از #ابتداى_خلقت_تاکنون و از #اکنون_تاهمیشه ، اصحابى باوفاتر و مهربانتر 🌷از اصحاب امشب و فردا نمى بینم .
💢 همه اینها که #امشب در سپاه من اند، فردا نیز د ر کنار من خواهند ماند و پیش از من دستشان را به دامان جدمان خواهند رساند.احساس مى کنى که سایه پشت خیمه ، بى تاب از جا کنده مى شود و خلوت مطلوبتان را فراهم مى کند.
🖤آرزو🌸 مى کنى که کاش #زمان متوقف مى شد. #لحظه ها نمى گذشت و این خلوت شیرین تا قیامت امتداد مى یافت . اما غلغله ناگهان بیرون ، حسین را از جا مى خیزاند و به بیرون خیمه مى کشاند.
تو نیز دل #نگران از جا بر مى خیزى..
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌸 کرامت شهید #حسن_طاهری در شب🌙 اول #قبر همسایه قدیمیاش💥
🔸برادر #شهید: یك شب🌟 در خانه🏡 هیأت داشتیم، عصر ِ همان روز پدرم بعد از کمی #استراحت ناگهان از خواب بلند شد... گفت همین الان حسن اینجا بود! به او گفتم مراسم داریم، اینجا #میمانی⁉️
🔹حسن گفت نه! فلانی که از #همسایگان قدیممان بود امروز از دنیا رفته، او حقی به گردن من دارد و #امشب که شب ✨اول قبرش است باید پیش او باشم...به حسن گفتم: اون که از نظر اخلاقی و #اعتقادی همسنخ تو نبود! چه حقی به گردنت دارد؟
🔸حسن گفت: روز #تشیع جنازهی من هوا گرم بود و این بنده خدا با #شلنگ💧 آب، مردم را سیراب میکرد...
پدرم گفت: باید بروم ببینم این بندهخدا واقعا زنده است یا مرده؟! پدر رفت و ساعتی بعد برگشت و گفت: بله، وارد محله آنها که شدم، حجلهاش را دیدم که گفتند همین امروز #تشییع شده است...⚡️
#شهید_حسین_طاهری🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
2⃣7⃣#قسمت_هفتادو_دوم
💢و در آغوشش میگیرند...
و تو گمان مى کنى که هم الان آرام مى گیرد و صبر مى کنى.... بچه، بغل به بغل و دست به دست مى شود اما #آرام_نمى_گیرد.پیش از این هم #رقیه #هرگز آرام نبوده است.... از خود #کربلا تا همین #خرابه.... لحظه اى نبوده که آرام گرفته باشد، لحظه اى نبوده که بهانه پدر نگرفته باشد، لحظه اى نبوده که اشکش خشک شده باشد،
لحظه اى نبوده که با زبان کودکانه اش
مرثیه نخوانده باشد.
🖤انگار که #داغ_رقیه ، برخلاف سن و سالش ، از همه #بزرگتر بوده است.
به همین دلیل در تمام طول راه،...
و همه منازل بین راه ، #همه ملاحظه او را کرده اند، به دلش راه آمده اند،
در آغوشش گرفته اند، دلدارى اش داده اند، به تسلایش نشسته اند و یا لااقل پا به پاى او گریسته اند. هر بار که گفته است : _✨کجاست پدرم ؟ کجاست حمایتگرم ؟ کجاست پناهگاهم ؟
#همه با او #گریسته_اند...
💢و وعده #مراجعت پدر از سفر را به او داده اند.هر بار که گفته است :
_✨عمه جان! از ساربان بپرس که کى به منزل مى رسیم .#همه تلاش کرده اند که... با نوازش او، با سخن گفتن با او
و با دادن وعده هاى شیرین به او، رنج سفر را برایش کم کنند... اما #امشب انگار ماجرا فرق مى کند.... این گریه با گریه همیشه متفاوت است . این گریه، گریه اى نیست که به سادگى
آرام بگیرد... و به زودى پایان بپذیرد.
انگار نه خرابه ، که #شهرشام را بر سرش گذاشته است این دختر سه ساله....
🖤فقط خودش که گریه نمى کند،
با مویه هاى کودکانه اش، همه را به گریه مى اندازد... و ضجه همه را بلند مى کند.
تو هنوز بر سر سجاده اى که از سر بریده حسین مى شنوى که مى گوید:_✨خواهرم! دخترم را آرام کن.تو ناگهان از سجاده کنده مى شوى و به سمت #سجاد مى دوى... او رقیه را در آغوش گرفته است ، بر سینه چسبانده است و مدام بر سر و روى او بوسه مى زند...
💢و تلاش مى کند که با لحن شیرین پدرانه و برادرانه آرامش کند اما موفق نمى شود.... تو بچه را از آغوشش مى گیرى... و به سینه مى چسبانى...
و از #داغى_سوزنده_تن_کودك وحشت مى کنى._✨رقیه جان! رقیه جان! دخترم! نور چشمم! به من بگو چه شده عزیز دلم! بگو که در خواب چه دیده اى! تو را به جان بابا حرف بزن... #رقیه که از #شدت گریه به #سکسکه افتاده است، بریده بریده مى گوید:
🖤_✨بابا، #سربابا را #درخواب دیدم که در #طشت بود و یزید بر لب و دندان و صورت او چوب مى زد. بابا خودش به من گفت که بیا.با تو هر زبانى که بلدى...
و با هر شیوه اى که همیشه او را آرام مى کرده اى... ، تلاش مى کنى که آرامش کنى و از یاد پدر غافلش گردانى ،...
اما نمى شود، این بار، دیگر نمى شود.
گریه او، بى تابى او و ضجه هاى او #همه_کودکان و #زنان خرابه نشین را و #سجاد را آنچنان به گریه مى اندازد...
که خرابه یکپارچه #گریه و #ضجه مى شود و #صدا به #کاخ_یزید مى رسد....
💢یزید که مى شنود؛
دختر حسین به دنبال سر پدر مى گردد، #دستورمى_دهد که سر را به خرابه بیاورند....#ورودسربریده_امام_به_خرابه ، انگار تازه #اول_مصیبت است.
#رقیه خود را به روى سر مى اندازد...
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
✨🍃✨🍃✨
★مبادا #امشب دیر کنی
تمام جانِ من❣
به همین دیدارهای #شبانه بسته است
رویا هایی که هر شب⭐️ می بینم
تا #زنده بمانم ...
#محمدامین_جان
#شهید_علیرضا_بریری
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh