eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
559 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
لبِ چاک چاکم امشب هوس شراب دارد چه‌کنم که گفت ساقی همه جا حساب دارد من و برکه‌ای که در خود رخ آفتاب دارد ببر امشبم از اینجا به نجف ، ثواب دارد نجف است و شاه‌مردان به حرم علی علی جان من و روبروی ایوان همه دَم علی علی جان بخدا که دیده حق را به جمالِ لَن‌تَرانی نظری که دیده او را به شکوه آسمانی به کنار رُکنِ کعبه به تجلی یمانی شده‌ام اویس و گفتم به زبانِ بی زبانی علی از پیمبران هم بری از قیاس باشد و سزد فقط به زهرا که علی شناس باشد نرسد به حد فهمش به کجا توانمش خواند نه خدا توانمش خواند نه جدا توانمش خواند همه‌جاست جلوه‌اش پس، همه‌جا توانمش خواند علی آنقدر بزرگ است که خدا توانمش خواند زِ شکاف کعبه آمد برود به دوش احمد که کجاست جای پایش سرِ شانه‌ی محمد توکه آمدی خدا گفت: که جهان کجا کجا تو تو هزار انتخابم که فقط تو ... یا تو یا تو بخدا رسیده هرکس که رسیده است تا تو که حرام‌زاده بی تو که حلال‌زاده باتو همه‌ی وجود زهرا به نگاه تو همه اوست بخدا علی است زهرا بخدا که فاطمه اوست دَمِ گرم لای تیغت سر کافران بپیچد به مدار ذوالفقارت همه‌ی جهان بپیچد پیِ وصف توست الکن بخودش زبان بپیچد رسد آن‌زمان که نامت همه با اذان بپیچد که تمام اهل عالم فقط این صفیر باشد که فقط علی امام است و علی امیر باشد به‌فدای بازویت که درِ قلعه را زِ جا کند نه فقط که درب خیبر که تمام قلعه را کند دَمِ جبرئیل آمد: «که علی است مرحبا... کند» پس از آن تمام شرک را هم دم تیغِ لافتی کند به تبسم است احمد به دعاست یا احد را که خدا از او نگیرد دَمِ یا علی مدد را زده‌ای به قلب لشکر همه ماتِ تار و مارت عرق زمین درآمد به غبارِ کارزارت همه‌ی سپاه پیچیده شده به ذوالفقارت شده هریکی دو تا و شده هردوتا چهارت دوسه تا نموده‌ای تو به دو ضربه عَمرووَد را و خدا زِ ما نگیرد دَمِ یا علی مدد را نفست همه نجات و قدمت پل صراط و نظری به تو صلواة و نظر تو نورِ ذات و همه نفْس کائنات و همه جان ممکنات و حرم علی حیات و نجف علی نبات و به جز از علی علی جان به وجود جزر و مد نیست چه‌کند کسی که ذکرش نفسش علی مدد نیست همه عُمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی چه‌کند بهشت بی تو که دلش به زلف بستی به زمین قدم نهادی دل آسمان شکستی دل ما که هست از چه غم خود به چاه گفتی چه شده غریبی‌ات را همه شب به آه گفتی دلِ شب بزن غریبه درِ خانه‌ی گدا را به جزامیان غذا ده و فقیر و بی نوا را بنشین و بشنو آقا دل سیر ناسزا را بنشان به پشت خود در دل کوچه بچه هارا در درک حضرتت را زِ چه بستی ای علی جان تو که بوده ای علی جان تو که هستی ای علی جان @shia_poem
ایزد زُلال دیده ی تر آفریده است بُنیان گذار اشک سحر آفریده است یک قبله ای برای بشر آفریده است این کعبه را شبیه پدر آفریده است تو انعکاس چشمه ی نورِ پیمبری آئینه ی تمام قدِ شیر خیبری شب پُشت کوه روشنِ مشرق نزول کرد خورشید از آسمان طلبش را وصول کرد نور خدا به قالب یک زن حلول کرد دنیا دوباره بار امانت قبول کرد... ...تا که تو روی فرش زمین پا گذاشتی پا روی دیدگان تر ما گذاشتی ما با گدایی در تو خو گرفته ایم از چشمه های کوثر تو جو گرفته ایم از هرکسی به غیر شما رو گرفته ایم با ذکر نامِ تو دمِ "یا هو" گرفته ایم آیات مستجاب دعا نام زینب است ذکر علی علیِ خدا نام زینب است ما را گدای سیّده زینب نوشته اند ما را برای سیّده زینب نوشته اند تحت لوای سیّده زینب نوشته اند اصلاً فدای سیّده زنیب نوشته اند پروانه های اهل جنون پرپر تواند ایل و تبار من همگی نوکر تواند با تو دمِ حسین لب ما درست شد ذکر همیشه پُر طرب ما درست شد باران اشک نیمه شب ما درست شد با نوکریمان لقب ما درست شد بانو برای ما نم چشم تری بس است بانو برای ما لقب نوکری بس است ای مُحکمات سوره ی مادر..،مدد بده ای سومین تلألو کوثر..،مدد بده ای دلخوشی فاتح خیبر..،مدد بده ای ذوالفقار حضرت حیدر..،مدد بده بانو!مدد بده که خریدار غم شوم در این مسیر عشق شهید حرم شوم ما را جنون سوریه عاقل نموده است محکومِ حُکمِ محکمه یِ دل نموده است از این جهان شبزده غافل نموده است پُشت درِ حریم تو سائل نموده است ما را غلام حلقه به گوشِ خودت بخوان ما را مدافعان حریم خودت بدان دریای علم،سمت وجودت گُسیل شد یک قطره از علوم تو صد سلسبیل شد جهل از وقار علمِ تو بانو،ذلیل شد شاگرد ابتدائیتان،جبرئیل شد سرمشق خضر و حضرت عیسی تو بوده ای آموزگار عالم بالا تو بوده ای دنیا سیاه می شود از دودِ آه تو صد مرده زنده می شود از یک نگاه تو راه خدایِ عَزَّوَجَل است راه تو پشت و پناه هردو جهان شد پناه تو عالم فدای آنکه پناه تو می شود شب ها چراغ روشن راه تو می شود گل های سرخ باغچه ی عشق چیدنی است تصویر باغ سبز بهاری کشیدنی است این حالت جنون ملائک چه دیدنی است ذکر حسین جان تو از بس شنیدنی است هفت آسمان به خاطر ذکرت سکوت کرد عشق برادر تو به دل ها هُبوط کرد کم کم شروع تلخ ترین اتفاق شد کم کم گذشت و نوبت روز فراق شد در کربلا تنور جدایی که داغ شد با سینه های ما غمتان هم اتاق شد آنجا که نیزه بر بدن آسمان نشست آنجا که خصم روی تن کهکشان نشست وای از دمی که شاه ز پیکار خسته شد راه نفس نفس زدنش نیز بسته شد سرنیزه ها به روی تن او شکسته شد شیرازه ی کتاب امامت گسسته شد او را به ضرب نیزه ای از حال بُرده اند او را کِشان کِشان تهِ گودال برده اند برگشت سمت خیمه اطفال..،ذوالجناح جانی نمانده در بدن ناتوان شاه آه از نگاه مادر پهلو شکسته..،آه دارد صدای چکمه می آید ز قتلگاه لعنت به شمر..،سنگ و عصا در تَحَیُّرَند با خنجری که کُند شده سر نمی بُردند آتش به جان لانه ی پروانه ها زدند با تازیانه دخترکی را صدا زدند با سیلی و لگد همه را بی هوا زدند پیش نگاه شاه سر از تن جدا زدند وقتی طنابِ حرمله سهم رباب شد بالای نیزه ها سرعباس آب شد دارد کبودی پرتان سنگ می خورد در کوچه ها به معجرتان سنگ می خورد از پُشت بام ها سرتان سنگ می خورد راس علی اصغرتان سنگ می خورد ای کاشکی بگویم عدو حرف بد نزد در ازحادم کوچه تو را با لگد نزد هرگز دلی شبیه دل تو کباب نیست ولله در عرب،زدن زن ثواب نیست آهی شبیه آه مُدام رباب نیست جای مخدّرات که بزم شراب نیست ناموس شاه بود و نگاه حرامیان دندان شاه بود و لگدهای خیزران یک سال و نیم،درهمه جا گریه کرده است هرشب به یاد خاطره ها گریه کرده است با یاد زجر کرببلا گریه کرده است با داغ سیدالشهدا گریه کرده است وقتش رسیده..،پیرهنش را بیاورید آن یادگارِ بی کفنش را بیاورید @shia_poem
افتاده ام به بستر بی سایبان حسین از خواهر تو گریه گرفته امان حسین در زیرآفتاب، سرت را بریده اند در زیر آفتاب، به رویت دویده اند دارم حساب می کشم از قطره های آب تو سوختی و صورت من سوخت بی نقاب ماندی سه روز بی کفن و بوریا حسین اصلاً عوض کنیم سر بحث را حسین.... من سختم است پیش تو این روز آخری از این همه گلایهء خواهر برادری یاد تو هست مادرمان بستری که شد... رخسار او کبودی و نیلوفری که شد... دارم شبیه او پی تابوت می روم با این پر شکسته به لاهوت می روم این روزها که سینهء من تنگ میشود خیلی دلم برای حسن تنگ می شود ای کربلای من سفرم را چه می کنی؟ داغی که مانده بر جگرم را چه می کنی؟ من را ببخش وقت زیارت نمی شود دیگر کسی شبیه تو غارت نمی شود میخواستم ضریح تنت را بغل کنم یکبار جسم بی کفنت را بغل کنم جانم به وصل عشق تو با سوختن رسید این پاره های پیرهنت هم به من رسید از آن غروب، رنج اسارت کشیده ام از زیر تیر و نیزه، کنارت کشیده ام رفتی و گوش ما همه بی گوشواره شد عمامه رفت و معجر مان پاره پاره شد سنگت زدند بر سر نی، مرد و زن حسین از هر دو سنگ، خورده یکی هم به من حسین اصلاً چه شد که قسمت آن دیگری شدی بین تنور رفتی و خاکستری شدی ای وای از رباب، که جانش به لب رسید هرجا که رفت، حرملهء بی ادب رسید پیشانی ام شکست و وضویم جبیره بود بازارهای کوفه پُر از چشم خیره بود وقت قمار، پای سرت شرط کرده اند در پیش پای ما صدقه پرت کرده اند گرچه میان تشت طلا، جام برنگشت دیگر رقیه از سفر شام برنگشت حالا شده خرابه دمشق رقیه ات برگشته ام به شام، به عشق رقیه ات سر را گرفت و گفت که بابا حلال کن موی مرا بلندتر از این خیال کن این رو به قبله را تو نگو روبه راه نیست اصلاً خیال کن بدن من سیاه نیست شهدی دوباره از لب قرآنی ات بده جایی برای بوسه به پیشانی ات بده @shia_poem
روی بام آفرینش آفتاب زینب است  رونق هر سفره ای از نان و آب زینب است  تو بگو چادر ولی در اصل این شمشیر اوست فاتح کرببلا تیغ حجاب زینب است "ما رایتُ" گفت؟! نه! کوبید برروی یزید. وحشت آل امیه از جواب زینب است گرچه شد پوشیه اش غارت رخش مستور ماند بال جبراییل در واقع نقاب زینب است گریه کرد و گریه کرد و شام را ویرانه کرد گریه کردن درس اول از کتاب زینب است دستهایش در طناب افتاده اما بسته نیست تا ابد حبل المتین ما طناب زینب است پرچم زینب به دست کوچک ام البکاست پس رقیه رهبر این انقلاب زینب است چادر خاکیش خاک سینه زنها را سرشت هرکسی اباد شد خانه خراب زینب است تا همه گفتند زینب گفت زینب یا حسین این نگین زیبنده بر روی رکاب زینب است ای که دنبال برات کربلایی اربعین کربلا رفتن فقط با انتخاب زینب است جای شلاق و اسارت یا لباس پاره نه دیدن یک سر روی نیزه عذاب زینب است @shia_poem
آنچنان که خُلق دخترها به مادر میرود خُلق زینب نیز به زهرای اطهر میرود شرط عقد خواهری چون او فقط این بود که هر چه پیش آید بهمراه برادر میرود در مقابل محض همراهی این خواهر حسین ترک پیکر کرده و بر نیزه با سر میرود خون حیدر در رگش جاریست وقتی اینچنین در اسارت هم چنان فاتح به منبر میرود هیبت زینب به حیرت برده دشمن را که او روی منبر میرود یا فتح خیبر میرود!؟ خطبه میخواند تمام شهر میریزد به هم آنچنان که انتظار روز محشر میرود تیغ بران بیانش ذوالفقاری دیگر است آن زمانی که به جنگ جهل لشگر میرود کوه صبر است او که از داغ دل پر غصه‌اش کاسه‌ی صبر تمام غصه‌ها سر میرود #@shia_poem
چون کویرِ بدون باران بود سیلی صورتش نمایان بود همه موهای او پریشان بود بیقرار حسینِ عطشان بود کفنی پاره مانده در مُشتش درد شلاق و نیزه ها کُشتش! حال و روزی عجیب و درهم داشت در رجب غصهء مُحرّم داشت گرچه در زینبیه مَحرم داشت دم آخر، حسین را کم داشت حرز زهرا "وَ اِن یَکادَش" بود لحظه های وداع، یادش بود قلب زارش ز کار می افتاد یاد حلقوم یار می افتاد بین آن نیزه زار می افتاد پیش ده تا سوار می افتاد آنهمه شور و شین را کشتند زنده زنده حسین را کشتند یوسفش را که برنگرداند و پیکرش بین گرگ ها ماند و شب شد و عرش را که لرزاند و یا اُخیَّ اِلیَّ می خواند و زیر نیزه شکسته تب می کرد آب از خواهرش طلب می کرد بین هفت آسمان قمر می سوخت خیمه ها تا دم سحر می سوخت دل زهرای خونجگر می سوخت در میان تنور، سر می سوخت بعد آن بی حیایی دشمن مطبخ خانه اش نشد روشن تنِ بی سایه بان عوض شده بود نیّت ساربان عوض شده بود لحن زجر و سنان عوض شده بود سر و وضع زنان عوض شده بود گوش های بدون زیور، وای! دختران بدون معجر، وای! مُشت و سیلی ز پیش و پی خورده سنگ عُشاقِ مُلک ری خورده بعد هر گریه، کعب نی خورده پیش او یک سپاه، مِی خورده ناله هایش به آسمان رفته بین بازار شامیان رفته بی علمدار خود، کشیده عذاب رفته در کوچه ها بدون نقاب شده آب از غم و جنایت آب خواب گهواره دیده مثل رباب چون رباب ز جنگ، برگشته... صورتش بوده رنگ، برگشته رنج دیده میان دستهء خود خار دیده به پای خستهء خود زخم خورد از سرِ شکستهء خود مُشت خورد از دو دست بستهء خود دیده با چشم خواب آلوده قاری اش را شراب آلوده گذرش در خرابه ها افتاد دم دیوار، بی عصا افتاد سر که آمد، طبق جدا افتاد دختری از سر و صدا افتاد مثل بابا شکست حرمت او جای بوسه نداشت صورت او @shia_poem
نام تو حسین مشق هر شب باشد این سینه ز مهر تو لبالب باشد ما را چه به لاف عشقبازی با تو تا سینه زن غم تو زینب باشد @shia_poem
گه‌گاه تنفسی به اوقات بده رنگی به همین آینهٔ مات بده من می‌دانم سرت شلوغ است ولی گاهی به خودت وقت ملاقات بده
کوه درهم خُرد شد  تسخیرِ زینب را که دید سایه‌ای از سایه‌ی تصویرِ زینب را که دید نیمه‌شب باید بیاید  تا نسوزد آفتاب آب شد خورشید تا تاثیرِ زینب را که دید مَا رَأَیْت إِلَّا جَمِیلا گفت  حیرت کرد عشق کربلا شد کربلا  تفسیرِ زینب را که دید غیرتش مثل خودش می‌ساخت از اهل حرم دشمنش مغلوب شد  تکثیرِ زینب را که دید ذوالفقارِ مرتضی با خطبه‌هایش شد یکی شام یکجا خاک شد  شمشیرِ زینب را که دید فاطمه إِنّٰا فَتَحْنٰا خواند دنبالِ سرش کوفه شد مخروبه‌ای  تکبیرِ زینب را که دید حق بده با شش برادر آمد و بی کَس گذشت غم به حالش زار زد  تقدیرِ زینب را که دید پیش عباسش چرا دستان او را بسته‌اید هِی زمین اُفتاد سر  زنجیرِ زینب را که دید اینکه اُفتاده‌است در این بی کَسی‌ها خواهر است آه با پیراهنی پاره نگاهش بر در است آنقدر غم دید  تابِ داغِ دیگر را نداشت تابِ جان دادن ولی  در بین بستر را نداشت ماه‌ها می‌شد مُهیا بود  تا جانش رود کاش می‌شد جان دهد  اما برادر را نداشت کاش می‌شد لااقل مثلِ رقیه جان دهد یادِ آن لبهاست اما  در بغل سر را نداشت چند روزِ آخری می‌خورد خانوم بر زمین پیر بود و بینِ دستش  دستِ اکبر را نداشت تشنه است و بسترش در آفتاب و سایه نیست حیف ایندفعه  کنارش آب آور را نداشت طاقتِ هر داغ را او داشت  اما با حسین طاقتِ گودال را  آن ضربِ آخر را نداشت طاقت آوارگی را داشت  اما قامتش طاقت بوسیدن از  رگهای حنجر را نداشت صبر بر اینها اگر هم کرد اما طاقتِ شام و بازار و حراج چند دختر را نداشت.... @shia_poem
گرچه درخت خشک دلم نا اُمید نیست گویا بهار ، در دل این سَررسید نیست جشنی که در نبودِ تو بر پا شود ، عزاست این عیدها بدون حضور تو عید نیست تقدیرمان به خال سیاه تو رفته‌ است... انگار بخت منتظرانت سپید نیست! هفتاد پُشت من ، همگی عاشق تواَند پس ماجرای عشق من و تو جدید نیست بابابزرگم آرزویت را به گور بُرد مَردی که از فراق تو قدَّش خمید..،نیست در راهِ دوست جان بدهی..،بُرد کرده ای هر کس که پای یار نمیرد ، شهید نیست دست گناهکار مرا رو نمی کنی... اینگونه پرده‌پوشی‌ات اصلاً بعید نیست خیلی کُمیت بندگی‌ام لنگ می زند این پا شبیه آنکه به سمتت دوید..،نیست من در کمال خیره‌سری ، دوست دارمت این روسیاه هرچه که باشد..، پلید نیست قفل دلم به دست علی باز می شود مثل نجف برای دل من کلید نیست انگورِ حیدری‌ست دلیل جنون من عقل از سرم کنار ضریحش پَرید..، نیست! چیزی نمانده دق کنم از داغ کربلا جز دوری از حسین..،عذابی شدید نیست جانِ لبی که چوب شد از تشنگی..،بیا جان تنی که گم شده..،در خطِّ دید نیست ▪️ وللّه اوجِ روضه همین مصرع است و بس: جای عقیله در دل بزم یزید نیست @shia_poem
دلشوره داشتی و برادر نداشتی بعد از حسین(ع) سایۂ بر سر نداشتی داغت عظیم بود و دل کوه را شکست صبرت جمیل بود و برابر نداشتی در کربلا، بلا به سرت آمد آنچنان جز تیر و نیزه خاطره دیگر نداشتی گفتی میانِ گریه که ای شمرِ(لع) بی حیا در قتلگاه...کاش که خنجر نداشتی می سوختی از اینکه؛ از آن دستِ بی عقیق وقتِ وداع؛ بوسه چرا برنداشتی میسوخت خیمه ها و به کوریِ چشم بد جلباب بود! اگر چه که معجر نداشتی دور و برَت نگاهِ علی اکبری نبود عباس ِ غیرتی و دلاور نداشتی مرهم نداشت داغِ دلت! بغض کردی و... غم داشتی؛ نوازش ِ مادر نداشتی جانت به لب رسید! که دنیایِ بیوفا ماندن نداشت! چونکه برادر نداشتی! #@shia_poem