eitaa logo
شاعرانه
34.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
489 ویدیو
34 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
خواجه مجدالدین هبه‌الله بن احمد (یا محمد) بن یوسف همگر ملک‌الشعرای دربار سلغریان و مشهور به ابن همگر و مجد همگر (زادهٔ ۶۰۷ هجری قمری در یزد یا شیراز– درگذشتهٔ ۶۸۶ هجری قمری در اصفهان) از شاعران پارسی‌گوی سدهٔ هفتم هجری است. وی در نیمه‌های سال ۶۰۷ در یزد زاده شد (مولد او را شیراز هم نوشته‌اند و احتمال داده‌اند متولد شیراز با اصالت یزدی بوده باشد) و در نزد عبیدالله خشیبی شعر و انشاء و خوش‌نویسی آموخت. «همگر» به معنی بافنده و جولاهه است و این شاید شغل خانوادگی او یا شغل نخستین خودش بوده است. پس از آن از یزد به شیراز رفت و به خدمت پادشاهان سلغری رسید. وی در فارس ابوبکر بن سعد و سعد بن ابوبکر و محمد بن سعد را مدح کرد و در نزد این پادشاهان رتبهٔ ملک‌الشعرایی یافت. اتابک ابوبکر او را به زندان انداخت و پس از مدتی اسارت به شفاعت فخرالدین ابوبکر وزیر اتابک رهایی یافت. پس از زوال حکومت سلغریان در سال ۶۳۳ هجری، مجد همگر از شیراز به کرمان رفت تا در پناه قراختاییان کرمان درآید. پس از مدتی، ابن همگر دوباره به شیراز بازگشت و شمس‌الدین محمد و بهاءالدین محمد و همچنین عطاملک جوینی از او پشتیبانی کردند. مجد همگر را در ادبیات فارسی غالباً از روی حکمی که در مقایسهٔ امامی هروی و سعدی کرده است می شناسند. نوشته‌اند که بعضی از معاصران عقیدهٔ او را درباره ٔ امامی هروی و سعدی و رجحان یکی بر دیگری پرسیده‌اند و او گفته است: در شیوهٔ شاعری به اجماع هرگز من و سعدی به امامی نرسیم می‌گویند سعدی این شعر را شنیده و رنجیده و به طنز گفته است: همگر که به عمر خود نکرده‌ست نماز آری چه عجب گر به امامی نرسد عبید زاکانی نیز یکی دو حکایت مزاح آمیز دربارهٔ او و بهاءالدین جوینی صاحبدیوان آورده است. پس از حملهٔ قوم مغول و تاتار، مجد همگر به اصفهان رفت و در سال ۶۸۶ هجری قمری در اصفهان وفات کرد. قبر منسوب به او در اصفهان واقع است و به وزیرنشان معروف است. 📜 @sheraneh_eitaa
جهان به کام شود عشق کامران ترا فلک غلام شود حسن جاودان ترا مدار فخر بود بهر او که مهر فلک ستاید این دل با مهر تو امان ترا سپهر پیر کند همچو سرو سرسبزی چو حسن جلوه دهد سرو نوجوان ترا خرد سجود کند صورت جمالت را روان نماز برد قامت روان ترا کمال و علم تو بحریست بیکران و عمیق چگونه وصف کنم بحر بیکران ترا زلال چشمه حیوان که کیمیای بقاست رهی ست از بن دندان لب و دهان ترا میان ندیده ترا نیشکر چرا در تست میان پرستیش آن شکًرین میان ترا اگر ز دیده نهان است صورت دهنت به آشکار چرا عاشقم نهان ترا به شکل سرو ببالد قد تو تا چشمم گلاب تازه دهد شاخ خیزران ترا به رنگ لاله برآید رخ تو با دل من زخون دیده دهد آب گلستان ترا چنین که بر هدف دل گشاده ای زه و شست زمانه حکم قضا می نهد کمان ترا چو آفتاب عمیم است و رایگان لطفت زمانه ارج نهد لطف رایگان ترا چنین که تاخته ای بر زمانه اسب وفا قدر نیارد بر تافتن عنان ترا گداخت پیکر سیمین تیز تاز فلک در آن هوس که ببوسد رکاب و ران ترا ازان دری ... کانس و جان ازدل فدا کنند تن و جان خویش جان ترا به باز دادن دل بر من امتحان چه کنی آن متاع نیرزد خود امتحان ترا مباد خوشدلی آن سفله را که دل دهدش که دل ز جان ندهد زلف دلستان ترا ترا نشانه ز من دل بسی ست در سر زلف مرا ز زلف تو یک موی بس نشان ترا مکن فسوس بر این خسته دل اگر بگریست چو دیده خنده آن نیم ناردان ترا ز شام تا به سحر خاکبوس و لابه کنم که جان و دل بدهم رشوه پاسبان ترا بدان امید که دستور باشدم که شبی ز دیده آب زنم خاک آستان ترا به خوان لطف تو دل گشته میهمان و سنرد که اهل دل بنوازند میهمان ترا که کوه با عظمت را جگر ز غم خون شد چو دید نازکی لعل درفشان ترا حقیقتی ست بسی آشکار گر که زنند رقم به دفتر عین الیقین گمان ترا مرا بگو به زبان یک رهی که زان توام که این حدیث ندارد زیان زبان ترا و گر زیان رسدت زین سخن بگوی که من نخواهم از قبل سود خود زیان ترا نصیحتی دل نا مهربانت را فرمای که تا به کین نکشد یار مهربان ترا تو میهمانی و ذات قدیم مهماندار عقول پی نبرد ذات میزبان ترا مکن، ز دستان کم کن و گرنه مجد به نظم به دفتر آرد دستان و داستان ترا 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانی اقای عباس شاه زیدی استاد ادبیات و شاعر اصفهانی در محضر رهبر انقلاب و یادی از اصفهان: آمدم پیرانه سر امّا جوان برخاستم این چنین با تو نشستم، آنچنان برخاستم وه چه شب‌هایی که با زلف سیاهت مو به مو از سر شب درد دل کردم، اذان برخاستم زندگی بی عشق ما را تا کجاها برده بود یک شب از این خوابِ غفلت ناگهان برخاستم دیدم آن‌جائی که تو هستی نمیگنجد دوئی تا که من پیدا نباشد از میان برخاستم تا نگیرد ذرّه‌ای رنگ تعلّق دامنم مثل گردی از زمین و از زمان برخاستم چون ندیدم آشیانی امن، بر بام حیات با همین حسرت نشستم با همان برخاستم آسیای چرخ وقتی نان بی‌منّت نداشت از سر این سفره بی یک لقمه نان برخاستم کرد چشمش ایمنم از فتنه‌های روزگار با امین هر گه نشستم در امان برخاستم. این که در چشم غزل این قدر می‌آیم "خروش" سرمه‌ام، از خاک پاک اصفهان برخاستم 🔻 رهبر انقلاب پس از تمجید و تحسین شعر ابیاتی هم قافیه از سروده های خود بیان فرمودند: آفرین! آفرین! خیلی خوب. در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم/چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم (یک بیت از غزلی با «ردیف برخاستم» سروده رهبر انقلاب). خیلی خوب. آن[بیت] راجع به پیری و [این راجع به]جوان برخاستن‌تان: سرشارم از جوانی هرچند پیر دهرم/ چون سرو در خزان نیز رنگِ بهار دارم 📜 @sheraneh_eitaa
از علم و کمال ، بهره‌برداری کن با صدق و خلوص ، خلق را یاری کن تا بتوانی دلی مرنجان هرگز زنهار! حذر ز مردم‌آزاری کن 📜 @sheraneh_eitaa
گر مرا ترک کنی من زِ غمت می‌سوزم، آسمان را به زمين جان خودت می‌دوزم، گر مرا ترک کنی ترک نفس خواهم کرد، بی‌وجود تو بدان خانه قفس خواهم کرد... 📜 @sheraneh_eitaa
🌹جانم حسین(ع)🌹 دیده ی گریان همیشه دوستت دارم حسین سینه ی سوزان همیشه دوستت دارم حسین من به یاد ناله های العطش در کربلا کشته ی عطشان همیشه دوستت دارم حسین رأس پر خونت سر نی شد چراغ راه ما ای مه تابان همیشه دوستت دارم حسین آه ای ذبح عظیم! ای سوره ی بی سر شده قاری قرآن! همیشه دوستت دارم حسین بی کفن ماندی به دشت کربلا،بی پیرهن کشته ی عریان همیشه دوستت دارم حسین عشق من بودی و هستی و بمانی تا ابد ای شه خوبان همیشه دوستت دارم حسین 📜 @sheraneh_eitaa
از دور مے بوسـم تــــو را اے آرزوے هر شبـم شاید که با این دلخوش پایان گرفت تاب و تبـم شبتون در پناه حق🌙 📜 @sheraneh_eitaa
طلو؏ روی زیبای ٺو ای ؏شـق برای من طلو؏ صبح ناب اسٺ...... ٺو باشی در برم حال دلم خوب نباشی بی ٺو دنیایم سراب اسٺ...... |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
روشنى بخشِ شب تار نيامد چه كنم رفت عمر من و دلدار نيامد چه كنم قلب من مخزن الأسرار فراقش باشد حضرت ِمطلع الأنوار نيامد چه كنم "عجل الله تعالى فرجه" مى خوانم حجتِ مطلقِ دادار نيامد چه كنم شور اين سينه ى شيدا به كجا خيمه زده؟ نور اين ديده ى خونبار نيامد چه كنم درد بى صاحبى و غصه ى بى مولايى واى از اين دو خبر از يار نيامد چه كنم! هجر او بند شد و پاى سلوكم را بست چاره ى عبد گرفتار نيامد چه كنم با كلاف دلم عمريست پى اش مى گردم يوسف من سر بازار نيامد چه كنم من ز هجران رخش اشك فشاندم هر شب گريه ام نيز كه به كار نيامد چه كنم! آن غلامم كه شدم چشم به راهش اما شهريارم كه به دربار نيامد چه كنم ذوالفقار علوى منتظرِ خون خواهى است وارث حيدر كرار نيامد چه كنم آتش درد كشد شعله و مادر گويد: مرهم داغى مسمار نيامد چه كنم روضه كرب و بلا شعر مرا جمع كند گفت زينب كه علمدار نيامد چه كنم 📜 @sheraneh_eitaa
فرازی از یک فضل خدای را که تواند شمار کرد؟ یا کیست آن‌که شُکر یکی از هزار کرد؟... ترکیب آسمان و طلوع ستارگان از بهر عبرت نظر هوشیار کرد بحر آفرید و بَرّ و درختان و آدمی خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت اسباب راحتی که نشاید شمار کرد... چندین هزار منظر زیبا بیافرید تا کیست کاو نظر ز سر اعتبار کرد توحیدگویِ او نه بنی‌آدم‌اند و بس هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد... لال است در دهان بلاغت زبان وصف از غایت کرم که نهان وآشکار کرد سر چیست تا به طاعت او بر زمین نهند؟ جان در رهش دریغ نباشد نثار کرد بخشنده‌ای که سابقۀ فضل و رحمتش ما را به حسن عاقبت امیّدوار کرد پرهیزگار باش که دادار آسمان فردوس جای مردم پرهیزگار کرد... 📜 @sheraneh_eitaa
بدون توو نیستی و هستت آقا منم اون نوکر دربستت آقا سرم بالاست اون وقتی که میای خودم گوشیمو می‌دم دستت آقا 📜 @sheraneh_eitaa
🌹آقای علیرضا قزوه از شاعران برجسته کشورمان با سرودن غزلی به استقبال شعر امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) رفته است: گرت هوای ولا باشد از بلا مگریز همیشه محو بلا باش از ابتلا مگریز چو ماه چنگ بزن بر سیاه پرده شب از این شب، این شب لبریز ماجرا مگریز عصای معجزه‌ات را بکوب بر سر سحر ز ناخدا مهراس و ز بی‌خدا مگریز چو گردباد بگرد و سماع طوفان کن چو بیدهای پریشان ز بادها مگریز به روز حادثه از صوفیان غازی شو بیا و مرد قدر باش از قضا مگریز چراغ خیمه چو خاموش گشت باز مگرد تو آمدی که بمانی ز کربلا مگریز بیا و جوشن بی پشت بر تن خود پوش ز خدعه‌های خوارج چو مرتضی مگریز منافقان معاند تو را نظر نزنند از این حضور گرامی به انزوا مگریز نفیر گاو طلایی تو را نترساند عذاب سامریان باش، از صدا مگریز چراغ روشن امن یجیب را بفروز اجابت است، اجابت، تو از دعا مگریز عزیز هموطن من، عزیز هموطنم! از این بهشت صمیمی به ناکجا مگریز نه اژدهاست که کرم شب است اسرائیل بر آر دستی و از این هزارپا مگریز 📜 @sheraneh_eitaa
خدا کـند به سر این انـتـظارها برسد زمان مـرگ، خـزانِ بهـارهـا بـرسد نشد اگر بـرسم من به پـای‌بـوسی تو خدا کـند که از آن سو غبارها برسد توجهی، نظری، گوشه‌چشمی ای آقا یـکـی بـه داد دل بی‌قـرارهـا بـرسـد خدا کـند خـبر هـمسـفـر نـداشـتن تو به گوش پر ز هیاهـوی یارها برسد غروب جمعه تو را خوانده‌ایم و فردا صبح دوباره هر که رود تا به کارها برسد بمان كه شايد اويسی كه وقت كم دارد بـرای دیـدنت از این دیـارهـا بـرسد سحـر ندارم و باید دعـا کـنی که دلم به میـهـمـانی شـب‌زنـده‌دارهـا برسد گنهکاری من را ببخش جان "حسین" همیشه رحـمت شه بر نـدارها برسد اگر که عمر وفایم نکرد، پای تو کاش شبی چو رهگذری بر مزارها برسد 📜 @sheraneh_eitaa
پروانه نجاتی سال ۱۳۴۸ در بهبهان متولد شد. در دوران ابتدایی بود که سرودن را با نوشتن نوحه آغاز کرد. وی کارشناس ادبیات انگلیسی است و به تدریس در آموزش و پرورش اشتغال دارد. او مسئول انجمن شعر «پروین اعتصامی» در اداره کل ارشاد استان فارس و نماینده شعر بانوان ایران در همایش شعر بانوان جهان در کشور بلغارستان بوده است. نجاتی از بانوان شناخته شده در عرصه ادبیات آیینی و دفاع مقدس است و علاوه بر شعر در عرصه نویسندگی نیز فعالیت دارد. از آثار او می‌توان به «سهم ارادت»، «پرندۀ مصلوب»، «خاکستر پروانه»، «داغ و دغدغه» اشاره کرد. 📜 @sheraneh_eitaa
زمین ز بتکده‌ها پُر شده‌ست، ابراهیم! دوباره دور تفاخر شده‌ست ابراهیم گرفته هرز تجمل حصار حوصله را که نان سادگی آجر شده‌ست ابراهیم دمیده بر ریۀ‌ شهر، دود تلخ ریا و روزگار تظاهر شده‌ست ابراهیم مذاق اهل محبت در این زمانۀ‌ بد اسیر طعم تکاثر شده‌ست ابراهیم چه زود گم شده در کوچه‌های عادت، عشق زمین دچار تنفر شده‌ست ابراهیم... تبر به دوش چرا از سفر نمی‌آیی؟ زمین ز بتکده‌ها پُر شده‌ست ابراهیم 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعرخوانی شاعر خوب شیرازی اقای سجاد حیدری قیری در برنامهٔ «سرزمین شعر» 📜 @sheraneh_eitaa
تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی تو همان ناب ترین جاذبه‌ی دنیایی مثل اشعار اهورایی باران پاکی و به اندازه‌ی لبخند خدا زیبایی خواستم وصف تو گویم همه در یک رویا چه بگویم که تو زیبا تر از آن رویایی مثل یک حادثه‌ی عشق پر از ابهامی و گرفتار هزاران اگر و امایی ای تو آن ناب ترین رایحه‌ی شعر بهار تو مگر جام شرابی که چنین گیرایی؟ من به اندازه‌ی زیبایی تو تنهایم تو به اندازه‌ی تنهایی من زیبایی... 📜 @sheraneh_eitaa
یا صاحب الزمان! رفته ای در سفر و آمدنت دیر شده! مشکلی هست مگر باعث تأخیر شده؟ سالها می گذرد غایبی از دیده ی ما نکند چشم تو از دیدن ما سیر شده؟! آه.. برگرد به آن رأسِ جدا بَر سرِ نی به همان جسم که بازیچه شمشیر شده! تشنه ی ذکر انالمهدی تو هست حسین... طالبِ خون خدا آمدنت دیر شده!! 📜 @sheraneh_eitaa
شب بود و ماه و اختر و شمع و من و خیال خواب از سرم به نغمه ی مرغی پریده بود در گوشه اتاق، فرو رفته در سکوت رؤیای عمر رفته، مرا پیش دیده بود در عالم خیال به چشم آمدم پدر کز رنج چون کمان، قد سروش خمیده بود موی سیاه او شده بود اندکی سپید گویی سپیده از افق شب دمیده بود یاد آمدم که در دل شبها هزار بار دست نوازشم به سر و رو کشیده بود از خود برون شدم به تماشای روی او کی لذت وصال بدین حد رسیده بود چون محو شد خیال پدر از نظر مرا... 📜 @sheraneh_eitaa
مخواه از تو بگذرم، تو خود میانِ خواب هم رها نمی‌کنی مرا، چگونه من رها کنم؟ شبتون در پناه حق🌙 📜 @sheraneh_eitaa
سرصبحی رُخ دلــدار عجـب می چسبد یک عدد چای شکردار عجب می ‌چسبـــد در کنارت بنشینــد،دمی ‌آن راحـتِ جان بعـدِ آڹ، روز پر از کارعجب می چسبـــد |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
بدون توجهان درچشم من زیبانمی آید که خوشبختی سراغ آدم تنها نمی آید شبیه من کسی هرگز برای تو نخواهد مُرد شبیه تو کسی هرگز به این دنیا نمی آید 📜 @sheraneh_eitaa
اسب ها در ابتدا خر بوده اند بلكه از خر نيز خرتر بوده اند اسبها خرهاي پررو بوده اند اهل غوغا و هياهو بوده اند اسبها كه قوم و خويش قاطرند اهل تبليغات و عكس و پوسترند آدمي وقتي كه پررو ميشود گاه اسب و گاه يابو ميشود اسب، كت شلوار پوشيد اسب شد با فرودستان نجوشيد اسب شد اسب از نسكافه نوشي اسب شد با ادا و شیك پوشي اسب شد اسب شير و قهوه می نوشد خر، آب كارِ خر از سربه زيري شد خراب سربه زيري شد بلاي جان خر اي پسر! از سربه زيري كن حذر خر، تواضع مي كند پس ابله است دستش از ميز رياست كوته است اسب شهرت يافت، بار خويش بست خر، به گمنامي دلي خوش كرده است اي خر، اي راوي اول شخص من! باز هم عرعر كن و جفتك بزن اي خر، اي داناي كلِّ باربر! سمبل مردانگي از هر نظر اي خر، اي افسانه ی سيال ذهن عرعرت فريادِ بغضِ كال ذهن جان فداي تار و پود عرعرت زير و بم، اوج و فرود عرعرت خر خيالاتي شد و عرعر نمود خر، خيالاتي نمي شد خر نبود جفتكي زد، شاد شد ،خنديد خر ديگر از اسبان نمي ترسيد خر ديد اسبان انتخابش كرده اند داخلِ آدم حسابش كرده اند شايد او هم چند روزي اسب شد صاحب عنوان و كار و كسب شد خرّم و جفتك زنان و شاد ، خر يك دو گامي رفت و راه افتاد، خر خرم و خندان خر از دورانِ نو نعل نو، افسار نو، پالان نو اسب شد خر، اسب، شد بر باد خر يك دو گامي رفت و راه افتاد خر تا بگيرد سهم خود از پول نفت خر برفت و خر برفت و خر برفت.. 📜 @sheraneh_eitaa
ای دوست به ذات حق تعالی سوگند کز هجر تو ساعتی نیم من خرسند وز یاد تو هیچ‌گه تغافل نکنم تا حشر اگر بُرند بندم از بند 📜 @sheraneh_eitaa
🌹سروده‌ی میلاد عرفان‌پور در استقبال از غزل امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) که بیتی از آن را در آستانه عملیات تنبیهی علیه رژیم صهیونیستی خواندند. دلا! ز معرکه‌ی محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) متن شعر آقای میلاد عرفان‌پور به شرح زیر می باشد: ما را مباد، از دل طوفان گریختن ننگ است از میانه‌ی میدان گریختن از خط خون بخوان که نبوده‌ست رسم ما از پاسخ ندای شهیدان، گریختن جانا تو جان بخواه! که معنای زندگی‌ست دل را بهانه کردن و از «جان» گریختن اسفند روی آتش عشقیم و روشن است از این بلا نمی‌شود آسان گریختن کم سو شدیم در قفس شهرها، خوشا همچون ستارگان به بیابان گریختن یا‌ایهالعزیز! گوارای جان ماست محض رضای دوست به زندان گریختن با اشک شوق، می‌گذریم از میان نیل فرعون مانده است و هراسان گریختن ما در امان «انّ معی ربّیِ»‌ توایم از فتنه‌ها خوش است به‌ قرآن‌ گریختن میلاد عرفان پور اردیبهشت ۱۴۰۳ 📜 @sheraneh_eitaa