eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
568 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دلشوره داشتی و برادر نداشتی بعد از حسین(ع) سایۂ بر سر نداشتی داغت عظیم بود و دل کوه را شکست صبرت جمیل بود و برابر نداشتی در کربلا، بلا به سرت آمد آنچنان جز تیر و نیزه خاطره دیگر نداشتی گفتی میانِ گریه که ای شمرِ(لع) بی حیا در قتلگاه...کاش که خنجر نداشتی می سوختی از اینکه؛ از آن دستِ بی عقیق وقتِ وداع؛ بوسه چرا برنداشتی میسوخت خیمه ها و به کوریِ چشم بد جلباب بود! اگر چه که معجر نداشتی دور و برَت نگاهِ علی اکبری نبود عباس ِ غیرتی و دلاور نداشتی مرهم نداشت داغِ دلت! بغض کردی و... غم داشتی؛ نوازش ِ مادر نداشتی جانت به لب رسید! که دنیایِ بیوفا ماندن نداشت! چونکه برادر نداشتی! @shia_poem
  ای نور دیده من و تاج سرم حسین یک دم قدم گذار به چشم ترم حسین بنگر چه آمد از غم تو بر سرم حسین در زیر آفتاب ببین بسترم حسین نام تو گشته زمزمه آخرم حسین بالاسر همه تو دم آخر آمدی بالین هر شهید به چشم تر آمدی با زانو در کنار علی اکبر آمدی بر دیدن سه ساله خود با سر آمدی من خواهر توام بیا در برم حسین یادش به خیر آن تب و تابی که داشتم در طول آن مسیر رکابی که داشتم در زیر سایه تو حجابی که داشتم دیدی چه شد حسین نقابی که داشتم دیدی چه شد  مقنعه و معجرم حسین یک نیمه روز موی سیاهم سفید شد یک نیمه روز امید دلم ناامید شد هجده گلم مقابل چشمم شهید شد از مادر تو خواهرت هر چه شنید...،شد داغت هنوز هم نبود باورم حسین هر دم به یاد حنجر تو گریه میکنم بر زخم های پیکر تو گریه میکنم دارم به جای مادر تو گریه میکنم یاد وداع آخر تو گریه میکنم گفتی به خواهرت که بمان در حرم حسین گفتی به خیمه گاه بمانم ولی نشد گفتم کنم فدای تو جانم ولی نشد یک جرعه آب بر تو رسانم ولی نشد پایت به سوی قبله کشانم ولی نشد تو دست و پا زدی و زدم بر سرم حسین منکه به جز تو پشت و پناهی نداشتم دیدم تو را غریب و سپاهی نداشتم تو زیر پا و تاب نگاهی نداشتم جز رو زدن به قاتلت راهی نداشتم شرمنده توام چه کنم خواهرم حسین هر کس رسید راه نفس بر تو بست و رفت بر پیکر تو نیزه خود را شکست و رفت شمر آمد و به سینه تنگت نشست و رفت با دست خالی آمد و پر کرد دست و رفت ای کاش کور بود دو چشم ترم حسین دیدم تو را به سجده ولی سر نداشتی ای سر بریده کاش که خواهر نداشتی (ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی گویا غربب بودی و مادر نداشتی) قربان غربتت پسر مادرم حسین نگذاشتند گریه بر آن پاره تن  کنم نگذاشتند سایه ای بر آن بدن پکنم نگذاشتند حسین خودم را کفن کنم کاری برای یوسف بی پیرهن کنم میخورد خاک پیکر تو در برم حسین ما را پس از تو خار شمردند کوفیان بر روی نیزه راس تو بردند کوفیان نان علی مگر که نخوردند کوفیان از من چه آبرو که نبردند کوفیان دادند نان به ما صدقه ،دلبرم حسین دیدی چگونه حرمت زینب به باد رفت وقتی میان مجلس ابن زیاد رفت صبر و قرار از دل زین العباد رفت کاری رباب کرد ،که دردم زِ یاد رفت چون جان بغل گرفت سر سرورم حسین بر عکس کوفه هلهله کردند شامیان خنده به اشک قافله کردند شامیان ما را اسیر سلسله کردند شامیان تحقیر پیش حرمله کردند شامیان از هر که بگذرم از او نگذرم حسیم بزم شراب و مجلس اغیار و خواهرت چوب یزید و لعل لب خشک و اطهرت بگذار بگذریم چه آورد بر سرت خیلی دلم تنگ شده بهر دخترت بعد از تو من صداش زدم دخترم ،حسین @shia_poem
چگونه داغ ها را میگذارد پشت سر زینب کجا؟کی؟میگذارد چشم بر هم در سفر زینب فقط با دیدن عباس دائم زنده میگردد تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب به جز آن روز هایی که به همراه برادر بود ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب جگر سوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش اثر بخش است آهش ،چون دعا وقت سحر زینب اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس"را دیده ولی با خطبه هایش می کند "شق القمر "زینب طنین خطبه هایش در دل افلاک می پیچد و کاخ ظالمان را می کند زیر و زبر زینب دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست که بوده یک تنه اندازه ی صد ها نفر زینب خبر دارم که در طول مسیر ،از کربلا تا شام نبوده لحظه ای از حال طفلان بی خبر زینب خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود زمانی که برای کودکان میشد سپر زینب شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش گذشته از کنار خیمه های شعله ور زینب اگر در علقمه،گودال،در دروازه ی ساعات گرفته دست ها را مثل مادر بر کمر زینب سر خود را به محمل ها نکوبیده ست،می دانم چه دیده چشم هایش غیر زیبایی مگر زینب؟ رباب و ام کلثوم و رقیه،حضرت سجاد اگر چه داغها دیدند اما بیشتر زینب زمانی که حسین  آرام می زد دست و پا در خون کبوتر وار در گودال می زد بال و پر زینب شکسته تیر ها و نیزه ها را زد کنار اما صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب صدای ناله ی مادر می آمد از دل گودال شبیه ناله هایی که شنید از پشت در زینب @shia_poem
اشكی كه خنده شد به تماشای روی تو خون شد به كربلا و روی پيكرت  چكيد @shia_poem
نگاهم ماند و از درها نیامد نشانی از کبوترها نیامد زمانی گردِ من پُر بود حالا..‌. یکی از آن برادرها نیامد دلم از تارِ غم شیرازه دارد وجودم دردِ بی اندازه دارد لباسِ کهنه‌ات را می‌فشارم لباست بویِ خونِ تازه دارد لبم خشک است آب‌آور کجایی رُبابم مُرد علی‌اصغر کجایی سرم برخاک اُفتاده‌است عمه عصایِ پیری‌ام  اکبر کجایی مگر در شامِ غم خواهر ندارید مگر این گوشه یک دختر ندارید بیایید و ببینم رویتان را... ولی افسوس بر تَن سر ندارید مرا در لحظه‌ی خوشحالی‌اش زد مرا در موقعِ بی‌حالی‌اش زد کسی که تیغِ خود را بر تنت کرد مرا هم با غلافِ خالی‌اش زد امیدم رفت تا بازوی تو رفت اباالفضلم چه‌شد اَبروی تو رفت سرم را ضربِ یک نیزه شکسته همان نیزه که بر پهلویِ تو رفت غمِ دوری چه بی رحمِ برادر غمِ ما رو کی میفهمه برادر زِ بسکه تیغ از جسمت کشیدم ببین دستم پُر از زخمِ برادر @shia_poem
  کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش روبه‌روی صاحبان سبحه و زر ایستاده گرچه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده مثل کوهی باز هم الله‌اکبر، ایستاده گاه بالای سر سرهای بی‌تن گریه کرده گاه بالای سرِ تن‌های بی‌سر ایستاده در کلامش خشم و آرامش تو گویی تواَمانند آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده کیست این زن، زینب کبراست یا زهرای ثانی این‌که در این مسجد بی‌بام و بی‌در ایستاده زن مگو، بنت‌الجلال اخت‌الوقاری آسمانی مثل کوه محکمی پشت برادر ایستاده با وجود آن همه زخم زبان از اهل کوفه راست‌قامت عین عباس دلاور ایستاده خم به ابرویش نیامد از ملامت‌های دشمن بر سر حکم الهی چون پیمبر ایستاده کیست این زن، این‌که چون سروی میان آتش و دود با وجود آن همه داغ مکرر ایستاده شام، تاریک است و خیل کوفیان در شب شناور زینب اما مثل ماهی روی منبر ایستاده زینب است این دختر حیدر که از مردان عالم آری آری، یک سر و گردن فراتر ایستاده پرچم شاه شهیدان تا ابد بالاست بالا بر سر پیمان خود تا صبح محشر ایستاده @shia_poem
آسمان بی‌شک پر از تکبیرة الاحرام اوست غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست اوج تفسیر تمام آیه‌های عاشقی در میان خطبه‌های کربلا تا شام اوست مثل نام مرتضی بعد از پیمبر دیده‌ام هر کجا نام حسین آمد، پس از آن نام اوست چشم‌هایش هیچ چیزی غیر زیبایی ندید «ما رأیت الا جمیلا» آخرین پیغام اوست شیعه بی‌تردید بی‌زینب به پایان می‌رسید در دل، ایمانی اگر داریم از اسلام اوست از نجف تا کربلا موکب به موکب می‌روم هر کجا پا می‌گذارم سفرۀ اکرام اوست کربلا پایان پرچمداری زینب نبود تازه‌ این آغاز ختم سورۀ انعام اوست @shia_poem
چه رنج‌ها که به پیشانی تو دیده نشد که غم برای کسی جز تو آفریده نشد چه بغض‌ها که گلوی تو را فشرد ولی صدای گریۀ تو لحظه‌ای شنیده نشد دلی نبود که هم‌رزم تیغ‌ها نشود گلی نماند که با دست زخم چیده نشد... به استواری لحن تو در حماسه قسم! به قامتت که دمی زیر غم خمیده نشد، قسم به صبر! به داغی که تازه است هنوز دلی صبورتر از زینب آفریده نشد @shia_poem
تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزده‌ست همان که غیر خدا را دمی صدا نزده‌ست شهید داغ حسین است و ما در این فکریم که سر به چوبۀ محمل زده‌ست یا نزده‌ست هنوز بر سر تل، دست روی سر دارد هنوز پای غمش ایستاده، جا نزده‌ست هنوز چشم به راه است ماه برگردد و قرن‌هاست کسی سر به خیمه‌ها نزده‌ست خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد بدا بر آن قلمی که دم از شما نزده‌ست به پای‌بوسی صیدی که بین گودال است کسی شبیه تو این‌گونه دست و پا نزده‌ست... @shia_poem
چه بگویم من از او،  مثل علی بت شکن است کیست زینب،  به خدا  آینه ی پنج تن است در کمالات علی، در جلواتش حسن است مجلس روضه ی او جنت الاعلی من است بر غبار قدمش بوسه زده شمس و قمر دختر حیدر کرار ، همین است دگر عصمت فاطمه از وسعت نامش پیداست سندِ روشنِ حقانیت کرب وبلاست سایه ی چادر زهرایی او بر سر ماست  کیست زینب؟ همه ی زندگی خون خداست هر چه از شوکت  نامش بنویسیم کم است خطبه ی حیدری اش مظهر تیغ دو دم است غیر زینب چه کسی زینت حیدر بوده ست در دل کوفه خود فاتح خیبر بوده ست از همان روز ازل هستی مادر بود ه ست بهتر آن است بگوییم،  پیمبر بوده ست دلم از روز ازل خورده به نامش پیوند ما گرفتار حسینیم،  به زینب سوگند @shia_poem
بخشیده بر خورشید نور مأمنش را نور عفیف آیه های روشنش را با کاف و ها و یا وعین وصاد،مریم قدری تجلی داده یاس گلشنش را ارباب محتاج قنوت وتر او بود یعنی گرفته عرش هر شب دامنش را آری سلوکش عرش را آباد کرده روضه سرا کرده ست کوی و برزنش را این اشک های جاریِ در بین روضه احرام بسته بارگاه شیونش را از آستینش احتضارش را بپرسید شرمش بخواند روضه جان دادنش را با خط نا محرم نوشته تازیانه شرح کبود مرثیه های تنش را با حرمت آن گوشوار غرق خونش وا کرد با ایثار مشت دشمنش را او پیش تر با قتل صبری جان سپرده یک بار دیده رفتن جان از تنش را از پیکر خورشید هنگامی که بردند پیراهن و کفش و عبا و جوشنش را با خنجر کندی کسی ازبین می برد گل بوسه های  ان یکاد  گردنش را کوبید وقتی که چهل تا نعل تازه آن خوشه های سبز پوش خرمنش را او بارگاهش تا ابد قلب حسین است پس ساخته نیزه ضریح مدفنش را بر روی سینه می فشارد وقت رفتن آغوش گرم و زخمی پیراهنش را #@shia_poem
او درست آنگونه كه زهرا سفارش كرده بود با هزاران درد ،درمان هزاران درد بود كربلا تا شام ثابت كرد زينب بر همه ميتوان چادر به سر هم مردتر از مرد بود @shia_poem