eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا 🌹 💞دختر خانہ بودم داشتم تلویزیون تماشا مے کردم، مصاحبه اے بود با شهردار شهرمان. یک خو
🌺ای عاشقان اباعبدالله(ع) ✳️بایستی را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود☺️ و ضربان تندتر بزند. ✳️بایستی محتوای فرامین را درك و "عمل" نمائیم ...👌 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 22 📖 بعد از شهادتش یکی از دوستان، صحنه ی عاشورا را در خواب دیده بود و اینکه شهدای
🕊 23 📖 ما در طبقه پایین زندگی می کردیم وآقای کلاهدوز در طبقه ی بالا. هیچ وقت متوجه ورود و خروج او نشدم. یک شب اتفاقی در را باز کردم .... 📚کتاب (ص/۹۹) 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت 5⃣1⃣ #قسمت_پانزدهم 🍀وقتی که مشغول به کار شدم حساب سال داشتم. یعنی همه ساله اض
📚 6⃣1⃣ 🔰در مورد تشکیل خانواده شاید احتیاجی به تذکری نباشد، چون در دین ما ازدواج، سنت پیامبر اسلام معرفی شده و تکامل نیمی از دین انسان مشروط به ازدواج و تشکیل خانواده است. 🍃وقتی هم که فرزندی متولد شود خیرات و برکات بر اهل خانه نازل می شود. اما باید این را هم اشاره کرد که در دنیا خیلی از مشکلات و به خصوص تشکیل خانواده همراه با سختی و گرفتاری است. خداوند در آیه ۴ سوره بلد می‌فرماید: به درستی که ما انسان را در سختی و رنج آفریده ایم. 🌟 اما در آن سوی هستی مشاهده کردم که هر بار انسان در کنار خانواده و همسر خود قرار می گیرد خیرات و برکات الهی بر او نازل می گردد. و برای همین است که پیامبر فرمودند: در پیشگاه خداوند تعالی نشستن مرد در کنار همسر خود از اعتکاف در مسجد من محبوب تر است 🍀از طرفی بسیاری از خیرات انسان توسط فرزند برای او ارسال می شود، شاید هیچ باقیات صالحاتی بهتر از فرزند صالح برای انسان نباشد. از نوجوانی یاد گرفته بودم که هر کار خوبی انجام می دهم یا اگر صدقه می دهم ثواب آن را به روح تمام کسانی که به گردن من حق دارند. از آدم تا خاتم و تمام اموات شیعه و پدران و مادران ما هدیه کنم. 🌿 به همین خاطر آن سوی هستی پدر بزرگم را همراه با جمعی که در کنارش بودند مشاهده کردم. آنها مرتب از من تشکر می‌کردند و می‌گفتند: ما به وجود اولادی مثل تو افتخار می‌کنیم. خیرات و برکاتی که از سوی تو برای ما ارسال شده بسیار مهم و کارگشا بود. ما همیشه برای تو دعا می کنیم تا خداوند بر توفیقات تو بیفزاید. 💠در میان بستگان ما خیلی از افراد در فامیل ازدواج می کنند، من هم با دختر دایی خودم ازدواج کردم. از طرفی بسیار اهل صله رحم هستم بیشتر مواقع به دنبال حل مشکلات فامیل هستم و به همه سر میزنم و برکت این مطلب را هم در زندگی خود دیده ام. 🔆 دعای خیلی از اهل فامیل همواره مشکل گشای گرفتاری‌های من بوده. حتی به من نشان دادند که در برخی از گرفتاری ها و مشکلات مردم و حوادث سختی که شاید منجر به مرگ میشد با دعای فامیل و والدین برطرف شده. 🌺 چرا که امام صادق می فرماید: صله ارحام اخلاق را نیکو، دست را با سخاوت، دل و جان را پاک، و روزی را زیاد میکند و مرگ را به تاخیر می‌اندازد. خیلی سخت بود. حساب و کتاب خیلی دقیق ادامه داشت .ثانیه به ثانیه را حساب می‌کردند. زمان‌هایی که در محل کار حضور داشتم را بررسی می‌کردند که به بیت المال خسارت زده ام یا نه. 💢 خدا رو شکر این مراحل به خوبی گذشت. زمان هایی را که در مسجد و هیئت حضور داشتم محاسبه کردند و گفتند دو سال از عمرت را اینگونه گذراندی که جزو عمرت حساب نمی کنیم‌. می توانیم به راحتی از این دوسال بگذریم. در آنجا برخی دوستان همکاران و آشنایان را می‌دیدم، بدن مثالی آنهایی را در آنجا می دیدم که هنوز در دنیا بودند! 🍀 می‌توانستم مشکلات روحی و اخلاقی آنها را ببینم، عجیب بود که برخی از دوستان همکارم را دیدم که به عنوان شهید و بدون حساب و بررسی اعمال به سوی بهشت برزخی می‌رفتند. چهره خیلی از آنها را به خاطر سپردم.به جوانی که پشت میز بود گفت: برای بسیاری از همکاران و دوستان از شهادت را نوشته‌اند به شرطی که خودشان با اعمال اشتباه توفیق شهادت را از بین نبرند. 💠 به جوان پشت میز گفتم: چه کار کنم که من هم توفیق شهادت داشته باشم؟ او هم اشاره کرد و گفت: در زمان غیبت امام عصر عجل الله ،رهبری شیعه با است. پرچم اسلام به دست اوست. همان لحظه تصویری از ایشان را دیدم! ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
چگونه عبادت کنم_42.mp3
13.35M
❓۴۲🤲 💢تا به عاشقی نیفتی؛ به بهشت هم که مشرّف شوی؛ شبیه کودکی می‌مانی، که کوهی از جواهر را با شکلاتی تعویض میکند و خوشحال است. 👆 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آرزو داشت با فرزند #سادات ازدواج کند میگفت دوست دارم فردا قیامت به حضرت زهرا س #محرم باشم. خیلی علاق
🐚🌺🐚🌺🐚🌺🐚🌺 🍂مي‌گويند است كه آدمي تا آن‌ها را دارد قدر نمی‌داند، يكي و ديگري سلامتي♥️ الآن شرايط جوري است كه بايد برويم تا اين دو چيز را براي مردم كشورم به آورم. 🍂هدف كشور ماست و الآن جبهه‌ی ما کاملاً مشخص است👌ما نسل جوان ادامه‌ دهنده راه هستيم و خون حسين❣ و اهل‌بیت در رگ‌های ما جريان دارد پس می‌رویم، می‌رویم✊ تا دشمن نتواند نگاه چپ به ما، به كشور ما و به انقلاب ما و به اسلام؛ بكند.  🍂از مردم عزيز كشور می‌خواهم از مسير ولايت دور نشوند🚷 و راه را با طي كنند. نماز خواندن كمك می‌کند تا به اصول انقلاب پايبند باشيم. البته نمازي كه از باشد نه بخاطر اين كه فقط تكليف خود را انجام دهيم. 🍂نماز از گمراهي نجات مي‌دهد، پس به نماز📿 اهميت زيادي بدهيد همين‌طور كه راه را به ما نشان مي‌دهد.   🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚 #رمان_شهدایی 🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز ↶° به روایت: همسرشهید 2⃣2⃣ #قسمت_بیست_ودوم 📝این اواخر دی
❣﷽❣ 📚 🌷 ↶° به روایت: همسرشهید 3⃣2⃣ 📝دیگر تمام کارهای خانه افتاده بود روی دوش من از خرید و کارهای اداری گرفته تا ثبت نام حامد توی مدرسه و دکتر بردن  و واکسن زدن بچه ها دیگر کم کم اماده شده بودم همه ی کارهای زندگی را خودم انجام بدهم. 📝تا مدت ها دلم نمی خواست فاطمه که تازه زبان باز کرده بود، بگوید بابا. اصلا اسمش را هم جلوی فاطمه نمی آوردم، تا یاد نگیرد. فکر می کردم این باباییکه معلوم نیست برایش بماند، بهتر است خیلی با او اخت نشود، تا بعد ها سراغش را از من نگیرد. این اواخر دو دست، لباس بیش تر نداشت. یکی را می شست و اون یکی را می پوشید 📝وقتی که من روز تولدش یا عید برایش لباس می خریدم تا بهانه ای دستش نباشد، می گفت: یک خواهش ازت دارم. اونم اینه که دیگه برام لباس نخری، می دونی که نمی پوشم. آن هم ادمی که قبل از شیک پوش ترین افسر ارتش توی گارد بود. این بود که دیگر از خيرش گذشتم. 📝اخرین باری که از جبهه برگشت، پنجشنبه، دوم مهر سال شصت بود. حامد زمین خورده بود و انگشت دستش در رفته بود. خیلی درد می کرد. زهرا بردش پیش شکسته بندی که خانه اش نزدیک خانه ی خودشان بود. کلی معطل شدند تا جا انداخت و دستش را بست. تا رسیدند خانه، حامد گفت: اِ مامان! بابا خونه ست! 📝‌ های یوسف پشت در بود. حامد از خوشحالی بالا و پایین پرید. زهرا هم چند روز بود یک لبخند حسابی تو دلش نگه داشته بود برای یوسف. مادر یوسف از آمده بود خانه شان. بعد از نماز وشام یوسف گفت: بیایید دعای کمیل بخونیم. خودش شروع کرد و بلند بلند خواند. زهرا، حامد و عزیز هم همراهش. 📝خیلی باحال خواند. نمی دانستم آخرین دعای کمیلی است که با هم می خوانیم. صبح جمعه گفت: جایی کار دارم. معلوم نیست کی برگردم. عزیز هم رفت خانه ی یکی از دخترهایش که تهران بود. یوسف دید تنها شده ام. گفت: حالا که جمعه ست، نمی خوام تنها بمونید. حوصله تون سرمی ره 📝بعد ما روبرد، خونه ی یکی ازدوست هایش. نهار آن جابودیم. خودش تا عصر نیامد. تلفن کرد و عذر خواهی کرد که کارش طول کشیده. بعد آمد دنبالمان که برویم خانه، گفت باید صبح شنبه برود جبهه یوسف فاطمه را بغل کرد و لپش را کشید. دو تا ماچ آبدار هم چسباند. دو طرف صورتش. بعد حامد را بغل کرد و بوسید. 📝گفت: مواظب مامانت باش. وقتی من نیستم، تومرد خونه هستی ها، نگاه کرد به چشم های زهرا. سرش را پایین انداخت و گفت: خب دیگه، حلالم کن. خیلی اذیتت کردم. ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 🌷 ↶° به روایت: همسرشهید 4⃣2⃣ 📝زهرا اخر و عاقبت کار یوسف را می دانست، ولی با این حرف، قلبش از جا کنده شد. تا حالا موقع خداحافظی از او حلالیت نطلبیده بود. هر وقت به زهرا می گفت: دعا کن من هم بشم زهرا می خندید و می گفت: نه خیر. لازم نکرده. تو اگه شهید بشی، پس کی کارهای این مملکت رو انجام بده؟ کی می خواد با مثل تو با این دل سوزی کار کنه 📝این اواخر با اینکه شب ها دو و سه نصف شب می آمد خانه، دیگر نمی خوابید، می گفت: می دونم اگه بخوابم، صبح به زور بیدار می شم. وضو می گرفت و نماز شب می خواند. به من هم می گفت: بلند شو، با هم بخونیم. صبح ها بعد از نماز، یا قرآن می خواند یا دعای عهد. یکی دو ماهی بودکه دیگر خودش پشت ماشین نمی نشست، دو سه تا از ها با یک پیکان نارنجی می آمدند دنبالش. 📖یوسف سه شنبه هفتم مهر، ساعت هفت شب نوبت دندانپزشکی داشت. روز قبلش تلفنی گفته بود که صبح سه شنبه می آید، اما چهار شنبه شد و یوسف نیامد. زهرا با این که به این تأخیرها عادت داشت، دلش شور زد. ساعت شش صبح، تلفن زنگ زد. 📝یکی از فامیل هایشان بود که در جبهه توی مخابرات کار می کرد. گاهی زنگ می زد برای احوالپرسی. از زهرا پرسید: آقا یوسف آمده؟ گفت: نه قضیه را می دانست. فقط زنگ زده بود ببیند من هم می دانم یا نه. نگران شدم. گفتم: تا حالا باید رسیده باشه تهران، نکنه چیزی شده؟ اگه چیزی شده به من بگید 📝گفت: نه، چیزی نیست، دیروز اینجا بود. کلی با هم صحبت کردیم. بعد خداحافظی کرد. دلم شور افتاد. نیم ساعت بعد، برادرشوهر خواهرم که تهران زندگی می کردند، با خانمش آمدند خانه مان، خیلی تعجب کردم. فکر کردم، ساعت شش و نیم صبح، اینا اینجا چی کار دارن؟ نگو آمده بودند که من یک وقت رادیو یا تلویزیون روشن نکنم که خبر را بشنوم، تا خودشان یواش یواش به من بگویند. 📝خانمش که تعجب من را دید، خندید و گفت: راستش اومدیم این طرف ها یک آپارتمان ببینیم که دارند می سازند. من هم گفتم خوب نیست من همراهش برم سر ساختمان این بود که اومدم خونه ی شما. بعد شوهرش خداحافظی کرد و از خانه رفت بیرون. رفتم چایی بگذارم و صبحانه درست کنم، که گفت: نه، توروخدا. زحمت نکش، میریم خونه می خوریم. 📝بعد هم شروع کرد به حرف زدن. اینکه کار مردها چقدر سخت است و توی این دوره زمونه خیلی اذیت می شوند و مثل شوهر خودش که می رود سر ساختمان و این قضیه که شوهرش توی هواپیمایی کار می کند و یک بار نزدیک بوده هواپیمایشان سقوط کند و از این حرف ها. 📝تقریبا ساعت هفت و نیم بود که گفتم: ببخشید، من باید حامد رو ببرم مدرسه، اما شوهرش که برگشته بود، گفت: من خودم می برمش. و حامد را با خودش برد. ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🍃خدا خودش دستم را در دست گذاشت✅ 🦋و این رفاقت آغاز شد؛ حالا شهدا شده اند انیس ‌و مونسِ تنهایی ها و 🍃دلتنگی هایم ❗️ و چه‌ رفیقی بهتر از شهدا ؟! شهادت آرزومه 🕊💕 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دفترم ... به یاد تـ❤️ـو ... نرگـ🌼ـس کشیده ام نرگـ🌼ـس هم ... از فراق تـ❤️ـو ... شد بیا ... 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هایت سرچشمه یِ ست ... که میخندی...😃 مُردن برایم می شود ،مثلِ آب 💧خوردن... 🌷 🌸🍃 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - مخمصه های زندگی - حجت الاسلام عالی.mp3
2.05M
♨️مخمصه های زندگی 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 21 📖 عصر بود که از شناسایی آمد. انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید، نداشتیم.
🔘میگفت: با فرماندهان رسیدم خدمت آیت الله بهاء الدینی. وقتی از مشکلات اداره ی امور جنگ💥 گفتم آقا فرمودند: ما توی ایران یک طبیب داریم که همه ی دردها رو میده. همه چیز رو از ایشون بخواین ♦️این طبیب حضرت (علیه السلامه) چرا حاجاتتون رو از امام رضا(ع) نمیخواین⁉️ 🔘یک روزبعد این ملاقات رفتیم زیارت امام رضا(ع) وقتی وارد حرم شدم، یک حالی بهم دست داد😌 سرم رو گذاشتم روی مطهر و حسابی با آقا درد دل کردم. ♦️یاد جمله ی آیت الله بهاء الدینی افتادم. فکر کردم که از امام رضا (ع) چی بخوام‼️ دیدم هیچ چیز ارزشمندتر و بالاتر از نیست؛ از آقا طلب شهادت کردم🌷 🔘یک هفته بیشتر از این جریان نگذشته بود که دعای مستجاب شد. امام رضا(ع) همان چیزی را بر آورده کرد که حسن خواسته بود✅ پیوستن به کاروان سرخ 🕊 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💥💥 گاهی خــ♥️ـدا آنقدر زود به خواسته هامون میده که؛ باور نمیکنیم از طرف خدا بوده😍 اینجاست که میگیم آوردیم😃 💥اما نمیدونیم... شانس نام مستعار اونجاکه نمیخواد؛ امضاش پای دادهاش📝 باشه بنازم عطای را خـــدا🌺 هستی وبرامون خدایی میکنی😍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page268.mp3
626.3K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه نحل✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهیــدانه♥️🌷 حرف‌هایِ #شهید_احمد_مشلب در مورد #حجاب 💥 توصیھ به خواهران ! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰ما همیشه فکر میکنیم شهدا یه کار خاصی‌کردن که انقدر پاک بودن و شدن ... ولی نه رفیق .. واقعیتش اینه که خیلی کارهارو نکردن که شهید شدن...✨ 🍃🌸🍃🌸🍃 🦋شب 🌙آخر ظرف غذای همرزمانش را شست، نمازشب خواند✅ و بعد از یک راهپیمایی طولانی در منطقه صوامع در ادلب، مورد حمله تکفیریان قرار گرفتند. 👌 ♻️درگیری بسیار شدید بود. از ناحیه سر و پا به شدت مجروح شد و در اثر شدت جراحت به رسید. از سوریه به آسمان پر زد 🕊و دنیا را به اهلش واگذاشت... شادی روحش 🌾 🌾 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰ما همیشه فکر میکنیم شهدا یه کار خاصی‌کردن که انقدر پاک بودن و #شهید شدن ... ولی نه رفیق .. واقعیتش
4⃣8⃣2⃣1⃣ 🌷 🔰دفاع واژه‌ای است از ترکیب عشق💕 و غیرت، که دنیا و لذت هایش نمی‌تواند مفهوم آن را عوض کند، 👌و مدافع مرد با است که به عشق ارباب، برای دفاع از حریم راهی می‌شود. . 🌸جوان خوش تیپ BMW سوار، ثروت و رتبه ۷ را فدای ایمانش کرد. سرباز امام زمان شد و با 🤲 مادرش راهی سوریه...✨ . 🍃 همه او را با نام جهادی «غریب طوس» می‌شناختند؛ این نشان از علاقه‌ی مدافع لبنانی به بود. شهادت آرزوی قلــ❤️ــبی اش بود که برآورده شد.✨ . 🌸 اقتدا به ارباب کرد. (ع) شهید شد اما نگران خیمه‌ها ⛺️بود و احمد شهید شد اما نگران مردم دنیا بود. . 🍃نگران دخترانی که پیرو حضرت_زینب هستند، اما 🖼 هایشان با حضرت مادر بر روی خوش رقصی می کند. . 🌸 نگران حجاب هایی که این روزها رنگ و بوی مدگرایی به خود گرفته اند.. نگران دنیای این روزها که ممکن است اعتقاد به محرم و نامحرمی با سرگرمی هایشان فراموش شود. . 🍃نگران اعتمادی که این روزها به واسطه برنامه های مجازی از دختران و پسران سلب شده است.✨. 💥شهید_احمد_مشلب مدافع شد تا حسین(ع) نگران نگاه حرامی سوی حرم نباشد. کاش ما هم مدافع ایمانمان باشیم تا او هم نگران تیرهای بر قلب❣ هایمان نباشد.✨. .🌾 معروف به شهید Bmw سوار لبنانی. محل تولد: نبطیه کشور لبنان. محل شهادت: منطقه الصوامع إدلب سوریه✨ . 📆 تاریخ تـولد:1374/6/9 . 📆 تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۱۲ . 📅تاریخ انتشار: ۱۳۹۸/۱۲/۱۰ . 💑 وضعیت تأهل: مجرد . 🥀محل دفن: گلزارشهدای نبطیه-لبنان . 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh.
🍄🌱🍄🌱🍄🌱🍄🌱🍄🌱 🍁اگر به رئیس‌جمهور با مرکب سیاه🖊 خودکار داده ایم به زمان با جوهر سرخ خون❣ رای داده ایم.......☝️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh