ای تو بداده در سحر از کف خویش بادهام
ناز رها کن ای صنم راست بگو که دادهام
گرچه برفتی از برم آن بنرفت از سرم
بر سر ره بیا ببین بر سر ره فتادهام
چشم بدی که بد مرا حسن تو در حجاب شد
دوختم آن دو چشم را چشم دگر گشادهام
چون بگشاید این دلم جز به امید عهد دوست
نامه عهد دوست را بر سر دل نهادهام
زاده اولم بشد زاده عشقم این نفس
من ز خودم زیادتم زانک دو بار زادهام
چون ز بلاد کافری عشق مرا اسیر برد
همچو روان عاشقان صاف و لطیف و سادهام
من به شهی رسیدهام زلف خوشش کشیدهام
خانه شه گرفتهام گرچه چنین پیادهام
از تبریز شمس دین بازبیا مرا ببین
مات شدم ز عشق تو لیک از او زیادهام
غزلیات دیوان شمس
#مولانا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
#وداع
ما بازی بردبرد را باختهایم
خود را عبث از چشم تو انداختهایم
شبهای تو قدر بود و ایّام تو بدر
ما قدر تو را هنوز نشناختهایم
#محمد_رضا_ترکی
#وداع_با_رمضان
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
#وداع_با_رمضان
🔹ای دل غافل🔹
چشم تا بر هم زدم، یک ماه مهمانی گذشت
لحظههایی مملو از الطاف رحمانی گذشت..
رفت از کوی و خیابان سفرهاش را جمع کرد
ای دل غافل! کجا بودی فراوانی گذشت
تشنگی گاهی برایم روضه میخواند از حسین
ظهر با لبهای تشنه چشم بارانی گذشت
بعد از این سی روز روزه از خودت حتی بترس
چند روزی را که شیطان بود زندانی گذشت
شادی فطر آمد اما غم دلم را برده است
چشم تا بر هم زدم یک ماه مهمانی گذشت
#محمد_خادم
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
خدایی که من می شناسم... خدایی که این شب ها در ابوحمزه با او انس گرفته ام... خدایی که در جوشن کبیر صدایش زده ام... خدایی نیست که اگر مهمانی را به خانه اش دعوت کرد، او را بیرون کند...
خدایی نیست که اگر سفره ای پهن کرد آن را جمع کند....
خدایی نیست که اگر دست و پای دشمنی را بست دوباره آن را باز کند...
حتی دوستان او اینگونه نیستند...
سفره ای که این روزها حرف از جمع شدن آن می زنیم حتی در شأن سلیمان نبی نیست...
اصلا مهمانی بهانه بوده...
که مقیم خانه ی او شویم...
که از اینجا به مهمانی دیگری نرویم...
اینکه ما از سر سفره بلند شویم و مهمانی را ترک کنیم حرف دیگری ست...
اینکه ما به دست خودمان دوباره دشمنمان را بر خودمان مسلط کنیم ربطی به تمام شدن یا نشدن ماه مبارک ندارد...
خدایا
تو اهل کبریا و عظمتی
تو اهل جود و جبروتی
تو اهل عفو و رحمتی
تو اهل تقوا و مغفرتی
و این اهلیت، قید زمان و مکان ندارد...
#حسن_بیاتانی
@telkalayyam
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
تو رو خدا پیام " استشمام بوی خوش عطر... " دیگه ول کنید!! جمله ای پر از حشو و غلط 😄😄
Hasan Fadaeian - Eyd Amad (320).mp3
7.33M
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
برگیر و دهل میزن کان ماه پدید آمد
عید آمد ای مجنون غلغل شنو از گردون
کان معتمد سدره از عرش مجید آمد
عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان
کان قیصر مه رویان زان قصر مشید آمد
صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی
کان خوبی و زیبایی بیمثل و ندید آمد
زان قدرت پیوستش داوود نبی مستش
تا موم کند دستش گر سنگ و حدید آمد
عید آمد و ما بیاو عیدیم بیا تا ما
بر عید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد
زو زهر شکر گردد زو ابر قمر گردد
زو تازه و تر گردد هر جا که قدید آمد
برخیز به میدان رو در حلقه رندان رو
رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد
غمهاش همه شادی بندش همه آزادی
یک دانه بدو دادی صد باغ مزید آمد
من بنده آن شرقم در نعمت آن غرقم
جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد
بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن
رو صبر کن از گفتن چون صبر کلید آمد
لغات:
حدید: آهن
قدید: گوشت خشک کردۀ گاو، گوسفند، یا ماهی به هر طریق که خشک کنند و نگه دارند.
مزید: افزونی، بسیاری
ثرید: طعامی است که پاره های نان را در شوربای گوشت تر کنند،تریت تلیت
#مولانا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
حکایتی از بوستان سعدی
تواضع
جوانی خردمند پاکیزهبوم
ز دریا برآمد به دربندِ روم
درو، فضل دیدند و فقر و تمیز
نهادند رختش به جایی عزیز
سرِ صالحان گفت روزی به مرد
که: خاشاک مسجد بیفشان و گَرد
همان کاین سخن، مردِ رهرو شنید،
برون رفت و بازش کس آن جا ندید
بر آن حمل کردند یاران و پیر
که پروای خدمت، نبودش فقیر
دگر روز، خادم گرفتش به راه
که: ناخوب کردی به رأی تباه
ندانستی ای کودک خودپسند
که مردان، ز خدمت به جایی رسند؟
گِرِستن گرفت از سرِ صِدق و سوز
که: ای یار جانپرورِ دلفروز
نه گَرد اندر آن بُقعه دیدم ، نه خاک
من آلوده بودم در آن جای پاک
گرفتم قدم لاجرم باز پس
که پاکیزه بِه، مسجد از خاک و خس
طریقت، جز این نیست درویش را
که افکنده دارد تنِ خویش را
بلندیت باید، تواضع گزین
که آن بام را، نیست سُلَّم جز این
لغات:
پاکیزهبوم: پاکسرشت
دربند: دروازه
رخت: وسایل
پروا: قصد، میل
گرستن: گریستن، گریه کردن
لاجرم: ناچار
افکنده: حقیر، فروتن
سُلّم: نردبان
کلیات سعدی، بوستان، باب چهارم در تواضع
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
ماهِ من طایفهی روزهبگیران چه کنند
شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی
#مهدی_فرجی
آرزویِ دیدنت تنها نه اهل ذوق را
شیخِ مسجد را هم این رویا به بام آورده است
#حسین_جنتی
هلالِ ماه اگر دیده شد چه سود
ماهِ تمام عالمیان پشت پرده است
#ناشناس
بگیر فطرهام، اما مخور برادر جان
که من در این رمضان، قوتِ غالبم غم بود
#اخوان_ثالث
بیا که گوشه ابروی ماه را دیدم
به مِیفروش بگو سی شب است منتظرم
#سعید_بیابانکی
بر سَرِ بام بیا، گوشه ابرو بنمای
روزهگیرانِ جهان، منتظر ماه نو اند
#محمدکاظم_کاظمی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
هدایت شده از انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم
💠انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم برگزار مینماید:
🔸بزرگداشت عطار نیشابوری🔸
با حضور استاد فرهیخته دکتر پورنامداریان
#ویژه_خواهران
🗓زمان برگزاری: شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳
🕰ساعت ۱۰
📍مکان برگزاری: دانشگاه قم، سالن اندیشه
جهت شرکت در برنامه، از طریق لینک زیر ثبتنام فرمایید.
🔻https://formafzar.com/form/c9g71
▪️پشتیبانی:
@Anjoman_admin1
🔹انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم
🆔 @anjoman_adabiyat_uni_of_qom
شرط عشق
بیتهایی از یک غزل سعدی
آن نه عشق است که از دل به دهان میآید
وان نه عاشق که ز معشوق، به جان میآید
گو: برو در پسِ زانوی سلامت بنشین
آن که از دستِ ملامت، به فغان میآید...
اندرون با تو چنان اُنس گرفتهست مرا
که ملالم ز همه خلقِ جهان میآید
شرط عشق است که از دوست شکایت نکنند
لیکن از شوق، حکایت به زبان میآید
سعدیا، این همه فریاد تو، بیدردی نیست
آتشی هست که دود از سرِ آن میآید
شرح غزلهای سعدی، دکتر برزگر خالقی و دکتر عَقدایی
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
hesamoddin.seraj.tasnife.hejran(128).mp3
9.32M
دَردَم از یار است و درمان نیز هم
دل فدایِ او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کاو به قصدِ خونِ ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دَستان نیز هم
چون سر آمد دولتِ شبهایِ وصل
بگذرد ایامِ هِجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغِ رویِ اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کارِ جهان
بلکه بر گردونِ گَردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد مِی بیار
بلکه از یَرغویِ دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصفِ مُلکِ سلیمان نیز هم
#حافظ_شیرازی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
خستهام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بیدلیل، این سقوط ناگزیر
آسمان بیهدف، بادهای بیطرف
ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر
ای نظارهٔ شگفت، ای نگاه ناگهان!
ای هماره در نظر، ای هنوز بینظیر!
آیه آیهات صریح، سوره سورهات فصیح!
مثل خطی از هبوط، مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان، مثل گریه بیامان
مثل لحظههای وحی، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!
از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور، دیدمت ولی چه دیر!
این تویی در آن طرف، پشت میلهها رها
این منم در این طرف، پشت میلهها اسیر
دست خستهٔ مرا، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خستهام از این کویر!
#قیصر_امینپور
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
فِطر ما بر دوش صاحب خانهای افتاده است
کز نگاهش یک جهان جیره مواجب میخورند...
صلی الله علیک یا اباعبدالله
#شب_جمعه
#شب_زیارتی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
در عالم رازی هست
که جز به بهای خون
فاش نمیشود...
#شهید_آوینی
#یاد_شهدا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast