eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
449 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
481 ویدیو
51 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست عالمی داریم در کنج ملال خویشتن سایه دولت همه ارزانی نودولتان من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن بر کمال نقص و در نقص کمال خویش بین گر به نقص دیگران دیدی کمال خویشتن کاسه گو آب حرامت کن به مخموران سبیل سفره پنهان می‌کند نان حلال خویشتن شمع بزم افروز را از خویشتن سوزی چه باک او جمال جمع جوید در زوال خویشتن خاطرم از ماجرای عمر بی‌حاصل گرفت پیش‌بینی کو کز او پرسم مآل خویشتن آسمان گو از هلال ابرو چه می‌تابی که ما رخ نتابیم از مه ابرو هلال خویشتن همچو عمرم بی‌وفا بگذشت ماهم سال‌ها عمر گو برچین بساط ماه و سال خویشتن شاعران مدحت سرای شهریارانند لیک شهریار ما غزل خوان غزال خویشتن 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
علیهاالسلام 🔹بی‌قرارِ هم🔹 قرار بود که عمری قرار هم باشیم که بی‌قرار هم و غمگسار هم باشیم اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم کنون بیا که بگرییم بر غریبی هم غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم در این دیار اگر خشک‌سالی آمده است خوشا من و تو که ابر بهار هم باشیم نگفتی‌ام ز چه خون گریه می‌کند دیوار مگر قرار نشد رازدار هم باشیم نگفتی‌ام ز چه رو، رو گرفته‌ای از من مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم به دست خستۀ تو دست بسته‌ام نرسید نشد که مثل همیشه کنار هم باشیم شکسته است دلم مثل پهلویت آری شکسته‌ایم که آیینه‌دار هم باشیم 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨عالی‌ترین نمونه یا مخلوق خدا، که شبیه‌ترین شباهت را به خدا دارد، چیست؟ - تفاوت این نمونه از خدا، با خود خدا در چیست؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شتاب عمر🌹🌹🌹 سالها در عمر من، مهر آمد و آبان گذشت وز کمال غفلتم، هر لحظه در نقصان گذشت در شتاب عمر، فرداها همه دیروز شد نارسیده نوبهاران، فصل تابستان گذشت روزهای شادی و غم، در شمار عمر ماست گر درون کاخ عزت یا که در زندان گذشت سالک راه توکل را ز غمها باک نیست می‌توان با کشتی نوح از دل طوفان گذشت در پناه سیم و زر، مشکل توان آسوده زیست خرّم آن آزاده کز دشت بلا، آسان گذشت دین سلمان برترین اوج مسلمانی نبود مرد حق شو تا توان از حدّ صد سلمان گذشت لحظه‌‌ها و صحنه‌ها، سهیلی، ص ۳۴. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شمیم یاس مهتاب شب هراس را پیدا کن برگرد و شمیم یاس را پیدا کن برگرد و برای گریه‌هامان، امشب آن مدفن ناشناس را پیدا کن ضریح ساده، میرشکاری، ص ۲۰. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱• من اگر همین الآن به برزخ متولد شوم، اوضاع زندگی‌ام در آن شرایط چگونه خواهد بود؟ ۲• من میزان پیشرفت خودم را در مسیر خودسازی، مثلاً در بازه زمانی (سال گذشته تا امروز)، چگونه ارزیابی کنم؟ ۳• من در بعضی از بایدها و نبایدها در مسیر خودسازی، با اینکه عقلاً هم توجیه شده‌ام، نمی‌توانم از پسِ خودم بربیایم و مقاومت زیادی دارم، چرا؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
در وادی عشق هم سکوت است و صدا در وادی عرفان شده از خویش رها هر لحظه سلوک مولوی دیدنی است در «پله پله تا ملاقات خدا» 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علیهاالسلام 🔹مرهم🔹 سر می‌گذارد آسمان بر آستانت غرقیم در دریای لطف بی‌کرانت محبوب‌تر از هر کسی نزد رسولی آغوش او همواره می‌شد میزبانت چون مادری دلسوز، مرهم می‌نشاندی بر زخم او با دست‌های مهربانت نور پدر وقتی که شد خاموش دیگر، تاریک شد، تاریکِ تاریک آسمانت حق علی را غصب کردند و پس از آن انداختند آتش به جان آشیانت می‌سوختی در شعله‌های کینه‌هاشان آه از دلت آه از دل آتشفشانت... با دست‌های بسته حیدر را که بردند با چشم خود انگار دیدی رفت جانت پشت سر حیدر خودت را می‌کشاندی آه از تن مجروح و از اشک روانت هجده بهار از عمر تو تنها گذشت آه ناگاه دیدی می‌رسد فصل خزانت پیچید در خانه برای آخرین بار بوی تنور داغ و بوی عطر نانت بانو تو حتی بعد از این‌که پر کشیدی بودی به فکر کودکان نیمه‌جانت بند کفن وا شد تو با مهری فراوان آغوش وا کردی به روی کودکانت آن کودکانی که پس از تو رنج دیدند ای کاش پایان داشت اینجا داستانت یا لااقل بانو نمی‌رفتی تو ای کاش آن روز در گودال با قدّ کمانت دیدی حسینت را که تنها و غریب است دیدی که غرق خون شده اینک جوانت با ناله تا گفتی بُنَیَّ عرش لرزید عالم همه حیران شد از صبر و توانت گفتی که آبت هم ندادند، آسمان سوخت وقتی شنید این واژه‌ها را از زبانت 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غمی از چشم باران خوانده بودی حدیث فصل هجران خوانده بودی چقدر از داغ می‌سوزی دل من! گمانم «بیت الاحزان» خوانده بودی بیت الاحزان فی مصائب سیده النّسوان شیخ عباس قمی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
علیهاالسلام فرازی از یک 🔹قصه را تازیانه می‌داند🔹 به دعا دست خود که برمی‌داشت بذر آمین در آسمان می‌کاشت به تماشا، مَلَک نمازش را نردبانی ز نور می‌‏پنداشت چه نمازی؟ که تا به قبّۀ‏ عرش بُرد او را و نردبان برداشت! پرچم دین ز بام کعبه گرفت بُرد و بر بام آسمان افراشت بس که کاهیده بود، شب او را شبحی ناشناس می‌انگاشت خصم بیدادگر ز جور و ستم هیچ در حقّ او فرو نگذاشت! تا نینداختش به بستر مرگ دست از جان او مگر برداشت؟ قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند :: آتش کینه چون زبانه کشید کار زهرا به تازیانه کشید دشمن دل‌سیه، به رنگ کبود نقش بی‌مهری زمانه کشید آتش خشم خانمان‌سوزش پای صد شعله را به خانه کشید در میانش گرفت شعلۀ‏ کین پای حق را چو در میانه کشید همچو شمعی که بی‏‌امان سوزد شعله از جان او زبانه کشید.. قامتش حالت کمانی یافت بس‌که بار الم به شانه کشید سبحه، مشق سرشک او می‌‏کرد بس‌که نقش هزار دانه کشید بر رخ این فرشتۀ معصوم نتوان پردۀ‏ فسانه کشید قصه را تازیانه می‏‌داند در و دیوار خانه می‌داند :: سخن از درد و صحبت از آه است قصۀ درد او چه جان‌کاه است راه حق، جز طریق فاطمه نیست هر که زین ره نرفت، گمراه است.. در مسیری که عشق می‌‌تازد تا به مقصود، یک‌قدم راه است در بهاران، خزان این گل بود عمر گل‌ها همیشه کوتاه است با غم او، دلی که بیعت کرد تا ابد در مسیرِ الله است این که بر لب رسیده، جان علی‌ست دل گمان می‌کند هنوز، آه است.. هر که آمد، به نیمۀ ره ماند غم فقط با دل تو همراه است آن که بعد از کبودی رخ تو با خسوف، آشتی کند، ماه است قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند.. :: بی تو ای یار مهربان علی! شعله سر می‌کشد ز جان علی بی تو ای قهرمان قصۀ‏ عشق ناتمام است داستان علی.. خطبۀ‏ ناتمام زهرا کرد کار شمشیر خون‌فشان علی خواست نفرین کند، که زهرا را داد مولا قسم به جان علی- -که ز قهر تو ماسِوا سوزد؛ صبر کن صبر، مهربان علی! ذوالفقار برهنۀ سخنش کرد کاری به دشمنان علی، که دگر تا ابد به زنهارند از دم تیغ جان‌ستان علی با وجودی که قاسم رزق است ساخت عمری به قرص نان علی بعد او، خصم دون که می‌‏پنداشت به سه نان می‌خرد سنان علی، بود غافل که چون به سر آید دورۀ صبر و امتحان علی دشمنان را امان نخواهد داد لحظه‌‏ای تیغ بی‌امان علی.. دیدم انصاف را به کوچۀ عشق سر نهاده بر آستان علی عشق چون من ارادتی دارد به علی و به خاندان علی.. رفت زهرا و اشک از دنبال وز پی او روان، روان علی.. باز مانده‌ست سفرۀ دل او غم و درد است، میهمان علی درد دل را به چاه می‌گوید رفته از دست، همزبان علی آن شراری که سوخت زهرا را، سوخت تا مغز استخوان علی قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
(ره) ▪️احساس آرامش همیشگی، مثلاً در وسط بحرانها، مشکلات، فقر و یا مرگ عزیزان، خنده دار نیست؟ چگونه کسی به چنین آرامشی می‌رسد؟ ▪️ آیا یوگا و مدیتیشن می‌توانند در کسب چنین آرامشی مؤثر باشند؟ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخشی از شعر بلند صدای پای آب زندگی، رسم خوشایندی است زندگی، بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد اندازه‌ی عشق زندگی چیزی نیست که لب طاقچه‌ی عادت، از یاد من و تو برود زندگی، جذبه‌ی دستی است که می‌چیند... زندگی، حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد زندگی، سوت قطاری است که در خواب پلی می‌پیچد زندگی، دیدن یک باغچه از شیشه‌ی مسدود هواپیماست خبر رفتن موشک به فضا لمسِ تنهایی ماه فکر بوییدن گل در کُره‌ای دیگر‌... راز گل سرخ، سپهری، ص ۱۲۰ و ۱۲۱. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
حکایتی از بوستان سعدی📚📚📚 جذب دلها با احسان به ره بر، یکی پیشم آمد جوان به تک، در پی‌اش گوسفندی روان بدو گفتم : این ریسمان است و بند که می‌آرد اندر پی‌ات گوسفند سبک، طوق و زنجیر از او باز کرد چپ و راست، پوییدن آغاز کرد هنوز از پی‌اش تازیان می‌دوید که جو خورده بود از کف مرد و خوید چو باز آمد از عیش و شادی به جای مرا دید و گفت: ای خداوندِ رای نه این ریسمان، می‌بَرَد با مَنَش که احسان، کمندی است در گردنش به لطفی که دیده است پیل دَمان نیارد همی حمله بر پیلبان بَدان را نوازش کن ای نیک‌مرد که سگ پاس دارد، چو نان تو خَورد لغات: به ره بر: در راه تک: دویدن ریسمان: طناب سبک: سریع، فوری طوق: بند، طناب گردن پوییدن: حرکت کردن تازیان: تند و سریع خوید: بر وزن بید، گندم و جوی نارَس، گیاه نورُسته. خداوند رای: صاحب فکر دمان: خروشان، غرّان خورد: به ضرورت قافیه شدن با نیک‌مرد، باید خَرد خوانده شود. کلیات سعدی، بوستان، باب دوم در احسان، ص ۲۶۵. 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
برخیز و اسیر عالم سِیرم کن چون هیچ شو! بی‌نیاز از غیرم کن ای دل سیمرغ خویش را پیدا کن القصه شبیه «منطق‌الطیر»م کن 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✖️ یه نفر، از پدر و مادرش هوش معنوی بالایی به ارث برده، یکی هم خانواده‌اش ضریب هوشی پایینی داشتند! ✖️ یه نفر در یک محله‌ی معنوی و محیطِ انسانی عالی بدنیا اومده، یکی دیگه در یک محیط پر از گناه و حرام چشم بدنیا باز میکنه ! ✖️ یه نفر در جوار حرم معصومین زندگی میکنه، یکی توی کوچه‌های موادفروش‌ها ... 🔺آیا بین اینا از نظر رشد انسانی و کسب کمالات معنوی، عدالت برقراره؟ دسته دوم هر چی بدوئن، به دسته اول نمیرسن که❗️ 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا