eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 ⃣6⃣ 🔹ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی»، بچه خیلی بود، همه پکر بودیم😞، اگر بود همه مان را الان می خنداند. 🔸یهو دیدیم دونفر یه دست گرفته و دارن میان، یک روی برانکارد آه و ناله میکرد،شک نکردیم که خودش است.تا به ما رسیدند، بخشی سرِ داد زد: «نگه دار!» 🔹بعد جلوی بهت زده ی😧 دو امدادگر پرید پایین و گفت:«قربون دستتون! چقدر میشه؟!!» و زد زیر 😄و دوید بین بچه ها گم شد. به زحمت،امدادگرها رو کردیم که بروند!! 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
⃣7⃣ 💠 😂😂😂 🔸عملیات والفجر چهار، در میثم به فرماندهی برادر کساییان، تک تیرانداز🔫 بودم. 🔹آقای ژولیده _ که احتمالاً شهید شده باشد _ مسؤول دسته بود برای این که بچها توی اون شرایط سخت بگیرن و به شوخی، 🍼 به گردنش انداخته بود. 🔸همین طور که به سوی پیش میرفتیم، گاهی با صدای شبیه بچه گریه 😭میکرد و یکی از برادران، پستانک را در دهانش میگذاشت و او ساکت میشد.😂😂 🔹بعد از در قله 1904 کله قندی و کانی مانگا چند نفر از برادران مجروح شدند. زخمیها را روی گذاشتیم و دادیم دست که در اختیار داشتیم تا آن‌ها را پایین بیاورند... یکی از اسرا حاضر به کمک نبود. 🔸دوستی داشتیم که او را با 🔫 تهدید کرد. فکر کرد میخواهیم او را بکشیم، زد زیر گریه😭. 🔹ژولیده پستانکش🍼 را از جیبش درآورد و در دهان گذاشت. با دیدن این صحنه همه خندیدند😂😂 حتی خود اسیر. بعد آمد و زیر برانکارد را گرفت. راوی: آقای مسعودی 📚کوله بار 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✏درد را فراموش کردم عصر یکی از روزهای عملیات بود و ما در جزیره مجنون. پل را تصرف کرده بودیم. من شده بودم. حمید را دیدم که داشت نیروها را هدایت می‌کرد. یادش افتاد را نخوانده. سریع گرفت، آمد قامت بست و جایی نماز خواند که در تیررس بود و امکان داشت اتفاق بیافتد، اما چنان با طمانینه و آرامش نماز می‌خواند که من دردم را فراموش کردم و به او خیره شده بودم. حتی وقتی هم که روی گذاشتنم تا ببرنم، برگشته بودم و به نماز خواندن حمید نگاه می‌کردم. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh