#امام_جواد_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#ولادت
#غزل_پیوسته
روشن تر از روز است خیلی بامرامند
وقتی کریمان با گدایان هم کلامند
الحق که آقازاده ها یک یک امیرند
الحق که نوکرزاده ها یک یک غلامند
در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم
وقتی گدای این درم، مردم گدامند
عین عدم هستیم و با آنان وجودیم
پس ما همان هاییم که آن ها بنامند
سنّ زیاد و سنّ کم، فرقی ندارد
این خانواده از طفولیت امامند
چیزی ندارم جز «سلام الله علیهم»
فرزندهای فاطمه با احترامند
هر صبح خورشیدند و در هر شام ماهند
این چهارده تا روشنی صبح و شامند
این چهارده آیینه از بس که شبیه اند
وقتی ببینی شان نمی دانی کدامند
و الله این پروانگی ما می ارزد
هر چند خاکستر شدیم اما می ارزد
معشوق عالم می شود یک روز، عاشق
مجنون ما اندازه لیلا می ارزد
قلاده ما را همین گوشه ببندید
سگ هم کنار خانه این ها می ارزد
سر می نهم بر پای تو قیمت بگیرم
هر جا نمی ارزد سرم این جا می ارزد
یک جان ناقابل به پایت ذبح کردیم
حالا که شد مال تو از حالا می ارزد
این گریه ها را آیه تطهیر گفتند
یک قطرهٔ آن بیش از دریا می ارزد
با کاظمین تو بهشتی دارم این جا
پس زندگی در عالمِ دنیا می ارزد
پس ارزش گهواره ات کعبه است حتماً
وقتی عصای حضرت موسی می ارزد!
دستی بکش بینا کنی این چشم ها را
با معجزات تو چه نابینا می ارزد!
کافی ست ما را این که بابای تو خندید
لبخند بابای تو یک دنیا می ارزد
آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت
دارد زیادش می کند لطف زیادت
آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...
آن شب –شب جمعه- مرا که هست یادت!
تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم
من کیستم؟ من از گدایان بلادت
من از در این خانه ات جایی نرفتم
پس رو مگردان از گدای خانه زادت
آن که مرا حالا مُرید تو نوشته
حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت
تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را
نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت
تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید
عرض ارادت می کند بر بامدادت
بابای تو با دیدن تو گریه می کرد
با گریه لطف دیگری دارد عبادت
آباء و اجدادت همه یک یک جوادند
پس می نویسیمت جواد بن الجوادت
بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم
جبریل حتی می گذارد بال و پر هم
به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً
وقتی دوا می سازم از این خاک در هم
تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت
بال و پر ما سوخته حتی جگر هم
با آبروی تو تهجّد آبرو یافت
فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم
با این جمالی که تو را دادند، باید...
بین خریداران تو باشد پدر هم
نام مرا هم بین این عشاق بنویس
بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم
ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت
یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم
در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز!
این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم
هستند یک یک شیرها دنبال دامت
چشمان آهوی خراسانِ پدر هم
فهم من از لطف جوادی تو این است:
که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم
ما را ببر تا کاظمین این بار با هم
ما را بخر در کاظمین این بار درهم
جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد
وقتی کریمیِ خدا آخر ندارد
ما را برای در زدن معطل نکردند
اصلاً بیوت این کریمان در ندارد
این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است
نام علی که اصغر و اکبر ندارد
طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود
از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد
بین مقامات رباب این شان کافی ست
که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد
وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت
میدان علمداری ازین بهتر ندارد
وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت
آخر گمان کردند که لشگر ندارد
طفل است و بابای بلاتکلیف مانده
حیرانی است و کودکی که سر ندارد
گیرم که از فردا دوباره آب وا شد
چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#مثنوی
اي قمر شمس ولايت جواد
اي گهر بحر عنايت جواد
حجّت حق باب مراد همه
نجل علي دسته گل فاطمه
بر همه خوبان جهان سروري
محمّد (ص) استّي و علي پروري
چشم رضا از همه سو سوي تو
ماه رجب شيفته روي تو
روي دل آراي تو بدر رجب
ليله ميلاد تو قدر رجب
جود به خاک درت آرد سجود
بسته به جود تو تمام وجود
صورت تو باغ و بهار رضا
تويي همه دار و ندار رضا
حسن تو مرآت خداوند تو
بهشت بابا گل لبخند تو
بی خردان طعنه ديگر زدند
بر پدرت تهمت ابتر زدند
ولادت تو کوثري دگر بود
روشني چشم و دل پدر بود
نور شد و نور شد و نور شد
چشم همه تيره دلان کور شد
سمند علم و معرفت رام تو
گره گشاي عالمي نام تو
عطر رياحين جنان خاک تو
روح رضا در بدن پاک تو
باب تولاّي تو باب خدا
مصحف روي تو کتاب خدا
عقل نهالي ز دبستان تو
علم گلي رسته ز بستان تو
بين امامان ز عطاي زياد
تويي ملقّب به امام جواد
جز تو که حرز مادر خويش را
به قاتل پدر نمايد عطا
شبي که مأمون ستمکار مست
برد به قتل تو به شمشير دست
در دل تاريک شب اي جان پاک
کرد تن پاک تو را چاک چاک
صبح که آن بي خرد آمد به هوش
گشت سراپا همه سوز و خروش
گفت مرا قتل رضا بس نبود
کشتن نجل مرتضي بس نبود
چگونه من در نظر خاص و عام
شهره شوم به قاتل دو امام
قاصد مأمون به تحيّر شتافت
در بدن پاک تو زخمي نيافت
کرد سراپا به وجودت نظر
ديد ز گل خوب تري خوبتر
از رخ مأمون عرق شرم ريخت
زمام اقتدارش از هم گسيخت
از پي ديدار تو بشتافت باز
گفت که اي مهر سپهر حجاز
جسم تو شد به تيغ من چاک چاک
از چه کنون سالمي اي جان پاک
گفتي از دعاي زهراست اين
معجر حرز مادر ماست اين
مرا خداي داورم حفظ کرد
به يمن حرز مادرم حفظ کرد
شد خجل از کار خود آن رو سياه
گشت به پيش کرمت عذر خواه
عفو از آن جرم و خطا کرديش
خواست دعا را تو عطا کرديش
جود خداييت چه ها مي کند
پيش خطا لطف و عطا مي کند
اي به فداي تو و جودت جواد
جود وجودش ز وجودت جواد
تو دست جود خالق اکبري
جواد اهلبيت پيغمبري
بحر نمي از کرمت يا جواد
جود گداي حرمت يا جواد
روي تو شمس الشّرف اهلبيت
اي دُر ناب صدف اهلبيت
کودک نه ساله بدي کز کمال
دادي پاسخ به هزاران سؤال
زاده اکثم ز دُر افشانيت
گشت يکي طفل دبستانيت
مانده زهر قيل و زهر قال بود
گويي از آغاز کر و لال بود
لکنت نطقش به لب افتاده بود
گويي طفلي عقب افتاده بود
از کف مأمون چو رها گشت باز
ماهيکي گرفت و برگشت باز
تا ببرد ره به کمال تو بيش
ماهي را فشرد در دست خويش
گفت که اي نور دل بوالحسن
فاش بگو چيست کف دست من
پاسخ تو دوباره اعجاز کرد
پرده ز اسرار دگر باز کرد
قصّه تبخير و هوا و شکار
گشت ز دُرج سخنت آشکار
حلم ز رفتار شما حلم شد
علم ز گفتار شما علم شد
معادن حکمت حق شماييد
مساکن رحمت حق شماييد
شما همان ائمه الدّعاييد
مشاعل انوار الهداييد
جلالت خدا نشان شماست
آيه ي تطهير به شان شماست
کلامتان نور است و رحمت است
معجزه و موعظه و حکمت است
ارث نبّوت رسول از شماست
مجد و کرامت بتول از شماست
طاعت مقبوله حق شماييد
رحمت موصوله حق شماييد
شما امامان همگي جواديد
باب نجات و قبله ي مراديد
قرآن يکدم از شما جدا نيست
هر آنکه بي شماست با خدا نيست
«ميثم» را بر درتان التجاست
اميد او به مَن اتاکُم نَجاست
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#مدح
#مناجات
#ترکیب_بند
نوشت اول شعرش به نام حضرت عشق
و باز میکند امشب زبان به مدحت عشق
کسیکه شعر خودش را نگفته می داند
که هست ازبرکات و وجود ِرحمت عشق
اگرچه قافیه ی شعردست و پا گیر است
شروع میکند این بار هم به زحمت عشق
منی که مثلِ همیشه خراب و حیرانم
منی که گرم سرودن شدم به نیّت عشق
کسی که آمدنش را خدا تبارک گفت
کسی که آمد و شد مُنتهای زینت عشق
ترنّمات ِ لبش آیه هایِ کوثر بود
و داد خاتمه بر افترا و تهمت عشق
عجیب نیست که مولود بی نظیر رضا
شود برای همیشه امام عصمت عشق
سلام بر گل رویش بگو به قصد برات
نثار این پسر حضرت رضا "صلوات"
شکوهِ بی بدل لطف و مهر و جودی تو
و بانی همه ی خلقت و وجودی تو
تویی نتیجه ی نذر و توسلات پدر
و ربّنایِ قنوت و دم ِ سجودی تو
رسیدی و پدرت اشک شوق میریزد
همینکه خنده نمودی دلش ربودی تو
تو استجابت سبزی به دست های گدا
زلالِ جاری فیضی ؛ شبیه رودی تو
پس از امام حسن سفره های رنگینی
برای مردم بی دست و پا گشودی تو
تو دستگیر همه هستی ای خدای کرم
که هیچ چیز نمی خوای در ازای کرم
منم همیشه مرید درِ تو باب مراد
دوباره قرعه ی فالم به نام تو افتاد
ببخش اینهمه بد کرده ام به جان خودم
نگاه گرم و صمیمی تو به من رو داد
چه قدر حاجت ناگفته را روا کردی
دم تو گرم و شود خانه ی دلت آباد
خوشا به حال گرفتار تو که مانندِ ...
رهایی است-اسیری به دست تو صیاد
هزار مرتبه شکر خدا که سائلم و
کرامت تو مرا در کنار تو جا داد
خلاصه این که منم خاکسار این درگاه
مزن به سینه ی من دست رد-امام جواد
تمام آبروی من به زیر دین شماست
تمام آرزویم صحن کاظمین شماست
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#مدح
#غزل
ای شهریار مملکت بذل و فضل و جود
ازما به آستان تو جانا دو صد درود
تو شعر جاودانه جود و کرامتی
من با کدام واژه توانم ترا سرود
سر تا به پا عنایتی و پا به سر کرم
صدها چو حاتمند به پیش تو در سجود
ای آسمان آبی اقلیم ارتضا
وی زینت و فروغ ده گنبد کبود
هستی جواد و جمله کریمان روزگار
باشند قطره ای و تو هستی مثال رود
تو برتر از خیالی و مافوق فهم خلق
باید که وصف حسن ترا از خدا شنود
در بخشش و عطا و سخاوت یگانه ای
آری وجود جود ز جود تو شد وجود
این بس به شان تو که جواد الائمه ای
باتو خدا به خلق در مرحمت گشود
مهر و ولای حضرتت اندر قیام حشر
باشد کلید باب بهشت حق ودود
صد شکر حی لم یزلی را که در جهان
مهر و محبتت شده ما را چو تار و پود
زاهد اگر خیال بهشت برین کند
یاسر هوای کوی تو دارد به صد درود
#یاسر_رستگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#غزل
قلب عوالم گر در این ایام شاد است
از یمن میلاد جواد ابن الجواد است
ما لذت هر جود را با او چشیدیم
ورنه به ظاهر مرد بخشنده زیاد است
وقتی کرامت های او بی حد و مرز است
بازار حاتم های این عالَم کساد است
هر کوچک این قوم خود مردی بزرگ است
در پنج سالی او امامِ اعتقاد است
در کاظمینِ او شود هر اشک، لبخند
زیرا برای شیعیان باب المراد است
روی نیاز ما به سمت بی نیاز است
بر حاجت ما او اجابت را نهاد است
مشهد اگر نزدیک باشد بستِ طوسی
راه ورود ما فقط باب الجواد است
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#مربع_ترکیب
شمیم عشق میرسد دوباره بر مشام ما
نسیم رحمت خدا وزد به خاص و عام ما
مگر بهشت آرزو گشوده شد به نام ما
مگر خدای خواسته جهان شود به کام ما
که بهر دلشکستگان در امید باز شد
هزار قفل غم ببین که بیکلید باز شد...
شمس ضحی که میدمد ماه ز هر نظارهاش
بود طلوع این قمر تجلّی دوبارهاش
تا که نگاه میکند بر رُخ ماهپارهاش
غرق ستاره میشود کنار گاهوارهاش
نهم امام را به بر، امام هشتم آورد
بضعۀ دوم نبی، کوثر دوم آورد
خوی و خصال مصطفی، علم و کمال مرتضی
شرم و حیای فاطمه، حُسن و جمال مجتبی
زُهد امام چارمین، عزم شهید کربلا
حکمت باقرُ الحِکَم، دانش صادقُ الوَرا
کَظم امام کاظم و صبر رضا در او بُوَد
وجود او به ملک جان، کمال آرزو بود...
ای به سریر عصمت از بعد رضا قدم زده
به هشت سالگی دم از امامت اُمَم زده
به قلههای مکرمت، کرامتت علم زده
اساس واقفیّه را ظهور تو به هم زده
تویی که شد ز نور تو طلوع صاحب الزمان
پُر برکتترین کسی که آمدهست در جهان
فروغ بزم قدسیان، چراغ آسمان تویی
مُدوّر زمین تویی مُدبّر زمان تویی
خدای را امین تویی جهات را امان تویی
تجسم یقین تویی فراتر از گمان تویی
تو وارث پیمبری شافع روز محشری
قسم به کوثر خدا خیر کثیر کوثری...
#سید_رضا_مؤید
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#غزل
جهان را میشناسد، لحظۀ غمگین و شادش را
از این رو سخت در آغوش میگیرد جوادش را
پسر مثل پدر میخندد این یعنی که از حالا
میان این دو قسمت میکند دشمن عنادش را
جهان از بعد عیسی اولینبار است با حیرت
درون قالب یک طفل مییابد مرادش را
چه طفلی؟ طفل معصومی که پیرِ دیر را حتی
هوایی میکند از نو بسازد اعتقادش را
چه ذکری بر زبان دارد؟ چه رازی در بیان دارد؟
که هر عالِم به این معیار میسنجد سوادش را
قدم آهسته برمیدارد و پیوسته تا منزل
که راه مستقیم از او بجوید امتدادش را
به جای کاظمین امسال هم راهی شدم مشهد
نشد تا سرمه چشمم کنم خاک بلادش را
بهشت است این حرم از هر دری وارد شود شاعر
ولی من دوست دارم بیشتر بابالجوادش را
#محمدحسین_ملکیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@Shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#ولادت
#مثنوی
بر سر مأذنه گل داده اقاقیِ سپید
باز هم نغمۂ «أین الرّجبیون» پیچید
ماه دلدادگی و ماه وصالِ ما شد
باز هم لطف و کرم شامل حالِ ما شد
از همه ثانیه هایش برکت می بارد
چه شب و روزِ پُر از خیر کثیری دارد
کاش با دست علی(ع) آب حیاتی برسد
فاطمه(س) لطف کند برگ براتی برسد
تا پس از کرب و بلا راهی مشهد بشویم
در شبِ عید به پابوسی آقا برویم
آن امامی که رئوف است و پسردار شده
حُسن بی حد شده، آیینۂ سرشار شده
هشتمین نور شده صاحب دردانه بیا
محض تبریک به زهرا(س) و به شکرانه بیا
نور چشمان رضا(ع) در دل ما جا دارد
پسر حضرت نجمه(س) چه تماشا دارد
گذر دل به درِ خانۂ او افتاده
کاظمینی شده هر کس که سلامی داده
پر کشیده ست دلم از حرمش تا حرمی
چون رسیده ست گلِ محترم و با کرمی
دور شش گوشه پُر از بالِ ملائک شده است
واژه هایم به ضریحش متبرّک شده است
داده بر اهل ولا دستِ خدا هدیۂ ناب
نوۂ حضرت زهرا(س)؛ پسر نازِ رباب(س)
دستِ خورشید چه خیرالعملی آورده
باز هم حضرت ارباب علی(ع) آورده
شیرخواره ست ولی رزم عیانی دارد
وقت ایثار عجب تاب و توانی دارد
پا به پایِ علی اکبر(ع) شده سرمستِ پدر
اوج شش ماهگی اش شد سپر دست پدر
چقدر روحیۂ رزم شناسی دارد
کنج گهوارۂ خود اشکِ حماسی دارد
دل به میدان زد و شور علوی در سر داشت
حرمله آمد و یک تیرِ سه شعبه برداشت
تیر در چلّه چه حیران شده و غمگین شد
گوش تا گوشِ علی اصغرِمان خونین شد
کمرش خم شده و محوِ پسر گشته حسین(ع)
سمت خیمه دو قدم رفته و برگشته حسین(ع)!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#مثنوی
ای آمد و رفت دل ما سمت تو رایج
ما حاجت محضیم و شما باب حوائج
ما آمده ایم از کرمت بال بگیریم
این قصه ی دل را همه دنبال بگیریم
تا در طمع و بخل و حسد گیر نیفتیم
روزی بنما آن چه که گفتیم و نگفتیم
بخشیدی و دستم تو بهانه که ندادی
هر کار کنی آخرش آقا تو جوادی
حالا تو و این دست دل ما که دراز است
درب حرم از لطف به روی همه باز است
از فقر نشستیم که باران برسانی
بر سفره ی این بی سر و پا نان برسانی
باید ز در خانه ی تو رزق بگیریم
خوشحال از آنیم که ما قشر فقیریم
افتاده به پایت دل و بر فیض تو بند است
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
ای کاش که در ساحلتان موج بگیریم
یک جرعه بنوشیم و فقط اوج بگیریم
تا حال و هوای حرمت باز بیاییم
با پا که نشد، با پر پرواز بیاییم
این شعر لبالب همه اش شرح فراق است
این ماه رجب یکسره صحبت ز عراق است
حالا که دو دستم به ضریحت نرسیده
میلم طرف پنجره فولاد کشیده
#مجتبی_کرمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
ماییم در پناه تو یا حضرت جواد
محتاج یک نگاه تو یا حضرت جواد
هستیم عذر خواه تو یا حضرت جواد
قربان روی ماه تو یا حضرت جواد
ما زنده از عطای جوادالائمه ايم
يك عمر خاك پای جوادالائمه ایم
هر کس که خاک پای تو شد سرفراز شد
از منت عطای همه بی نیاز شد
حرزت در این زمانه ی غم چاره ساز شد
گفتیم یا جواد و در بسته باز شد
غیر از جواد واژه ای اندازه ی تو نیست
لطفی شبیه لطف پر آوازه ی تو نیست
بر این دل شکسته ام ای جان نگاه کن
ماییم و این زمانه ی بحران نگاه کن
بر حال روزگار پریشان نگاه کن
اقا به جان شاه خراسان نگاه کن
ای مرهم همیشگی خسته جانی ام
لطفی نداشت بی کرمت زندگانی ام
ای در شکوه نام تو درمان درد ها
سر میرسد کنار تو کتمان دردها
هرچند بر دلم زده باران دردها
درمان اگر تویی که به قربان دردها
أقا تمام زندگی ام زیر دین توست
در دل همیشه حرف تو و کاظمین توست
دست جواد خسته ی بخشش نمی شود
وقت عطا معطل خواهش نمی شود
آقام جز به نور ستایش نمی شود
مدحش به صد کتاب نگارش نمی شود
درمانده ایم و خنده ی مولا علاج ماست
این اشک شوق در شب دنیا سراج ماست
وقتی که غم به شانه سرازیر می شود
حتی جوان ز زندگی اش سیر می شود
در عنفوان زندگی اش پیر می شود
لبخند دشمنان به دلش تیر می شود
مثل پدر دلش به غریبی دچار شد
زهرا ز داغ عمر کمش داغدار شد
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#غزل
آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت
دارد زیادش می کند لطف زیادت
آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...
آن شب ، شب جمعه مرا که هست یادت!
تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم
من کیستم؟ من از گدایان بلادت
من از در این خانه ات جایی نرفتم
پس رو مگردان از گدای خانه زادت
آن که مرا حالا مُرید تو نوشته
حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت
تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را
نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت
تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید
عرض ارادت می کند بر بامدادت
بابای تو با دیدن تو گریه می کرد
با گریه لطف دیگری دارد عبادت
آباء و اجدادت همه یک یک جوادند
پس می نویسیمت جواد بن الجوادت
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#غزل
آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت
دارد زیادش می کند لطف زیادت
آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...
آن شب ، شب جمعه مرا که هست یادت!
تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم
من کیستم؟ من از گدایان بلادت
من از در این خانه ات جایی نرفتم
پس رو مگردان از گدای خانه زادت
آن که مرا حالا مُرید تو نوشته
حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت
تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را
نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت
تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید
عرض ارادت می کند بر بامدادت
بابای تو با دیدن تو گریه می کرد
با گریه لطف دیگری دارد عبادت
آباء و اجدادت همه یک یک جوادند
پس می نویسیمت جواد بن الجوادت
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
چند روزه نوبت هر کس به پایان میرسد
ای خوش آن رهرو که ره در خلوت اسرار داشت
در پناه همّت و در پرتو آزادگی
راه حرّیت سپرد و شیوۀ احرار داشت
من غلام همت آنم که از روزِ نخست
افتخارِ دوستی با عترتِ اطهار داشت
جان گرفت از عشق سلطان سریر ارتضا
ور گرامی داشت جان را از پی ایثار داشت
پیرو هشت و چهار آمد، نشد از واقفین
چون به قول خاتم پیغمبران اقرار داشت
مدفنِ پاکِ رضا را کعبۀ امید یافت
بر رضا و نسل پاکش التجا بسیار داشت
جز رضا عهد مودّت با کسِ دیگر نبست
جز جواد از هر چه گویی بگذر و بگذار داشت
تا جمال شاهد ما در حجاب غیب بود
ادعای صدق ما را مدعی انکار داشت
کیست این مهر جهانآرا که چون آباء خویش
جلوهها نور جمالش از در و دیوار داشت
کیست این سرو سَهی بالا کز استغنای طبع
لطف و احسان و کرم بود آنچه برگ و بار داشت
یک طرف خیر کثیر فاطمه میراث برد
یک طرف خُلق عظیم احمد مختار داشت
مظهر تقوا و قُدس و مطلع اَللهُ نور
نور علم و معرفت از حیدر کرّار داشت...
مطلع الفجر حقیقت آشکارا شد از این
لیلة القدری که مخفی ماند و بس مقدار داشت
نازپروردی که شبها تا سحر شمس الشموس
در کنار مهد نازش دیدۀ بیدار داشت...
جلوۀ حسن خدادادش تجلّی تا نمود
بُرد از آیینۀ دلها اگر زنگار داشت
خود خداوند فضیلت بود و بهر کسب فضل
در حریم قدس او «فضل بن شاذان» بار داشت
خوشهچین خرمن فیضش «ابو تمّام» هم
این حقیقت را به اِمداد سخن اِشعار داشت...
آن دلآگاهی که با ظلم و ستم پیکار کرد
دشمن از بیدانشی با او سر پیکار داشت
آزمون حضرتش را کرد دستاویز خویش
آزمونگر «پور اکثم»، تا چه در پندار داشت
شوربختی بین که کرد از تیرهرایان محفلی
قصد شوم خویش را هم مخفی از انظار داشت
بود آن دانای راز آگاه که قاضِی القُضاة
با نهاد و نیّتی ناپاک استفسار داشت
«چیست حکم آنکه مُحرم بود و قتل صید کرد»
لعل لب بگشود و در پاسخ چنین اظهار داشت:
«کشت از راه خطا، یا عمد؟ در حِلّ یا حرم؟
بنده یا مولی؟ پشیمان بود یا اصرار داشت؟
بسته بود احرام حج یا عمره؟ شب یا روز بود؟
جهل بر او چیره شد یا علم بر این کار داشت؟
خردسالی بود وین صید نخستش بود؟ یا،
سالخوردی بود و زین پروندهها بسیار داشت؟
از همه بگذشته، کوچک یا بزرگ از وحش و طیر
با کدامین صید آن صیّادِ مُحرم کار داشت؟»
چون رسید اینجا سخن «یحیی بن اکثم» شرمگین
با چنان فضل و کمال از دانشِ خود، عار داشت
«خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت»...
بر در این روضه «رضوان» مژدۀ «طوبی لکم»،
از پی عرض ارادت عرضه با زوار داشت...
باید اینجا با کمال معرفت شد عذرخواه
هم سرشک توبه هم تسبیح و استغفار داشت
باید اینجا حلقۀ بابِ شفاعت را گرفت
سر به زیر از شرمساری، رویِ دل با یار داشت
باید اینجا چون «اباصلت» از سویدای ضمیر
گاه ذکر «یا جواد» و گاه «یا غفّار» داشت
باید اینجا چنگ زد بر دامن «أمَّن یُجیب»
منتظر بود به مضطرّ حقیقی کار داشت
گر چه ما امروز محروم آمدیم اما «شفق»
ای خوشا آنکس که فردا وعدۀ دیدار داشت
#محمد_جواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#چارپاره
آسمان از منزلش در آسمان دل کنده است
چادر شبرنگِ ماه از روشنی آکنده است
از زمین دارد دوباره نور، میبارد به عرش
نور یعنی؛ بر لب خورشید هشتم خنده است
غصه رفته از دلش؛ اوقاتِ شادش آمده
بین آغوشش دلیلِ «اِنیَکادش» آمده
باب رحمت باز شد بر زائرانِ مشهدش
در مدینه؛ صاحبِ «بابالجوادش» آمده
آب و جارو کرده جبرائیل، با پر، جاده را
میپراند بالهایش هر زمین افتاده را
هدیهای را میبَرد تا خانهی سلطان طوس
میبَرد از جانب حق؛ نامِ سلطانزاده را
تا بساط سور و سات شادمانی جور شد
خانهی خورشید، غرقِ نورِ «نورُالنّور» شد
این طرف؛ چشمِ رضا روشن شد از تابیدنش
آن طرف؛ چشمان شور دشمنانش کور شد
عالِم آل محمد عالِمی آورده است
عالِمی که مکتبِ درسِ خدا پرورده است
پیش او «یحیبناکثم»ها تلمّذ میکنند
عالِمان را علم او طفل دبستان کرده است
من که باشم تا برای مدح او شاعر شوم ؟!
مصرعی گفتم که شاعرهاش، را چاکِر شوم
آمدم اینجا بیاندازم دلم را در ضریح
آمدم تا صاحبِ دربار را زائر شوم
از درِ بابالمرادش هر که داخل میشود
با خروشِ چشمهی جودش مقابل میشود
با ضریحش؛ طبعِ شعرِ هر کسی گل میکند
بیسوادِ این حرم؛ یکباره دعبل میشود
دستِ رقص پرچمش دل میسپارد آسمان
پای کوه گنبدش سر میگذارد آسمان
کاظمین از روزِ روشن نیز نورانیتر است
اصلا انگاری سه تا خورشید دارد آسمان
بُرده ما را از کنارِ خویش، سلطان؛ کاظمین
جسممان اینجاست، زیر پای او؛ جان کاظمین
ما کبوترهای جلد گنبدیم و طی شده
عمرمان در راهِ پروازِ خراسان - کاظمین
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
در هر قنوت؛ تا پدرت یاجواد(ع) گفت
سائل رسید و پشتِ درت؛ یاجواد(ع) گفت
«آدم» به پنج تن متوسّل شد و سپس
«آمد» نشست دور و برت یاجواد(ع) گفت
با دست هایِ پُر به درِ خانه بازگشت
تا کعبه بسکه همسفرت یاجواد(ع) گفت
خورشید؛ کاسۂ تهی از نورِ خویش را
چرخاند خسته! دورِ سرت یاجواد(ع) گفت
مُهری که بوسه زد خطِ پیشانیِ تو را
در سجده هایِ هر سحَرت یاجواد(ع) گفت
هر روز پیش از آنکه حدیثی بیاورد
راویِ خوب و خوش خبرت یاجواد(ع) گفت
کشتیِ نوح را به هدایت روانه کرد
تا هادی الأمم! پسرت؛ یاجواد(ع) گفت!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
هر چه میخواهی از کریم بخواه
سائلین جواد! بسم الله...
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
همه اجداد ما حاجت گرفتند و تعجب نیست...
اگر باب الجوادت میشود باب المرادِ ما!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#قطعه
دلم غریب تر از آخرین ستاره ی صبح
تو را صدا زده هر بامداد ای ساقی
سبوکشان همگی بندگان میکده اند
بیار باده، فبشّر عباد ای ساقی
کجا روم؟ چه کنم؟ دامن که را گیرم؟
که پیر میکده راهم نداد ای ساقی
مرا بهشت تو هستی و سرنوشت تویی
مرا چه کار به کار معاد ای ساقی
خدا شبی که تو را آفرید و معنا کرد
دو عالم از حرکت ایستاد ای ساقی
جواد یعنی باران، جواد یعنی دشت
أنا البخیل و أنت الجواد ای ساقی
#مهدی_جهاندار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#مناجات
#غزل
امام مستجاب الدعوه،دلها را هوایی کن
نوای از نفس افتادگان را نینوایی کن
مرا بر سفره ی احسان خود بنشان تمام عمر
ولی ذکر لبم را یا علی موسی الرضایی کن
بیا از کودکی مثل مسیح وحضرت یحیی
فقط بر سرزمین قلبها فرمانروایی کن
کسی از آستانت دست خالی بر نمیگردد
مرا مشمول اقیانوسی از حاجت روایی کن
شبیه کشتی طوفان زده درگیر گردابم
تو سکان دار این کشتی بمان وناخدایی کن
جواد اهل بیتی وجوانی وقت رفتن نیست
بمان وبیشتر از اهل عالم دلربایی کن
تو راز نُه فلک را فاش کردی با کراماتت
پس از این هم جهان را غرق نور وروشنایی کن
تو راز «کُلُ ارضٍ کربلا» را خوب میدانی
زمان را کاظمینی کن ،زمین را کربلایی کن
#احمدعلوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#ترجیع_بند
از هر چه به غیر او گسستم
دل را به کسی جز او نبستم
من عاشق و بی قرارم اما
عاشق تر از این کنم که هستم
آهسته کنار کفشداری
یک گوشه برای خود نشستم
خود را که دچار خویش دیدم
در آینهء حرم شکستم
بر دفتر من نشست بیتی
بیتی که دوباره کرد مستم
تا ذکر لبم جواد باشد
رزق حرمم زیاد باشد
حرف دل عشق یک کلام است
بر لب صلوات من سلام است
در گوشهء چشم اشک شوق است
موسیقیِ گریه بی کلام است
توصیف جواد را چه گویم
ایشان رضوی ترین امام است
لطف و کرم و سخا و جودش
لا ینقطع و علی الدوام است
دردانهء شاه طوس خندید
برخیز و بیا که بار عام است
تا ذکر لبم جواد باشد
رزق حرمم زیاد باشد
خورشید سر قرار آمد
آرامش قلب یار آمد
امشب خبری است در خراسان
نقاره بزن بهار آمد
سلطان سریر ارتضا را
آیینهء بی غبار آمد
در صحن حرم دوباره باران
با آتش دل کنار آمد
گفتم ببرم دلِ رضا را
طبع غزلم به کار آمد
تا ذکر لبم جواد باشد
رزق حرمم زیاد باشد
صحرای نگاه من کویریست
دستان دلم پراز فقیریست
آهوی اسیر آستانم
آزادی من در این اسیریست
کار دل ما فقط گدایی
کار تو همیشه دستگیریست
دل را برسان به کاظمینت
بی تاب دیار توست دیریست
عشق تو خلاصهء جوانی
آرامشِ روزگار پیریست
تا ذکر لبم جواد باشد
رزق حرمم زیاد باشد
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
عشق گاهی در جدایی گاه درپیوندهاست
عشق گاهی لذت اشکی پس از لبخندهاست
عشق گاهی یک اجابت نزد حاجتمندهاست
عشق گاهی بین باباها و تک فرزندهاست
#محمد_بیابانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#مربع_ترکیب_بند
آنان که پی کاسبی رزق حلالند
تا روز قیامت دَرِ این خانه وبالند
باید که سر سجده به این خاک بمالند
- این ها- همه سرچشمه ی آن آب زلالند
ما را که سلوک علی و آل مرام است
رزقی بجز از سفره ی ارباب حرام است
ذِکرُالله ما می شد این یاد ائمّه
این مجلس و این لطف خداداد ائمّه
هستیم به یاریّ و در امداد ائمّه
در حزن و غم و شادی و میلاد ائمّه
این کف زدن و سینه زنی جوهر دین است
عَجِّل لِوَلیِّ الفَرَجِ شیعه همین است
ای منتظران مقدم موعود مبارک
در مجلستان عطر خوش عود مبارک
میلاد کرم، لطف و عطا، جود مبارک
ازبس که شد این فاطمه مولود مبارک
ازدست علی هرچه گدا تاج گرفتند
در عرش ملائک همه معراج گرفتند
عالم همه پست و پسر فاطمه بالاست
یک عمر شدم نوکرش، آنقدر که آقاست
از نسل علیّ و نوه ی حضرت موساست
مولام رضا، او علیِ اکبرِ مولاست
اسفند بپاشید سر آتش ایمان
او آمده تا کور کند چشم حسودان
رویید زِ لبهای علی اکبری اش گل
چیدند ملاک زِ رخ دلبری اش گل
از لعل مناجاتیِ پیغمبری اش گل
از سمت پدر گل، نسب مادری اش گل
به به! چه گلی آمده در خاطر این باغ
قنداقه ی گلپوش شده قبله ی عشاق
او عبد خدا بود، در این باره سخن گفت
" لاحول و لا" خواند و به گهواره سخن گفت
پر نور شد آن خانه چو مه پاره سخن گفت
با هر دل بیچاره ی آواره سخن گفت:
" تنها نه به هر مفلس در بند جوادم
حتی به امامان خداوند جوادم"
خوب است زِ قنداقه ی او توشه بگیریم
از مزرعه ی صورت او خوشه بگیریم
فیض حرم صاحب شش گوشه بگیریم
روی قدمش سر بگذاریم و بمیریم
چون مرگ به روی قدمش عین حیات است
او منبع جود است و دَلیلُ البرکات است
وَاللهِ بنی فاطمه سرمایه ی دینند
هم سایه حقّند وَ هم سایه نشینند
فردوس خدایند و بهشتند و بریند
ما رعیت واینان همه ارباب ترینند
این ها سر شاخه رطب کال ندارنند
اولاد علی، طفل و کهنسال ندارند
او کودک ارباب ولی شیخُ الائمه است
دشمن شده از جامِ میِ معرفتش مست
خوردند بزرگان همه در بحث به بن بست
پیش پسر شاه خراسان شده اند پست
در محضر او اوج نشینان همه پستند
محکوم به درماندگی و عجز و شکستند
در وادی دل وجه خدا کیست بجز او
دروازه و مفتاح دعا کیست بجز او
ابن الکرم و ابن سخا کیست بجز او
ابن علی و ابن رضا کیست بجز او
او ابن علی، ابن علی، ابن علی هاست
آری نهمین معجزه ی حضرت زهراست
او کارگشای گره روز معاد است
سرچشمه ی جود است وجواد است وجواداست
برسفره ی او رزق خداداد زیاد است
از آمدن ابن رضا، فاطمه شاد است
ما سایه نشین کرم ابن رضاییم
مشتاق طواف حرم ابن رضاییم
باید که بسازیم دوباره حرمش را
بر عرش رسانیم شکوه علمش را
چون لشگری از شمع بسوزیم غمش را
در روضه بمیرم غمِ سنّ کمش را
مدّاح فلک در غم او زمزمه دارد
او ارثیه ی عمر کم از فاطمه دارد
#امیر_عظیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#ترجیع_بند
طوبای تو میانِ دلم قد کشیده است
بین من و خیال خودم سد کشیده است
احساس می کنم به تو نزدیک می شوم
جذر مرا نگاه تو مَد کشیده است
این جذبه یِ طلایی بالا نشین تو
بال مرا حوالی گنبد کشیده است
دست خدای عز و جل روی قلب ما
این بار سوم است محمّد کشیده است
نوری رئوف در حَرَمت موج می زند
الطاف کاظمین به مشهد کشیده است
بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
بگذار خاک پای تو نقاشی ام کنند
سجاده یِ دعای تو نقاشی ام کنند
بگذار بر کنار قدم های هر شبت
با رشته یِ عبای تو نقاشی ام کنند
بال و پرم بده که شبیه کبوتری
امروز در هوای تو نقاشی ام کنند
بگذار از زمان ازل تا همیشه ها
آقای من برای تو نقاشی ام کنند
وقتی میان خانه دعا پخش میکنی
مسکین ترین گدای تو نقاشی ام کنند
بخشنده تو ،خدای کرم تو ،جواد تو
ابن الرضا تو ،حضرت باب المراد تو
ای بالش تو دَستِ امام رئوف ما
ای سایه بان روی تو بال فرشته ها
تا آمدی امام رضا گریه اش گرفت
ای مستجاب چلّه یِ سجاده یِ دعا
تا یک تبسمی نکنی پا نمی شود
خورشید از مقابل گهواره یِ شما
اینگونه بی نقاب نظر میخوری عزیز
اینقدر در مقابل آیینه ها نیا
آقا قرار ما سَرِ میدان کاظمین
ای اولین زیارت ما بعدِ کربلا
بخشنده تو ،خدای کرم تو ،جواد تو
ابن الرضا تو ،حضرت باب المراد تو
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#ولادت
#چارپاره
با حضورت ستاره ها گفتند
نور در خانه ی امام رضاست
کهکشان ها شبیه تسبیحی
دستِ دُردانه ی امام رضاست
مثل باران همیشه دستانت
رزق و روزی برای مردم داشت
برکت در مدینه بود از بس
چهره ات رنگ و بوی گندم داشت
زیر پایت همیشه جاری بود
موج در موج دشتی از دریا
به خدا با خداتر از موسی
بی عصا می گذشتی از دریا
با خداوند هم کلام شدی
علت بُهت خاص و عام شدی
"کودکی هایتان بزرگی بود"
در همان کودکی امام شدی
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
May 11