eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
0⃣3⃣4⃣ 🌷 به روایت 🔹 و هر ثانیه زندگی مشترک ما پر از محبت و عشقـ❤️ و یاد‌ خدا بود. هر دو عاشق💞 بودیم و نمود آن در زندگی ما خودنمایی می کرد. 🔸ناراحتی ما از هم به ثانیه هم نمی رسید🚫. هر وقت بیرون می رفت و چیزی هرچند کوچک مثل شیرینی یا 🍩بیسکویت را به ایشان تعارف می کردند، نمی خورد و به می آورد و می گفت بیا بخوریم. 🔹هردوی ما دانشجو🎓 بودیم و بخشی از زمان خود را در به سر می‌بردیم، از سوی دیگر رشد کردن در خانواده‌های مذهبی به ما آموخته بود که باید زکات دانش خود را به هر شکل ممکن بپردازیم👌 و از همین رو در به آموزش احکام، فقه، پاسخ به شبهات و شیعه شناسی و نظایر آن می‌پرداختیم✔️. 🔸روزهایی از هفته را نیز در باشگاه 🏪نزد پدرم به ورزش می‌پرداخت، وی همچنین مربی حلقه‌های صالحین بود و هر هفته در پایگاه جلسه داشت. 🔹در روزهای نزدیک به عید🌸 که زمان شست‌وشوی موکت‌های بود، همسرم به سربازان👮 کمک می‌کرد تا خسته نشوند 😪و بتوانند از دوران خود لذت ببرند. 🔸همسرم علاوه بر انجام وظایف و شرکت در رزمایش‌ها و مأموریت‌های کاری، در خیمه‌العباس نیز فعالیت داشت و پنجشنبه هر هفته🗓 در آن حضور می‌یافت؛ ضمن اینکه جلساتی نیز به‌صورت متفرقه در هیئت برگزار می‌شد اما در مجموع فکر نمی‌کردیم🗯 عمرزندگی‌ ما تا این اندازه باشد. 🔹 بعد از نماز با دستش تسبیحات فاطمه زهرا (س)📿 را می گفت. هنگام ذکر هم انگشت هایش را می داد و در جواب چرایی این کار می گفت بندهای انگشت هایم🖐 را فشار می دهم تا یادشان بماند در گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته ام. 🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خسته و وامانده‌ام، دیگر رمقی ندارم😞، صبر و حوصله‌ام پایان یافته⛔️ زندگی در نظرم سخت و ملالت بار است؛ می‌خواهم از همه کنم. می‌خواهم به کنج عزلت بگریزم. آاااه دلم گرفته💔 زیر بار خرد شده‌‌ام. به سوی می‌آیم و از تو کمک می‌خواهم🙏، جز تو دادرس و پناه‌گاهی ندارم. بگذار فقط تو بدانی😢، فقط تو از آگاه باشی. اشک دیدگان خود را به تو تسلیم می‌کنم😭 کمکم کن. که کمتر سوی تو آمده ام. بیشتر وقتم صرف دیگران شده😔 عفوم کن🙏 از علم و دانش📚، کار و کوشش، دنیا 🌎و مافیها، معلم و مدرسه، زمین و آسمان و البته ؛ خسته و سیر شده‌ام. خوش دارم مدتی در گوشه خلوتی فقط بگذرانم؛ فقط اشک بریزم، فقط ناله کنم😭 و فشارها و عقده‌های درونی‌ام را فقط به تو بگویم🗣 ، ای دوست قدیمی من، سلام بر تو، بیا که دلم به خاطرت می تپد💗 ! معنی زندگی را نمی‌فهمم، از همه چیز خسته شدم؛ فقط یک فرشته آسمانیـ🕊 است که همیشه بر قلب❤️ و جان من سایه می‌افکند. مرا خسته نمی‌کند. یک دوست قدیمی است که از اول عمر با او آشنا شده‌ام و هنوز از مجالست با او لذت می‌برم😍. فقط یک شربت شیرین، یک نور و یک نغمه دلنواز🎵 وجود دارد که برای مفرح است و آن دوست قدیمی من 🌷 است. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حمید آقا بیشتر با دستش بعد از نماز #تسبیحات میگفت و انگشتاش رو #فشار میداد وقتی ازشون میپرسیدم که چرا ؟؟؟ میگفتن بندهای انگشتام رو فشار میدم تا یادشون بمونه و اون دنیا برام #گواهی بدن که با این دست #ذکر_خدا رو گفتم #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #شهید_مدافع_حرم🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
5⃣8⃣9⃣ 🌷 💠غبطه شهید آیت الله دستغیب به نماز یک نوجوان رزمنده و معامله با او ♦️بچه ها باحال خراب شش روز در حال بودند. نوجوانی که ترکشی💥 به سینه اش اصابت کرده بود جای زخم💔 را با دست می داد را باید میبردم عقب، سوار شد🚘 تا حرکت کردم صدای از رادیو ماشین بلند شد. ♦️ تصمیم گرفتم کمی با این حرف بزنم گفتم: برادر اسمت چیه❓ جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به رو نداشت زیر لب می گوید فکر کردم💭 لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی شده. ♦️کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم🚫 مدتی بعد و شمرده خودش را کامل معرفی کرد. گفتم: چرا دفعه اول چیزی نگفتی⁉️ گفت می خواندم نگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون… ♦️گفتم ما که رو به نیستیم❌ تازه پسرجون بدنت لباست هم که نجسه. گفت: حالا همین نماز📿 را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد. ♦️گفتم: نمازعصر را هم خوندی گفت: گفتم: خب صبر می کردی زخمت را ببندند🤕 بعد لباست را عوض می کردی ان وقت نماز می خوندی گفت: چقدر دیگه تو این دنیـ🌍ـا باشم فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش . ♦️گفتم: بابا جون تو چیزیت نیست⭕️ یک جراحت مختصره زود پیش دوستات. با خودم فکر کردم💬 یک الف بچه را هم شاید درست بلد نیست والا با بدن خونی و تو ماشین🚘 که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه🚫 ♦️دراورژانس🚑 پیادش کردم و گفتم باز همدیگر را ببینیم بچه محل! گفت: تا چی بخواد. با برانکارد🛌 آمدند ببرنش گفتم خودش می تونه بیاد زیاد زخمش فقط سریع بهش برسید… ♦️بیست دقیقه ای⏰ آن جا بودم بعد خواستم بروم رفتم پست پرسیدم حال مجروح چطوره⁉️ گفتند: 🌷 با خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و رفت🕊….. تمام وجودم لرزید💓 ♦️بعدها نواری📼 از شهید آیت الله شنیدم که 🍂پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرموده: آهای خوب گوش کن🎧 چه می گویم من می خواهم به تو پیشنهاد یک معامله ای بدهم که در این سرت کلاه برود ! 🔊من دستغیب حاضرم یک جا ✓هفتاد سال نمازهای واجب و ✓نوافل و روزه ها و ✓تهجدها و ✓شب زنده داری هایم را بدهم به ♨️و در عوض آن دو رکعت نمازی را که تو در میدان جنگ ؛ پشت به قبله با و بدن نجس🚫 خوانده ای از تو بگیرم آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی⁉️ 📚خاطرات سردار شهید حسین همدانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حمید آقا بیشتر با دستش بعد از #نماز تسبیحات📿 میگفت و انگشتاش رو #فشار میداد وقتی ازشون میپرسیدم که چرا ؟؟؟ میگفتن بندهای انگشتام رو فشار میدم تا یادشون بمونه و اون دنیا برام #گواهی بدن که با این دست #ذکر_خدا رو گفتم☺️ #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #شهید_مدافع_حرم🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔹پسرم لطفا در ایامی که #بابا_نیست مواظب مادر، خواهر و برادر کوچکت باش👌 مبادا بگذاری #فشار زندگی به آنان رنج💔 دهد و در امورات کوچک همچون خرید منزل🛍 و یا رساندن خواهر و برادرت به #مدرسه یار مادرت باش. 🔸سعی کن حداقل در این ایام برنامه ریزی بهتری برای #خانواده داشته باشی و یار و مدد کارشان باشی با درس خواندن📚 خوب، کمک به مادر، حداقل در امورات مربوط به# حسین (بازی، مهد قرآن، تمارین و اشعار آن) نظافت منزل، حتما ساعات خروج از منزل🏡 را برای بازی یا مسجد می روی به #مادرت اطلاع بده تا نگرانت نشود☺️ 🔹و به #خواهرت تا می توانی احترام بگذار و با سر گرم کردن حسین محیط خانواده را برای مطالعه📖 او بهتر مهیا کن. #مجتبی جان ببخش اگر گاهی دلت را شکستم💔 ان شاء الله قول می دهم برگشتم برایت #دوست خوبی باشم. #شهید_محمدرضا_عسکری_فرد #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh