eitaa logo
شقشقیات. احمدی شیرازی
299 دنبال‌کننده
22 عکس
4 ویدیو
0 فایل
امیدواریم که در اینجا بتوانیم به تحلیل متون دینی و ایجاد سوال برای پژوهشگران و طلاب بپردازیم. @M_AhmadiShirazi دو کانال دیگر مربوط به استاد: @osul_mozaffar @ahmadishirazihekmat
مشاهده در ایتا
دانلود
شقشقیه ۱۸ «علامت اشتراک لفظی» یکی از راههای شناخت مشترک لفظی که در کتب اصولی مثل الموجز و اصول فقه علامه مظفر رحمه الله ذکر شده است، این است که یک کلمه و یک لفظ واحد دارای دو جمع است. اقول: البته به این بیان باید مطلبی اضافه شود تا مطلب صحیح بشود و گر نه ما کلمات متعددی داریم که یک لفظ که دارای یک معناست دارای جمع‌های متعدد است، و آن مطلب چنین است که باید نتوان این جمع‌ها را به جای هم به کار برد، و إلا دیگر ما با مشترک لفظی مواجه نخواهیم بود. و الحاصل : یکی از نشانه‌های مشترک لفظی این است که لفظ واحد، دارای جمع های متعددی باشد که نمی‌توان آنها را به جای یکدیگر به کار برد. @sheqsheqiat
شقشقیه ۲۰ «حصه چیست؟» گاهی در کتب فقهی، اصولی، منطقی، فلسفی و حقوقی با کلمه «حصه» برخورد می‌کنیم که باید تبیینی صحیح از این کلمه در ذهن ما شکل بگیرد. در ابتدا باید توجه داشت که این لفظ، مشترک لفظی بین دو معنای متفاوت است. معنای اول : همان معنای لغوی این کلمه است که در کتب لغوی به معنای «نصیب، سهم و جیره» آمده است. (نک : لغتنامه دهخدا، لسان العرب، صحاح و ... ذیل ماده حصه) این کلمه با معنای لغوی اش در اشعار فارسی و عربی نیز به طور مکرر آمده است. مثلاً عطار می‌گوید: «طمع وصل تو مجالم نیست/ حصه زین قصه جز خیالم نیست». یا در کلام مولوی چنین آمده است که: «از کلیله بازخوان آن قصه را/ و اندر آن قصه طلب کن حصه را.» در کتب فقهی و حقوقی وقتی با کلمه‌ی «حصه» برخورد می‌کنیم، غالبا همین معنای لغوی مراد است، مگر اینکه قرینه ای وجود داشته باشد که نشان دهد مراد از این کلمه، معنای لغوی آن نیست. مثلاً در کتاب مکاسب شیخ انصاری چنین می‌خوانیم : « ثمّ إنّ البيع المذكور صحيح بالنسبة إلى المملوك بحصّته من الثمن، و موقوف في غيره بحصّته.» معنای دوم : معنای اصطلاحی این کلمه در علم فلسفه است که شهید مطهری ره در جلد نهم مجموعه آثار (شرح مبسوط منظومه) صفحه 203 آن را به خوبی تبیین کرده اند و ما در اینجا به نحو خلاصه و شاید بتوان گفت که با زبان دیگری آن را توضیح خواهیم داد ان شاءالله. وقتی که ما موضوع و محمولی مثل «زید عالم» و یا مضاف و مضاف الیهی مثل «غلام زید» داریم، در اینجا سه امر داریم. اولا یک «مقیَّد» داریم که دارای یک قیدی شده است، پس امر دوم همان «قید» است که در این مثالها عالم بودن یا زید بودن است. اما در اینجا یک امر سومی هم وجود دارد که به آن «تَقیُّد» گفته میشود یعنی رابطه بین علم و زید، و غلام و زید که همان مال زید بودن غلام است. اگر ما فقط مقیَّد و تقیُّد را داشته باشیم و قید را بیرون بیندازیم به آن «حصه» گفته می‌شود و به اصطلاح می‌گویند «تقیُّدٌ جزءٌ و القیدُ خارجیٌّ» یعنی تقید جزء است و داخل در معناست اما قید خارج از معناست. مرحوم محقق نایینی برای حل اشکال شرط متاخر (در آینده به این بحث خواهیم پرداخت) به همین معنا از حصه تمسک یافته اند (به بخش مقدمه واجب، بحث شرط متاخر از کتاب فوائد الاصول مراجعه شود) و جناب علامه مظفر ره نیز در همین بحث از کتاب شریف «اصول الفقه» همین بیان و مبنا از «حصه» را از استادشان محقق نایینی رحمه الله پذیرفته اند. و اما در علم فلسفه نیز حضرت علامه طباطبایی رحمة الله و رضوان الله تعالی علیه، در کتاب شریف «بدایة الحکمة» در مرحله‌ی اول، فصل ششم، بحث «حصه» را با همین معنا ذکر کرده‌اند. @sheqsheqiat
شقشقیه ۲۱ «تبیین کلی عقلی» یکی از مباحثی که در فلسفه، منطق، اصول و برخی علوم دیگر به کرات مورد استفاده قرار می‌گیرد، بحث کلی طبیعی، کلی منطقی و کلی عقلی است. در این مبحث بنا بر تبیین کلی عقلی است و انشاءالله در آینده به کلی طبیعی و منطقی پرداخته خواهد شد. مرحوم علامه مظفر رحمه الله در کتاب شریف «المنطق» مبحثی را به تبیین این سه بحث اختصاص داده اند. ایشان برای تبیین این سه قسم از کلی، از راه تبیین به وسیله مثال وارد شده‌ و آنها را توضیح داده‌اند و می‌فرمایند: ما در مثال «الانسان کلیٌ» اگر انسانِ کلی را ملاحظه کنیم به آن کلی عقلی گوییم، و اگر «الانسان» را ملاحظه کنیم به آن کلی طبیعی و اگر «کلی» را ملاحظه کنیم به آن کلی منطقی می‌گوییم. به نظر حقیر همان طور که بزرگان فرموده‌اند، تبیین به وسیله‌ی مثال همان‌قدر که مقرِّب است، مبعِّد نیز است. لذا بهتر این است که اولاً ضابطه و مناط مسأله بیان شود و آنگاه مثال آن ذکر شود. در توضیح کلی عقلی باید گفت که «کلی عقلی در مقابل حصة قرار می‌گیرد و عبارت است از جمع بین مقیَّد، قید و تقیُّد». فرق حصه و کلی عقلی: پس فرق حصه و کلی عقلی این است که در حصة، قيد، خارج از لحاظ است و فقط مقیَّد و تقیُّد مورد لحاظ قرار می‌گیرند اما در کلی عقلی هر سه امر مورد لحاظند. در مثال «غلام زید»، اگر «زید، غلام و نسبت و رابطه و تقیُّد بین زید و غلام» هر سه با هم ملاحظه شوند، به آن کلی عقلی می‌گوییم. در مثال «الانسان کلی» نیز ماجرا به همین شکل است و کلی عقلی در اینجا یعنی انسان و کلی و رابطه و نسبت بین انسان و کلی، همگی با هم ملاحظه شوند و با هم جمع شوند. نتیجه‌ی فرق بین حصة و کلی عقلی: نتیجه‌ی اساسی در فرق بین «حصة» و «کلی عقلی» این است که حصه در خارج موجود خواهد بود اما کلی عقلی چون جمع بین هر سه امر است هیچ گاه در خارج تحقق نخواهد داشت و موطن و ظرف آن فقط و فقط ذهن خواهد بود. مرحوم آخوند خراسانی رحمه الله در تبیین چگونگی حقیقت حروف به همین فرق توجه داشته‌اند و فرموده‌اند که اگر حروف را به نحو مشهور ملاحظه کنیم، کلی عقلی خواهند شد و موطنی جز ذهن نخواهند داشت و پا به عالم واقع و خارج نخواهند گذاشت. و حضرت علامه طباطبایی رحمة الله و رضوان الله تعالی علیه در فصل ششم از مرحله اول از کتاب شریف بدایة الحکمة هر دو بحث حصه و کلی عقلی و نیز فرق آنها و نتیجه فرق آنها را از زبان برخی حکما نقل کرده‌اند. نکته مهم: به طور مکرر و به وضوح در نزد برخی طلاب دیده می‌شود که بین فرق و نتیجه‌ی فرق خلط و اشتباه صورت می‌گیرد که موجب عدم اتقان ذهنی ایشان خواهد شد. در مورد فرق و نتیجه فرق در آینده بیشتر بحث خواهیم کرد ان شاءالله. @sheqsheqiat
«جلسه دوم» در جلسه قبل، از سختی تدریس و تحقیق کتاب به خاطر خلاصه بودن عبارات و متفرع بودن بر نظرات ، ، و سخن گفته شد، و البته بنابر نظر حقیر به خاطر همین دو دلیل، بنده این کتاب را از سخت‌ترین کتب تدریسی حال حاضر در حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها می‌دانم، گر چه عبارات آن دارای پیچیدگی و غموض نمی‌باشد. همچنین گفته شد که مرحوم علامه مظفر رحمه الله یکی از نمادهای مکتب نجف در علم اصول فقه می‌باشند. لذا باید در مورد این مکتب اصولی کمی بحث و گفتگو کرد. و علی الله الاتکال مکتب اصولی نجف که علمایی همچون و و و را می‌توان از افراد شاخص آن معرفی کرد، دارای شاخصه‌هایی است که البته برخی از این شاخصه‌ها در میان برخی علمای قم هم رسوخ کرده است. ما برای تدریس کتاب شریف به دو شاخصه‌ی مهم این مکتب اصولی اشاره خواهیم کرد: ۱. در این مکتب عموماً مباحث تداخل دو علم و به نحو چشمگیری وجود دارد و استدلالات و اصطلاحات فلسفی و منطقی متعددی در کتب صاحبان این مکتب و من جمله وجود دارد. لذا برای یادگیری کتب اصولی این بزرگان باید با اصطلاحات و استدلالات فلسفی آشنا بود. ۲. شاخصه‌ی دوم که به نحوی از شاخصه‌ی اول به وجود آمده است، این است که علم اصول در نزد صاحبان این مکتب دارای یک نظم ریاضی خاص می‌باشد و هر مطلبی را باید در چارچوب این نظم ریاضی قرار داد تا بتوان آن را وارد علم اصول فقه کرد و اگر مطلبی از این چارچوب تخطی و تخلف کرد، از علم خارج خواهد شد. شاخصه‌ی دوم را در جلسه آینده که بحث از می‌باشد، به نحو مبسوطی به بحث خواهیم گذارد ان شاءالله تعالی. @osul_mozaffar
«جلسه سوم» رحمه الله در ابتدای علم اصول به تعریف این علم می‌پردازند. نگاه ایشان به علم اصول، به واسطه‌ی آلی بودن این علم، تعریفی بر مبنای کارکرد و غرض این علم به نسبت علم فقه است، نه اینکه بخواهند به واسطه‌ی و یا هر امری دیگر این علم را تعریف کنند. علامه مظفر رحمه الله علم اصول را آلی می‌دانند و آن را ابزاری برای استخراج صحیح احکام در می‌دانند، لذا در ابتدا باید نحوه‌ی ارتباط این دو علم را از نظر این اصولی بزرگ تبیین کنیم. علامه مظفر رحمه الله نوع استخراج و استنباط احکام در علم فقه را مبتنی بر یک قیاس می‌دانند که به آن گفته می‌شود. پس قیاس فقهی به قیاسی گفته می‌شود که صغری و کبرای آن، به ما یک نتیجه‌ی فقهی و به اصطلاح یک حکم شرعی بدهد. حال سوال این است که دخالت علم اصول در این قیاس فقهی به چه شکل می‌باشد؟ و للکلام تتمة سیأتی ان شاءالله تعالی
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۲۴ «قیاس فقهی، اصولی و منطقی» مراد از قیاس های «فقهی، اصولی و منطقی» چیست؟ چطور م
شقشقیه ۲۵ «قیاس فقهی و اصولی» در بیانات آقایان فقها و اصولیون، با عبارت قیاس فقهی و قیاس اصولی برخورد می‌کنیم که باید به نحو صحیحی آن را در ذهن داشته باشیم تا بتوانیم کلام ایشان را به درستی درک کنیم. مراد از قیاس در هر دو عبارت آن یعنی قیاس فقهی و اصولی، همان قیاس در عبارات منطقیون یعنی صغری و کبری است که از انضمام آنها نتیجه به دست می‌آید. تنها نکته ای که باعث می‌شود تا نام قیاس فقهی و اصولی بر آنها اطلاق شود دو مطلب است. یک: موادی که در این قیاس ها ریخته می‌شود دو: نتیجه ای که از این قیاس ها بدست می‌آید. در قیاس فقهی: صغری : از آیات و روایات و سایر ادله اربعه تشکیل شده است. کبری : نتیجه ای است که از یک قیاس اصولی گرفته شده است. نتیجه‌ی قیاس فقهی: یک حکم شرعی است. در قیاس اصولی: از موادی بهره میگیریم که -همان طور که ذکر شد- نتیجه‌اش بتواند کبرای قیاس فقهی قرار بگیرد. برخی از آقایان اصولیون مثل علامه مظفر رحمه الله همین امر را به عنوان ضابطه‌ برای اصولی دانستن یک مسأله قرار داده‌اند. یعنی طبق نظر آنها مسأله‌ای اصولی است که صغری و کبرای قیاس اصولی قرار بگیرد، و به عبارت دیگر، نتیجه‌ی این قیاس، کبرای قیاس فقهی واقع شود. حضرت علامه مظفر رحمه الله در ابتدای کتاب و نیز در ابتدای مقدمه‌ی مقصد ثالث، مثالی را برای قیاس اصولی و قیاس فقهی ذکر می‌کنند که ما نیز این مثال را به تبع ایشان ذکر می‌کنیم. قیاس اصولی: صغری: صیغةُ إفعل، ظاهرةٌ فی الوجوب (که این صغری در مبحث ظواهر علم اصول مورد بحث قرار می‌گیرد) کبری: کلُّ ظاهر حجةٌ (که این کبری در مباحث حجج و امارات از علم اصول اثبات می‌شود) ________________________ نتیجه: صیغة إفعل حجةٌ فی الوجوب قیاس فقهی: صغری: اقیموا الصلاة صیغةُ إفعل (که این صغری را از قرآن گرفته ایم) کبری: کل صیغةِ إفعل حجةٌ فی الوجوب (که این کبری همان نتیجه‌ی قیاس اصولی است) ________________________ نتیجه: اقیموا الصلاة حجةٌ فی الوجوب ملاحظه می‌شود که نتیجه قیاس فقهی، یک حکم شرعی یعنی وجوب نماز است. @sheqsheqiat