چه بگویم به تو ای ماهِ شب پنهانی
تو در آیینه ی من یکسره نورافشانی
من که در خلوتِ خود شکوه ی دل وا نکنم
چون که بهتر ز خودم دردِ مرا می دانی
غیرِ تو هیچ دلی محرمِ اسرار نشد
تو فقط دفترِ اسرارِ مرا می خوانی
خواهم ای عشق که روزی به وصالت برسم
غم بشکسته دلان را تو فقط درمانی
تا پُر از شور تماشای تو گردد چشمم
لحظه ای رخ بنما ای شَبحِ نورانی
خسته ام در شب تردید، تو آبادم کن
که نصیبِ دل من بی تو بوَد ویرانی
من به دیدارِ تو از پنجره ها سرشارم
در شبِ سردِ دلم آینه ای تابانی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🦋
سردار خونینبال، سنگر را به ما بسپار
آمادۀ جنگیم، محور را به ما بسپار
پشت علی با رفتنت خالی نخواهد شد
مالک خیالت تخت، حیدر را به ما بسپار
هرچند شانههای او لرزید در سوگت
تاوان اشک و آه رهبر را به ما بسپار
افتادهای بی سر، بدون دست، غرق در خون
تشییع عزتمندِ پیکر را به ما بسپار
شکرِ خدا انگشترت غارت نشد بعدش
گریه برای دست و خنجر را به ما بسپار
آتش گرفته مثل زهرا کلِ اعضایت
همدردیِ با یاس پرپر را به ما بسپار
داغِ تو را با فاطمیه مشترک داریم
روضه برای سوگ مادر را به ما بسپار
سر را به درگاه ولایت هدیه دادی تو
در راه زینب دادنِ سر را به ما بسپار
ای مرهم دلواپسیهای دل عباس
حفظ حریم پاک خواهر را به ما بسپار
تاریخ صهیون در سراشیب سقوط افتاد
چیزی نمانده، مشت آخر را به ما بسپار
این راه پایانش فقط فتح تلاویو است
تو پاکسازیهای معبر را به ما بسپار
اقلیم داعش زیر پوتینت مچاله شد
حیفا و تل آویوِ کافر را به ما بسپار
نه این اراضی، که جهان هم خونبهایت نیست
خونخواهیِ از این فراتر را به ما بسپار
کعبه شبیه قدس در اشغال شیطان است
در هر دو تا تأسیس دفتر را به ما بسپار
باید سعودیها غذای کوسهها گردند
اجرای این احکام و کیفر را به ما بسپار
در فکر یک مرقد برای مجتبی(ع) هستیم
تزیین ایوان مطهر را به ما بسپار
معماری یک گنبد ناب طلاییرنگ
بر روی قبر سبط اکبر را به ما بسپار
احداث صحن «حاج قاسم» در بقیعِ نو
با وسعتی چندین برابر را به ما بسپار
نقشه بدون نقش اسرائیل دلچسب است
تدوین این طرح مصور را به ما بسپار
محمدمهدی امیری
#سیزدهم_دی
#سالگرد_شهادت_سردار_سلیمانی🖤
@shearvdastan
تکرار نقش کهنه خود در لباس نو
بازیگریم! حوصله شرح قصه نیست
😎🤔
#فاضل_نظری
@shearvdastan
آهو ندیده ای که بدانی فرار چیست
صحرا نبوده ای که بفهمی شکار چیست
باید سقوط کرد و همین طور ادامه داد
دریا نرفته ای بچشی آبشار چیست
پیش من از مزاحمت بادها نگو
طوفان نخورده ای که بفهمی قرار چیست
هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زد
یک بار هم سوال نکردی بهار چیست
در خلوتت به عاقبتم فکر کرده ای؟
خُب...کیفر صنوبرِ بی برگ و بار چیست؟
روزی قرار شد برسیم آخرش به هم
حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟...
#مهدی_فرجی
@shearvdastan
امشب بیا و حال مرا روبراه کن
عمری ثواب کرده ای امشب گناه کن
عاشق شدن اگرچه به زعم دلت خطاست
تنهـا فقط به خاطر من! اشتباه کن
گفتی که باید از دل من بگذری برو!
اما دو چشم خیس مرا هم نگاه کن
درگیر چشمهای توام،خوب من !بمان
روی غرور لعنتی ات را سیاه کن
تنهـا اگر به مردن من دلخوشی بیـا!
امشب تمام زندگیم را تبـاه کن
می خواهی از دلت بروم؟میروم ولی
فکری به حال این دل بی سرپنـاه کن!!
@shearvdastan
به بخشش تو نظر میکنم نه جرم خودم
هزار توبه کنار گناه خود دارم...
#محمدحسن_جمشیدی
@shearvdastan
گرمای دستت می شود شالی سرِ دوشم
وقتی که نجوا می کنی آهسته در گوشم
من باشم و تو باشی و عصری زمستانی
رویای آغوشت چه می چسبد در آغوشم
#شیوا_صالحی
#مخاطب_خاص
@shearvdastan
شرمیست در نگاه ِمن ؛ اما هراس نه
کم صحبتم میان شما ، کم حواس نه !
چیزی شنیدهام که مهم نیست رفتنت
درخواست میکنم نروی ، التماس نه !
از بیستارگیست دلم آسمانی است
من عابری "فلک" زدهام ، آس و پاس نه
من میروم ، تو باز میآیی ، مسیر ِما
با هم موازی است ، ولیکن مماس نه
پیچیده روزگار ِتو ، از دور واضح است
از عشق خسته می شوی اما خلاص نه !
#کاظم_بهمنی
@shearvdastan
از بس کتاب در گرو باده کردهایم
امروز خشت میکدهها از کتاب ماست
#صائب_تبریزی
@shearvdastan
.
آی ... معشوقی که دستانت به خون آلوده است
شهر را آتش زدی،حالا دلت آسوده است؟!
سعی کردم تا که قانع باشم از بوسیدنت
سعی خود را می کنم... هر چند که بیهوده است
تو چه میدانی که این دیوانه از شوق لبت
با چه حالی راه را تا خانه ات پیموده است؟
ریشه های فرش مان را داشتم می بافتم...
دستم عادت کرده از بس بین مویت بوده است
مادرم می گفت:"غیر از غم چه دارد عاشقی؟"
عشق اما بیش از این ها را به من افزوده است
نیست در قاموس رندان صحبت از عاقل شدن
ما اطاعت می کنیم از آنچه دل فرموده است
#سجاد_شهیدی
@shearvdastan
عریان ترم زشیشه و مطلوب سنگسار
این شهر بی نقاب قبولم نمی کند..
این چندمین شب است که بیدار مانده ام
آنگونه ام که خواب هم قبولم نمی کند...
#محمدعلی_بهمنی
@shearvdastan
کوزه ی دربسته در آغوش دریا هم تهی است
در گل خشک تو دیگر فرصت تغییر نیست
#فاضل_نظری
@shearvdastan
چه بگویم سحرت خیر؟توخودت صبح جهانی
من شیدا چه بگویم؟که توهم این وهم آنی
#شهریار
#مخاطب_خاص
@shearvdastan
دل دادهام بر باد، بر هرچه بادا باد
مجنونتر از لیلی، شیرینتر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیرهٔ دودی، از دودمان باد
آب از تو طوفان شد، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد، کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد، بوی تو میآید
تنها تو میمانی، ما میرویم از یاد
#قیصر_امینپور
@shearvdastan
نیست دردی کُشنده تر ز فراق
استخوان آب میکند مرفاق
غم دوری تو مصیبت شد
شده ام با همه بجز تو عیاق
عمری از دیدن تو محرومم
گله از چه؟ ندارم استحقاق
از گناهِ زیاد، خسته شدم
شده پرونده ام پُر از اوراق
اشک چشمِ مرا دو چندان کن
چونکه محتاجِ گریه اند عشاق
اِکفیانی؛ غریب و تنهایم
وَانصرانی؛ شدم به تو مشتاق
میهمان کن مرا به خیمه ی خود
جان اگر ماند، می کنم انفاق
دل به دل راه دارد آقاجان
دل به هم بسته ایم بی اغراق
نمکِ روضه ی مرا بفرست
روزی ام دست توست یا رزّاق
سحری، روبروی شش گوشه
دست من را بگیر بین رواق
"ای ضریح حسین؛ دلتنگم!"
برسان ناله ی مرا به عراق
****
فاطمه دست از علی نکشید
به زمین خورده بود با شلاق
رضا دین پرور
#مناجات_فاطمی_با_امام_زمان_عج
#الهم_عجل_لویک_الفرج
#شب_زیارتی_ابا_عبدالله
#دلتنگ_حرم
#شب_جمعه
@shearvdastan
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره ما بود دلآرام جهان شد
در اول آسایش مان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادنمان بود خزان شد
زخمی به گل کهنه ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد
آنگاه همان زخم همان کوره کوچک
شد قله یک آه مسیر فوران شد
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چهها کرد و چنان شد
ما حسرت و دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید زلیخا که جوان شد
جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده گفت گران شد
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد
یک حافظ کهنه دو سه تا عطر گل سر
رفت و همه دلخوشیام یک چمدان شد
باهرکه نوشتیم چهها کرد به ما گفت
مصداق همان وای به حال دگران شد
#حامد_عسکری
@shearvdastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرچم آمریکا از بالای کنگره پایین کشیده شد..
#اندکی_مطالعه
#حکایت
پسر جوانی بیمار شد. اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معدهاش او را معذور داشت. حکیم به او عسل تجویز کرد.
جوان میترسید باز از خوردن عسل دچار دلپیچه شود لذا نمیخورد. حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم. جوان خورد و بدون هیچ دردی معدهاش عسل را پذیرفت.
حکیم گفت: میدانی چرا عسل را معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟
جوان گفت: نمیدانم.
حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یکبار در معده زنبور هضم شده است.
پس بدان که عسل غذای معده توست و سخن غذای روح توست. و اگر میخواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخن گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معدهاش هضم میکند، تو نیز در مغزت سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور!
@shearvdastan
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من
زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من
عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من
خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من
شما هر اینه ، ایینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدّرید از من
نه در تبرّی من نیز بیم رسوایی است
به لب مباد که نامی بیاورید از من
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من
چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست ؟
شما که قاصد صد شانه بر سرید از من
برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما که با غم من آشناترید از من
#حسین_منزوی
@shearvdastan
پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویش خویش من مرا و هرچه منها بود سوخت
کشتم او را و ز خاکش پروریدم خویش را
معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
خویش بینی را گَزیدم تا گُزیدم خویش را
می شدم ساقی شدم ساغر شدم مستی شدم
تا ز تاکستان هستی خوشه چیدم خویش را
سردی کاشانه را با آه گرمی دادهام
راه بر خورشید بستم تا دمیدم خویش را
اشک و من با یک ترازو قدر هم بشناختیم
ارزش من بین که با گوهر کشیدم خویش را
بردهداران زمانها چوب حراجم زدند
دست اول تا برامد خود خریدم خویش را
بزمسازان جهان می از سبوی پر خورند
چون تهی پیمانه بودم سرکشیدم خویش را
شمعم و با سوختن تا آخرین دم زندهام
قطره قطره سوختم تا آفریدم خویش را
هوی هوی بزم درویشان كرمانشه خوش است
چون به دالاهو رسیدم وارسیدم خویش را
#معینی_کرمانشاهی
@shearvdastan
تو خوب مطلقی، من خوبها را با تو میسنجم
بدین سان بعد از این خوبی، عیاری تازه خواهد یافت
#حسین_منزوی
@shearvdastan
.
کنارم بمان ....
تا ماه برگردد به کوچه های کاهگلیِ بی مهتاب،
به شب های بغض گرفته ی پنجره
به آغوش تبدار شمعدانی...
کنارم بمان؛
تا ببینی چگونه جهان را....
از "یک عاشقانه ی ناآرام" لبریز می کنم
#شبتون_بخیر
@shearvdastan
یڪےمیپُرسَد اندوه تو از چیست ؟!
سبب ساز سڪوت مُبهَمَت ڪیست؟
برایَشصادقانہمینویسم...
براے آنڪه باید باشد و نیست...
@shearvdastan
چای با من
نبودنش با تو
دلتنگی با من
بی خیالی اش با تو
کجای این ماجرا غلط است؟
دوست داشتنم
یا نخواستنت؟! ...
#یاسمن_ایرانی
@shearvdastan
بگیر از من این هر دو فرمانده را
دلِ عاشق و عقلِ درمانده را ...♥️🧠
#فاضل_نظری
@shearvdastan