eitaa logo
💙 شیدایی 💙
4 دنبال‌کننده
318 عکس
4 ویدیو
0 فایل
آرشیو مطالب من صفحه اینستگرام من استفاده از مطالب آزاد مطالب مربوط به سقیفه و فاطمیه در کانال دوم @moolaalii مطالب با #شیدایی دلنوشته خودم هستن در صورت استفاده تغییری در اون ایجاد نکنید ممنونم
مشاهده در ایتا
دانلود
. . حضرت _رباب . . رباب دو فرزند از امام حسين(ع) داشت، . يکي سکينه و ديگري عبدالله بن حسين معروف به علي اصغر(ع). . صفا و محبّت متقابل رباب و حسين(ع) فوق‏ العاده زياد بود . و هيچ يک فراق يکديگر را تحمّل نمي‏کردند. . . امام حسين(ع) در اشعاري که به وي منسوب است مي‏فرمايد . . « من منزل و مأوايي را دوست دارم که رباب و سکينه در آن باشند و در فراق آنان شب چنان طولاني گردد که مثل اينکه ديگر شب‏ها نيز به آن پيوسته است. من حاضرم همه اموال خود را در راه دوستي رباب و سکينه‏ام خرج کنم، در اين‏باره از هيچ سخني ابا ندارم!» . . امام حسين(ع) سکينه و مادرش رباب را دوست مي داشت . اين دوستي به دليل بزرگواري رباب بود. چنان که از هشام کلبي، مورخ مشهور نقل شده که . « من خيار النساء و افضلهنَّ» رباب از بهترين زنان و از برترين آنها بود. . . در واقعه کربلا تنها زني که از همسران امام حسين(ع) با او همراه بود، رباب بود؛ . زيرا شهربانو در زمان ولادت امام سجاد(ع) از دنیا رفته بود و به نظر می رسد که ليلي نيز در اين تاريخ وفات کرده بود و از ديگر بانوان نيز در کربلا اثري ديده نشده است . . از اخبار محدودی که در زمینه روابط امام حسین(ع) و همسرش رباب به دستمان رسیده، . چنین برمی آید که روابط آن دو بسیار صمیمی بوده است، آن قدر که هم امام(ع) و هم رباب از اظهار این روابط صمیمی میانِ خود، خودداری نمی کرده اند، . . همان گونه که پیامبر(ص) نیز از نشان دادن صمیمیتی که نسبت به برخی از همسران خود داشت، خودداری نمی کرد . . شعر دیگری نیز از امام حسین(ع) در باره رباب نقل شده است: اُحبُّ لِحُبِّهَآ جمیعا وَ نَثْلَةَ کُلَّها و بَنیِ الرُّباب وَ اخْوالاً لَهَا مِن آلِ لامَ اُحِبُّهُم وَ طَرَّبَنی جنابُ . . «من به خاطر دوستی او زید، نثل و تمام «بنور رباب» را دوست دارم. و همچنین داییهای او را از خاندان [بنی] لام، همه را دوست دارم و «جناب» را که مرا به طرب آورده است». . . گویا اینها افراد وابسته به رباب هستند که از آنان یاد شده است. . . ❤️
. . نقل شده، رباب(ع) در کربلا حضور داشـت و هـمراه اسـیران به شام رفت. . او در کربلا همراه حسین(ع) بود و هنگامی که حسین کشته شـد، بـسیار بـی تابی می کرد . . دوری از لذایذ دنیوی نیز بخشی دیگر از اموری اسـت که در سیره حضرت رباب(ع) به چشم می خورد . وقتی حرمله را به نـزد مـختار بـردند، مختار از او پرسید: ای ملعون! هیچ وقت در کربلا دلت به حال امام حسین(ع) نسوخت؟ . گـفت: آری! . پس از شـهادت علی اصغر، هنگامی که حسین به خیمه ها برگشت، طفل کشتۀ خود را زیر عبا گرفته بود. . در این وقـت دیـدم کـه زنی مجلله چادر به سر و نقاب به صورت بیرون خیمه ها ایستاده، . گـویا مـادر آن طفل شیرخوار بود. . همین که چشم حسین به مادر او افتاد، برگشت و چند دقیقه ای تـأمل کـرد؛ . سـپس به سوی خیمه آمد، باز خجالت کشید و برگشت . و این حرکت را سه بار ادامه داد. . مختار گـفت: آخـر چه شد؟ گفت: بالأخره حسین از مرکب به زیر آمد و گودالی کند و طفل را در آن دفن کـرد. . در شب یازدهم محرم، حضرت زینب(ع) شام غریبانی داشـت؛ . از یـک سـو برادران و فرزندان و خاندان خود را می دید که با پیکرهای آغشته به خون بر روی زمین گرم کـربلا افـتاده اند و از سوی دیگر، . شاهد صدای ضجه و شیون کودکان و زنان داغ دار بود که هـمگی در غـم از دسـت دادن عزیزانشان مویه سر داده بودند. . از سویی دیگر نیز به خیمۀ نیم سوختۀ امام سجاد(ع) می نگریست کـه حـضرت بـا تنی تب دار در درون آن افتاده بود . . سکینه سراغ پدر را می گرفت؛ رباب(ع) به فکر اصغر خـود در خـیمه ای نیم سوخته لالایی می خواند، . . امّا کوفیان حتی گهوارۀ خالی علی اصغر را نیز برای رباب نگذاشته بودند و آن را بـه غـارت برده بودند . در شب یازدهم، کودکان امام حسین(ع) همگی در درون خیمه ای نیم سوخته جـمع شـده و به یاد طفل شش ماهۀ رباب بودند . . رقـیه بـه یـاد برادر نازنینش اشک می ریخت. او به یاد خـنده های شـیرین علی اصغر(ع) می افتاد و از دل، شیون و زاری می کرد . زینب(ع) با شتاب از خیمه بیرون دوید . دید رباب گـریه مـی کند و اشک می ریزد. زینب(ع) خطاب به رباب(ع) . فرمود: ای بانو! ما بـاید بـه خاطر کودکان و بچه ها آرامش خـود را حـفظ کنیم. . رباب(ع) عرض کرد: امروز عصر به ما آب دادند. سینۀ من پر از شیر شـده، امـّا علی اصغر تشنه لب کجاست کـه از ایـن شـیر بیاشامد؟ . .
. . دو مرثیه از رباب در دسترس، قرار دارد که هر دو دارای معانی بسیار زیبا بوده . و خلوص و ارادت رباب را نسبت به آن حضرت(ع) نشاشن می دهد: . اِنَّ الّذی کانَ نورا یُستَضضاءُ به بِکربلا قتیلُ جزاکَ غَیْرُ مدفونِ جَنَبِتَ خُسرانَ الموازین قد کنتَ لی حَبلاً صَعبا اَلُوذُبه و کنت تَصْحَبنا بالرَحم و الدین مَن لِلْیَتامی وَ مَنْ للسائلین و مَنْ یُغنی و یاوی اِلیْه کُلُّ مِسْکِینِ وَ للّه ِ لاَابتَغی بَیْنَ الرّملِ و الطین . . «آن پرتوی که دیگران از درخشش آن بهره می بردند، در کربلا کشته شده و غیر مدفون رها شده است. ای فرزند پیامبر(ص)! . خدا از طرف ما تو را پاداش نیکو داده و در وقت «میزان» تو را از هر زیانی به دور دارد. . تو آن چنان کوه محکمی بودی که من بدان پناه می بردم و تو با رحمت و از سر دینداری با ما همنشینی داشتی. . . دیگر چه کسی برای یتیمان و فقیران، مانده؟ . و چه کسی است که مسکینان به او پناه برده و او بی نیازشان سازد؟ . . به خدا قسم! دیگر سایه ای بعد از تو بر سرم نخواهم پذیرفت تا در میان خاک، پنهان شوم. . . ............. . . رباب در بیت سوم، ارتباط عمیق خود را با امام حسین(ع) تصویر می کند . امام چون کوهی است که پناهگاه آرام بخش رباب بوده و آن حضرت نیز با کمال ملاطفت و از سر دینداری و عشق با وی برخورد داشته است . . رباب در بیت آخر، عزم راسخ خود را در عدم ازدواج با دیگری تا پایان عمر بیان می کند. . . شخصیت والای رباب، باعث شد تا عده ای از اشراف قریش، پس از شهادت امام، از وی خواستگاری کنند، . . امام به نوشته مورخان نپذیرت و گفت: . من پس از آنکه رسول خدا پدرشوهرم بوده، شخص دیگری را به عنوان پدرشوهر نمی پذیرم. . . شعر دیگری از رباب در مرثیه اباعبداللّه (ع) روایت شده است. . رباب، زمانی که در محفل ابن زیاد، سر امام حسین(ع) را در دامن نهاده، بر آن بوسه می زد، چنین سرود: . وا حُسینَا فَلا نسیتُ حسینا اقصَدَتْهُ اُسِنَةُ الاعداء غادَروُهُ بِکربلاء صریعا لا سقی اللّه ُ جانبی کربلاء . . «من هرگز حسین را فراموش نخواهم کرد، حسینی که نیزه های دشمن او را هدف قرار دادند. او را در حالی که در کربلا افتاده بود، کشتند؛ . . خداوند سرزمین کربلا را سیراب نکند. . روشن است که چنین شعری، در محفل زیاد، کمال مظلومیت امام حسین(ع) را آشکار نموده، خاطره سخت شهادت را زنده کرده است. . .
. . به نقل از سبط ابن جوزی و همان گونه که از «ابن اثیر» نقل شده، . اشراف قریش و نیز یزید، خواستار رباب بودند اما شدت علاقه رباب به اباعبداللّه سبب شد که نه تنها خواسته آنان را رد کند، . بلکه از فرط غصه و گریه، بیش از یک سال زنده نماند، . او در این یک سال حتی زیر سایه ننشست. . ابن اثیر تصریح کرده که همین امر، باعث رحلت او گردید. . بر اساس برخی از نقلها، رباب یک سال نزد قبر امام حسین(ع) باقی مانده و بعد از آن به مدینه رفت. . . ابن کثیر با نقل این مطلب، شعری را نیز از زبان او آورده است: . . اِلی الحول ثمَ اَسْمُ السلامَ علیکما وَ مَنْ یَبْکِ حَوْلاً کَامِلاً فَقَد اعْتَذَر . . «تا یک سال، پس از آن بر شما درود می فرستم و [وداع می کنم] کسی که یک سال کامل بگرید پس از آن معذور است.» . . این شعر ممکن است پس از یک سال گریه در مدینه سروده شده باشد، . اما اقامت یکساله رباب بر سر قبر امام، نباید درست باشد، . بویژه که سپاه ابن زیاد، تمام اسرار را با اجبار به کوفه و پس از آن به شام فرستادند، . بعضی از مورخان، تصریح کرده آند که رباب به شام رفته است. . اگر آنها به کربلا بازگشته باشند، می توان پذیرفت که او پس از بازگشت، . . مدتی بر سر قبر آن حضرت، باقی مانده است، اما این امر نیز چندان ثابت شده نیست، . . و گزارشی که در آن، سفر رباب به شام ذکر شده است رفتن او را پس از آن به مدینه یادآور شده است. . ابن اثیر با نقل این مطلب، این نظر را که رباب یک سال بر سر قبر امام مانده و بعد از آن به مدینه آمده، بر اثر غم و غصه در گذشته، نقل کرده است. . بر اساس اخباری که بیان شد، می توان شدت علاقه و پیوند میان امام حسین(ع) و رباب را به دست آورد؛ . پیوندی که امام، آشکارا آن را بیان کرد . و رباب نیز با شعر و عمل خود، آن را به اثبات رسانده است. . .
......💙......💙......💙 .......💙......💙.....💙 @sheydayiiiii
مجموعه برداشت های غلط ما
. . بـدانکـه اول شــرط مـجـاهـده بـا نـفـس وحـرکت به جانب حق تعالی تفکر است . و بعضی از علماي اخلاق آنرا در بدایات در مرتبه پنجم قرار داده اند. . . و آن نیز در مقام خود صـحیح است . و تـفـکـر در ایـن مـقام عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روزي مقـداري ولوکم همبـاشــد فـکرکنـد در اینکه آیـا مولای اوکه او را در این دنیا آورده و تمام اسـباب آسایشو راحـتـی را از بـراي او فـراهـم کـرده ، و بـدن ســالمو قـواي صــحـیحه که هر یـک داراي منافعی است که عقل هرکس راحیران میکنــد. بـه او عنــایت کرده ، و ایـنهمـه بسـط بسـاط نعمـت و رحـمـت کـرده ، و ازطـرفـی هـم ایـنهـمـه انـبـیـا فـرســـتـاده و کـتـابـهـا نـازل کرده و راهنماییهـا نموده و دعوتهـاکرده آیـا وظیفه مـا با این مولاي مالک الملوك چیست ؟ آیـا تـمـام اینبساط فقط براي همین حیات حیوانی و اداره کردن شهوت است که با تمام حـیـوانـات شـریـک هـستیم، یا مقصود دیگري درکار است ؟ آیا انبیاءکرام و اولیاء معظم وحـکـمـاي بـزرگ و عـلمـاي هـر مـلت کـه مـردم را دعـوت بـه قـانـون عقل وشرع میکردندو آنها را ازشـهوات حیوانی و از این دنیاي فانی پرهیز میدادند با آنـهـا دشــمـن داشـتـنـد و دارنـد، یـا راه صـلاح مـا بـیـچـاره هـاي فـرو رفـتـه درشـهوات را مثل ما نمیدانسـتند؟ اگـر انـسـان عـاقل لحظه اي فکرکند میفهمد که مقصود از این بساط چیز دیگر است ، و منظـور از این خلقت عـالم بالا و بزرگـتري است ، و این حیـات حیـوانی مقصود با لـذات نیست . و انـســان عـاقـل بـایـد در فـکـر خـودش بـاشــد، و بـه حال بیچار گی خودش رحم کندو باخود خطاب کند: اي نفس شقی که سالهاي دراز در پی شـهـوات عـمـر خـود راصـرف کـردي وچـیزي جزحسرت نصیبت نشد،خوب است قدري به حـالخـود رحمکنی، از مالک الملوك حیا کنی، و قدري در راه مقصود اصـلی قدم زنی،که آن مـوجـب حیات همیشـگی و سعادت دائمیاست ، وسعادت همیشگی را مفروش به شهوات چنـدروزه فـانی ،که آنهم به دست نمیآید حتی با زحمت هاي طاقت فرسا. قدري فکرکن درحـال اهـل دنیا ازسابقین تا این زمانکه میبینی. ملاحظه کن زحمت هاي آنها و رنج هاي آنها در مقابل راحتی آنها چقدر زیادتر و بالاتر است . درصورتیکه براي هرکس هم راحتی وخوشـی پیـدا نمیشود. آنانسـانیکه درصورت انسـان و ازجنود شـیطان است و ازطرف او مـبـعـوث اســت و تـو را دعـوت بـه شـهوات میکند و میگوید زندگانی مادي را باید تـامـیـن کـرد، قـدري درحـال خود او تاءمل کن، و قدري او را استنطاق کن ببین آیا خودش از وضعیت راضیاست ؟ @sheydayiiiii
. لبنان به عروس خاورمیانه معروفه، انواع و اقسام فساد هم توش هست، امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که خیلی تو مردم محبوب بود یه روز کاملا ناگهانی وارد یک کاباره شد، . . همه مشغول میگساری بودند، یدفه همه تا او را دیدند دست و پای خودشون و گم کردند اما در میان تعجب همه سید هم پشت میز میکده نشست و به خدمتکار گفت . برای من هم مشروب خوب بیاورید، سکوتی به آنجا حاکم شد اما او شوخی نمی‌کرد و جدی گفت پس چرا وایسادی؟ . خدمتکار رفت با حالت شرمندگی یه پیاله مشروب آورد گذاشت جلوی سید، همه با تعجب بهش نگاه میکردن که چی میشه که ناگهان سید یه تیکه جگر از گوشه عبایش دراورد و انداخت تو لیوان مشروب، و به صحبت با جوانها ادامه داد، بعد مدت خیلی کمی جگر بسیار کوچک شده بود و انگار تو مشروب حل شده بود، . ناگهان سید برنامه اصلیشو شروع کرد، و گفت رفقا اسلام برا همین میگه مشروب نخورید، ببینید این مشروب با این تیکه جگر چی کار کرد، دقیقا همین ضرر رو به بدنتون میزنه ... . . او همیشه این مدلی نهی از منکر میکرد، البته این مدل نهی از منکر خیلی هنر میخواست و هزینه داشت و ممکن بود مورد تهمت ها واقع بشی اما او میدونست تو جایی که سبک زندگی ها کاملا غربی شده باید یکمی با جوانها همراه شد بعد حرف اصلیتو بزنی، . . این جوری بود که همه بهش میگفتن مسیح لبنان و بزرگ و کوچیک مریدش بودن... . . به نقل از حجت الاسلام زائری @sheydayiiiii