ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا
من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا
جان و دل پر درد دارم هم تو در من مینگر
چون تو پیدا کردهای این راز پنهان مرا
ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک
نیست جز روی تو درمان چشم گریان مرا
#عطار_نیشابوری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
عیب نهانی مردمان
مردمان را، عیبِ نهانی، پیدا مکن که مَر ایشان را رسوا کنی و خود را بیاعتماد.
هر که علم خواند و عمل نکرد، بدان مانَد که گاو راند و تخم نیفشاند.
کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم در آداب صحبت
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
آواچهٔ ۲، پیرامون
«پیرامون» یعنی چه؟ پیرامون یعنی حولوحوش، اطراف، گرداگرد.
برای مثال، «بهینهسازی بافت پیرامونی میدان سعدی»، «بافت پیرامونی حرم مطهر را میخواهند نوسازی کنند»، «کمربند پیرامونی شهر» یعنی مثلاً میخواهند دور شهر را درخت بکارند و یک کمربند سبز درست کنند. این مثالها کاملاً درست هستند. بحثی هم دربارۀ آنها نداریم.
اما به این جملهها دقت کنید:
همایشی پیرامون مسائل شهری در شهرهای بیش از پانصدهزار نفر جمعیت
این غلط است.
مقالهای پیرامون ماهیت و اهمیت علم اقتصاد
این غلط است.
تکذیب شایعات پیرامون فلان بانک
غلط است.
اینها به چه معنی غلط هستند؟
پاسخ: اینجا پیرامون بهمعنی «درباره» غلط است.
برخی میگویند گرتهبرداری از انگلیسی است؛ چون یکی از معانی about در انگلیسی «پیرامون» است. یکی از معانی about، «درباره» است. معنیِ «درباره» را که میدانستیم؛ اما about در انگلیسی بهمعنی «پیرامون» هم میآید.
Look about
یعنی به اطراف نگاه کن.
and see if you can find it
ببین میتوانی پیدایش کنی.
پس هروقت در متنهایتان به پیرامون رسیدید، دقت کنید ببینید اگر بهمعنی حولوحوش، اطراف و گرداگرد چیزی بود، دست به آن نمیزنید. اما اگر خواستید بهمعنی «درباره» استفاده کنید، همان «درباره» را بگذارید و اگر تکراری میشود، «راجع به»، «در زمینۀ».
#آواچهٔ
#ویراستاران
http://virastaran.net/a/11146
ماه هنر پیشه
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد الهی
دیریست که چون هاله همه دور تو گردم
چون بازشوم از سرت ای مه به نگاهی
ماه از پی دیدن بود ای شوخ و گذشتن
اما که گذشتن نتوان از چو تو ماهی
بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر
در آرزوی آن که بیابم به تو راهی
شبها همه دنبال رفیق توام اما
او همقدم ماهی و من همدم آهی
نه روی سخن گفتن و نه پای گذشتن
سرگشته ام ای ماه هنرپیشه پناهی
هر شب تو و یاران نوازنده ولیکن
عشق تو به ما هم برسد گاه به گاهی
در فکر کلاهند حریفان همه هشدار
هرگز به سر ماه نرفته است کلاهی
گمره مشو ای ماه که از شاهد گمراه
در هر قدمی راه زند چاله و چاهی
بگریز در آغوش من از خلق که گلها
از باد گریزند در آغوش گیاهی
در آرزوی جلوه مهتاب جمالش
یا رب گذراندیم چه شبهای سیاهی
یک عمر گنه کردم و شرمنده که در حشر
شایان گذشت تو مرا نیست گناهی
#شهریار
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
گرم یادآوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
#نیما_یوشیج
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
تیز رفتار گردد و چیره
چون که مجروح گردد از آهن
این شعر در وصف قلم است و
چاقوی قلم تراش، آهن خوانده شده
( علاقه جنس: جنس چیزی را بگویند و خود آن چیز را ارداه کنند.)
#مسعود_سعدسلمان
#آرایهادبی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همیجوید و من صاحب خانه
#شیخ_بهایی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
در شبان غم تنهایی خویش
عابدِ چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
#حمید_مصدق
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
بیتهایی از حافظ
ای مگس، عرصهی سیمرغ، نه جولانگهِ توست
عِرضِ خود میبری و زحمتِ ما میداری
تو به تقصیر خود افتادی از این در، محروم
از که مینالی و فریاد، چرا می داری؟
حافظ از پادشهان، پایه به خدمت طلبند
سعی نابُرده، چه امّیدِ عطا میداری؟
نکات:
بیت اول - مگس: استعاره از مدّعی و لافزنِ عشق.
عرض: آبرو.
مرحوم حسینعلی هروی مینویسد: بیت اشاره است به گفتگوی هدهد و مگس در منطقالطیر عطار: "هدهد به مگس میگوید: تو حشرهی کوچکی هستی که باید در ارتفاعات کم، پرواز کنی و بر پلیدیها بنشینی؛ در حالی که سیمرغ، شاه مرغان است و بر بلندترین قلههای جهان جا دارد. اگر تو هم بخواهی در این سفر، با ما به قلهی قاف بیایی، میان راه خسته میشوی؛ از حرکت میمانی و مایهی دردسرِ همسفران میشوی."(شرح غزلهای حافظ، ۱۸۱۸)
بیت ۲ - تقصیر: گناه و کوتاهی کردن.
بیت ۳ - پایه: قدر و منزلت، مقام و مرتبه.
جهت اطلاع از شرح کامل بیتها و معنی آنها، مراجعه بفرمایید به: شاخ نبات حافظ، دکتر برزگر خالقی
#حافظ_شیرازی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
غریب در پیراهن
هر روز، جهان است و فرازی و نشیبی
این نیز نگاهی است به افتادن سیبی
در غلغلهی جمعی و تنها شدهای باز
آن قدر که در پیرهنت نیز غریبی
گریههای امپراتور، نظری
#فاضلنظری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
یک رباعی از نیما یوشیج
رازی است که آن نگار میداند چیست
رنجی است که روزگار میداند چیست
آنی که چو غنچه در گلو خونم ازوست
من دانم و شهریار میداند چیست
گوشهی تماشا (رباعی از نیما تا بعد)، سید علی میرافضلی
#نیمایوشیج
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
دلتنگِ خود
اگرچه نزد شما، تشنهی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت، من بودم
دلم برای خودم تنگ میشود، آری
همیشه بیخبر از حال خویشتن بودم...
غریب بودم و گشتم غریبتر؛ اما
دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم
گزینهی اشعار محمدعلی بهمنی
#محمدعلیبهمنی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
یک رباعی از دکتر شفیعی کدکنی
با من سخن تو در میان آوردند
گلبرگ بهار در خزان آوردند
خاموشترین سکوت صحراها را
با نام تو باز در فغان آوردند
گوشهی تماشا، میرافضلی
#شفیعی_کدکنی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
سخنی از بوستان سعدی
کمحرفی
کمال است در نفس انسان، سَخُن
تو خود را به گفتار، ناقص مَکُن
کمآواز، هرگز نبینی خجل
جُوی مُشک، بهتر که یک توده گِل
حذر کن ز نادانِ دَهمَردهگوی
چو دانا، یکی گوی و پرورده گوی
صد انداختی تیر و هر صد خطاست
اگر هوشمندی، یک انداز و راست
لغات:
کمآواز: کمحرف
جوی: اندکی
مُشک: استعاره از سخن کم و باارزش.
توده گل: استعاره از سخن فراوان و بیهوده.
دَهمردهگوی: کسی که به اندازهی ده نفر حرف میزند، پرحرف.
کلیات سعدی، بوستان، باب هفتم در عالم تربیت
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هدایت شده از آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#غدیر
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
گلِ بیخار
گلهای گلستان، همه پروردهی خارند
عارض بنما، ای گل بیخار، کجایی؟
عارض: چهره.
گزیدهی غزلیات حزین لاهیجی، مهروش طهوری
#حزین_لاهیجی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast