eitaa logo
شقشقیات. احمدی شیرازی
299 دنبال‌کننده
21 عکس
4 ویدیو
0 فایل
امیدواریم که در اینجا بتوانیم به تحلیل متون دینی و ایجاد سوال برای پژوهشگران و طلاب بپردازیم. @M_AhmadiShirazi دو کانال دیگر مربوط به استاد: @osul_mozaffar @ahmadishirazihekmat
مشاهده در ایتا
دانلود
شقشقیات. احمدی شیرازی
آیا اشکال مرحوم آیت الله مصباح که معرفت شناسی مقدم بر هستی شناسی است بر جناب علامه طباطبایی وارد است
شقشقیه ۱۷ رئوس ثمانیه ۳ «تبیین سمة، مرتبة و مولف علم» و «نحوه‌ی ورود این سه بحث در فلسفه علم» سمة یا همان وجه نامگذاری علم، از این جهت در رئوس ثمانیه وارد شده است که : با درک و فهم وجه تسمیه ی علم، می‌توانیم یک اجمالی از مطالب علم را که در آن علم در صدد بحث از آن هستیم، متوجه بشویم. مرتبة العلم یعنی این که ما جایگاه این علم را در بین علوم بشناسیم و بدانیم که این علم را باید پس از چه علومی فرا گرفت و چه علومی بر این علم مترتب خواهند بود. مولف العلم از این جهت اهمیت دارد که ما سیر بحث و تطور و تکامل علم را بدانیم که باعث می‌شود نحوه اشکالات وارد بر علم و جوابهای مذکور در علم را بهتر درک کنیم. نحوه‌ی ورود این سه مبحث در فلسفه علم: سمة العلم که همان علت نام‌گذاری علم است، در تعریف علم مورد بحث قرار می‌گیرد. مؤلف علم که همان مؤسس علم است و اولین بار این علم را به رشته‌ی تحریر در آورده است، در قسمت تاریخ علم از مباحث فلسفه علم بررسی می‌شود. مرتبه و جایگاه علم در میان دیگر علوم نیز در بخش تعامل علم با سایر علوم مورد بحث و دقت قرار می‌گیرد. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۸ «علامت اشتراک لفظی» یکی از راههای شناخت مشترک لفظی که در کتب اصولی مثل الموجز و اصول فقه علامه مظفر رحمه الله ذکر شده است، این است که یک کلمه و یک لفظ واحد دارای دو جمع است. اقول: البته به این بیان باید مطلبی اضافه شود تا مطلب صحیح بشود و گر نه ما کلمات متعددی داریم که یک لفظ که دارای یک معناست دارای جمع‌های متعدد است، و آن مطلب چنین است که باید نتوان این جمع‌ها را به جای هم به کار برد، و إلا دیگر ما با مشترک لفظی مواجه نخواهیم بود. و الحاصل : یکی از نشانه‌های مشترک لفظی این است که لفظ واحد، دارای جمع های متعددی باشد که نمی‌توان آنها را به جای یکدیگر به کار برد. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۹ «تبیین دور مطرح شده در شکل اول قیاس» در شکل اول قیاس اشکالی وارد شده است که این شکل که بدیهی الانتاج است دچار اشکال «دور» است. مثلاً: صغری : «العالم متغیر» کبری : «کل متغیر حادث» نتیجه : «فالعالم حادث» در اینجا علم به نتیجه متفرع بر علم به کبری است و علم به کبری متوقف بر علم به نتیجه است. توضیح : اگر علم به نتیجه نداشته باشیم، علم به کبرویت و کلیت کبری نیز نخواهیم داشت. زیرا نتیجه یکی از مصادیق کبراست و بدون علم به آن ما علم به کل نداریم. به عبارت دیگر، با عدم علم به یک مصداق یا نقض آن مصداق، علم به کبری و کلی از بین خواهد رفت. پس نتیجه چون از صغری و کبری به دست آمده است، علم به آن، متوقف بر علم به کبری است. از طرف دیگر، علم به کبری نیز متوقف بر علم به نتیجه شد، که این «دور» خواهد بود و دور هم باطل است. راه حل این «دور» چیست؟ @M_AhmadiShirazi
شقشقیه ۲۰ «حصه چیست؟» گاهی در کتب فقهی، اصولی، منطقی، فلسفی و حقوقی با کلمه «حصه» برخورد می‌کنیم که باید تبیینی صحیح از این کلمه در ذهن ما شکل بگیرد. در ابتدا باید توجه داشت که این لفظ، مشترک لفظی بین دو معنای متفاوت است. معنای اول : همان معنای لغوی این کلمه است که در کتب لغوی به معنای «نصیب، سهم و جیره» آمده است. (نک : لغتنامه دهخدا، لسان العرب، صحاح و ... ذیل ماده حصه) این کلمه با معنای لغوی اش در اشعار فارسی و عربی نیز به طور مکرر آمده است. مثلاً عطار می‌گوید: «طمع وصل تو مجالم نیست/ حصه زین قصه جز خیالم نیست». یا در کلام مولوی چنین آمده است که: «از کلیله بازخوان آن قصه را/ و اندر آن قصه طلب کن حصه را.» در کتب فقهی و حقوقی وقتی با کلمه‌ی «حصه» برخورد می‌کنیم، غالبا همین معنای لغوی مراد است، مگر اینکه قرینه ای وجود داشته باشد که نشان دهد مراد از این کلمه، معنای لغوی آن نیست. مثلاً در کتاب مکاسب شیخ انصاری چنین می‌خوانیم : « ثمّ إنّ البيع المذكور صحيح بالنسبة إلى المملوك بحصّته من الثمن، و موقوف في غيره بحصّته.» معنای دوم : معنای اصطلاحی این کلمه در علم فلسفه است که شهید مطهری ره در جلد نهم مجموعه آثار (شرح مبسوط منظومه) صفحه 203 آن را به خوبی تبیین کرده اند و ما در اینجا به نحو خلاصه و شاید بتوان گفت که با زبان دیگری آن را توضیح خواهیم داد ان شاءالله. وقتی که ما موضوع و محمولی مثل «زید عالم» و یا مضاف و مضاف الیهی مثل «غلام زید» داریم، در اینجا سه امر داریم. اولا یک «مقیَّد» داریم که دارای یک قیدی شده است، پس امر دوم همان «قید» است که در این مثالها عالم بودن یا زید بودن است. اما در اینجا یک امر سومی هم وجود دارد که به آن «تَقیُّد» گفته میشود یعنی رابطه بین علم و زید، و غلام و زید که همان مال زید بودن غلام است. اگر ما فقط مقیَّد و تقیُّد را داشته باشیم و قید را بیرون بیندازیم به آن «حصه» گفته می‌شود و به اصطلاح می‌گویند «تقیُّدٌ جزءٌ و القیدُ خارجیٌّ» یعنی تقید جزء است و داخل در معناست اما قید خارج از معناست. مرحوم محقق نایینی برای حل اشکال شرط متاخر (در آینده به این بحث خواهیم پرداخت) به همین معنا از حصه تمسک یافته اند (به بخش مقدمه واجب، بحث شرط متاخر از کتاب فوائد الاصول مراجعه شود) و جناب علامه مظفر ره نیز در همین بحث از کتاب شریف «اصول الفقه» همین بیان و مبنا از «حصه» را از استادشان محقق نایینی رحمه الله پذیرفته اند. و اما در علم فلسفه نیز حضرت علامه طباطبایی رحمة الله و رضوان الله تعالی علیه، در کتاب شریف «بدایة الحکمة» در مرحله‌ی اول، فصل ششم، بحث «حصه» را با همین معنا ذکر کرده‌اند. @sheqsheqiat
شقشقیه ۲۱ «تبیین کلی عقلی» یکی از مباحثی که در فلسفه، منطق، اصول و برخی علوم دیگر به کرات مورد استفاده قرار می‌گیرد، بحث کلی طبیعی، کلی منطقی و کلی عقلی است. در این مبحث بنا بر تبیین کلی عقلی است و انشاءالله در آینده به کلی طبیعی و منطقی پرداخته خواهد شد. مرحوم علامه مظفر رحمه الله در کتاب شریف «المنطق» مبحثی را به تبیین این سه بحث اختصاص داده اند. ایشان برای تبیین این سه قسم از کلی، از راه تبیین به وسیله مثال وارد شده‌ و آنها را توضیح داده‌اند و می‌فرمایند: ما در مثال «الانسان کلیٌ» اگر انسانِ کلی را ملاحظه کنیم به آن کلی عقلی گوییم، و اگر «الانسان» را ملاحظه کنیم به آن کلی طبیعی و اگر «کلی» را ملاحظه کنیم به آن کلی منطقی می‌گوییم. به نظر حقیر همان طور که بزرگان فرموده‌اند، تبیین به وسیله‌ی مثال همان‌قدر که مقرِّب است، مبعِّد نیز است. لذا بهتر این است که اولاً ضابطه و مناط مسأله بیان شود و آنگاه مثال آن ذکر شود. در توضیح کلی عقلی باید گفت که «کلی عقلی در مقابل حصة قرار می‌گیرد و عبارت است از جمع بین مقیَّد، قید و تقیُّد». فرق حصه و کلی عقلی: پس فرق حصه و کلی عقلی این است که در حصة، قيد، خارج از لحاظ است و فقط مقیَّد و تقیُّد مورد لحاظ قرار می‌گیرند اما در کلی عقلی هر سه امر مورد لحاظند. در مثال «غلام زید»، اگر «زید، غلام و نسبت و رابطه و تقیُّد بین زید و غلام» هر سه با هم ملاحظه شوند، به آن کلی عقلی می‌گوییم. در مثال «الانسان کلی» نیز ماجرا به همین شکل است و کلی عقلی در اینجا یعنی انسان و کلی و رابطه و نسبت بین انسان و کلی، همگی با هم ملاحظه شوند و با هم جمع شوند. نتیجه‌ی فرق بین حصة و کلی عقلی: نتیجه‌ی اساسی در فرق بین «حصة» و «کلی عقلی» این است که حصه در خارج موجود خواهد بود اما کلی عقلی چون جمع بین هر سه امر است هیچ گاه در خارج تحقق نخواهد داشت و موطن و ظرف آن فقط و فقط ذهن خواهد بود. مرحوم آخوند خراسانی رحمه الله در تبیین چگونگی حقیقت حروف به همین فرق توجه داشته‌اند و فرموده‌اند که اگر حروف را به نحو مشهور ملاحظه کنیم، کلی عقلی خواهند شد و موطنی جز ذهن نخواهند داشت و پا به عالم واقع و خارج نخواهند گذاشت. و حضرت علامه طباطبایی رحمة الله و رضوان الله تعالی علیه در فصل ششم از مرحله اول از کتاب شریف بدایة الحکمة هر دو بحث حصه و کلی عقلی و نیز فرق آنها و نتیجه فرق آنها را از زبان برخی حکما نقل کرده‌اند. نکته مهم: به طور مکرر و به وضوح در نزد برخی طلاب دیده می‌شود که بین فرق و نتیجه‌ی فرق خلط و اشتباه صورت می‌گیرد که موجب عدم اتقان ذهنی ایشان خواهد شد. در مورد فرق و نتیجه فرق در آینده بیشتر بحث خواهیم کرد ان شاءالله. @sheqsheqiat
شقشقیه ۲۲ «اقسام واسطه» اگر کسی با کتب فلسفی، منطقی، عرفانی، اصولی، فقهی و ... آشنا باشد و با این علوم انس داشته باشد، می‌داند که در این علوم از سه اصطلاح «واسطه در اثبات»، «واسطه در ثبوت» و «واسطه در عروض» به طور مکرر استفاده می‌شود. «واسطه در ثبوت» واسطه در ثبوت یعنی همان علت تکوینی. وقتی چیزی علت برای امری باشد به آن واسطه در ثبوت می‌گوییم. مثلاً در دو عبارت «دست من سوخت» یا «الحدید ممتد»، آتش علت سوختن دست و منبسط شدن آهن است. پس به آن، واسطه در ثبوت گفته می‌شود. «واسطه در اثبات» واسطه در اثبات را به طور خلاصه می‌توان به واسطه در شناخت و آگاهی تعریف کرد. اگر شیئی یک شیء دیگر را به ما معرفی کند و سبب شناخت آن بشود، به شیء اول، واسطه در اثبات می‌گوییم. در مثال «حسن کیست؟ برادر حسین»، ما به واسطه‌ی حسین که از قبل برای سوال کننده شناخته شده بوده است، حسن را معرفی کردیم. پس به حسین، واسطه در اثبات برای حسن گفته می‌شود. در مطلب بعد واسطه در عروض را معرفی خواهیم کرد ان شاءالله. -عروض
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۴ فرق بین مجاز در کلمه و مجاز در اسناد : در «مجاز در کلمه» طبق قول مشهور(در مورد سایر اقوال
شقشقیه ۲۳ «اقسام واسطه» گفته شد که ما سه نوع واسطه داریم، یکی واسطه در ثبوت و دیگری واسطه در اثبات و در نهایت واسطه در عروض. واسطه در ثبوت و واسطه در اثبات را در مطلب قبل تبیین نمودیم، در این مطلب از واسطه در عروض بحث خواهیم کرد. «واسطه در عروض» واسطه در عروض را باید با دو نگاه مختلف بررسی کرد، یکی با نگاه فلسفی و دیگری با نگاه ادبی. «نگاه ادبی به واسطه در عروض» در ادبیات به این نوع از کلام، مجاز در اسناد نیز اطلاق می‌شود. در این بحث ادبی ما دو موضوع داریم که این دو موضوع دارای یک رابطه هستند و بنابرقولی واضع و جاعل آمده و در هر جایی که بین این دو موضوع رابطه خاصی برقرار بود، اجازه می‌دهد که محمول موضوع اول که واقعا مال همان است، به موضوع دوم داده شود، یعنی موضوع دوم بالعنایة و المجاز دارای این محمول شده است. به این رابطه بین دو موضوع در اصطلاح ادبیاتی، علاقه و علقه بین دو موضوع گفته میشود که در این تقریر، علاقه را واضع معین می‌کند. البته تقریر دیگری هم در مورد رابطه این دو موضوع وجود دارد که اتفاقا تقریر اصح هم همان است و در این تقریر گفته می‌شود که اگر طبع و ذوق سلیم اجازه داد که محمول یک موضوع را به موضوع دیگری بدهیم، این مجاز صحیح خواهد بود و نوع علاقه و تعداد آن دیگر به دست واضع و جاعل نخواهد بود و اصلا قراردادی نمی‌باشد، بلکه تابع ذوق سلیم است. «نگاه فلسفی به واسطه در عروض» در نگاه فلسفه، واسطه در عروض را باید همان دروغ نامید، و گفت که محمولی که مال یک موضوع نیست را به آن موضوع داده‌ایم. مثلاً در «المیزابُ(ناودان) جری»، اگر با دقت عقلی و فلسفی نگاه کنیم می‌گوییم که جریان واقعا مال آب است و اصلا ناودان هیچ گونه جریانی ندارد. البته مرحوم علامه طباطبایی رحمة الله و رضوان الله تعالی علیه در بحث اعتباریات از کتاب شریف اصول فلسفه و روش رئالیسم در مورد این نوع از دروغ مباحث ظریفی دارند که در جای خود بیان خواهد شد ان شاءالله تعالی.
شقشقیه ۲۴ «قیاس فقهی، اصولی و منطقی» مراد از قیاس های «فقهی، اصولی و منطقی» چیست؟ چطور می‌توان این سه را از هم تفکیک کرد و آنها را به درستی تشخیص داد؟ ثمره تشخیص این سه نوع چیست؟
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۲۴ «قیاس فقهی، اصولی و منطقی» مراد از قیاس های «فقهی، اصولی و منطقی» چیست؟ چطور م
شقشقیه ۲۵ «قیاس فقهی و اصولی» در بیانات آقایان فقها و اصولیون، با عبارت قیاس فقهی و قیاس اصولی برخورد می‌کنیم که باید به نحو صحیحی آن را در ذهن داشته باشیم تا بتوانیم کلام ایشان را به درستی درک کنیم. مراد از قیاس در هر دو عبارت آن یعنی قیاس فقهی و اصولی، همان قیاس در عبارات منطقیون یعنی صغری و کبری است که از انضمام آنها نتیجه به دست می‌آید. تنها نکته ای که باعث می‌شود تا نام قیاس فقهی و اصولی بر آنها اطلاق شود دو مطلب است. یک: موادی که در این قیاس ها ریخته می‌شود دو: نتیجه ای که از این قیاس ها بدست می‌آید. در قیاس فقهی: صغری : از آیات و روایات و سایر ادله اربعه تشکیل شده است. کبری : نتیجه ای است که از یک قیاس اصولی گرفته شده است. نتیجه‌ی قیاس فقهی: یک حکم شرعی است. در قیاس اصولی: از موادی بهره میگیریم که -همان طور که ذکر شد- نتیجه‌اش بتواند کبرای قیاس فقهی قرار بگیرد. برخی از آقایان اصولیون مثل علامه مظفر رحمه الله همین امر را به عنوان ضابطه‌ برای اصولی دانستن یک مسأله قرار داده‌اند. یعنی طبق نظر آنها مسأله‌ای اصولی است که صغری و کبرای قیاس اصولی قرار بگیرد، و به عبارت دیگر، نتیجه‌ی این قیاس، کبرای قیاس فقهی واقع شود. حضرت علامه مظفر رحمه الله در ابتدای کتاب و نیز در ابتدای مقدمه‌ی مقصد ثالث، مثالی را برای قیاس اصولی و قیاس فقهی ذکر می‌کنند که ما نیز این مثال را به تبع ایشان ذکر می‌کنیم. قیاس اصولی: صغری: صیغةُ إفعل، ظاهرةٌ فی الوجوب (که این صغری در مبحث ظواهر علم اصول مورد بحث قرار می‌گیرد) کبری: کلُّ ظاهر حجةٌ (که این کبری در مباحث حجج و امارات از علم اصول اثبات می‌شود) ________________________ نتیجه: صیغة إفعل حجةٌ فی الوجوب قیاس فقهی: صغری: اقیموا الصلاة صیغةُ إفعل (که این صغری را از قرآن گرفته ایم) کبری: کل صیغةِ إفعل حجةٌ فی الوجوب (که این کبری همان نتیجه‌ی قیاس اصولی است) ________________________ نتیجه: اقیموا الصلاة حجةٌ فی الوجوب ملاحظه می‌شود که نتیجه قیاس فقهی، یک حکم شرعی یعنی وجوب نماز است. @sheqsheqiat
شقشقیة صاحب جواهر در مبحث «وجوب نفسی یا غیری داشتن وضو» مباحث مفصلی را مطرح می‌نمایند. یکی از مبانی ایشان که در اینجا ذکر شده و در جاهای مختلفی از علم کاربرد خواهد داشت این است که ایشان «داشتن فایده ای غیر از تعلیق را سادّ (مسدود کننده) باب حجیت مفهوم شرط» می‌دانند. این بحث را در کتب اصول با عنوان شرایط مفهوم شرط، و انحصاری بودن علیت بین شرط و جزا می‌توان مشاهده کرد. @sheqsheqiat
گاهی طلاب مبتدی در علم اصول گمان می‌کنند که بحث اقل و اکثر ارتباطی فقط یک مصداق دارد که آن هم اقلیة و اکثریة در اجزاء است اما حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی رحمه‌الله در کتاب سیری کامل در اصول فقه که تقریرات درس خارج اصول ایشان است در جلد دوازدهم صفحات ۳۳۱ تا ۳۳۴، در مبحث اقل و اکثر ارتباطی می‌فرمایند که اقل و اکثر ارتباطی چهار مصداق دارد: مصداق اول اقل و اکثر ارتباطی مساله‌ی اجزاء است. مثلا امر مامور بهی دائر باشد بین اینکه نه جزء باشد یا ده جزء. مصداق دومش مساله‌ی شرایط است. مثلا شک داریم که نماز پنج شرط دارد یا شش شرط، این هم یکی از مصادیق همین بحث است. مصداق سومش مساله‌ی جنس و نوع است. مثلا نمی‌دانیم که اطعام حیوان واجب است یا اطعام حیوان ناطق. البته به شرطی که نوع به همین شکل بیان شود، نه اینکه به نوع گفته شود انسان. مصداق چهارمش این است که امر دائر مدار بین عنوان طبیعی و عنوان حصه‌ی طبیعی باشد. آیت الله العظمی @sheqsheqiat
یکی از مشکلات امروزه در علم اصول، فهم دقیق مراتب حکم از نظر علمای مختلف و تطبیق مطالب دیگر ایشان بر این مطلب است، چون که این مطلب بر مباحث بسیاری از علم اصول و علم فقه و حتی بر علومی مانند کلام و تفسیر اثرگذار می‌باشد. ظاهراً اولین کسی که این مطلب را به طور خاص بیان کرده اند جناب آخوند خراسانی رحمه الله تعالی می‌باشند و پس از ایشان دیگران به تحقیق و تدقیق و اشکال کردن نسبت به بیان ایشان پرداخته اند. جناب آخوند خراسانی رحمه‌الله تعالی در کتاب درر که حاشیه دقیق ایشان بر کتاب فوائد الاصول یا همان رسائل شیخ انصاری رحمه الله تعالی می‌باشد، مراتب اربعه‌ی حکم را بیان می‌کنند. ایشان می‌فرمایند که مراتب حکم چهارتاست که عبارتند از و و و _و_تعذر. که ان شاءالله ما هم به تفصیل باید کلام ایشان را بررسی کنید. و للکلام تتمة سیأتی ان شاءالله @sheqsheqiat