eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
#وصیت شهید در آخرین لحظات زندگے وقتے ڪہ در #محاصرہ ے نیروهاے تڪفیرے بود: «چادر مادرمون حضرت زهرا رو همیشہ رو سرتون نگہ دارید...» #شهید_عباسعلی_علیزاده🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#کلام_شهید اگرما #هواےنفس راکنار نگذاریم کارهایےڪہ انجام میدهیم هیچ #فایده‌ای نخواهدداشت، چرا؟ چون ڪارمان درجهت #رضای.خدا نیست و ماخودمان را #گم میکنیم... "به روایت همت ص۱۸۲" #شهید_محمدابراهیم_همت🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
7⃣9⃣8⃣ 🌷 💠دستگیری به سبک شهدا 🔸یه شب 🌙خواب بودم که تو خواب😴 دیدم دارن در میزنن . در رو که باز کردم دیدم با یه موتور🏍تریل جلو در خونه🏡 وایساده و میگه بریم . 🔹ازش پرسیم کجا⁉️ گفت یه نفر به ما احتیاج داره . سوار شدم و رفتیم . سرعتش زیاد نبود🚳 طوری که بتونم آدرس ها رو خوب ببینم👀. 🔸 وقتی رسیدیم از خواب پریدم🗯 . از چند نفر پرسیدم که این خواب چیه⁉️ گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به احتیاج داره . 🔹هر جوری بود خودمو به اون رسوندم و در🚪 زدم . دررو که باز کردن دیدم یه اومد جلوی در . نه من اونو میشناختم نه اون منو😕 . 🔸گفت: بفرمایید چیکار دارید ؟ ازش پرسیم که با کاری داشته؟؟ یهو زد زیر گریه😭 . گفت چند وقته میخوام کنم . 🔹دیروز داشتم تو خیابون🏙 راه می رفتم و به این فکر💭 میکردم که چه جوری خودم رو کنم که یه دفعه چشمم اوفتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود . 🔸گفتم میگن شماها اید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم❌ . الان شما اومدید اینجا و میگید که از شهید همت اومدید😭 ... 🌷 📚برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
51.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتگری حاج‌آقا موسوی‌زاده/بوشهر 😔 هر کسی بخاطر گناهانش ناامید شده، حتما این خاطره شهید رو بشنوه 👌👌👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌴یاد مدافع حرم بخیر؛ همیشه در جیبش داشت و روزی ۵ یا ۶ بار قرآن می‌کرد شهریور همان سالی که عقد کردیم، خیلی به من اصرار کرد که مثل خودش قرآن را کنم. من سعی خودم را کردم و چند حفظ کردم. خودش با اینکه سرش خیلی بود، اما حتماً قرآن را حفظ می‌کرد. وقتی را می‌شنید فورا به نماز می‌ایستاد و می‌گفت برای رفع مشکلات کافی است، دو رکعت بخوانی. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
↙سردار اباذری: شهید عباس دانشگر جوانی کاملا بود و علاوه بر آشنایی با های مختلف در شبکه های اجتماعی مختلف هم حضور داشت و در آنها به مبارزه با دشمنان اسلام می پرداخت. او نمونه بارز یک .مومن.انقلابی بود چراکه علاوه بر ایمان و اعتقادات قوی، به ویژگی هایی نظیر بودن، و .ادعایی شناخته می شد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍خوابش تعبیر شد؛ بر اثر جراحت پهلو و مثل #حضرت_زهرا(س) شهید شد از بچگی به #شهدا علاقه داشت اما اصلا فکر نمی‌کردم که به این زودی به این قافله بپیوندد. دوست داشت بیشتر زمانش را با رزمندگان #فاطمیون بگذراند؛ می‌گفت: «فاطمیون خیلی #مظلوم هستند.» در منطقه به بچه‌ها گفته بود: «می‌شود شبیه حضرت زهرا (س) و مثل خوابی که دیده‌ام، به سبب جراحت در ناحیه پهلو به شهادت برسم؟» و در نهایت همان طور که میخواست شهید شد. #شهید_محمد_سخندان🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣2⃣1⃣ به یاد #شهید_محمد_کیهانی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣9⃣8⃣ 🌷 💠خوابی که تعبیر شد 🔰محمد با قربانی و کردونی در آزاد‌سازی نبل و الزهرا همرزم و همسنگر بود👥 می‌گفت که من و رفقای شهیدم🌷 من را فراموش کرده‌‌اند🗯 🔰شهید قربانی و کردونی به قول داده بودند او را هم به جمع خود👥 ببرند اما یک مقدار که بین آن بزرگواران و شهادت محمد🕊 فاصله افتاد محمد گله می‌کرد. 🔰همسرم یک بار جاوید‌الاثر نظری را دیده بود. شهید نظری به محمد می‌دهد و می‌گوید هر گره‌ای🎗 که باشد من خودم باز می‌کنم. اصلاً نگران نباش🚫 خودم ضامن شده و . 🔰دو ماه گذشت و خبری نشد❌ محمد می‌گفت: انگار از سر یک خوابی دیدم و… خبری هم نشد. آن روز که با من تلفنی☎️ در مورد خواب صحبت می‌کرد نشده بود. 🔰محمد می‌گفت چند روز دیگر می‌مانم. گویی هنوز به آن خواب و نظری دلخوش بود💗 و امید داشت. کمی بعد هم یعنی ۸ آبان ۹۵ خواب محمد با تعبیر شد. 🔰محمد نقش تعیین‌کننده‌ای در عملیات نبل و الزهرا داشت✅ و از فرماندهانی بود که پس از فتح وارد این شهر شده بود. راوی: همسر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فیلمی که هزاران بار باید دیده شود. 🔹سخنانی از #شهید_محمد_کیهانی در آخرین لحظات زندگی که با تیر وهابیان به شهادت رسید. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✨پدر... ✨ 🔸واژه ایست که هیچ وقت، هیچ چیز جای اورا نمیگیرد. 🔹و چه سخت است در کودکی و نوجوانی بشوی مرد خانه ...😔 🔸وداع فرزندان #شهید_محمد_کیهانی🌷 میثم و مقداد و کمیل 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
به روی دفتر دلمـ❤️ نوشته بود #یک_شهید برای #خاطرخدا شما ادامه ام دهید! 🌾من دست بوس توام که ⇜ #خاکریز را لمس کرده‌ای ⇜ #خون را دیدی ⇜ مرگ را به سخره گرفتی😊 ⇜و هم‌چنان در #انتظارشهدشهادت می‌سوزی! «تقدیم به تمامی جانبازان»🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 💠💠 و ( 19) 2⃣ در این دوره، آتش ، بنی اسرائیل را گذاخته بود و با اوج گرفتن فشارها شوق دیدار موسی علیه السّلام هر روز بیش از پیش در دل آنان شعله ور می شد. این شرایط-همان گونه که در خصوص وجود مقدس مولایمان عج الله تعالی فرجه الشریف نیز آمده است-زمینه را برای فراهم می کند و جریانی است بسیار خطرناک که می تواند سرنوشت نهضت را به کلی به انحراف بکشاند. “امام پنجم علیه السّلام فرمود: موسی هنگامی ظاهر شد که پنجاه دروغگو پیش از او آمده و هر کدام مدعی بودند که همان موسی بن عمران موعود هستند”. سرانجام پس از آن که موسی علیه السّلام در میان عده ای از خواص شناخته شده بود و می رفت تا با شکل گیری یک شبکه مخفی از یاران و اصحاب، جریان مقابله با فرعون با تأنی و تدبیر به شکلی مؤثر پیش رود، با پیش آمدن داستان قتل مرد قبطی در پی مشاجره ای که با یکی از اسرائیلیان و زمان نشناس داشت و کمک موسی علیه السّلام به او و آشکارشدن ماجرای قتل در مرتبه دوم، شخصیت موسی علیه السّلام زودهنگام بر فرعونیان آشکار شد و او مجبور شد از مصر نگران و بیمناک خارج شود. در این فرار از فرعونیان تقدیر خداوند بر آن قرار گرفته بود که موسی علیه السّلام چند صباحی را در جوار یکی از پیامبران الهی به نام گذرانده و از این رهگذر در کنار تجربه حکومت داری و کاخ نشینی، دورانی را نیز به چوپانی و زندگی در بیابان گذراند تا از همه جهت برای رهبری بنی اسرائیل آماده شود. البته این لزوم تربیت و آمادگی هیچ نباید سبب شود تا ما موسی علیه السّلام را در این دوره از فضائل و کمالات اخلاقی و طی مقامات عرفانی کم نصیب بدانیم. در ماجرای رسیدن موسی علیه السّلام به شهر مدین نکته ای وجود دارد که در این خصوص قابل توجه می نمایند. 🔻🔻🔻 . . . 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5870527412327940715.mp3
1.2M
#مبارزه_با_راحت_طلبی 13 ⭕️ توقع داشتن در انجام کار فرهنگی نشانه راحت طلبی هست! ✅ این فایل رو همه مسئولین فرهنگی کشور باید با دقت گوش بدن💥 🎤🎤استاد پناهیان 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#الگو_برداری_از_شهدا همیشه می‌گفت: همه ما در #جاده زندگی در حال حرکت هستیم. این جاده #تاریک است. اطراف آن را هم #دره های عمیق گرفته. چراغی که راه را روشن می کند #اعمال ماست. گاهی مواقع این چراغ کم نور می‌شود. یعنی اعمال ما #مشکل دارد. گاهی مواقع در مسیر ما #طوفان برپا میشود آنقدر شدید میشود که راه را نمی‌بینیم! ممکن است از جاده خارج شویم و در دره ها #سقوط کنیم! این طوفان ها تاثیرات محیط است! بچه ها #مواظب باشید. اطراف شما چه خبر است؟! با چه کسانی شما #رفیق هستید!؟ #شهید_سیدعلیرضا_مصطفوی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_1249970598512165203.amr
124.8K
🎙صدای شهید مدافع حرم #شهید_سیدمیلاد_مصطفوی😭 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
گفتم آقای ایمانی تکون نخور روی یقه ات یه #پروانه نشسته، بذار عکس📷 بگیرم. خندید و گفت که ان شاالله نشانه #خوبی باشه.😄 چه نشانه های #قشنگی بودند... از همه دلنشین تر چشمان #بارانی نیمه های شبت و حال و هوای آسمانیت #دلتنگم کرده محبوب من... #هادی_دلم_باش_مهدی_جان❤️ #شهید_مهدی_ایمانی 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
ای دلمـــ💔 گرفته... روحـــم پـــژمـــرد... صــــبـــر و طــاقـــتــم بــه ســرآمــــد... از گذشـتــــه ها و از آینـده ها بیمناکـــم...🍂 تنها تســلی ام آب دیــده اســت... اشـکـــی کـه تقـــدیم میکنــم...😭 آبی کـــه با آن دل خود را شستــشــو مــیدهــم... و بـــا ایـــن وسیلــه درونی خـــود را تسـکـین میبخـشـــم...😞 از آتش درونی خــود میکــاهــم و بـرای لحـظـه ای ضـمیــر می یابم... 🖐 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
یه تیکه کلام داشت؛ وقتی کسی می‌خواست غیبت کنه با #خنده می‌گفت: «کمتر بگو!» طرف می‌فهمید که دیگه نباید ادامه بده. #شهید_مهدی_قاضی_خانی🌷 📔 #بابا_مهدی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠عشق به فرزند یا شهادت؟ خیلی #مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه میگفت: «پس این بچه کی به دنیا میآید؟ » خیلی دوست داشت دخترش را ببیند ولی #عشقش به حضرت زینب(س)بیشتر بود. اگر بیشتر نبود اول #صبر میکرد بچه اش به دنیا می آمد و بعد میرفت. اما دیگرهیچ چیز نمیتوانست جلوی او را بگیرد و برای #دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفت سوریه... حلما 17 روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه #زنگ زد و با هم صحبت کردیم. من اواخر دوره #بارداری_ام بود و روزهای سختی را میگذراندم. به او گفتم: «خسته شدم. زودتر بیا خانه » گفت: «زهره جان! سپردمتان به حضرت زینب(س)و از خانم خواسته ام به شما سر بزند... «میثم نجفی» مدافع حرم حضرت زینب(س)که در شهر حلب سوریه مجروح شده بود، پس از چند روز #کما در 13 آذر 93 به آرزویش که #شهادت بود رسید. #شهید_میثم_نجفی شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
مادر شهید خواب (عج) رو میبیند آقا به او می فرمایند: چرا مانع میشوی که نیروهایم به جبهه بیاید. 🌷 👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
9⃣9⃣8⃣ ‌ 🌷 💠فرمانده امام زمان عجل الله فرجه 🇮🇷 🔮ما میدانستیم او ان قدر هست که درچهره کسی نگاه نمیکند❌ حتی درخیابان که مردم به ما می گفتند یک روزی این را ماشین نابود میکند چون به اطرافش توجه نداشت. اما داستان دیگرش این هست که او تازه از مجروحیت خلاص شده بود و داشت دیوار منزلمان🏚 تعمیر میکرد که ناگهان صدای مارش عملیات جبهه از رادیو شنیده شد. 🔮همانطورکه کارمیکرد باخوشحالی فریاد زد🗣 آماده باش که من هم آمدم. مادرم تا شنید بی تابی کرد وگفت عزیزم تو هنوز هستی امتحان دانشگاه هم داری خانه مان هم کار داره. نمیگذارم بری📛 او می گفت مادر من و مادر اصرار، که نمیگذارم.. 🔮 مادرم موقع خواب در حالیکه گوشه ای درسالن یا هال منزل تنها خوابیده بوده🛌 است میگوید ، چشمم بیدارشد ⚡️اما در حال بین خواب وبیداری بودم که ناگهان اتاق روشن شد✨ و پشت سر آن وارد شد. فهمیدم کسی جز وجود مبارک (عجل الله تعالی فرجه) نیست❌ 🔮به استقبالش وگفتم. ❣السلام علیک یابن رسول الله. حضرت جواب فرمودند اما هرچه اقا بفرمایید اقا جلوتر نیامدند🚫 فرمودند: چرا مانع میشوی فرمانده به جبهه برود⁉️گفتم: اقا قربون جدت این بچه هنوز مجروحه💔 دانشگاه هم دارد و خانه ما هم تعمیرداره. 🔮باز گفتم: اقا بفرمایید. باز حضرت فرمودند چرامانع نیروهای من میشوی؟؟ این مطلب بار تکرارشد. تا اینکه فرمودند: پس، فردای قیامت انتظار از مادر حضرت زهرا سلام الله علیها ، نداشته باش❌😢 🔮تا این را فرمود، گفتم: چشم آقا اگر دیگه گفتم نرو، چشم راستم👁 را در بیار بگذار کف دستم. باهمان زبان محلی تکرارکردم. آنوقت آقا با تبسمی تشریف اوردند و ومن هم روبروی ایشان👥 زانو زدم. 🔮یک لیوان چای☕️ یا نوشیدنی ریختند (بجای اینکه من پذیرایی کنم) و فرمودند گفتم نه آقا میل ندارم و حضرت شده بودم😍بازفرمودند: بخور.گفتم آقا . فرمودند: بسیارخوب. بعد کاغذی از جیبشان بیرون اوردند که به رنگ سبز📗 بسیار قشنگ و بود به اندازه کف دستی بیشتر نبود⭕️ 🔮روی آن چیزهایی نوشتند که من خواندنش را نداشتم ان کاغذ را به من دادند و من گرفتم.فرمودند: این کاغذ را به بده و سلامش برسان گفتم چشم اقا. و بلند شدند تادم در🚪 بدرقه کردم. وتشریف بردند. 🔮ناگهان با مسجد🕌ازجا پریدم چراغ💡خانه راروشن کردم. دیدم الله اکبر، نامه اقا💌 هست. سراسیمه به اطاق خانمیرزا رفتم گفت: چی شده چرا گریه میکنی⁉️گفتم: مادر دیگه نمیشم برو بسلامت! چرا مادر؟ تو که خیلی می گرفتی 🔮گفتم ببین (علیه السلام) برایت نامه نوشته💌 و کاغذ سبز را بهش دادم. از شادی پروازکرد🕊 گاهی می بوسید و می گذاشت وگاهی سجده میکرد وگاهی دست به اسمان میگرفت و . بعد که آرام شد😌 آماده شد📿 🔮آخر بار فقط دیدم که نامه آقا را در لباس سبز پاسداریش گذاشت وگفت این واقعه را حتی به پدرم هم نگو❌گفتم: چشم و اماده سفرشد. انگار دل مادر ازاین رو به ان روشده بود خوشحال بود. بستگان بدون اطلاع قبلی دسته دسته می امدند👥👥 وخداحافظیش👋 میکردند 🔮و میگفتند چی شده ساکتی چرا مانعش نمیشی⁉️ می گفت: سپردمش به برود به امیدخدا. و او رفت پانزده روز شد که 🌷 آوردند... ⚜فاعتبروا یا اولی الابصار. ❣ببینید آنان که ره صدساله رفته اند. 🌷 🔷راهشان پر رهرو🔷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🚩 📚اکثر شب‌ها دورهم درست می‌کردیم. کم خوراک بود. بهش می‌گفتم: بابا نی‌قلیون یه چیزی بخور. خیلی دوست داشت. یک فلافلی بود توی راه . می‌گرفتیم همیشه. دست به اش خیلی خوب بود. هم که خیلی می‌شکست. گاهی فیلم می‌گرفتیم که دورهم ببینیم. به چقدر فحش داد و بدوبیراه گفت که این چه است که می بینی؟ گفتم: بابا این که دیگه مجوز ارشاد داره. تو بدتر از ارشادی؟ دراز کشیده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم: اوج آرزوم اینه که پولدار باشم یه خونه تو بهترین نقطه اصفهان/سفرهای خارج/گشت و گذار... ازش پرسیدم: خب محسن تو چیه؟ نه گذاشت نه برداشت گفت: کله‌صبح بیدار میشد که سید پاشو برویم مسجدجامع! می‌گفتم: دیوانه! توی این سوز کجا می‌خوای بری؟ خب همین‌جا تو خونه بخون! نمازمغربش را هم کنار نزدیک خانه‌اش می‌خواند. 🌷 لینک خرید کتاب سربلند: https://forush.co/76/335692/ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh