✨❣✨﷽✨❣✨
💢مکالمه دو جنین در شکم مادر: ⇩
❌اولی: تو به #زندگی بعد زایمان
اعتقاد داری⁉️
➕دومی: آره #حتما. یه جایی هست
که می تونیم راه بریم شاید با دهن
چیزی بخوریم😍
❌اولی: امکان نداره😒
ما با جفت تعذیه می شیم.
طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه🚫
اصلا اگه #دنیای_دیگه هم هست چرا کسی
تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشون بده.
➕دومی: شاید #مادرمونم ببینیم.
❌اولی: مگه تو به مامان #اعتقاد داری؟
اگه هست پس چرا نمی بینیمش⁉️
➕دومی: به نظرم مامان #همه_جا هست.
دور تا دورمونه💫
❌اولی: من مامانو #نمی_بینم
پس وجود نداره😐
➕دومی: اگه ساکت ساکت باشی
صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی
#حضورشو حس می کنی😌
♨️این مکالمه چقدر آشناست….!
تا حالا #بودنِ_خدا را اينطوری
به همين سادگی حس نكرده بودم.
#حقیقتـــــ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
fadaeian-haftegi960602-5.mp3
19.5M
🎤🎤 مداحی سیدرضا نریمانی برای
#شهید_محسن_حججی😔😔
👈اون نگاه آخَرِت از جلو چشمام نمیره
#فوق_العاده_زیبا👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌾همه گویند #از_سر گذشت
💥اما من گویمت
چگونه از #دلـ❤️ گذشت؟!
🌾ای کسی که
مصداقِ تُعِزُّ مَنْ تَشَاء خداوندی
حالا #آوینی بیاید و تو را روایت کند :
”تو را با خدا چه #عهدی بود که از این کرامت برخوردار شدی⁉️”
که #خون_تو❣ سَبَب بیداری تمامِ خواب زده هایِ عالمِ غفلت است👌
🌾از کدام خواسته های دِلَت گذشتی تا اینگونه #گمنام و ناگاه بیایی و از همه دلبری کنی ...😔
#شهید_محسن_حججی
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸آقا رضا همیشه میگفت من دوست دارم یک #شغل_دوم پیدا کنم؛ که اگر روزی #سپاه به من حقوق💰 نداد به خاطر پول بیرون نیایم❌
🔸یعنی اینقدر #عاشق کارش بود.
یکبار اندازه مبلغی را که به عنوان #حق_مأموریت داده بودند، گفت: کُلش به قدری بود که ما همان پول💵 را با یکماه نشا کاری در میآوردیم.
🔺نمی فهمم چرا بعضی ها میگویند #مدافعان_حرم برای پول می روند.
#شهید_رضا_حاجےزاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
7⃣5⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸خيلي عصباني بود. #سرباز بود و مسئول آشپزخانه🍜 كرده بودندش. ماه رمضان🌙 آمده بود و او گفته بود هر كس بخواهد #روزه بگيرد، سحري بهش ميرساند✅ ولي يك هفته نشده، خبر #سحري دادنها به گوش سرلشگر ناجي رسيده بود.
🔹او هم سر ضرب خودش را رسانده بود😐 و #دستور داده همهي سربازها به خط شوند و بعد، يكي يك ليوان آب🚰 به خوردشان داده بود كه «سربازها را چه به #روزه_گرفتن!»😒
🔸و حالا ابراهيم بعد از 24 ساعت⏰ بازداشت برگشته بود #آشپزخانه. ابراهيم با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند✨ و با #روغن موزاييكها را برق انداختند👌 و منتظر شدند.
🔹براي #اولين بار خدا خدا ميكردند سرلشگر ناجي سر برسد. #ناجي در درگاه آشپزخانه ايستاد👤 نگاه مشكوكي👀 به اطراف كرد و وارد شد. ولي اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان🏥 كشيد. پاي سرلشگر #شكسته بود و ميبايست چند صباحي تو بيمارستان بماند😄 تا آخر ماه رمضان، بچهها با خيال راحت #روزه_گرفتند
#شهیدمحمدابراهیم_همت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نسخه قابل چاپ - خانهات شهیدآباد است!.pdf
285.2K
👆👆👆دانلود کنید و بخوانید و...
🔸روایتی از حاشیههای دیدار #خانوادههای_شهدا با حضرت ماه:
«خانهات #شهیدآباد است!»
....هم بوی شلمچه میآمد،
هم بوی سوریه و سامرا،
هم بوی مرز و شهدای مظلومش،
هم عطر دلانگیز حریم حرم...
✍ به قلم: محمدرسول ملاحسنی
نویسندهٔ کتاب «یادت باشد»
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
970921__دیدار_جمعی_از_خانوادههای.mp3
10.56M
🎙 بشنوید| صوت سخنرانی رهبرانقلاب در دیدار جمعی از خانوادههای شهدا. ۹۷/۹/۲۱
💻 @Khamenei_ir
8⃣5⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠عشق وصال
#دیدار_مادر_شهید_علمدار
🔹همان شب خواستگاری وقتی برای صحبت داخل اتاق رفتیم، به ایشان گفتم من شما را #قبلا دیدهام. با تعجب😧 پرسیدند:«كی و كجا⁉️». وقتی #خوابم را برایشان تعریف كردم، اشک از چشمانش سرازیر شد😢 و گفت: «من دو روز پیش خانه #شهیدسیدمجتبےعلمدار بودم.»
🔸و بعد شروع كرد ماجرای رفتن به خانه شهید🏡 را برایم تعریف كند.چند روز قبل از اینكه #آقاعبدالمهدی به خانه ما بیاید با جمعی از دوستانش برای زیارت مزار شهید علمدار🌷 و دیدار با مادر ایشان راهی #مازندران میشوند.
🔹وقتی به #خانه_شهید میرسند تا لحظاتی را مهمان خانه آنها باشند، می بینند درِ خانه🚪 باز است و كوچه آب پاشی شده و بوی اسفند همه جا را برداشته است. با خودشان میگویند حتما #مهمانی قرار است برایشان بیاید یا مسافری از مكه یا #كربلا دارند. تصمیم می گیرند داخل خانه نروند❌ و برگردند
🔸اما برخی دوستانشان میگویند این همه راه آمدیم، #حیف است داخل خانه نرویم و حداقل برای چند دقیقه⏰ هم که شده به دیدار #مادرشهید برویم. درخانه را كه می زنند مادر شهید علمدار🌷 به استقبال آنها میآید. وقتی می گویند ما از #راه_دور آمده ایم، اما انگار بدموقع است، مادر شهید شروع به گریه میكند😭 و میگوید: «اتفاقا #منتظرتان بودیم.»
🔹بعد ادامه میدهد: «ما امروز راهی سفر #مشهد بودیم، اما دیشب #پسرم به خوابم آمد و از من خواست سفرمان را یک روز به تاخیر بیندازیم، چون قرار است امروز از راه دور، جمعی👥 به خانه ما🏡 بیایند. من خوشحال شدم كه قرار است امروز میزبان #مهمانان_پسرم باشم و برای همین صبح زود خانه را مرتب و حیاط و كوچه را جارو كردم و منتظر مهمانان #سیدمجتبی بودم.»
[راوی:همسرشهید]
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
يک خانمي آمد و همينطور به #تصوير شهيد نگاه ميكرد و #اشك ميريخت. كسي هم او را نميشناخت.
بعد جلو آمد و گفت: با خانواده ي شهيد كار دارم.
برادر شهيد جلو رفت. من فكر كردم از بستگان شهيد هادي است، اما برادر شهيد هم او را نميشناخت.
اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي #گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما
#کمک کرد.
براي ما عجيب بود. همه جور از هادي شنيده بوديم اما نميدانستيم مخفيانه
اين خانواده را تحت #پوشش داشته!
حتي زماني كه هادي در عراق و شهر #نجف اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد.
در مراسم تشييع هادي، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها را نميشناختيم.
بعدها فهميديم كه هادي گره از كار بسياري از آنان گشوده بود.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_سامرا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💠 حجاب و حیا
روی #حــجاب و #چــــادر خیلی حساس بود، گاهی اوقات که خیلی #ناراحت میشدند از وضع جامعه میگفت یک چادر از حضرت #زهرا (س) به خانم ها ارث رسیده، چادری که خودش یه پـــــا روضه است نمیدونم چرا بعضی از زنها #لیاقت ندارن #امانت.دار چادر دختر پیامبر باشن...
می گفتند که هر مردی نمیتونه لباس پیغمبر بپوشه اما همه خانم ها ميتونن چادر حضـــــرت زهرا رو سر کنن...
حرفشون این بود که کسی که چادر سر میکنه و امانتدار خانم میشه باید #عفت و #حیا شون هم مثل خانم فاطمه باشه...تا جایی که ميتونستند سعی میکردند تو بحث حجاب و عفاف امر به معروف کنن...
#شهید_جاوید_الاثر_مدافع_حرم
#شهید_محمد_اینانلو🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
9⃣5⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 کیفیت حضورش نبودنهایش را جبران می کرد
🔰آقا محمد هر وقت از #ماموریت میومد، یک هفته میفتاد. تب میکرد🤒 مریض میشد. سرم وصل میکردن بهش و از این چیزا🛌چون اونجا هم #خوابش خیلی کم بود، هم غذاش🍲 خیلی #ضعیف میشد.
🔰ولی بعد از چند روز استراحت، ما هر بار یه مسافرت🚗 می رفتیم. یعنی هر سال #اردیبهشت ماه، ما مسافرت می رفتیم . بندر انزلی، اصفهان، کاشان یا هر جای دیگه🗺 #حتما مسافرت می رفتیم. میگفت #روحیه_بچه ها عوض بشه.
🔰خیلی #مشهد می رفتیم، خیلی خوب بود😍 یه کار دیگه هم که برا جبران میکرد، این بود که وقتی میومد خونه🏡 #دست_پر میومد. اگر راهیان نور💫 غرب بود ،کردستان بود، یا جنوب بود، میرفت خرید🛍 میکرد.
🔰با اینکه میدونم چقدر خسته بود😪 اما با این وجود، همکارانش می گفتن با یه #ذوقی میرفت خرید میکرد که تعجب میکردن. بعد از #شهادتش، وقتی رفتیم #سوریه، بازاراشون رو دیدم، گفتم محمد اگر #برمیگشتی، میدونم کلی اینجا خرید میکردی😔
🔰آقا محمد خودش بدون اینکه من بهش بگم، خیلی #باسلیقه کادو🎁 میکرد. مثلا روز تولد🎊 همه مون رو یادش بود. دقیقا یک هفته🗓 قبل از #آخرین باری که بره جنوب، خیلی سوپرایزمون کرد. تولد گرفت و کادو خرید. اصلا از این بابت کم نمیذاشت🚫
🔰اینجوری نبود که فقط #کارش باشه. به بچه👶 میرسید. حواسش به همه چیز بود. به مادرش و خواهر و برادرش هم حواسش بود👌، به #ما هم همین جور... وقتایی که سرش خلوت بود، دیگه #حسابی وقت میداشت. خب من اینا رو که می دیدم، میگفتم این سختیها هم بالاخره #تمام_میشه، میگذره.
🔰یک ماه دو ماه📆 تحمل میکنیم، بعدش دوباره #برمیگرده خونه، دوباره همون رسیدگی ها، همون محبت ها💞 برا همین بهش می گفتم وقتی نیستی اشکال نداره❌ چون وقتی هستی #توجه_کامل داری و این برا من لذت بخشه😍
به نقل از #همسرشهید_مدافع_حرم #شهید_محمد_بلباسی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh