eitaa logo
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
528 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
685 ویدیو
65 فایل
"آن": یُدرک و لا یوصف: به گفت در نیاید! 🌸لطیفه‌ای است نهانی، که عشق از او خیزد (صفحه‌ای برای اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات) فاطمه شکردست دکترای زبان و ادبیات فارسی هیئت‌علمی دانشگاه پیام‌نور هنرجوی فوق‌ممتاز خوشنویسی ارتباط با من @fadak_shekardast
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا جان و دل پر درد دارم هم تو در من می‌نگر چون تو پیدا کرده‌ای این راز پنهان مرا ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک نیست جز روی تو درمان چشم گریان مرا 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
عیب نهانی مردمان مردمان را، عیبِ نهانی، پیدا مکن که مَر ایشان را رسوا کنی و خود را بی‌اعتماد. هر که علم خواند و عمل نکرد، بدان مانَد که گاو راند و تخم نیفشاند. کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم در آداب صحبت 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
آواچهٔ ۲، پیرامون «پیرامون» یعنی چه؟ پیرامون یعنی حول‌وحوش، اطراف، گرداگرد. برای مثال، «بهینه‌سازی بافت پیرامونی میدان سعدی»، «بافت پیرامونی حرم مطهر را می‌خواهند نوسازی کنند»، «کمربند پیرامونی شهر» یعنی مثلاً می‌خواهند دور شهر را درخت بکارند و یک کمربند سبز درست کنند. این مثال‌ها کاملاً درست هستند. بحثی هم دربارۀ آن‌ها نداریم. اما به این جمله‌ها دقت کنید: همایشی پیرامون مسائل شهری در شهرهای بیش از پانصدهزار نفر جمعیت این غلط است. مقاله‌ای پیرامون ماهیت و اهمیت علم اقتصاد این غلط است. تکذیب شایعات پیرامون فلان بانک غلط است. این‌ها به چه معنی غلط هستند؟ پاسخ: اینجا پیرامون به‌معنی «درباره» غلط است. برخی می‌گویند گرته‌برداری از انگلیسی است؛ چون یکی از معانی about در انگلیسی «پیرامون» است. یکی از معانی about، «درباره» است. معنیِ «درباره» را که می‌دانستیم؛ اما about در انگلیسی به‌معنی «پیرامون» هم می‌آید. Look about یعنی به اطراف نگاه کن. and see if you can find it ببین می‌توانی پیدایش کنی. پس هروقت در متن‌هایتان به پیرامون رسیدید، دقت کنید ببینید اگر به‌معنی حول‌وحوش، اطراف و گرداگرد چیزی بود، دست به آن نمی‌زنید. اما اگر خواستید به‌معنی «درباره» استفاده کنید، همان «درباره» را بگذارید و اگر تکراری می‌شود، «راجع به»، «در زمینۀ». http://virastaran.net/a/11146
ماه هنر پیشه تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی یک عمر قناعت نتوان کرد الهی دیریست که چون هاله همه دور تو گردم چون بازشوم از سرت ای مه به نگاهی ماه از پی دیدن بود ای شوخ و گذشتن اما که گذشتن نتوان از چو تو ماهی بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر در آرزوی آن که بیابم به تو راهی شب‌ها همه دنبال رفیق توام اما او هم‌قدم ماهی و من همدم آهی نه روی سخن گفتن و نه پای گذشتن سرگشته ام ای ماه هنرپیشه پناهی هر شب تو و یاران نوازنده ولیکن عشق تو به ما هم برسد گاه به گاهی در فکر کلاهند حریفان همه هشدار هرگز به سر ماه نرفته است کلاهی گمره مشو ای ماه که از شاهد گمراه در هر قدمی راه زند چاله و چاهی بگریز در آغوش من از خلق که گلها از باد گریزند در آغوش گیاهی در آرزوی جلوه مهتاب جمالش یا رب گذراندیم چه شبهای سیاهی یک عمر گنه کردم و شرمنده که در حشر شایان گذشت تو مرا نیست گناهی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گرم یادآوری یا نه من از یادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
تیز رفتار گردد و چیره چون که مجروح گردد از آهن این شعر در وصف قلم است و چاقوی قلم تراش، آهن خوانده شده ( علاقه جنس: جنس چیزی را بگویند و خود آن چیز را ارداه کنند.) 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی‌جوید و من صاحب خانه 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
در شبان غم تنهایی خویش عابدِ چشم سخنگوی توام من در این تاریکی من در این تیره شب جان‌فرسا زائر ظلمت گیسوی توام 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیت‌هایی از حافظ ای مگس، عرصه‌ی سیمرغ، نه جولانگهِ توست عِرضِ خود می‌بری و زحمتِ ما می‌داری تو به تقصیر خود افتادی از این در، محروم از که می‌نالی و فریاد، چرا می داری؟ حافظ از پادشهان، پایه به خدمت طلبند سعی نابُرده، چه امّیدِ عطا می‌داری؟ نکات: بیت اول - مگس: استعاره از مدّعی و لاف‌زنِ عشق. عرض: آبرو. مرحوم حسین‌علی هروی می‌نویسد: بیت اشاره است به گفتگوی هدهد و مگس در منطق‌الطیر عطار: "هدهد به مگس می‌گوید: تو حشره‌ی کوچکی هستی که باید در ارتفاعات کم، پرواز کنی و بر پلیدی‌ها بنشینی؛ در حالی که سیمرغ، شاه مرغان است و بر بلندترین قله‌های جهان جا دارد. اگر تو هم بخواهی در این سفر، با ما به قله‌ی قاف بیایی، میان راه خسته می‌شوی؛ از حرکت می‌مانی و مایه‌ی دردسرِ هم‌سفران می‌شوی."(شرح غزل‌های حافظ، ۱۸۱۸) بیت ۲ - تقصیر: گناه و کوتاهی کردن. بیت ۳ - پایه: قدر و منزلت، مقام و مرتبه. جهت اطلاع از شرح کامل بیت‌ها و معنی آن‌ها، مراجعه بفرمایید به: شاخ نبات حافظ، دکتر برزگر خالقی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
غریب در پیراهن هر روز، جهان است و فرازی و نشیبی این نیز نگاهی است به افتادن سیبی در غلغله‌ی جمعی و تنها شده‌ای باز آن قدر که در پیرهنت نیز غریبی گریه‌های امپراتور، نظری 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
یک رباعی از نیما یوشیج رازی است که آن نگار می‌داند چیست رنجی است که روزگار می‌داند چیست آنی که چو غنچه در گلو خونم ازوست من دانم و شهریار می‌داند چیست گوشه‌ی تماشا (رباعی از نیما تا بعد)، سید علی میرافضلی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
دل‌تنگِ خود اگرچه نزد شما، تشنه‌ی سخن بودم کسی که حرف دلش را نگفت، من بودم دلم برای خودم تنگ می‌شود، آری همیشه بی‌خبر از حال خویشتن بودم... غریب بودم و گشتم غریب‌تر؛ اما دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم گزینه‌ی اشعار محمدعلی بهمنی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک رباعی از دکتر شفیعی کدکنی با من سخن تو در میان آوردند گلبرگ بهار در خزان آوردند خاموش‌ترین سکوت صحراها را با نام تو باز در فغان آوردند گوشه‌ی تماشا، میرافضلی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
سخنی از بوستان سعدی کم‌حرفی کمال است در نفس انسان، سَخُن تو خود را به گفتار، ناقص مَکُن کم‌آواز، هرگز نبینی خجل جُوی مُشک، بهتر که یک توده گِل حذر کن ز نادانِ دَه‌مَرده‌گوی چو دانا، یکی گوی و پرورده گوی صد انداختی تیر و هر صد خطاست اگر هوشمندی، یک انداز و راست لغات: کم‌آواز: کم‌حرف جوی: اندکی مُشک: استعاره از سخن کم و باارزش. توده‌ گل: استعاره از سخن فراوان و بیهوده. دَه‌مرده‌گوی: کسی که به اندازه‌ی ده نفر حرف می‌زند، پرحرف. کلیات سعدی، بوستان، باب هفتم در عالم تربیت 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلِ بی‌خار گل‌های گلستان، همه پرورده‌ی خارند عارض بنما، ای گل بی‌خار، کجایی؟ عارض: چهره. گزیده‌ی غزلیات حزین لاهیجی، مهروش طهوری 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast