🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾چقدر سخت است، حال عاشقی♥️ که نمی داند #محبوبش نیز هوایش را دارد یا نه؟😔 🔹یک جمله از دل نوشته هایت✍
8⃣1⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠خبر شهادت
🔰یکی از رفقایم که از ساری برگشته بود. بهم گفت: جلوی بیمارستان🏥 خیلی شلوغ بود. جانبازی به نام #علمدار حالش بد شده بود و آورده بودنش بیمارستان. تا گفت علمدار نفس تو سینه ام حبس شد😨
🔰به خودم گفتم: نه❌ #سید که حالش خوبه. ⚡️اما مصطفی، پسرعموی سید مجتبی #جانباز قطع نخاع بود. حتما اون رو بردن بیمارستان. همان موقع زنگ زدم☎️ محل کار سید، بهم گفتند #سیدمجتبی بیمارستان هست.
🔰 با خودم گفتم حتما رفته دنبال کارهای #سیدمصطفی. روز بعد هم زنگ زدم📞 اما کسی گوشی را برنداشت📵
#شب آماده خواب شدم. خواب دیدم که در یک بیابان هستم. از دور گنبد امامزاده ابراهیم🕌 شهرستان #بابلسر نمایان بود.
🔰وقتی به جلوی #امامزاده رسیدم. با تعجب دیدم تعداد زیادی رزمنده را با لباس خاکی دیدم. هر #رزمنده چفیه ای به گردن و پرچمی🚩 در دست داشت. آن رزمندگان از شهدای شهر بابلسر🌷 بودند. در میان آنها #پدرم را دیدم که در سال 62 شهید شده بود. یک گل زیبا🌸 در دست پدرم بود.
🔰بعد از احوالپرسی به پدرم گفتم: پدر #منتظر کسی هستید⁉️ گفت: منتظر رفیقت #سیدمجتبی_علمدار هستیم. با ترس و ناراحتی😰 گفتم: یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم پرید🕊
🔰گفت: بله، چند ساعتی هست که #اومده این طرف. ما آمدیم👥 اینجا برای استقبال سید. البته قبل از ما حضرات معصومین و #حضرت_زهرا (س) به استقبال او رفتند. الان هم اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او💞 هستند.
🔰این جمله پدرم که تمام شد از #خواب بیدار شدم. به منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از #سید⁉️ گفت سید موقع #غروب پرید🕊
📚کتاب علمدار
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#ذاکر_بااخلاص_اهل_بیت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
خجالت میکشم 😔
اسمم را گذاشته ام: #مـــــنتظر
اما زمـانی که دفتر #انتظارم را ورق
میزنی📖 می بینی؛ فضای مجازی را بیشتر از #امامم میشناسم😔
حتی گاهی صبح آفتاب نزده🌥
آنها را چِک میکنم ...
اما #عهــدم را نــــه❗️
در قنوت نمازهایمان
برای #مهدےفاطمه
دعا کنیم 🤲
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰بعضیام اینطور سفره میندازنو عید میگیرن☝️☝️ تنها #یک_پسر داشتند که آن هم فدایی حضرت زینب(س) شد♥️ 📎
#نبودنت رابلد نیستم
دلتنگـ💔 که می شوم
پنجرہ اتاقم
روبه خیابان شلوغی🏘 باز می شود
آنقدر #منتظر آمدنت مینشینم
تا خیابان از دست "نگاه های من"
خسته شود😔
#شهید_حسین_معزغلامی
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
#گل_نرگس نظری کن
که جهــ🌎ــان بیتاب است
روز و شب🌗 چشم همه
#منتظر ارباب است
#مهدی_فاطمه پس کی
به جهان می تابی⁉️
نـ✨ـور زیبای #تو یک
جلوهای از محراب است♥️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 انتظار فقط به معنای نشستن و دست روی دست گذاشتن نیست❌
" #انتظار یعنی آماده شدن"
باید در راه ایجاد #جامعهی_مهدوی تلاش کنیم
🔻سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت ولادت حضرت امام زمان(عج):
💢در اسلام خواسته شده است از ما که انتظار داشته باشیم. #انتظار فراتر از نیازمندی است، فراتر از احساس نیاز است✔️ گفتهاند #منتظر باشید؛ انتظار یعنی امید♥️ انتظار یعنی اعتقاد به اینکه یک آیندهی قطعیای وجود دارد👌 صِرف نیاز نیست، انتظار #سازنده است.
💢لذا در روایات ما، معارف ما، #انتظار_فرج جایگاه بسیار مهمّی دارد. در انتظار فرج امید هست، تحرّک هست، #اقدام وجود دارد. اینی که پیغمبر میفرماید: «اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتی اِنتِظارُ الفَرَج»، ناظر به همهی مشکلاتی است که برای زندگی انسان پیش میآید؛ #مشکلات گوناگونی در زندگی پیش میآید، انسان در مواجههی با این مشکلات نبایستی مأیوس بشود🚫 باید انتظار فرج داشته باشد؛ باید بداند که #فرج_خواهد_آمد✅
💢انتظار به معنای فقط #نشستن و دست روی دست گذاشتن و چشم به در دوختن هم نیست؛ انتظار به معنای آماده شدن است💪 به معنای اقدام کردن است؛ به معنای این است که انسان احساس کند #عاقبتی وجود دارد که میشود به او دست یافت، برای رسیدن به آن عاقبت بایستی تلاش کند. ما که انتظار فرج داریم، انتظار #ظهور حضرت بقیّةاللّه (ارواحنا فداه) را داریم، باید در این راه تلاش کنیم👊 باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعهی مهدوی.
💢خود را به هر اندازهای که در وسع و قدرت ما است بتوانیم به جامعهی مهدوی نزدیک کنیم که #جامعهی_مهدوی، جامعهی قسط است، جامعهی معنویّت است✓ جامعهی معرفت است✓ جامعهی برادری و اخوّت است✓ جامعهی علم است✓ جامعهی #عزّت است.
📆 #امام_خامنه_ای ۹۹/۱/۲۱
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#مهــدی_جان ♥️
از جاده ی همیشه ی #چشم_انتظارها
ای #آخرین مسافر دنیا نیامدی
صبــحی کنار جاده
تو را #منتظر شدیم
آمد #غروب، رفت
تو آقا #نیامدی😔
#غروب_جمعه💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
به مناسبت تولد #شهید_ابراهیم_هادی😍 🎤 #حامد_زمانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸آخر آذرماه📆 بود، با ابراهیم برگشتیم تهران، در عین خستگی خیلی #خوشحال بود، میگفت: هیچ شهیدی🌷 یا مجروحی در منطقه دشمن نبود، هرچه بود آوردیم، بعد گفت: امشب چقدر چشمهای #منتظر را خوشحال کردیم
🔹مادر هر کدام از این #شهدا سر قبر فرزندش برود، ثوابش برای ما هم هست😍 من بلافاصله از موقعیت استفاده کردم و گفتم: آقا ابرام پس چرا خودت دعا میکنی که #گمنام باشی؟منتظر این سوال نبود، لحظهای سکوت کرد و گفت:
🔸من #مادرم رو آماده کردم، گفتم منتظر من نباشه❌ حتی گفتم دعا کنه که "گمنام شهید بشم" ولی باز جوابی رو که میخواستم نگفت.
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهدا که رفتنو، پریدن از هفت آسمون
مادرای شهدا، موندن و خاطراتشون
عکس بچههاشونو، هرجا که میرن میبرن
بعضیاشون هنوزم، #منتظر یک خبرن😔
#مادرای_شهید، آیههای ایثارن
مادرای شهید، ساکن عرش یارن
مادرای شهید🌷 گردنمون #حق_دارن
باید عاشق باشی♥️
عاشق مثه این #مادرا
جوون بدی برا خدا
"مثه حسین تو کربلا"
“ #شهید بیا و دستمو بگیر”
شهدا که رفتنو، این روزا تو کرببلا
اما #جانبازای جنگ، یادگاری میون ما
اون دلاورایی که، مرگو به بازی میگیرن
بعضیا قطع نخاع، بعضیا شیمیاییان😢
یادگارای جنگ، حالا اسیر دردن
یادگارای جنگ، نشون دادن که #مردن
نیش و زخم زبون، بازم تحمل کردن
باید #عاشق باشی
عاشق باشی توی عمل💪
مردن برات بشه عسل
#مرگو بگیری تو بغل
شهدا که پر زدن🕊حالا نگاهشون به ماست
این نظام و انقلاب، #امانتی از شهداست
حرف تو سینهشونو، باید هر عاشق بدونه
خواهرم حفظ #حجاب، متن وصیتاشونه📜
↵وصیت نامهشون، سفارش به عفته
↵وصیت نامهشون، پیروی از #ولایته
↵وصیت نامهشون، خط به خطش بصیرته
باید عاشق باشی
عاشق مثه این #شهدا
تاکه نگات کنه خدا💖
تا #جون بدی تو کربلا
“شهید بیا و دستمو بگیر”😔😔🌷🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
مــولایــم . . .
💫بیچاره دلم💗 طالب دیدار تـ✨ـو باشد
درمانده و افتاده چنان #پای تو باشد
💥من در قفسی؛ #منتظر روز وصالم
آن روز که دلها💞 همه دریای تـو باشد✨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌳🌴🌳🌴🌳🌴🌳
🌤صبح آمد و من #منتظر یارم
از شب💫 به ســــحـــر یکسرہ بیدارم
🌤گر بگذری از کوی دلــــ💞م ای یار
یک بار بدہ فرصت دیدارم
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_رضا_سنجرانی
#سلام_صبحتون_بخیر🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
4⃣8⃣2⃣1⃣#خاطرات_شهدا 🌷 🔰دفاع واژهای است از ترکیب عشق💕 و غیرت، که دنیا و لذت هایش نمیتواند مفهوم آ
#کلام_شهید🌷
♨️حضرت #صاحب_زمان خدا به شما صبر دهد، زیرا او #منتظر ماست نه اینکه ما منتظر او باشیم😔
#شهید_احمد_مشلب🌷
#غریب_طوس
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 6⃣2⃣#قسمت_بیست_وششم 💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشما
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
7⃣2⃣#قسمت_بیست_وهفتم
💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود.
💢جهت مقام #امام_مجتبی (علیهالسلام) را پیدا نمیکردم، نفسی برای #دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد.
💠 میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی میشد به خانه برگردم؟
💢رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش میچرخید برای حال حلیه کافی بود و میترسیدم مصیبت #شهادت عباس، نفسش را بگیرد.
💠 عباس برای زنعمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و میدانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره میکند.
💢یقین داشتم خبر حیدر جانشان را میگیرد و دل من بهتنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک #مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا میزدم.
💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان #منتظر حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آنها را به درمانگاه آورد.
💢 قدمهایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمیشد چه میبینند و همین حیرت نگاهشان جانم را به آتش کشید.
💠 دیدن عباس بیدست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش میلرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش میشکست و میدیدم در حال جان دادن است.
💢 زنعمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفسشان بند آمده بود.
💠 زنعمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لبهایی که بهسختی تکان میخورد #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را صدا میزد.
💢حلیه بین دستانم بال و پر میزد، هر چه نوازشش میکردم نفسش برنمیگشت و با همان نفس بریده التماسم میکرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!»
💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و میدیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه میشکافد که چشمانش را با شانهام میپوشاندم تا کمتر ببیند.
💢 هر روز شهر شاهد #شهدایی بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده میشدند یا از نبود غذا و دارو بیصدا جان میدادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل #مدافعان شهر که همه گرد ما نشسته و گریه میکردند.
💠 میدانستم این روزِ روشنمان است و میترسیدم از شبهایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپارهباران #داعش را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم.
💢 شب که شد ما زنها دور اتاق کِز کرده و دیگر #نامحرمی در میان نبود که از منتهای جانمان ناله میزدیم و گریه میکردیم.
💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی میکردیم.
💢 همه برای عباس و عمو عزاداری میکردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم میسوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه #خدا میبردم.
💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظهای از آتش تب خیس عرق میشدم و لحظهای دیگر در گرمای ۴۵ درجه #آمرلی طوری میلرزیدم که استخوانهایم یخ میزد.
💢 زنعمو همه را جمع میکرد تا دعای #توسل بخوانیم و این توسلها آخرین حلقه #مقاومت ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلیکوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند.
💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو #مظلومانه درد کشیدند و غریبانه جان دادند.
💢دیگر حتی شیرخشکی که هلیکوپترها آورده بودند به کار یوسف نمیآمد و حالش طوری به هم میخورد که یک قطره #آب از گلوی نازکش پایین نمیرفت.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه میچرخید و کاری از دستش برنمیآمد که ناامیدانه ضجه میزد تا فرشته نجاتش رسید.
💢 خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفتهاند هلیکوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به #بغداد ببرند و یوسف و حلیه میتوانستند بروند.
💠 حلیه دیگر قدمهایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلیکوپتر هزار بار جان کندم.
💢 زودتر از حلیه پای هلیکوپتر رسیدم و شنیدم #رزمندهای با خلبان بحث میکرد :«اگه داعش هلیکوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت میبری، چی میشه؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh