eitaa logo
شقشقیات. احمدی شیرازی
311 دنبال‌کننده
12 عکس
1 ویدیو
0 فایل
این کانال مربوط به استاد مصطفی #احمدی_شیرازی از اساتید سطوح عالی حوزه است در اینجا تحلیل متون دینی و ایجاد سوال برای پژوهشگران و طلاب می‌پردازیم. @M_AhmadiShirazi دو کانال دیگر مربوط به استاد: @osul_mozaffar @ahmadishirazihekmat
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام عليكم. طبق تقاضاهای مکرر از استاد عزیزم جناب حجت الاسلام و المسلمین استاد احمدی شیرازی حفظه الله، قرار شد که انشاء الله تعالی در جهت ارتقای علمی طلاب عزیز بر محور یکی از مهمترین متون حوزوی، از توضیحات ایشان استفاده کنیم. لذا ایشان با پیشنهاد بنده مبنی بر شرح کتاب شریف اصول الفقه مرحوم علامه مظفر - که خدایش قرین اولیایش گرداند- موافقت کردند. به محضر متولی حوزه علمیه حضرت ولی عصر عج روحي لتراب مقدمه الفداء توسل می‌کنیم که همه ی ما را در مسیر سربازی خودشان توفیق عنایت بفرماید. @osul_mozaffar
شقشقیه ۲۱ «تبیین کلی عقلی» یکی از مباحثی که در فلسفه، منطق، اصول و برخی علوم دیگر به کرات مورد استفاده قرار می‌گیرد، بحث کلی طبیعی، کلی منطقی و کلی عقلی است. در این مبحث بنا بر تبیین کلی عقلی است و انشاءالله در آینده به کلی طبیعی و منطقی پرداخته خواهد شد. مرحوم علامه مظفر رحمه الله در کتاب شریف «المنطق» مبحثی را به تبیین این سه بحث اختصاص داده اند. ایشان برای تبیین این سه قسم از کلی، از راه تبیین به وسیله مثال وارد شده‌ و آنها را توضیح داده‌اند و می‌فرمایند: ما در مثال «الانسان کلیٌ» اگر انسانِ کلی را ملاحظه کنیم به آن کلی عقلی گوییم، و اگر «الانسان» را ملاحظه کنیم به آن کلی طبیعی و اگر «کلی» را ملاحظه کنیم به آن کلی منطقی می‌گوییم. به نظر حقیر همان طور که بزرگان فرموده‌اند، تبیین به وسیله‌ی مثال همان‌قدر که مقرِّب است، مبعِّد نیز است. لذا بهتر این است که اولاً ضابطه و مناط مسأله بیان شود و آنگاه مثال آن ذکر شود. در توضیح کلی عقلی باید گفت که «کلی عقلی در مقابل حصة قرار می‌گیرد و عبارت است از جمع بین مقیَّد، قید و تقیُّد». فرق حصه و کلی عقلی: پس فرق حصه و کلی عقلی این است که در حصة، قيد، خارج از لحاظ است و فقط مقیَّد و تقیُّد مورد لحاظ قرار می‌گیرند اما در کلی عقلی هر سه امر مورد لحاظند. در مثال «غلام زید»، اگر «زید، غلام و نسبت و رابطه و تقیُّد بین زید و غلام» هر سه با هم ملاحظه شوند، به آن کلی عقلی می‌گوییم. در مثال «الانسان کلی» نیز ماجرا به همین شکل است و کلی عقلی در اینجا یعنی انسان و کلی و رابطه و نسبت بین انسان و کلی، همگی با هم ملاحظه شوند و با هم جمع شوند. نتیجه‌ی فرق بین حصة و کلی عقلی: نتیجه‌ی اساسی در فرق بین «حصة» و «کلی عقلی» این است که حصه در خارج موجود خواهد بود اما کلی عقلی چون جمع بین هر سه امر است هیچ گاه در خارج تحقق نخواهد داشت و موطن و ظرف آن فقط و فقط ذهن خواهد بود. مرحوم آخوند خراسانی رحمه الله در تبیین چگونگی حقیقت حروف به همین فرق توجه داشته‌اند و فرموده‌اند که اگر حروف را به نحو مشهور ملاحظه کنیم، کلی عقلی خواهند شد و موطنی جز ذهن نخواهند داشت و پا به عالم واقع و خارج نخواهند گذاشت. و حضرت علامه طباطبایی رحمة الله و رضوان الله تعالی علیه در فصل ششم از مرحله اول از کتاب شریف بدایة الحکمة هر دو بحث حصه و کلی عقلی و نیز فرق آنها و نتیجه فرق آنها را از زبان برخی حکما نقل کرده‌اند. نکته مهم: به طور مکرر و به وضوح در نزد برخی طلاب دیده می‌شود که بین فرق و نتیجه‌ی فرق خلط و اشتباه صورت می‌گیرد که موجب عدم اتقان ذهنی ایشان خواهد شد. در مورد فرق و نتیجه فرق در آینده بیشتر بحث خواهیم کرد ان شاءالله. @sheqsheqiat
🌷به مناسبت دهه‌ فجر پایگاه بسیج امام علی(ع) حوزه علمیه آخوند(ره) برگزار می کند🌷 🌸🇮🇷 جلسه تبیین مبانی فقه حکومتی مقام معظم رهبری🌸🇮🇷 🔸 با حضور استاد ارجمند، حجت الاسلام و المسلمین احمدی شیرازی 🔸 🕘زمان : فردا سه شنبه، 18 بهمن 1401، ساعت 9:30 🌍مکان : سالن اجتماعات حوزه علمیه آخوند @Basiejtollab
جلسه تبین مبانی فقه حکومتی رهبری (online-audio-converter.com).mp3
42.2M
🌷🌸صوت جلسه تبیین مبانی فقه حکومتی مقام معظم رهبری به لسان استاد ارجمند حجت الاسلام و المسلمین احمدی شیرازی🌸🌷 🌱سه شنبه 18/بهمن/1401🌱 🇮🇷 🇮🇷 @Basiejtollab
هدایت شده از اَهالی تربیت🌱
📌جلسه تفسیر قرآن کریم ❇️موضوع : جایگاه سختی و ابتلائات در 🔻حجت الاسلام استاد احمدی شیرازی ❇️یکشنبه ها از نماز مغرب و عشاء 🔺مسجد مهدویه کمال آباد .❀༻⃘⃕ ࿇﷽࿇༻⃘⃕ ❀. جایی برای قوی شدن تربیتی ها🌱 🆔@ahali_tarbiiat 🇮🇷🌱 🌱🇮🇷🌱 🇮🇷🌱🇮🇷🌱 🌱🇮🇷🌱🇮🇷🌱
شقشقیه ۲۲ «اقسام واسطه» اگر کسی با کتب فلسفی، منطقی، عرفانی، اصولی، فقهی و ... آشنا باشد و با این علوم انس داشته باشد، می‌داند که در این علوم از سه اصطلاح «واسطه در اثبات»، «واسطه در ثبوت» و «واسطه در عروض» به طور مکرر استفاده می‌شود. «واسطه در ثبوت» واسطه در ثبوت یعنی همان علت تکوینی. وقتی چیزی علت برای امری باشد به آن واسطه در ثبوت می‌گوییم. مثلاً در دو عبارت «دست من سوخت» یا «الحدید ممتد»، آتش علت سوختن دست و منبسط شدن آهن است. پس به آن، واسطه در ثبوت گفته می‌شود. «واسطه در اثبات» واسطه در اثبات را به طور خلاصه می‌توان به واسطه در شناخت و آگاهی تعریف کرد. اگر شیئی یک شیء دیگر را به ما معرفی کند و سبب شناخت آن بشود، به شیء اول، واسطه در اثبات می‌گوییم. در مثال «حسن کیست؟ برادر حسین»، ما به واسطه‌ی حسین که از قبل برای سوال کننده شناخته شده بوده است، حسن را معرفی کردیم. پس به حسین، واسطه در اثبات برای حسن گفته می‌شود. در مطلب بعد واسطه در عروض را معرفی خواهیم کرد ان شاءالله. -عروض
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۴ فرق بین مجاز در کلمه و مجاز در اسناد : در «مجاز در کلمه» طبق قول مشهور(در مورد سایر اقوال
شقشقیه ۲۳ «اقسام واسطه» گفته شد که ما سه نوع واسطه داریم، یکی واسطه در ثبوت و دیگری واسطه در اثبات و در نهایت واسطه در عروض. واسطه در ثبوت و واسطه در اثبات را در مطلب قبل تبیین نمودیم، در این مطلب از واسطه در عروض بحث خواهیم کرد. «واسطه در عروض» واسطه در عروض را باید با دو نگاه مختلف بررسی کرد، یکی با نگاه فلسفی و دیگری با نگاه ادبی. «نگاه ادبی به واسطه در عروض» در ادبیات به این نوع از کلام، مجاز در اسناد نیز اطلاق می‌شود. در این بحث ادبی ما دو موضوع داریم که این دو موضوع دارای یک رابطه هستند و بنابرقولی واضع و جاعل آمده و در هر جایی که بین این دو موضوع رابطه خاصی برقرار بود، اجازه می‌دهد که محمول موضوع اول که واقعا مال همان است، به موضوع دوم داده شود، یعنی موضوع دوم بالعنایة و المجاز دارای این محمول شده است. به این رابطه بین دو موضوع در اصطلاح ادبیاتی، علاقه و علقه بین دو موضوع گفته میشود که در این تقریر، علاقه را واضع معین می‌کند. البته تقریر دیگری هم در مورد رابطه این دو موضوع وجود دارد که اتفاقا تقریر اصح هم همان است و در این تقریر گفته می‌شود که اگر طبع و ذوق سلیم اجازه داد که محمول یک موضوع را به موضوع دیگری بدهیم، این مجاز صحیح خواهد بود و نوع علاقه و تعداد آن دیگر به دست واضع و جاعل نخواهد بود و اصلا قراردادی نمی‌باشد، بلکه تابع ذوق سلیم است. «نگاه فلسفی به واسطه در عروض» در نگاه فلسفه، واسطه در عروض را باید همان دروغ نامید، و گفت که محمولی که مال یک موضوع نیست را به آن موضوع داده‌ایم. مثلاً در «المیزابُ(ناودان) جری»، اگر با دقت عقلی و فلسفی نگاه کنیم می‌گوییم که جریان واقعا مال آب است و اصلا ناودان هیچ گونه جریانی ندارد. البته مرحوم علامه طباطبایی رحمة الله و رضوان الله تعالی علیه در بحث اعتباریات از کتاب شریف اصول فلسفه و روش رئالیسم در مورد این نوع از دروغ مباحث ظریفی دارند که در جای خود بیان خواهد شد ان شاءالله تعالی.
«جلسه اول» مرحوم علامه مظفر رحمه الله کتاب اصول الفقه را برای مبتدیان در علم اصول نوشته اند و سپس بیان کرده اند که این کتاب حلقه وصل بین دو کتاب و می‌باشد. ایشان می‌فرمایند که در کتاب سه نکته را رعایت کرده اند: اولاً عبارات را به صورت سهل و آسان و بدون پیچیدگی و غموض بیان کرده‌اند. ثانیاً عبارات را به صورت مختصر و کوتاه بیان کرده‌اند. ثالثاً اینکه آراء جدید در علم اصول را که در عصر ما پدید آمده اند را هم در این کتاب متذکر شده‌اند. که عمده نظرات این مرحله عبارتند از نظرات و و و . لذا باید توجه داشت که این دو نکته اخیر کمی تدریس و تحقیق در این کتاب را سخت کرده‌اند و مدرس و محقق در این کتاب باید اشرافی بر نظرات أعلام و بزرگانی که ذکر شد داشته باشد تا بتواند حق مطلب را ادا کند و همچنین باید بتوان از عبارات کوتاه موجود در مطلب، مطلب صحیح را استخراج و تبیین کرد. نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، مکتبی است که مرحوم علامه مظفر رحمه الله در آن مشغول به تدریس است و این کتاب را هم بر اساس آن نوشته‌اند. ایشان یکی از بارزترین مدرسین حوزه نجف و مکتب نجف در علم اصول می‌باشند. لذا ابتداءً باید کمی در مورد این مکتب و خصوصیاتش صحبت کرد و سپس وارد مباحث کتاب شد. و للکلام تتمة سیأتی ان شاءالله @osul_mozaffar
شقشقیه ۲۴ «قیاس فقهی، اصولی و منطقی» مراد از قیاس های «فقهی، اصولی و منطقی» چیست؟ چطور می‌توان این سه را از هم تفکیک کرد و آنها را به درستی تشخیص داد؟ ثمره تشخیص این سه نوع چیست؟
«جلسه دوم» در جلسه قبل، از سختی تدریس و تحقیق کتاب به خاطر خلاصه بودن عبارات و متفرع بودن بر نظرات ، ، و سخن گفته شد، و البته بنابر نظر حقیر به خاطر همین دو دلیل، بنده این کتاب را از سخت‌ترین کتب تدریسی حال حاضر در حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها می‌دانم، گر چه عبارات آن دارای پیچیدگی و غموض نمی‌باشد. همچنین گفته شد که مرحوم علامه مظفر رحمه الله یکی از نمادهای مکتب نجف در علم اصول فقه می‌باشند. لذا باید در مورد این مکتب اصولی کمی بحث و گفتگو کرد. و علی الله الاتکال مکتب اصولی نجف که علمایی همچون و و و را می‌توان از افراد شاخص آن معرفی کرد، دارای شاخصه‌هایی است که البته برخی از این شاخصه‌ها در میان برخی علمای قم هم رسوخ کرده است. ما برای تدریس کتاب شریف به دو شاخصه‌ی مهم این مکتب اصولی اشاره خواهیم کرد: ۱. در این مکتب عموماً مباحث تداخل دو علم و به نحو چشمگیری وجود دارد و استدلالات و اصطلاحات فلسفی و منطقی متعددی در کتب صاحبان این مکتب و من جمله وجود دارد. لذا برای یادگیری کتب اصولی این بزرگان باید با اصطلاحات و استدلالات فلسفی آشنا بود. ۲. شاخصه‌ی دوم که به نحوی از شاخصه‌ی اول به وجود آمده است، این است که علم اصول در نزد صاحبان این مکتب دارای یک نظم ریاضی خاص می‌باشد و هر مطلبی را باید در چارچوب این نظم ریاضی قرار داد تا بتوان آن را وارد علم اصول فقه کرد و اگر مطلبی از این چارچوب تخطی و تخلف کرد، از علم خارج خواهد شد. شاخصه‌ی دوم را در جلسه آینده که بحث از می‌باشد، به نحو مبسوطی به بحث خواهیم گذارد ان شاءالله تعالی. @osul_mozaffar
«جلسه سوم» رحمه الله در ابتدای علم اصول به تعریف این علم می‌پردازند. نگاه ایشان به علم اصول، به واسطه‌ی آلی بودن این علم، تعریفی بر مبنای کارکرد و غرض این علم به نسبت علم فقه است، نه اینکه بخواهند به واسطه‌ی و یا هر امری دیگر این علم را تعریف کنند. علامه مظفر رحمه الله علم اصول را آلی می‌دانند و آن را ابزاری برای استخراج صحیح احکام در می‌دانند، لذا در ابتدا باید نحوه‌ی ارتباط این دو علم را از نظر این اصولی بزرگ تبیین کنیم. علامه مظفر رحمه الله نوع استخراج و استنباط احکام در علم فقه را مبتنی بر یک قیاس می‌دانند که به آن گفته می‌شود. پس قیاس فقهی به قیاسی گفته می‌شود که صغری و کبرای آن، به ما یک نتیجه‌ی فقهی و به اصطلاح یک حکم شرعی بدهد. حال سوال این است که دخالت علم اصول در این قیاس فقهی به چه شکل می‌باشد؟ و للکلام تتمة سیأتی ان شاءالله تعالی
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۲۴ «قیاس فقهی، اصولی و منطقی» مراد از قیاس های «فقهی، اصولی و منطقی» چیست؟ چطور م
شقشقیه ۲۵ «قیاس فقهی و اصولی» در بیانات آقایان فقها و اصولیون، با عبارت قیاس فقهی و قیاس اصولی برخورد می‌کنیم که باید به نحو صحیحی آن را در ذهن داشته باشیم تا بتوانیم کلام ایشان را به درستی درک کنیم. مراد از قیاس در هر دو عبارت آن یعنی قیاس فقهی و اصولی، همان قیاس در عبارات منطقیون یعنی صغری و کبری است که از انضمام آنها نتیجه به دست می‌آید. تنها نکته ای که باعث می‌شود تا نام قیاس فقهی و اصولی بر آنها اطلاق شود دو مطلب است. یک: موادی که در این قیاس ها ریخته می‌شود دو: نتیجه ای که از این قیاس ها بدست می‌آید. در قیاس فقهی: صغری : از آیات و روایات و سایر ادله اربعه تشکیل شده است. کبری : نتیجه ای است که از یک قیاس اصولی گرفته شده است. نتیجه‌ی قیاس فقهی: یک حکم شرعی است. در قیاس اصولی: از موادی بهره میگیریم که -همان طور که ذکر شد- نتیجه‌اش بتواند کبرای قیاس فقهی قرار بگیرد. برخی از آقایان اصولیون مثل علامه مظفر رحمه الله همین امر را به عنوان ضابطه‌ برای اصولی دانستن یک مسأله قرار داده‌اند. یعنی طبق نظر آنها مسأله‌ای اصولی است که صغری و کبرای قیاس اصولی قرار بگیرد، و به عبارت دیگر، نتیجه‌ی این قیاس، کبرای قیاس فقهی واقع شود. حضرت علامه مظفر رحمه الله در ابتدای کتاب و نیز در ابتدای مقدمه‌ی مقصد ثالث، مثالی را برای قیاس اصولی و قیاس فقهی ذکر می‌کنند که ما نیز این مثال را به تبع ایشان ذکر می‌کنیم. قیاس اصولی: صغری: صیغةُ إفعل، ظاهرةٌ فی الوجوب (که این صغری در مبحث ظواهر علم اصول مورد بحث قرار می‌گیرد) کبری: کلُّ ظاهر حجةٌ (که این کبری در مباحث حجج و امارات از علم اصول اثبات می‌شود) ________________________ نتیجه: صیغة إفعل حجةٌ فی الوجوب قیاس فقهی: صغری: اقیموا الصلاة صیغةُ إفعل (که این صغری را از قرآن گرفته ایم) کبری: کل صیغةِ إفعل حجةٌ فی الوجوب (که این کبری همان نتیجه‌ی قیاس اصولی است) ________________________ نتیجه: اقیموا الصلاة حجةٌ فی الوجوب ملاحظه می‌شود که نتیجه قیاس فقهی، یک حکم شرعی یعنی وجوب نماز است. @sheqsheqiat
شقشقیه ۲۶ «کلی و جزئی» سوال اول: آیا کلی و جزئی فقط یک معناست؟ یا اینکه کلی و جزئی به نحو اشتراک لفظی است؟ سوال دوم: الجزئی لایکون کاسبا و لا مکتسبا بر سر چه نوع جزئی است؟ @sheqsheqiat
شقشفیه ۲۷ «تباین مفاهیم» یکی از مباحثی که در علم منطق، فلسفه و اصول باید مورد دقت قرار گیرد و در موارد متعدد هم کاربرد دارد، نحوه‌ی ارتباط مفاهیم با یکدیگر است. به طور مثال در بحث گفته می‌شود که موضوع و محمول با هم اختلاف اعتباری و اتحاد مفهومی دارند، یعنی در اینجا بحث ارتباط در مفهوم با هم لحاظ شده است. و واضح است که بحث حمل اولی در علوم مذکور بسیار مورد نیاز و دقت قرار گرفته است. اما آنچه که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که در علم فلسفه ثابت شده است که مفاهیم، متباین به تمام ذات هستند و هیچ دو مفهومی به هیچ وجه نمی‌توانند اتحاد پیدا کنند. حضرت علامه طباطبایی رحمة الله و رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف در فصل سوم با عبارت : «حیث إنّ کل مفهوم منعزل بالذات عن المفهوم الآخر بالضرورة...» همین مطلب را به وضوح ذکر می‌کنند. البته در علم اصول و منطق هم این مطلب توسط بزرگان به صراحت بیان شده است. در مورد دلیل این مطلب در جای خود باید به بحث نشست و البته در این متن که ارائه گردید، حضرت علامه این مطلب را ضروری و بدیهی می‌دانند. واضح است که پس از دانستن این مطلب شریف، باید برای حمل اولی، مناط و ملاک دیگری ارائه کرد. @sheqsheqiat
شقشقیه ۲۸ «حقیقت واجب کفائی» یکی از سوالاتی که پیش می‌آید این است که در حالی که نوعاً ما به شناخت تعریف واجب کفائی بسنده می‌کنیم و می‌گوییم که واجب کفائی : «در مقابل واجب عینی است، و مشهور گفته اند که واجب کفائی آن واجبی است که بر تمام مکلفان، به طور مساوی واجب می‌باشد، اما با انجام برخی از مکلفان، تکلیف از دیگران برداشته می‌شود» اما سوالی دیگر وجود دارد که : «حقیقت واجب کفائی چیست؟ این وجوب چگونه در شرع به وجود می‌آید؟ نحوهٔ تبیین آن چگونه خواهد بود؟» برای تبیین بیشتر اشکال و بیان توالی آن، به این مطلب اشاره می‌کنیم که : حکم یا بسیط است و یا مرکب. در احکام وجوبیه اگر حکم را مرکب بدانیم، دارای دو جزء خواهد بود‌؛ جزء اول عبارت است از «الزام به فعل» و جزء دوم، «منع و نهی از ترک» خواهد بود. یعنی در آن امر، نهی و منع نیز به عنوان جزء مرکب وجود دارد. و اگر حکم را بسیط بدانیم، اصولیون می‌گویند که اگر چه منع از ترک، جزء حکم نمی‌باشد اما لازمه‌ی عقلیِ حکم به وجوب است. حال اگر منع از ترک، جزء حکم به وجوب و یا لازمه‌ی عقلی آن است، اگر تعداد کافی این عمل را انجام دهند و به اصطلاح مَن به الکفایه برای عمل موجود شد، چه اتفاقی می‌افتد که نسبت به مکلفینی که به این عمل مبادرت نداشته‌اند و آن را انجام نداده‌اند، این منع از ترک وجود ندارد؟ با جواب به سوال اصلی که در صدر مطلب طرح کرده‌ایم، جواب به این نوع از پرسش‌ها و حتی تعریف صحیح از واجب کفائی آشکار خواهد شد ان شاء الله. جواب مطلب در شقشقیه بعد خواهد آمد إنشاءالله تعالی. اگر در مورد مطلب و سوال و جواب آن نکته ای دارید بنده در خدمتم @M_AhmadiShirazi @sheqsheqiat
از راه دور به استاد عزیزم عرض سلام دارم. ضمن استشفای عاجل برای شما از خداوند متعال، منتظر از سرگیری شقشقیات ارزنده ی شما هستیم شاگرد کوچکتان غلامرضا مومنی
شقشقیه ۲۹ دو فرق قاعده «من ملک» و قاعده «اقرار العقلاء علی انفسهم نافذ» مرحوم محقق بجنوردی در کتاب شریف القواعد الفقهیه دو فرق برای این دو قاعده فقهیه به نحو اوسعیت و گستردگی ذکر می‌کنند. ایشان می‌فرمایند که اولاً قاعده «من ملک شیئاً ملک الاقرار به» اوسع از قاعده «اقرار العقلاء علی انفسهم نافذ (أو جائز)» است، چون که قاعده «من ملک»، هم مواردی را در برمی‌گیرد که به نفع مالک باشد و هم مواردی که به ضرر او باشد، اما قاعده «اقرار العقلاء» فقط در جایی است که به ضرر شخص باشد. دلیل بر این فرق را هم باید از معنای این دو قاعده و دلیلی که بر آنها اقامه می‌شود جستجو کرد. ثانیاً اینکه قاعده «من ملک» اوسع و گسترده تر از «اقرار العقلاء» است، چون که قاعده «من ملک» همانطور که شامل اقرار فرد بالغ می‌گردد شامل اقرار صبی هم می‌شود اما قاعده «اقرار العقلاء» فقط مختص به بالغین است. دلیل بر این فرق را ایشان انصراف ذکر می‌کنند که در قاعده «اقرار العقلاء»، کلمه العقلاء انصراف به افراد بالغ دارد اما در قاعده «من ملک» چنین انصرافی از هیچ کدام از کلمات این قاعده وجود ندارد، لذا شامل صبی هم می‌شود. احمدی شیرازی: در مورد مطلب ایشان نکاتی وجود دارد که ان شاءالله در فرصت مناسب ذکر خواهد شد.
شقشقیه ۳۰ «اقرار وکیل معزول» سوال: آیا اقرار وکیلی که از وکالت عزل شده است نسبت به اموال موکلش نافذ است؟ جواب: بستگی دارد که قاعده «من ملک شیئا ملک الاقرار به» را چگونه معنا کنیم. اگر بگوییم که این اقرار، مشروط به این است که در حال اقرار باید مالک یا در حکم مالک باشد، پس اقرار چنین وکیلی در چنین حالی نافذ نیست. اما اگر بگوییم که همین که در زمان آن فعل، مالک بوده است برای اقرار کافی است، پس اقرار این وکیل در حال عزل هم نافذ است. و چون تنها مدرک این قاعده اجماع است و اجماع، دلیلی لبی است، پس باید به قدر متیقن در آن تمسک کرد که همان احتمال اول است. @sheqsheqiat
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند گر عاشق سالکی ز کشتن مگریز مردار بود هر آنکه او را نکشند
معنای عبارت امام علی علیه السلام که در خطبه ۶۴ نهج البلاغه می‌فرمایند: «و کلُّ ظاهر غیره غیرُ باطن، و کلُّ باطن غیره غیرُ ظاهر» از منظر استاد شهید مطهری رحمه الله چنین است که هر ظاهری غیر از خدا فقط ظاهر است و دیگر باطن نیست و هر باطنی غیر از خدا فقط باطن است و دیگر ظاهر نیست. ایشان برای توضیح این مطلب می‌فرمایند که مطلب حکما که می‌فرمایند ذات باری تعالی از شدت ظهور در خفاست به همین کلام امام علی علیه السلام برمی‌گردد و برای فهم مراد و توضیح کلام امام علی علیه السلام باید سه مقدمه را توضیح داد: مقدمه اول: همان طور که وجود بر دو قسم است که یکی وجود عینی و دیگری وجود ذهنی، ظهور نیست بر دو وجه است، یکی ظهور اشیاء برای خودشان و دیگری ظهور اشیاء برای ما. پس هر وقت از ظهور بحث می‌شود، یک بار مراد از آن، ظهور برای خودش و یک بار ظهور برای ماست. مقدمه دوم: وجود مساوی با ظهور است و خفا از عدم ناشی می‌شود. پس هر چه وجود شدیدتر باشد، ظهور آن بیشتر است و هر چه عدم و نیستی با آن بیشتر در آمیخته باشد، از ظهور بی بهره تر خواهد بود. مقدمه سوم: قوای حسی انسان و طرز ساختمان این قوا به نحوی است که فقط می‌تواند موجودات محدود و مقید را درک کند و نحوه‌ی این نوع درک کردن بدین شکل است که به واسطه عدم و نیستی یک شیء، آن را درک میکند و به اصطلاح «تعرف الاشیاء باضدادها». مثلاً ما سفیدی را درک می‌کنیم، چون عدم سفیدی را هم حواس ما درک کرده است، پس سفیدی را هم با آن عدم سفیدی درک می‌کند. پس از فهم این سه مقدمه باید گفت که مراد از اینکه خداوند ظاهر و باطن است بدین معناست که: خداوند عز و جل برای خودشان عین ظهورند و برای ما عین خفا. و دلیل خفای جنابشان بر ما این است که حق تعالی نامحدود است. مجموعه آثار شهید مطهری، جلد پنجم، ص ۱۸۸_۱۸۹ مقرر: @sheqsheqiat
شقشقیات. احمدی شیرازی
معنای عبارت امام علی علیه السلام که در خطبه ۶۴ نهج البلاغه می‌فرمایند: «و کلُّ ظاهر غیره غیرُ باطن،
سوالی که در مورد مقدمه سوم از این بحث مطرح می‌شود این است که آیا اشکال دور به وجود نمی‌آید؟ توضیح اینکه شناخت سفیدی مثلاً متوقف بر سیاهی است و شناخت سیاهی متوقف بر سفیدی است پس شبهه دور در اینجا مطرح خواهد شد. این شبهه را به چه شکل باید پاسخ بدهیم؟ سیأتی ان شاءالله @sheqsheqiat
💐 یا فاطِمَهُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّهِ فَإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ 💐 💎 عن علِیِّ بْنِ موسَی الامام الرِّضَا(علیه السلام) : 🔸 یا سَعْدُ عِنْدَکمْ لَنَا قَبْرٌ، قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک قَبْرُ فاطِمَةَ بنْتِ موسَی(ع) ؟ قَالَ نَعَمْ، مَنْ زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ. 📖 مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۳۶۸. @sheqsheqiat
انقسام عقلی و ضابطه‌ی آن: مرحوم استاد علامه شهید مطهری رحمه الله تعالی در جلد پنجم از مجموعه آثار صفحه ۲۰۳ در باب اینکه ما دو نوع قسمت داریم که یکی انقسام عقلی و دیگری انقسام خارجی است، می‌فرمایند که ملاک انقسام عقلی با انقسام خارجی فرق دارد. ایشان در توضیح ملاک انقسام عقلی می‌فرمایند که: «در این نوع از قسمت، یک مفهوم عام به اضافه‌ی یک قید، قسم خاص می‌شود، و به اضافه‌ی قید دیگر، قسم دیگر. مثل حیوان که با قید ناطق می‌شود یک قسم و با قید غیرناطق می‌شود یک قسم دیگر.» اشکال: ممکن است به عبارت ایشان اشکالی وارد شود که عام و یا حتی مطلق اگر قید برای مفهوم باشند که ظاهر عبارت ایشان هم همین است، آنگاه قید دیگری نمی‌تواند بیاید و آن را مقید کند، چون این مفهوم خودش قید دارد، پس چگونه می‌تواند قیدی به آن اضافه کرد؟ مگر اینکه بگوییم اول قید عام و یا مطلق بودن باید گرفته بشود و سپس قید دیگری به آن اضافه بشود که در این صورت، آن وجود عام و یا مطلق مقسم نخواهد بود. جواب: در توضیح عبارت ایشان باید گفت که با توجه به عباراتی که ایشان در بحث اعتبارات الماهیة و بحث کلی طبیعی که همان لابشرط مقسمی است و فرق آن با لا بشرط قسمی دارند (جلد دهم مجموعه آثار، ص 570-571) می‌فرمایند که در تقسیمات عقلی، نسبت مقسم با اقسام خودش از قبیل نسبت لابشرط است با مشروط. یعنی اینکه آن عام یا مطلق بودن، قید برای مقسم نخواهد بود، بلکه مقسم باید عاری از هر قیدی حتی قید اطلاق باشد. پس این عبارت در جلد پنجم کمی مسامحه دارد که احتمالا به خاطر نوع مخاطب و یا خلاصه‌گویی و ... است. @sheqsheqiat
انا لله و انا الیه راجعون آجرک الله یا صاحب الزمان روح بلند حضرت آیت الله حاج شیخ غیاث الدین طه‌محمدی امام جمعه سابق همدان و شاگرد علامه حسن زاده رحمه الله، آسمانی شد. @sheqsheqiat
وقتی خبر فوت آیت الله طه‌محمدی را به همسرم دادم، فرزندم محیی الدین پس از شنیدن این خبر پرسید، ایشان همان شخصی بودند که به مهمانی ما آمدند و به من فرمودند که من غیاث الدین هستم و شما محیی الدین هستید، اما پدر شما که نامش مصطفی است دین ندارد، چه باید کرد؟ (در آن مجلس ایشان با وجود آن مقام علمی و جایگاهی که داشتند که برای مثال از اعضاء مجلس خبرگان بودند، بسیار با این پسر هشت ساله ملاطفت و مزاح می‌کرد) محیی الدین به ایشان جواب دادند که از این به بعد به ایشان (یعنی بنده) میگوییم مصطفی الدین. آیت الله طه‌ محمدی خندیدند و فرمودند که این جواب از علائم همان پیش بینی رفیق ما حضرت آیت الله حائری شیرازی است (رفاقت دیرینه‌ای با حضرت استاد رحمه الله داشتند) که وقتی قنداقه‌ی محیی الدین فرزندم را به دست ایشان دادیم، برایش دعا کردند و فرمودند که این پسر خیلی روشن است و آینده روشنی دارد. به پسرم جواب دادم که بله، روح ایشان آسمانی شد. محیی الدین پس از شنیدن جواب من، بسیار گریه کرد. رحمة الله علیه رحمة واسعة @sheqsheqiat
در محضر حضرت استاد رحمة الله علیه آیت الله @sheqsheqiat