#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
تاج زهرایی نشسته بر سرت
عرشیان جمله گدایان درت
سجده اقیانوس و دریا میزنند
رو به خشکی لب آب آورت
***
کوه والای بصیرت،عالمه
در وجود تو عیان شد فاطمه
میدرخشد ماه تو تا به ابد
از کران سرخ عرش علقمه
#سید_مرتضی_پیرانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
مادری هايت برای بچه های "فاطمه"
در كنار علقمه يك روز جبران مي شود
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
شرف و شمس حق نگينت كو؟
آی ام البنين ؛ بنينت كو؟
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
مشک عباسم اگر پاره شده شرمندم
خواهرت بی کس و آواره شده شرمندم
بی علمدار و سپهدار اگر سهم حرم
غارت معجر و گهواره شده شرمندم
#علی_علی_بیگی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنين_سلام_الله_علیها
"ام البنین" پیش همه روضه خواند و گفت
شرمنده ام "رباب"، پسرم را حلال کن
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنين_سلام_الله_علیها
بر ضریحت با طلا "یا فاطمه" باید نوشت
نام سقاخانه ات را "علقمه" باید گذاشت
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنين_سلام_الله_علیها
تمنّا از علی، همصحبتی با اوست خود وَرْنه…
شفاعت میکند پیش از علی ،امالبنین ما را…
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
در دفتر عشق کز سخن سرشار است
هر چند، قصیده و غزل بسیار است
از امّ بنین چهارگل پرپر شد
این نابترین رباعی ایثار است
#محمدجواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#تاسوعا
#مدح
#مثنوی
بسم الرب النوع دریای عطش
اعتبار عشق معنای عطش
قاب قوسینی که او ادنای عشق
گفتگو دارد از او فردای عشق
آبروی اشک و مشک و انتظار
قدرت شمشیر اوج اقتدار
منشاء شور آفرین دلبری
قبض و بسط نعرها ی حیدری
خرقه پوش خرقه ی نعم الوکیل
حسبُنا گویی همای بی بدیل
نشعه ی نوش غروب آخرین
آیت الایات اعجاز مبین
سوره والنصر را شرح کلام
او که دارد در دل کوثر مقام
خالق دیبای رحمت فتح باب
درج غیرت نصرت ابن کلاب
با سطبر قدرتش فتح آفرید
با غرور و غیرتش غم آرمید
ماه خورشیدی که در فجر طلوع
عاشقی با مقدمش گشته شروع
آمده از درگاه اگر وقت ورود
در نزول خود به دل کرده صعود
ادعای بنده گی دارد مدام
غیرت از چشمان او بگرفته وام
آمده تا خالق غیرت شود
تشنگی بیچاره ی ذلت شود
سربلندی که بلندای غرور
کرده از دروازه ی چشمش عبور
غیر از او یعنی چه کسی دریا شود
زانوانش خیمه ی سقا شود
غیر ممکن ها از او ممکن شده
یک نظر عباس او محسن شده
بعد از آن روز سیاه پشت در
ماجرای آتش و زخم و سپر
موقع بی تابی شاه حنین
کیست تا باشد سپر بهر حسین
آنکه گردیده بلاگردون او
کاشف کرب از دل پرخون او
آنکه سقایی به نامش جان گرفت
با نگاهش رعشه بر طوفان گرفت
آنکه در میعاد غم زد بر کمین
نعره زد با ناله ی هل من معین
دانش آموز وقارش بوده است
در خزان غم بهارش بوده است
گرچه زهرایش صدا زد دل غمین
ای نگار عزت ام البنین
ای قیامت منزلت وقت غروب
غیر تو کاشف نبوده بر کروب
مادرت ام البین گل آفرید
عاشقی آنجا که چشمان تو دید
سر به دامان بلا داد و نوشت
اشجع الناس است سلطان بهشت
گر چه در غرق آب خونی لاله رو
غیرتت داده به غیرت رنگ و بو
هر چه داری اعتبار مادری ست
قدرتت از اقتدار مادری ست
مادرت یعنی تمام آبرو
مادرت یعنی عیار ذکر هو
مادری کرده که هنگام مصاف
عشق گردد مُحرم تو در طواف
هر چه داری در دل ای شور آفرین
بوده وصف مادرت ام البنین
#امیر_سهرابی_طره_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#مثنوی
در میان کوچه های شهر نور
مادری دلخسته در حال عبور
در میان کوچه با اشکی روان
می رود سوی بقیع دامن کشان
در بساطش ناله بود و آه بود
در کنارش کودکی چون ماه بود
راه می افتاد بین کوچه ها
در ترنّم بود با ذکر خدا
هر کجا می رفت حال زار داشت
در مدینه روضۀ سیار داشت
مثل طوفان بود اما با وقار
تا بقیع می رفت روزی چند بار
اول باب البقیع با احترام
زیر لب می گفت یا زهرا سلام
بعد از آن در حال ذکر و زمزمه
می گرفت اذن دخول از فاطمه
تا که در خاک بقیع می زد قدم
اشک او می ریخت آنجا را به هم
روی خاک و زیر برق آفتاب
تشنه بود اما نمی زد لب به آب
گریه ها می کرد در حال عطش
گاه بین ناله ها می کرد غش
ای مدینه قرص ماهی داشتم
بعد حیدر تکیه گاهی داشتم
ای مدینه بود فرزندی مرا
با مرام و با حیا و با وفا
حیف شد در کربلا دست ستم
دلخوشیّ و هستی ام را زد بهم
دست غم نیروی پایم را گرفت
در دم پیری عصایم را گرفت
بود فرزندم علمدار حسین
روز بی یاری هوادار حسین
یک سپاه و یک علمدار جوان
یک أباالفضل و تمام دشمنان
من همین دیشب شنیدم روضه را
از لب زینب شنیدم روضه را
مستمع من بودم و او روضه خوان
روضه طفلان و سقای جوان
گفت:ساقی رفت تا آب آورد
آب بهر طفل بی تاب آورد
از غم طفلان پریشان حال او
آب می آمد به استقبال او
آب در مشک و لبی خشکیده داشت
مشک را چون طفل بر سینه گذاشت
ماه بود و جلوه ی خورشید داشت
مشک نه! با خود هزار امید داشت
چید دشمن شاخه های یاس را
دید عالم غیرت عباس را...
خویش را از بهر طفلان حفظ کرد
مشک را فوری به دندان حفظ کرد
حیف شد تیر بلا از ره رسید
رشته امید سقا را برید
مثل خونی که زِ رگ آید برون
آبِ مشکش ریخت بین خاک و خون
ناامیدانه کشید آه از جگر
کرد از این زندگی صرف نظر
ای مدینه قدر او نشناختند
با عمود او را زمین انداختند
لب به طعنه دشمن اینگونه گشود
ای عمود خیمه ها خوردی عمود
حال بهر من خبر آورده اند
جای سوغاتی سپر آورده اند
#مجتبی_شکریان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
ای بلند آوازه بانو سیده ام البنین
زد ادب پیش تو زانو سیده ام البنین
من صدایت کردم و دیدم تماما بازگشت
آب های رفته از جو ، سیده ام البنین
دید یک آن گشته از این رو به آن رو عالمش
هر کسی که بر تو زد رو سیده ام البنین
مادرم قربان تو ای بهترین نامادری
فاطمه بهرت دعاگو سیده ام البنین
تا خدا باشد خدا ، شکر خدا ما را فقط
گریه بر تو هست دارو سیده ام البنین
دست پخت سفره های ساده ات هستند این
شیر زن های علی گو سیده ام البنین
هر که در عالم ابالفضلی است باید که شود
ذکر صبح شنبه ی او سیده ام البنین
بعد زینب بین این عالم که شد خرج حسین
مثل تو با کل نیرو سیده ام البنین
فاطمه هستی و مثل فاطمه با گریه ات
ظالمان را بردی از رو سیده ام البنین
گرچه هستی فاطمه اما نگشتی شکر حق
نیمه جان از درد پهلو سیده ام البنین
آه از آن ساعت که بین علقمه شد غرق خون
فرق سر تا فرق ابرو سیده ام البنین
وا بُنَی وا بنیَ ...ناله می زد جای تو
مادری بشکسته پهلو سیده ام البنین
بعد عباست خبر داری چه ها کردند با
فاطمه ها در هیاهو سیده ام البنین
بشکند دستی که بر دست رقیه جان نشاند
ریسمان جای النگو سیده ام البنین
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#غزل
مادرِ اندوهها بیبیِ غم اُمالبنین
بی نفس بی همنفس ای بی حرم اُمالبنین
ما گرفتاریم اما از گرفتاری چه غم
تا تو را داریم در هر بیش و کم اُمالبنین
ما چه میخواهیم غیر از ریشههای چادرت
روز محشر جمع ما و یک قسم: اُمالبنین
جانِ ما این مادر است و جان ما آن مادر است
تا که دم یافاطمه است و باز دم اُمالبنین
ای پس از زهرا پس از آتش پس از در ، فاطمه
ای برای فاطمه هم محترم اُمالبنین
ای جوان مُرده کمی هم از جوانِ خود بخوان
میرسد هی واحسینت پشت هم اُمالبنین
در مدینه بودی اما این سه شعبه زد تو را
چشمِ خون، مشکِ تُهی ، دست قلم اُمالبنین
از زمانی که شنیدی کم کم عباس تو ریخت
میخوری روی زمین در هرقدم اُمالبنین
سربه زیری مثل زینب شرمگین مثل رُباب
ای فدای گریههاتان پیش هم اُمالبنین
چشم عباس و گلوی اصغر و قلب حسین
ای بمیرد حرمله با این سه غم اُمالبنین
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem