فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی #مهدی_مظفری_ساوجی در جشن #سلام_ماه، اسفند ۱۳۹۵
🔗 #به_شکوفه_سیب اثر «مهدی مظفری ساوجی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/به-شکوفۀ-سیب
☑️ @ShahrestanAdab
🔻طلسم
(شعری از #علی_سلیمیان)
▪️دل بریدم از تو اما دیگر این دل، دل نشد
آه از این عشق جز شرمندگی حاصل نشد
گریههایم رود شد دریا شد اقیانوس شد
شانهای امواج اشکم را ولی ساحل نشد
خواستم از نو بسازم این دل صدپاره را
تکهای کم بود از آن، پازلم کامل نشد
دیدمت با دشمنانم، خاک بر سر ریختم
چشمۀ رویایت اما در خیالم گل نشد
عکس تو دارد کماکان دلربایی میکند
چشمهای تو طلسمی داشت که باطل نشد
با خیالت زندگی کردم تمام عمر را
هرچه کردم بیخیال تو شود این دل، نشد
☑️ @ShahrestanAdab
🔻موبیدیک و یک حماسۀ نهنگی
(بررسی تمدن آمریکایی ذیل رمان #موبی_دیک اثر #هرمان_ملویل، یادداشتی به قلم #علیرضا_سمیعی)
▪️«نهنگ عنبر از آن ماهيهاي خجالتي است كه بيشتر وقتش را صرف گم وگور كردن خود در اعماق دريا ميكند. ميگويند يك بار آمده روي آب و حضرت يونس را بلعيده و به اين ترتيب در كتاب مقدس ثبت شده است. هيچ موجود زندهاي روي زمين بزرگتر از او نيست. و اين چيزها آدمها را وسوسه ميكند بروند توي كوكش تا سر از كارش در آورند.
هرمان ملويل پانزده سال قبل از جنگ داخلي شمال و جنوب در آمريكا نشست پشت ميز تحرير و يك سال و نيم تايپ كرد تا موبيديك را اول در لندن و بعد در آمريكا چاپ كند. دوران شلوغي بود و هي جنگ و بحران اقتصادي از پي هم آمدند تا در سراسر قرن نوزدهم كسي براي اين رمان بلندبالا، تره هم خرد نكند. اما در قرن بيستم فاكنر و لارنس حسابي در شهرت كتاب دم دادند و آنقدر در اين جا و آنجا خوانده شد تا اينكه در فهرست بهترين رمانها درآمد. تازه آن وقت بود كه اهميت كتاب و اصلا دهههاي ۱۸۴۰ و ۱۸۵۰ معلوم شد...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11658
☑️ @ShahrestanAdab
🔻لبنان
(شعری از کتاب #چاپ_بیروت سرودۀ #علی_داودی)
▪️هی میخواستم گریه کنم هی
آبها
اشک دریا را پوشانده بود
هی این دریا که بیمقدّمه آمده در سفرۀ دل من
با لختهلخته ماهی
هی...
لبنان را بهخاطر میسپرم
زنی در ایوان غروب
چشم بهراهِ فرزند اروپاییاش
و شویی که از جنگ بازنخواهد گشت
*
دریا مردی را که با خود میبرد دیگر نخواهد دید
🔗 این کتاب را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/بی-کتابی
#من_قلبی_سلام_لبیروت
☑️ @ShahrestanAdab
🔻امانات از دست رفته
(در حاشیۀ رمان #بی_کتابی اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان، به قلم #پروانه_حیدری)
▪️«"بیکتابی" اثری تاریخیست که به مسئله هنر، وجدان، امانتداری و از همه مهمتر "کتاب" میپردازد. اثری که با افسانهها و خرده روایات داستانی آمیخته شده و توانسته ساختن جهانی کهن را عهدهدار شود. به کاربردن اصطلاحات قدیمی، تصویرکردن پوششها، معماری خانهها و کاخها و تلفیق صحنههای خشن و رمزآلود در تقابل با روایت لطیف و دقیق از نقشها و نگارهها تضاد جالبی را در کل رمان ایجاد کرده است. نکته مهمی که میتوان به آن اشاره داشت، توجه نویسنده به حفظ کشش داستان و جذابیت ماجراست. گاه ممکن است داستانهایی از این دست که نثر کهن دارند، به دلیل سختخوان بودن از حوصله خواننده خارج شوند و کنار گذاشته شوند. اما "محمدرضا شرفی خبوشان" توانسته در همان صفحات ابتدایی داستان را از جایی شروع کند که مخاطب را گیر میاندازد و او را به خواندن ادامه ماجرا مشتاق میکند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11661
🔗 «بیکتابی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/بی-کتابی
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ #دست_ساقی
(به مناسبت #عید_غدیر)
▪️شاعر: #علی_محمد_مودب
▪️خواننده: #وهاب_ابراهیمی
▪️آهنگساز: #حسین_پارسافر
▪️تنظیم: #علی_مهربانی
▪️تولید معاونت هنری سازمان فرهنگیهنری شهرداری تهران
🔗 متن شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11662
#امام_علی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻جاذبه
(شعری از #محمدحسین_نعمتی)
▪️دو دقیقه
تنها دو دقیقه
کافی بود تا برادر بزرگترت باشم
از کودکی میخواستی بزرگ شوی
چندان که سیبی را
به درخت کنجکاو همسایه برگردانی
راه میافتادیم
در همهمۀ مدرسهای که از دیدن نیمههای سیب به اشتباه میافتاد
تاریخی که هیچکاری به تولدمان نداشت
زبانی که حرفمان را نمیفهمید
و حسابی که پاکمان میکرد
گفتند
و گفتند
و هیچ نگفتند
که این کدام جاذبه است که سیب را برمیگرداند
به شاخه...
بزرگتر که شدی
دیگر هیچکس ما را با هم اشتباه نگرفت
نه تیری که پیشانیت را شکافت
نه فرشتگانی که آمده بودند
برای بردنت
آنقدر پیدایت نکردند
تا سردرآوردی از خوابهای مادربزرگ
تکیه داده بر درختی سپیدار
خیره بر دور دست
لبخند بر لب
از جاذبهای که خود کشف کرده بودی
هنوز هم که هنوز است
این تویی که دردهای بیبی نرگس را میبویی
و تو را دعا میکند نابینای محله
وقتی نجاتش میدهم
از چشمهای دریدۀ خیابان.
ماندهام
میان قابهایی که جای تو را پر نمیکنند
بیخواب پدری که در کنار تو خوابش برده است
بیتاب مادری که تمام روز را به من خیره میشود
تا تمام شب خواب تو را ببیند
روی همه نامهها نام تو نوشته شده است
چندان که بر پیشانی کوچه
تا از بن بست درآید
و بر سر در مدرسه
تا دیگر به اشتباه نیفتد.
این روزها حس میکنم
بزرگتر از آن شدهای
که برادر بزرگترت باشم.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻برادران به هم میرسند
(یادداشتی بر رمان #روایت_دلخواه_پسری_شبیه_سمیر اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان، به قلم #مجید_رضایی)
▪️«جریان زندگی در یک قبرستان؛ ایدهی جذابی ست. چند روح که متعلق به دورههای زمانی و کشورهای مختلفند اما در یک قبرستان مدفون هستند. آنها پس از مرگشان پای نقل یکدیگر مینشینند و روایت خودشان را میگویند. همین چند جمله میتواند انگیزه خوبی برای انتخاب و دست گرفتن یک رمان باشد. "روایت دلخواه پسری شبیه سمیر" داستانش را از زبان ارواح آرمیده در یک قبرستان روایت میکند. قبرستان مشهور و آشنایی به نام "وادی السلام".
محوریت رمان پسری جوان است. پسری که نویسنده او را "شبیه سمیر" نامیده. پسری که در یکی از مقبرههای قبرستان وادی السلام در شهر نجف مخفی شده است. بخش عمده داستان از زبان او روایت میشود. پسر جوانی که اواخر جنگ ایران و عراق به جبهه میرود. رزمندهای که عکس امام خمینی را روی پیراهنش، درست همانجایی که قلبش میتپد دوخته است...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11664
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/روایت-دلخواه-پسری-شبیه-سمیر-3
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معرفی کتاب #روایت_دلخواه_پسری_شبیه_سمیر اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/روایت-دلخواه-پسری-شبیه-سمیر-3
#معرفی_کتاب
#انتشارات_شهرستان_ادب
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تقدیر
(شعری از #زیبا_پالیزبان)
▪️خدا از روز اول آفرید اندوه هجران را
سپس بر قامت اندوه پوشانید انسان را
به قدر گندمی دیوانگی در خاک آدم بود
همان یک دانه رونق داد کسب و کار شیطان را
تمام زندگی آوردگاه شک و ایمان شد
به غارت برد از آن پس هر یکی یک تکه از جان را
پناه از زخمها بر دامنت آورده بودم، عشق!
دریغ از زخم کاری جسته بودم راه درمان را
شبیه گلۀ رم کرده آشوبیست در جانم
که در یک کاسه دیدم دستهای گرگ و چوپان را
به دریا زد دلش را قایقی اما نمیدانست
که دریا دور از چشمش خبر کردهست طوفان را
تو هم مانند من بازندۀ تقدیر خواهی شد
که پنهان کرده در مشتش ورقهای فراوان را
☑️ @ShahrestanAdab
🔻میزگرد پیرامون بررسی «آثار محمدرضا شرفی خبوشان»
(با حضور محمدرضا شرفی خبوشان، علیاصغر عزتیپاک، محمدقائم خانی و علیرضا سمیعی)
خلاصۀ جلسه:
🔹#محمدرضا_شرفی_خبوشان: «رمان عرصۀ بازگویی سخنی که از قبل درک کردهای نیست؛ رمان عرصۀ تلاش برای پیدا کردن حقیقت است. من به بهانۀ نگارش این سه رمان در جستجوی شگردهای روایی بودهام.»
🔹#علی_اصغر_عزتی_پاک: «شرفی خبوشان با شگردهای روایی خاص در طی مسیری که رمان را مینویسد به شخصیتها فکر میکند و به آنها اجازه میدهد آنطور که واقعاً هستند جلوه کنند.»
🔹#محمدقائم_خانی: «آقای شرفی خبوشان سعی دارد ما را در اتاقی قرار دهد با دیوارهایی از جنس آینه. این "دیدنِ خود" منجر به "معرفت" میشود.»
🔹#علیرضا_سمیعی: «شیوۀ صحیح انتخاب موضوع و ساختن زبان و فضای مختص به آن، مهمترین دستاورد ادبی آقای شرفی خبوشان است.»
🔗 مشروح این نشست را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11666/
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی #محمدرضا_شرفی_خبوشان در جشن #سلام_ماه، آبان ۱۳۹۶
🔗 آثار «شرفی خبوشان» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
🔻خسته
(شعری از #میرشمس_الدین_فلاح_هاشمی)
▪️خستهایم
من اما پای یک شمشاد
روی یک نیمکت
و تو شاید
از تصویر پژمرده یک قاب
از عکسی که دیگرنیست...
دارد میرود
پشت وانتی کهنه
دردآگینترین خیال باغ
این تن خسته...
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تاریخ چیز غریبی است و تکرار نشدنی
(یادداشت شفاهی #ابراهیم_اکبری_دیزگاه بر #روایت_دلخواه_پسری_شبیه_سمیر اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشانی)
▪️«...خبوشان تاریخ را میداند و دغدغۀ بازگو کردنش را دارد با کلامی قصهگو و روایتهایی از زبان راویانی تاریخی. نگاهی که سرسری و شتابکارانه نیست. طرز نگاه خبوشان، به تاریخ ایران و عراق در این داستان و روایت، بر ساخته با شناخت شهودی و تحقیق با زبان قصه و تخیلی است که با فرم دلخواه و قابل توجه شکل گرفته و ساخته شده است. علاقه وتوجه به تحولات ایران علاقه و توجهی است که نویسندۀ #بی_کتابی از پس آن داستانی ناراست و راست گردآورده و با توجه به دو کشور مهم منطقه آن را برساخته است. دو کشور هم مرز با تاریخی با هم تنیده و کهن. روایتهای دلخواه، روایت درد و رنجی است که بر سر مردم بر اثر جنگ و بیاطلاعی و فشار سیاسی آمده است که یک طرفش روحالله خمینی ایستاده که با شجاعت و عشق عکسش دوخته میشود بر روی قلبها و سوی دیگرش صدام حسین قیام کرده با تنفری مردمی و جهانی...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11671
🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/روایت-دلخواه-پسری-شبیه-سمیر-3
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی #محمدرضا_طهماسبی در مراسم پیاده روی #اربعین، #کاروان_شاعران_و_نویسندگان_ایرانی، آبان ۱۳۹۶
(به مناسبت شب اول ماه #محرم)
🔗 کتاب #واژگان_واژگون اثر «محمدرضا طهماسبی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/واژگان-واژگون
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیام تسلیت مؤسسۀ شهرستان ادب خدمت سرکار خانم «اعظم سعادتمند»
▪️با نهایت تاسف با خبر شدیم سرکار خانم #اعظم_سعادتمند به سوگ از دست دادن مادر خویش نشسته است.
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه شاعران همراه با این موسسه، مصیبت وارده را به خانم سعادتمند صمیمانه تسلیت میگویند و از خداوند منان برای آن مادر گرامی و عزیزِ درگذشته، طلب رحمت و بخشش میکنند.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻مولای عشق و حماسه
(شعری از #رضا_اسماعیلی در پرونده #ادبیات_عاشورایی)
▪️من بیتو حرفی ندارم، قفل است راه زبانم
بی اذنِ تو، لالِ لالم، از گفتنت ناتوانم
من بیتو کفری غلیظم، جهلی مرکب که تا حشر
در چشم یکتاپرستات، مولای من! بینشانم
باید بفهمم تو را من، پیش از سرودن، ولی حیف!
از شور فهمیدن تو، خالیست جان و جهانم
میگریمت در مُحرّم، مانند ابر بهاری
میسوزد از داغ سرخت، مولای من! استخوانم
هیأت به هیأت دل من، از داغ تو میگدازد
هیأت به هیأت حسین است، ذکر مُدام زبانم
همسایهام در مُحرّم، با زخمهای غیورت
با حرفهای زلالت...؟ مولا، مکن امتحانم!
میترسم از صبحِ محشر، روز مبادای خونت
چشمی گشایم، ببینم، در حلقۀ کوفیانم!
آری، تو در چشمِ جانم، ای اسم اعظم غریبی
تا فصل فهمیدن تو، باید که قرآن بخوانم
باید بفهمم تو را من، مولای عشق و حماسه
تا در صف یاورانت، تا روز محشر بمانم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻کجای مجلس نشستهاند
(داستانی کوتاه از #اعظم_ایرانشاهی، در پروندۀ #ادبیات_عاشورایی از کتاب #کآشوب)
▪️«"بیسعادتها کجای مجلس نشستهاند؟" این را هیچ روضهخوانی نمیگفت اما من توی روضهها همانجایی مینشستم که آنها مینشینند و جای این که دلم را بدهم به صدای خشدار روضهخوان رابطۀ میان آدمها و کلمهها را رصد میکردم. رصد میکردم که چه کلمههایی دل چه جنس آدمهایی را میبرند. کدام کلمه به گریهها اوج میدهد؟ اعجاز از کلمات است یا از دل آدمها؟ اشک را چطور قسمت کردهاند؟ چرا آن خانمی که آن گوشه ردیف چهارم نشسته اینجور از هقهق شانههایش میلرزد ولی بغلدستیام هنوز منتظر باران است؟ بعضی آدمها اشکشان توی مشتشان است. همانها که مثل خطشکنهای جنگ، اول از همه سکوت مجلس را میشکنند.
دوستم میگفت این فلسفهبافیها مثل این است که به قول شریعتی گل سرخ را به اتاق تشریح برده باشی. برای دوستم یک #یاحسین محزون شنیدن کافی بود. به کلمههای بیشتر نیاز نداشت...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11680
🔗 «کاشوب» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چطور #ناصرخسرو بخوانیم؟
(به مناسبت زادروز این شاعر حکیم)
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻کهربای دین
(بخشی از یک قصیدۀ #ناصرخسرو در پروندۀ #ادبیات_عاشورایی)
▪️«...کهربای دین شدهستی، دانه را رد کردهای
کاه بربائی همی از دین به سان کهربا
مبتلای درد عصیانی به طاعت باز گرد
درد عصیان را جز از طاعت نیابد کس دوا
گر تو را باید که مجروح جفا بهتر شود
مرهمی باید نهادن بر سرش نرم از وفا
راست گوی و راه جوی و از هوا پرهیز کن
کز هوا چیزی نژاد و هم نزاید جز عنا
گر براندیشی بریدهستی رهی دور و دراز
چون نیندیشی که این رفتن بر این سان تا کجا؟
بیعصا رفتن نیابد چون همی بینی که سگ
مر غریبان را همی جامه به درد بیعصا
پاره کردهستند جامهٔ دین بر تو بر، لاجرم
آن سگان مست گشته روز حرب کربلا
آن سگان کز خون فرزندانش میجویند جاه
روز محشر سوی آن میمون و بیهمتا نیا
آن سگان کهت جان نگردد بیعوار از عیبشان
تا نشوئی تن به آب دوستیی اهل عبا
چون به حب آلزهرا روی شستی روز حشر
نشنود گوشت ز رضوان جز سلام و مرحبا»
☑️ @ShahrestanAdab
🔻رندان تشنه لب
(یادداشتی در مناسبت شعر #حافظ با #امام_حسین علیهالسلام، به قلم #حسین_زحمتکش)
▪️«...از این دست آیات و روایات زیادی وجود دارد که اشاره به تمامی آنها در این مقال نمیگنجد اما آنچه واضح است این است که حضرت حافظ به دلایلی که شاید به اقتضای زمانه یا شاید به دلیل تربیت قرآنی وی بوده است از آوردن عبارتهای مستقیم امتناع میورزد که همین امر دایره همذات پنداری را در اشعار او به طرز حیرتآوری گسترش میدهد تا جایی که تقریباً کسی را نمیتوان یافت که غزلی از حضرتش را بخواند و بیتی متناسب با حال خویش در آن نیابد، و هماینکه این به اشارت سخن گفتن و استعاری غزل سرودن شعر او را عمق بخشیده و گاهی معانی بسیار لطیف و والایی را در لایهای چندم پنهان میکند که جز اهلش بدان دست نیابند.
ردّ پای حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و آموزههای آن حضرت در شعر حافظ در ابیات فراوانی دیده میشود. ما در این مقال برآنیم که به چند نمونه از این ابیات به همراه توضیحی کوتاه اشاره کنیم. کشف آنچه باقی میماند به عهده خوانندگان و حافظ پژوهان عزیز...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11682
پرونده #ادبیات_عاشورایی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻روایت زندهیاد عمران صلاحی از هفده شهریورِ ۵۷ در کتابِ «هفدهم»
«کتاب #هفدهم... مربوط به وقایع #هفدهم_شهریور است. منظومه ای در ۵٠ صفحه. همهاش یک نفس ساخته شده است. وقایعی را که دیده بودم، شب و تحتتأثیر آن روز، رفتم پشتبام و تا صبح، یکنفس و گریهکنان نوشتم. کتاب عجیب و غریبی هم از کار درآمد. اصلا به فرم و زبان و این قضایا فکر نکردم. ولی جالب اینجاست که بعد از چاپ دیدم اتفاقا به فرم و زبان بها دادهام، بدون اینکه متوجهش باشم. چون هیچ قیدی برایش نگذاشته بودم، ناخودآگاه به سمتش رفتهام. شنیدم که به انگلیسی هم ترجمه شده است...
آنچه خواندید اشارهی خود مرحوم #عمران_صلاحی به کتابِ "هفدهم" بود...»
یک
▪️مردم چقدر خوبند
مردم چقدر ماهند
مردم چقدر
در فکر محوِ شاهند
مردم چقدر
معصوم و بیگناهند
مردم چقدر
همدیگر را میخواهند
دو
▪️آتشفشانِ خاموش
با انفجارِ بغضش
از بالا،
جاری شد
خشم و خروشِ مردم
بیداد کرد
تهدیدها
_این میوههای فاسد_
هی ماند و باد کرد!
مشتِ بزرگِ مردم
محکم شد
صدها لباسِ خونی
پرچم شد!
🔗 متن کامل این مطلب و باقی اشعار را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/3874
☑️ @ShahrestanAdab
🔻خشونت بزرگترین فساد است!
(ملاقات #لئو_تولستوی و #ماکسیم_گورکی در کریمه، به مناسبت زادروز «لئو نیکلایِویچ تولستوی»)
▪️در صفحه ۶۴ و ۶۵ کتاب #ادبیات_و_انقلاب #یورگن_روله مینویسد: «گورکی در جوانی یک بار به تولستوی گفت آدمهای فعالی را دوست دارد که آمادهاند از هر راه ممکن، در صورت لزوم حتی با خشونت، در برابر بدی ایستادگی کنند. تولستوی بلافاصله گفت: «خشونت بزرگترین فساد است! چطور میخواهید خودتان را از این تضاد خلاص کنید؟» سپس وقتی گورکی به محیط خصمانهای اشاره کرد که انسان باید بر آن پیروز شود، پیرمرد ساکن یاسنا پالیانا مخالفت کرد: «این حرف به نتایج بسیار خطرناکی ختم میشود! شما سوسیالیست بسیار مشکوکی هستید، رومانتیک هستید...» برای تولستوی همه چیز باید در خدمت اخلاق و انسانیت قرار گیرد.
☑️ @ShahrestanAdab