آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
#در_مسیر_نوشتن #قسمت_یازدهم کجای کاریم؟ تا الان ده قسمت نوشتم. درباره ضرورت نوشتن و تاثیرش در برون
#در_مسیر_نوشتن
#قسمت_دوازدهم
#شعر
روز ناگزیر و ناگریز رسید!😊
نیازی به تعریف شعر نیست، همه آشنایان با زبان فارسی شعر را میشناسند. قصد ما هم پیچیدن در معنای علمی شعر نیست.
شاعران معمولا از یک سنی احساس کردهاند میتوانند متفاوت از زبان روزمره حرف بزنند. این میل به سخنِ فراهنجار، در هر سنی ممکن است رخ دهد کودکی، میانسالی و حتی سالمندی.(مادر بزرگ من ۷۰ سالگی احساس کرد دوست داره شعر بگه😄)
این فراهنجار گاهی وزن بخشی است، گاهی قافیه سازی است، گاهی استفاده از تصاویر و بهرهگیری از خیال است، گاهی مضمونهای بدیع و نگاههای جدید است گاهی...
اگر در چنین شرایطی قرار گرفتی بدان ممکن است یک شاعر، درونت در حال کوبیدن به در و دیوار باشد!
نه او را بیمحل کن، نه تحقیر!
بلکه با بالا بردن دایره واژگان و یادگیری مقدمات شعر به او مجالی بده.
برای بالا بردن دایره واژگان، قدم اول این است که اُنست را با شعر بیشتر کنی. بخوانی و حفظ کنی.
حفظ کردن شعر تاثیر عجیبی دارد. البته مستمر و مداوم. نه اینکه یکی دو غزل حفظ کنی و فکر کنی تمام!!
صاحب چهار مقاله در آداب شاعری میگوید شاعر باید ده هزار بیت! ده هزار بیت(عمدا تکرار کردم!) شعر حفظ باشد.
حالا شما ده هزار نه دستکم هزار بیت شعر حفظ کن!
این کار علاوه بر بالا بردن دایره واژگان، ناخودآگاهت را در درک وزن شعر(عروض) یاری میکند. همچنین ساختار درست جمله(یعنی قواعد دستوری) را ملکهی ذهنت میکند.
حتی استادی میگفت برای خوب نثر نوشتن هم ۶ ماه روزی یک پاراگراف نثرِ خوب، حفظ کنید! آنقدر به این روش ایمان داشت که ضمانت نقدی هنگفتی میکرد!!
البته این تنها روش بالا بردن دایره واژگان نیست اما معمولترین و مرسومترین و در دسترسترین است.
شاعری که "ابر واژگانی"* اشعارش ۵۰۰ واژه یا گاهی کمتر است شاعر نیست!!
(چقدر حرف دارم برای این استفاده از واژگان معدود و محدود، و ظلمی که به زبان فارسی میشود چه توسط نویسندگان، چه شاعران جوان! که نه جایش اینجاست نه با چند خط مکتوب حقش ادا میشود)
قدم بعدی یادگرفتن مقدمات شعر است، شامل عروض، قافیه، آرایه های لفظی و معنوی و بلاغت.
کلاسهای شعر معمولا همین موارد را در دوره مقدماتی آموزش میدهند. اگر کلاس خوب و معتبری سراغ دارید حتما بروید.
البته دانشجویان رشته ادبیات فارسی (اگر دل به درس بدهند!) همه اینها را (بلکه فراتر) یاد میگیرند.
اما تعداد زیادی از علاقهمندان شعر ممکن است دانشآموختهی ادبیات نباشند. در اغلب موارد راهی جز استفاده از کلاسهای شعر (از نوع واقعی، نه دکانبازار) ندارند.
بقیه اش بماند برای فرصتی دیگر...
*ابر واژگانی(به سکون ب)= بسامد واژگانِ بیتکرار در یک اثر، یا در آثار یک شاعر، یا هر جامعه آماری نوشتاری.
مثلا تعداد واژگان بیتکرار در شاهنامه فردوسی ۹۰۰۰ واژه است!
این درحالی است که زبان فارسی بالقوه بینهایت و بالفعل حدود ۴۰۰ هزار واژه دارد.
اما گاهی مجموعه شعرهایی میبینم با ابر واژگانی ۳۰۰!
پژوهش علمی نکردم، ولی در یک ارزیابی برای خودم، ابر واژگانی نسبت مستقیم با موفقیت شاعر دارد.
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
خوش آنکه وصال تو میسر شده باشد
چشمم به جمال تو منور شده باشد
هرگز به وفا با دگری عهد نبندم
گر خود ز جفا عهد تو دیگر شده باشد
#شکسته_نستعلیق
(تمرینی که دیشب آخر وقت هولهولکی نوشتم و فرستادم برای استاد!
شاهد: آن "دگر"ی که باید "دیگر"طور نوشته میشد!)
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
بسی ناگفتنی ها دارم اما
نمی گویم به کس چون مَحرمی نیست
#فرخی_یزدی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
#سعدی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
سختترین و خوشبختترین چیزها این است که کسی در رنجهایش، در رنجهای ناخواستهاش، عاشق این زندگی باشد.
#لئو_تولستوی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
چشم از او،
جلوه از او،
ما چه حریفیم ای دل...
#شهریار
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
محبوب من
یاد شما نباشد
زندگی به چه درد من میخورد؟...
#محمد_صالح_علاء
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
نامِ تو نور
نامِ تو سوگند
نامِ تو شور
نامِ تو لبخند
لبخند
در تلفظِ نامت
ضرورتی است!
#قیصر_امینپور
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
#نوستالوژی
این واژه در سالهای اخیر گره خورده به خاطرات تصویری یا شنیداری دهه شصتیها.
اما معنای این واژه وسیعتر و عمیقتر است.
نوستالوژی یک واژهی فرانسوی است در معنای "غم دوری"، "غم غربت". غربتی که مزهی فکر کردن به آن شیرین است!!! یادآوریش حالخوبکن است!
غم غربت و دوری میتواند دامنهای از سطح تا عمق داشته باشد.
غم دوری از اشخاص
غم دوری از وطن
غم دوری از خاطرات گذشته
غم دوری از روزگار کودکی
غم دوری از انسانیت
غم دوری انسان از خودش!
غم دوری از دار القرار!
انسان در عمیق ترین لایههای وجودیاش غم غربت از دارالقرار دارد!
دارالقرار همان وطنی است که انسان از آنجا آمده و به آنجا بر میگردد.
اصل احساس غربت انسان در این دنیا همین است، انسان برای این جهان محدود ساخته نشده، آن شاعرانی که روح انسان را در این دنیا و در این کالبد جسمانی، به پرندهای در قفس تشبیه کردهاند صرفا دنبال یک ترفند ادبی نبودهاند بلکه از واقعیترین احساس انسان پرده برداشتهاند.
ولی همین انسان آنقدر دور و بر خود را شلوغ کرده که تب را میفهمد ولی منشائش را نه!
آنقدر خود را مشغول تزیین و لذت بردن از کوپهی قطار کرده که نه مبدا یادش مانده نه مقصد.
برای این احساس غربت به دنبال همین اتفاقات دمدستی میگردد! توپ پلاستیکیِ دوپوسته، پاکن بودار، موسیقی تیتراژ بچههای آلپ!...
اما اگر راهی بود که باز به همان روز و روزگار برگردد میفهمید آن حس غربت همچنان در دلش جاریست.
حس غربت را بگذار کنار حس تنهایی، تنهایی که در تکتک آدمها وجود دارد اما برخی درکش میکنند برخی آنقدر دور و برشان شلوغ است که یادشان میرود تنها هستند!
(یاد من باشد تنها هستم
ماه بالای سر تنهاییاست
سهراب سپهری)
پ.ن: جان این کلام را از کلاس درس همیشه استادم آقای دکتر #محمدرضا_سنگری به یاد دارم. حدود ۲۰ سال پیش در درس مثنوی مولانا/ کارشناسی ارشد.
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
آن*(فرهنگ، هنر، ادبیات)
#نوستالوژی این واژه در سالهای اخیر گره خورده به خاطرات تصویری یا شنیداری دهه شصتیها. اما معنای ای
یکی از موضوعاتی که قابلیت کار پژوهشی دارد (در حد مقاله)همین بررسی و تحلیل نوستالوژی در شعر یک شاعر مشخص است. در شعر سهراب سپهری کار شده؛ اگر یافتمش به اشتراک میگذارم.
چه غربتی است! عزیزان من کجا رفتند؟
تمام دور و برم پر ز جای خالیها
#قیصر_امینپور
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
بس است اینکه به آه و به ناله در همه عمر
به انتظار نشستی، به انتظار بایست!
#سجاد_سامانی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
تویی بهانۀ آن ابرها که میگریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
#قیصر_امینپور
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
ای عزیز این حدیث را گوش دار که مصطفی- علیه السلام- گفت: «مَنْ عَشِقَ وَعَفَّ ثُمَّ کَتَمَ فماتَ ماتَ شهیداً». هرکه عاشق شود و آنگاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد شهید باشد. اندر این تمهید عالم عشق را خواهیم گسترانید هرچند که میکوشم که از عشق درگذرم، عشق مرا شیفته و سرگردان میدارد؛ و با این همه او غالب میشود و من مغلوب. با عشق کی توانم کوشید؟!
کارم اندر عشق مشکل میشود
خان و مانم در سر دل میشود
هر زمان گویم که بگریزم ز عشق
عشق پیش از من بمنزل میشود
#عین_القضات_همدانی
"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast