#امام_زمان_عج
#غزل
مرا شروع کن از ابتدا - که پایانم
چرا که بی تو نمیخواهم و نمیدانم
برای این که مرا یاد تو می اندازد
پر است از گلِ نرگس میان گلدانم
دراین هوای نبودت ببین که یخ کردم
بیا بهار ؛ که از غیبت تو لرزانم
تو نیستی و دلم هر غروب میگیرد
طلوع کن ز پس ابرها به چشمانم
گرفته ام به سرم چتر انتظار تو را
به زیر بارش یک ریزِ اشکِ چشمانم
به باوری که می آیی هنوز شک دارم
مرا ببخش که کُند است نبضِ ایمانم
شبی شمردم و دیدم هنوز کم دارد
که پر شود ز غزل های عشق دیوانم
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
باز در گوشهی غربت نفسم میگیرد
سینه تنگ است برایت نفسم میگیرد
بیجواب است سوالم... به شهیدان برسم؟
باز از هقهق حسرت نفسم میگیرد
چه شد اینسان به بدی دست رفاقت دادم؟
نالم از شدت حیرت نفسم میگیرد
دیشب از حنجرهی خستهی من خون میریخت
بسکه کردم ز تو صحبت نفسم میگیرد
نیست در حلقهی ذکر تو مرا تاب حضور
چونکه از ذکر مصیبت نفسم میگیرد
عاقبت یاد غمت قاتل این جان گردد
گاه یادت، ز حرارت نفسم میگیرد
بیتو در حیطهی این شهر نفسآلوده
یاس خوشبوی ولایت نفسم میگیرد
#سید_محمد_میرهاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
انتها نیست در آن جلوه که با فاطمه است
نقطهی "فا" علی و نقطهی "با "فاطمه است
کیست او حضرت حق یا که نبی یا که علی
کیست او فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است
بارها محضر او خورد زمین جبرائیل
بارها گفت محمد به حرا فاطمه است
بیش از کعبه پیمبر به طوافش میرفت
یعنی ای قوم فقط قبله نما فاطمه است
من از اَمرش به علی یادِ حدیثی کردم
حجت الله عَلی حُجَّتنا فاطمه است
گفت سوگند به مظلومی تو کم نشود
یک سرِ موت در این معرکه تا فاطمه است
آنچنان رویِ زمین ریخت چهل تَن را که
همه گفتند مگر شیرخدا فاطمه است
همه گفتند که در شهر دو حیدر باشد
همه گفتند که در شهر دوتا فاطمه است
مرتضی گفت بمان ورنه خودش میفهماند
که اذازُلزلتِ الاَرض و سَما فاطمه است
چادرش را نتکاند آخ ببینید همه
نام او مردم نامرد چرا فاطمه است
روز محشر شود ؛ از آمدنش معلوم است
که چرا کارِ خلائق همه با فاطمه است
تا که او هست شفاعت به شفیعی نرسد
تا که او هست فقط نالهی ما فاطمه است
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#شهادت
#غزل
مادرم این آه این زاری برایت خوب نیست
گریه کمتر کن تو بیماری برایت خوب نیست
درد داری استراحت کن کمی بهتر شوی
اینکه شب تا صبح بیداری برایت خوب نیست
دردهایت را نگویی با علی با من بگو
درد خود در دل نگهداری برایت خوب نیست
غصه آشفتگی موی زینب را نخور
شانه با این دست برداری برایت خوب نیست
موقع برخواستن از جا کمک از من بگیر
خون سینه میشود جاری برایت خوب نیست
کار خانه با من و فضه تو از جا پانشو
زخمهای تو بود کاری برایت خوب نیست
من خودم در را به روی شوهرت وا میکنم
تو خودت محتاج دیواری برایت خوب نیست
من خودم شب آب در دست حسینت میدهم
استراحت کن تو بیماری برایت خوب نیست
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#شهادت
#غزل
این روزها شب وسحرت طول می کشد
حتی دقیقه در نظرت طول می کشد
تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت
در پیش چشم های ترت طول می کشد
از کنج خانه تا دم در غصه می خورم
از بس که راه مختصرت طول می کشد
اینگونه پیش گر برود ای کبوترم
درمان زخم های پرت طول می کشد
با هر قدم که تکیه به دیوار می دهی
از بین کوچه ها گذرت طول می کشد
بگذر از این محله که در وقت حادثه
تا مجتبی شود سپرت طول می کشد
تنگ غروب می رسی و درک می کنم
درد دل تو با پدرت طول می کشد
گیرم به گریه دخترت آرام شد ولی
آرام کردن پسرت طول می کشد
گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست
افسوس ..قصه جگرت طول می کشد
تو می روی و تازه شروع غم من است
گفتم به بچه ها سفرت طول می کشد
*
گودال بود و روضه ی تو مادرانه بود
مادر چقدر ذبح سرت طول می کشد
#هادی_ملک_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_بستر_پردرد
#ترکیب_بند
حال تو مثل کبوترهای بی بال و پر است
خنده هایت فاطمه! آرام جان حیدر است
بون نان در خانه پیچیده ست، پس شکر خدا
حال تو از روزهای قبل قدری بهتر است
خانه را جارو زدی. ..از بسترت برخاستی
از نگاهت می توان فهمید روز آخر است
این لباسی را که می بافی برای محسنت
آخرش هم قسمت او نیست، سهم اصغر است
می روم در کوچه ها، قنفز میان کوچه هاست
می روم مسجد مغیره در کنار منبر است
ای ستون خانه ی من ، حرفی از رفتن مزن
بی تو حالم مثل یک فرمانده ی بی لشکر است
این نمک نشناس ها آتش مهیا کرده اند
بی خبر از اینکه اینجا خانه ی پیغمبر است
موی زینب مثل حال حیدرت آشفته است
فاطمه! این حال و روز خانه ی بی مادر است
از همان روزی که آتش بوسه از بالت گرفت
جای بال زخمی و خاکی تو روی در است
چند ماهی می شود ، حیدر شده خانه نشین
چند ماهی می شود زهرا میان بستر است
دست هایی را که می بوسید پیغمبر شکست
راستی زینب چه حالی داشت وقتی در شکست
دست در دست حسن می رفت زهرا ، ناگهان...
روی خاک افتاد قرآن...سوره ی کوثر شکست
دست های بسته ی مولا گواهی می دهد
بارها بعد از پیمبر حرمت حیدر شکست
یک مَلَک ای کاش چشمان حسن را می گرفت
لحظه ای که بی هوا بال و پر مادر شکست
نیمه های شب زمان غسل زهرا بود که
بعد چندین ماه بغض فاتح خیبر شکست
سال های بعد عصر روز عاشورا که شد
پیش چشم مادرش گهواره ی اصغر شکست
از میان خیمه زینب دید ، پیش کوفیان
قامت ارباب از داغ علی اکبر شکست
از میان خیمه ها فریاد می زد خواهرش
ساربان! آرام تر قدری که انگشتر شکست
چوب محمل حال زینب را فقط فهمید بود...
راستی زینب چه حالی داشت وقتی "سر"شکست
#احسان_نرگسی_رضاپور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#ترکیب_بند
در بین بسترت چِقَدَر درد می کشی
با سُرفه های وقت سحر درد می کشی
زحمت نکش عزیز دلم،غصه ام گرفت
جارو که می کنی به نظر درد می کشی
بال و پرت شکسته و پرواز می کنی
ای زخمیِ قساوت در، درد می کشی
با صورتِ کبود از این خانه می روی
شرمنده ام که وقت سفر درد می کشی
بیش از سه ماه رنج کشیدی حلال کن
از روزِگار خیر ندیدی حلال کن
حالا چگونه جمع کنم بستر تو را
بانو چگونه غسل دهم پیکر تو را
حالا بدونِ تو چه کسی شانه می زند
گیسوی پُر گره شده ی دختر تو را
سیلِ غمی که بعد تو مهمانِ خانه شد
با خود به نا کجا ببرد حیدر تو را
رفتی ولی چگونه فراموش شان کنم
لبخند های بی رمقِ آخر تو را
از بعد تو برای منی که ندارمت
دنیاست غم زده، به خدا می سپارمت...
#علی_علی_بیگی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل
جوهر شده دریا و زمین دفتر تحریر،
از ساق درختان، قلم آورد خداوند
میخواست که مدحت بنویسد، و همین شد
که نام تو ( اُمُّ الکَرَم ) آورد خداوند
بگذاشت ز جان و دل خود مایه ی بسیار
تا هاله ی حُسنِ تو ، هَم آورد خداوند
چون خواست که بی نوکر و بی عبد نباشی
یک قوم به نام " عَجَم " آورد خداوند
دانی که چرا سوره ی کوثر کم و کوتاست؟
چون واژه به وصف تو کم آورد خداوند
#محمد_کابلی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مثنوی
شیعیان سوز صدا را بشنوید
حال پر فیض دعا را بشنوید
بشنوید از خانه مولا علی
ذکر نام حق ،خدای منجلی
نک صدا با هق هقی همساز شد
ذکر با امن یجیب آغاز شد
این صدا از آن یک خون بر لب است
آه او ام المصائب زینب است
لحظه های زندگی اش پر زِ راز
دخترک لب بر شکایت کرده باز
وای جَدّا ،با تو دارم من سخن
آتشی افکنده شد بر انجمن
حضرت بابا غسلت داده است
جسم تو بهر کفن آماده است
امتت مزد رسالت داده است
تیغ ها بهر علی آماده است
بعد برگشتن زِ تشیع شما
راه را بستند بر دخت شما
پرسش از مادر زِ راه طعنه کرد
زخم بر قلب دل ریحانه کرد
هان زهرا در کجا باشد علی ؟
پس چرا مسجد نمی آید علی ؟
مسلمین از ما اطاعت کرده اند
با خلیفه قصد بیعت کرده اند
نِی علی است ،نِی مریدان علی
در کجا باشند ،یاران علی
بوذر و مقداد و آن عمار نیست
پای منبر ، میثم تمار نیست
این رسان پیغام ما دخت نبی
آنی آید سوی مسجد آن علی
غیر از این آیم پی امر امیر
دست بسته آرمش پیش امیر
گفت مادر به مغیره با محن
تو کجا ،تهدید آن خیبر شکن
تو نبودی در کنار مصطفی؟
هر کجا میرفت بودش مرتضی؟
تو نبودی در احد در جنگ بدر؟
غرش شیر خدا آن مرد مرد؟
گفته شد در آسمان صوت جلی
نیست تیغی برتر از سیف علی
لا فتا إلا علی باشد علی
از همه شایسته تر باشد علی
در غدیر خم نبودی تو مگر؟
رفت بالا دست حیدر با پدر؟
نا نجیب تا اسم حیدر را شنيد
خاطرات بدر و خندق را شنيد
دست خود بالا ببرد با ضرب کین
مادرم افتاد و شد نقش زمین
نرم نرمک راه میرفت با عصا
چون عصایش بود اخم مجتبی
اندکی تا این محن درمان گرفت
آتشی در پشت خانه جان گرفت
با لگد چون درب را او باز کرد
عقده ها و کینه ها ابراز کرد
مادرم آنجا بود همچون سپر
تا نیفتد یک خراشی بر پدر
آمدند آن چکمه پوشان روی او
من بگویم شمه ای احوال او
من بجویم با حسین از حال او
در میان دست و پا دنبال او
دست بابا بسته شد در آن میان
دومی آنجا بود با تازیان
می زدش با تازیان آن نا نجیب
خوانده حیدر بهر او امن یجیب
الغرض مادر به بستر اوفتاد
نِی که او حتی پدر هم اوفتاد
شد شکسته قامت سرو علی
میرود تا آسمان آه علی
شد فدای غربت من هستی ام
مانده تنها آسیای دستی ام
میشود سجاده ارث زینبین
بی کفن در کربلا باشد حسین
آنچه (مخلص ) گفت باشد آیه ای
مانده از ریحانه ام یک سایه ای
#مهدی_خاکی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
یادم نمی رود که چه شد یادتان که هست
آهـی کـشید شاه و دل آسمان شکست
آئیـنه یِ حـرم تَـرَکی خـورد پشتِ در
در کـوچه پیشِ دیده پس از یک تکان شکست
پهلو گـرفته بود کـنار ابو تراب
طوفان رسید و کشتی این داستان شکست
شد بسته چشم دلخـوشی شـیرِ کـردگار
اشک است شاهدم که گل باغبان شکست
امروز طعـنه های مـدینه دل عـلی...
فردا سرَش به ضربتی از کـوفیان شکست
مادر که رفـت مانده پسر با همان سری
که روی نیـزه دور ُو بَـرِ ساربان شکست
این جا سری شکـسته شد و کـُنج قتلگاه
در زیر سُمِّ اسب پَر ُو استخوان شکـست
حرف از غـریبِ مادر و گـودالِ دِشنه شد
آهی کشید عـرش و دلِ ندبه خوان شکست
#حسین_ایمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#فاطمیه
#غزل
آدم است او یا مَلَک ماهیّتش معلوم نیست
گرچه مخلوق است نوع خلقتش معلوم نیست
حضرت زهراست خود تفسیری از آیات قدر
آن شب قدری که حتی ساعتش معلوم نیست
مادرش یا دخترش من هرچه دقت می کنم
با رسول الله،زهرا نسبتش معلوم نیست
در کسا بی فاطمه غیر از علی و بچه هاش
رحمة للعالمین هم ساحتش معلوم نیست
بعد ابر نیلی سیلی در این شب ها شده
مثل آن ماهی که نصف صورتش معلوم نیست
فاطمیه مثل دردی تا ظهور منتقم
طول درمان دارد اما مدتش معلوم نیست
روضه یعنی داستان مادری در اوج خود
چون به کوچه می رسد یک قسمتش معلوم نیست
گرچه معلوم است دارد می رود مادر ولی
حضرت فِضه دلیل لُکنتش معلوم نیست
ضربه وقتی ناگهان شد بی توجه می خورد
ضربه وقتی ناگهان شد شدتش معلوم نیست
هم که معلوم است او ریحانة الحوراست و
هم که وقت خشم سیلی قدرتش معلوم نیست
اینکه قبر علت خلقت چرا مخفی شده
درمیان اهل معنا علتش معلوم نیست
یادم آمد موقع سجده به مُهر کربلا
فاطمه در هیچ مهری تربتش معلوم نیست
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#شهادت
#چارپاره
میگن تموم مردم دنیا
مادر ستون سقف هر خونه س
مردی که بی همدم بشه گریه ش
خاموش و بی فریاد و مردونه س
میگن که مادر دلخوشیش اینه
دستش به موی دخترش باشه
وقتی که غم تو زندگیش افتاد
پشت و پناه همسرش باشه
هر مادری هم آرزو داره
دوماد کنه یه روز پسرهاشو
باید سر و سامون بده مادر
باید بسازه کل دنیاشو
یه مادری هم من سراغ دارم
خیلی جوونه ، آرزو داره
حالا برا مُردن دو سه ماهه
روزای دلتنگی شو میشماره
دلتنگ باباشه دلش میخواد
زودتر بره از بین این دنیا
هی زیر لب میگه تموم میشه
دیگه میمیرم امروز و فردا
چند وقتیه یه گوشه از خونه
میشینه و چشماش میباره
اشکای آقای غریبش رو
میبینه و چشماش میباره
امروز با زحمت بلند شد تا
قلب علی آروم تر باشه
جارو زد و خونه تکونی کرد
با خس خسی که تو نفس هاشه
بوی غذا پیچیده تو خونه
انگار بوی نون مادر بود
امروز حال همسر مولا
از این سه ماهه خیلی بهتر بود
امروز خیلی روز خوبی بود
در زد علی ، اومد درو وا کرد
چشم علی تا که به زهرا خورد
خندید و رو به آسمونا کرد
آروم زیر لب همش میگفت
الحمدلله همسرم خوبه
اینکه میمونه باز کنار ما
خیلی برای دخترم خوبه
حال و هوای خونه آروم بود
زینب دیگه چشماش نمیبارید
اما بازم یه گوشه از خونه
مولای عالم صحنه ای رو دید
دید فاطمه جمع کرده گلهاشو
داره دعا میخونه با گریه
آروم دستاشو بلند میکرد
میگفت قلبم خونه ، با گریه
رو به علی میگفت زیر لب
قربون تنهاییت بشم آقا
تنها میمونی خوب میدونم
اما دیگه باید برم آقا
باشه قرار بعدیمون باهم
تنگ غروب روز عاشورا
راس حسین بالای نی میره
زینب میمونه باز تک و تنها
#پوریا_باقری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#فاطمیه
#غزل
امام عصر نظر می کند، حواست هست؟!
به هر محله گذر می کند، حواست هست؟!
بدون یار و غریبانه در دل صحرا
عزیز فاطمه سر می کند، حواست هست؟!
شبیه مادر خود، خانه خانه مردم را
از انتظار خبر می کند، حواست هست؟!
در انتظار من و تو نشسته، با گریه...
شبِ بلند سحر می کند، حواست هست؟!
هر آن که گریه نکرد از مصیبت زهرا
به روز حشر ضرر می کند، حواست هست؟!
شنیده ایم غم کوچه را ولی آقا
نظر به کوچه و در می کند، حواست هست؟!
به روی حوریه حتی سقوط برگ درخت
یقین که زود اثر می کند، حواست هست؟!
*
آهای شمر لعین مادری سرِ گودال
نظر به ذبح پسر می کند، حواست هست؟!
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#مربع_ترکیب
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر
که قبل از قصۀ »قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش میرود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیل پر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمّم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بودهست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بودهست
غمی در جان زهرا میشود تکرار در تکرار
صدای گریه میآید به گوشش از در و دیوار
تمام آسمانها میشود روی سرش آوار
که دارد در وجودش روضه میخواند کسی انگار
برایش روضه میخواند صدایی در دل باران
که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان
خدا را ناگهان در جلوهای دیگر نشان دادند
که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند
صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند
ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند
صدای گریه آمد، مادرم میسوخت در باران
برای کودک خود پیرُهن میدوخت در باران
وصیت کرد مادر، آسمان بیوقفه میبارید
حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید!
تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
جهان تشنهست، بالای سر او آب بگذارید
زمان رفتنش فرمود: میبخشید مادر را
کفنهایم یکی کم بود، میبخشید مادر را
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
به چشم ما جهان میشد سیاه آهسته آهسته
صدای روضه میافتد به راه آهسته آهسته
زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته
بُنَّیَ تشنهای مادر برایت آب آورده...
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_بستر_پردرد
#وداع
#غزل
خدا مرا بکشد تو سه ماهه پیر شدی
چه آمده به سرت از زمانه سیر شدی
توان حرف زدن هم نمانده در بدنت
چه قدر فاطمه جانم تو گوشه گیر شدی
تمام زندگی ام زیر و رو شد از وقتی
که بین آتش و دیوار و در اسیر شدی
مغیره هر چه تو را زد ز پا نیفتادی
تو بار شیشه سپر کردی و دلیر شدی
زنی نرفته به جنگ چهل نفر جز تو
دوباره مثل همیشه چه بی نظیر شدی
خدا مرا بکشد لاله از زمین رویید
همین که با قد خم رد ز هر مسیر شدی
مسیح پرور عالم تو هستی و حالا
میان زخم و جراحت چنین اسیر شدی
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_بستر_پردرد
#غزل
بربسترآرمیده امید و توان من
برخیز ای بهارعلی ای جوان من
من زودتر زعمر تو پایان گرفته ام
گویا رسیده فاطمه؛فصل خزان من
دیگر به روی پا نتوانم بایستم
لرزه زغم فتاده به این زانوان من
خیره به بسترت حسن وزینب وحسین
رحمی به اشک دیده ی این کودکان من
شاید توهم شبیه مدینه بریده ای..
از همسرغریب خودت مهربان من
دیگر کسی جواب سلامم نمی دهد
تنها تویی میان همه همزبان من
آرامش وقرار دل مرتضی تویی
ویران شود بدون تو این آشیان من
#سجاد_زارع_مولایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل_مثنوی
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
در بهاران مشو از یاد حقیقت غافل
جلوۀ اوست همه، آنچه گلستان دارد
سینه را آینۀ باغ شقایق كردهست
خاطراتی كه دل از داغ شهیدان دارد
صبح جمعه دل ما هم نفس باد صبا
شكوه از فُرقت آن زلف پریشان دارد
جان ما لحظه به لحظه ز غمش سوخته است
چشم ما ثانیه در ثانیه باران دارد
آری این راه، به پایان نرسیدهست هنوز
راه عشق است بسی آتش سوزان دارد...
راه ما راه جهاد است، ره بیداریست
امت واحده! برخیز كه وقت یاریست
این همان راه خدا، راه فنا، راه بقاست
راه زهرا و علی، راه شهیدان خداست
این همان عهد ازل، عهد خدا با همه بود
كه وفادارترین فرد به آن فاطمه بود
همه دیدند شجاعانه به مسجد رو كرد
آری آن بانوی فرزانه به مسجد رو كرد
چشم پر ابر، ولی جلوۀ خورشیدی داشت
در پی غصب فدک، خطبۀ توحیدی داشت...
از خدا گفت و سپس نعمت بیپایانش
وای از آن دل كه اطاعت نكند فرمانش
خطبه میخواند و از آن نعمت برتر میگفت
آری آن روز ز الطاف پیمبر میگفت
گاه از امت و گاهی ز امامت میگفت
گاهی از سختی فردای قیامت میگفت
گفت مردم! نشده آتش دل، سرد هنوز
نگذشتهست ز داغ پدرم چندین روز
آه، لب بستن از این غم ز توان بیرون است
خواهم آرام نشینم! چه كنم؟ دل خون است!
همتی داشت در آن روز به اثبات علی
عزم آن یار خلاصه به همین نیست ولی
رفت در پشت در و سوخت به شوق مولا
شعلهها بر جگر افروخت به شوق مولا
با همان زخم جگرسوز برون زد، آری
معركه گرم جنون بود، به خون زد، آری
رفت دنبال علی تا كه علی را نبرند
دست بر جامۀ مولا... كه علی را نبرند
رفت در معركۀ خون و مصاف شمشیر
وای من بازوی زهرا و غلاف شمشیر
ناله زد ناله، از این ناله چهها باید كرد
آری این نالۀ زهراست، حیا باید كرد
آری این ناله خوشایند شب و شیطان بود
سالها آرزوی هند و ابوسفیان بود
گفت ای طایفۀ پست، علی را مبرید
ای به دنیا شده پابست، علی را مبرید...
جان گواراست، به بازار حق ارزان بدهم
بگذارید كه در راه علی جان بدهم
با همان زخم نمکخورده سوی مسجد رفت
با همان پهلوی آزرده سوی مسجد رفت
دید شمشیر به بالای سر مولا بود
آری اینگونه بگوییم: علی تنها بود
گفت با این جگر سوخته، قلبی پر خون
میروم رو به سوی قبر پیمبر اكنون
میروم چهره از این واقعه پُر چین بكنم
أیها الناس! بترسید كه نفرین بكنم
#جواد_محمد_زمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#اشعار_ترکی
#شام_غریبان
#شهادت
#قصیده
علی مسجدده غش ائتدی یریندن دورمادی بیرکس
باشی اوسته تسلایه نه گوزیاشین سیلن گلدی
دئمه دی بیر نفر بو مرتضادی ئولدی یاقالدی
نه حالدا بیلمورم حاله شه خیبر شکن گلدی
سراسیمه دوروبدور قصد ائدوب بالین زهرانی
خزان اولموش گلستانه گلی الدن گئدن گلدی
یتیشدی منزلینده رو بقبله گوردی زهرانی
دئدی دور عم قیزی قلبی فراقوندن اسن گلدی
منیم خوش صحبتیم دیللن منیم شیرین دیلیم دیللن
عزیزیم نطقه گل بالینوه دلدن دوشن گلدی
باشون اوسته آچوب باش زینبون دور معجرین باغلا
حسین عمامه سیزدور لرزیه چرخ کهن گلدی
دوشوب سس یثربون اهلی بیلوبلر فاطمه ئولدی
جنازه دفنینه تعجیلیله چوخ مرد و زن گلدی
پراکنده اولون اعلان اولوندی باب اقدسدن
غرض دفن اولمادی زهرا ائوه اهل وطن گلدی
باتوبدور گون گجه گلدی خمود امت گئدوب یاتدی
طبیعت قاره گیدی نالیه دشت و دمن گلدی
علی ئوز همدمین آلدی قوجاقه چیخدی منزلدن
خلاصه مغسلون اوسته او مجروحه بدن گلدی
وئروبدور غسلینی شیرخدا کافور جنتله
کفن پوش ائتدی زهرانی ندن بیلمم کفن گلدی
کفن ایچره علی چوخ حسرتیله باخدی زهرایه
دئدی بیر اوخشاما اوّل نوایه بوالحسن گلدی
صورا احضار ائدوب اوغلانلاریلا قیزلارین مولا
گلون دیدار آخردور فراق پر محن گلدی
حسینیله حسن باهم بتولون باشینون اوسته
ایکی مظلوم ایکی قارداش ایکی گوزیاش توکن گلدی
یاپوشدی امّ کلثومون الیندن بینوا زینب
جنازه اوستونه کرب و بلا تلّین انن گلدی
آرایه آلدی بلبللر گلون افسرده حالیله
عزا لحنیله دورت یاندان آناوای سسلین گلدی
بالالار یرده آغلاشدی ملکلر گویده سس چکدی
او صحنه اهل معنادن باشا تپراق سپن گلدی
نه حالیله آیردی مرتضی بلبللری گلدن
سیه پوشان قالوب ائوده مزاره آق گین گلدی
اوشاقلار باخدی حسرتله حرکت ایلدی تابوت
گوی اهلیندن یره تابوت زهرانی ئوپن گلدی
آز عدّه یله گجه مدفون اولوب گنجینهٔ تقوا
سحر اولدی یانان درگاهینه اهل فتن گلدی
بیلوبلر دفن اولوب زهرا نه لر اولدی رجوعیم یوخ
فقط بیر نکته وار نسگل بو قلبه هر ندن گلدی
برای جلب افکار عمومی بی حیا ثانی
چکوب نقشه تظاهر اوسته ایماندان گئچن گلدی
سفارش ائتدی مولایه بیزی محروم فیض ائتدون
بتولین دفنی اهل شهره برعکس سنن گلدی
عزا بزمی اقامه ایله سن بیزده ائدک شرکت
خلاصه مجلس ماتم بنا اولدی گلن گلدی
فدک غاصبلری یوز قویدی بیربیر بیت مولایه
تسلّای سلیمانه بیر عده اهرمن گلدی
فشرده نظمیده ای اهل مجلس بیر سوزوم واردور
آدی سوز، نطقه اما رشته ی صبری کسن گلدی
علی گوردی حسینون رنگی سولدی اگلشه بیلمور
دئدی دردون نه دور گفتاره عطشان جان وئرن گلدی
بابا ایله نظر دهلیزه قنفذدور ایاق قویدی
اوتورا بیلمورم نیلوم آنامی ئولدورن گلدی
آلورسان نظموون پاداشینی محشرگونی«انور»
ائلیکی فاطمه الده او قانلی پیرهن گلدی
#انور_اردبیلی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
در دل شب پر شکسته بلبلی
برده بهر باغبان خونین گلی
گل مگو پامال گشته لاله ای
برگ برگش را صدای ناله ای
خاک ، گلی میشد ز اشک جاری اش
تا کند دستی ز رحمت یاری اش
ناگهان از آن بهشت بی نشان
گشت بیرون دست های باغبان
کای شکسته بال و پر بلبل بیا
وی به قلبت مانده داغ گل بیا
باغبانم ،هست و بودم را بده
یا علی یاس کبودم را بده
از چه یاسم این چنین پرپر شده
لاله من باغ نیلوفر شده
ای بیابان گل ز اشک جاری ات
آفرین بر این امانت داری ات
باغبان تا یاس پرپر راگرفت
اشک خجلت چشم حیدر را گرفت
یا محمد (ص) از رخت شرمنده ام
فاطمه جان داده و من زنده ام
شاخه یاست اگر بشکسته بود
دست های باغبانت بسته بود
یا محمد (ص) دخترت در خاک خفت
دردهای خویش را با من نگفت
اینکه بگرفتیش جنان من است
بلکه هم جان تو هم جان من است
قلزم خون کاسه صبر علیست
خانه بی فاطمه قبر علیست
غصه ها در دل صد چاک ریخت
بر تن محبوبه خود خاک ریخت
حبس شد در سینه تنگش نفس
بود چون مرغ اسیری در قفس
رفته بود از دست نخل و حاصلش
خاک را گل کرد با خون دلش
سینه اش می سوخت از سوز سه داغ
کرد روشن از شرار دل چراغ
لب فروبست و به یارش برد
ریخت اشک و ریخت اشک و ریخت اشک
زمزم از دریای چشمشم سر گرفت
مثل کعبه قبر را در برگرفت
ناله زد کای با وفا یار علی
ای چراغ چشم بیدار علی
همسرم دستی برون از خاک کن
اشک از رخسار حیدر پاک کن
ای ترابت گل ز اشک بوتراب
وی دعای شامگاهت مستجاب
بار دیگر یک دعا کن از درون
جان حیدر با نفس آید برون
اشک من در دیده بی لبخند تو است
تکیه گاهم شانه فرزند تو است
ای سلام من به جسم و روح تو
جان فدای پیکر مجروح تو
ای شکسته پیش من آئینه ات
وی مدال دوستی بر سینه ات
آن قدر بر بغض من دامن زدند
تا تو را در پیش چشم من زدند
کاش آنجا دست من بشکسته بود
کاش چشمم جای دستم بسته بود
خاز غم زد ، بر وجودم نیشتر
هر چه گفتم عقده ام شد بیشتر
به که لب بر بندم و زاری کنم
بر تو پنهانی عزا داری کنم
شعر (میثم) آتش جان من است
شعله های قلب سوزان من است
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطميه
وقتی بگو بخند تو در خانه جا نشد
لفظ بیا ببند به زخمت روا نشد
صبح دراز تو سر مغرب شدن نداشت
مویت سفید گشت و رفیق حنا نشد
قدری غذا بخور جگرم ریش ریش شد
شاید که ماندی و سفرت از قضا نشد
در خانه روسری به سرت قاتل من است
قتل کسی به پارچه ای نخ نما نشد
قحط طبیب شرم علی را مضاف کرد
قحطی چنین پر آب عیان هیچ جا نشد
جان خودم قسم که همین چند روز پیش
گفتم که کج کنم سر این میخ را نشد
پهلوی و روی موی و وضوی جبیره ات
چون من بساط قتل کسی رو به را نشد ..
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطميه
#مدح
#مصیبت_بستر_پردرد
#غزل
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
شأن نزول یک پری از آسمان به خاک
دامان مادریست که در شأن کوثر است
هر مصرعم لبیست که لبخند میزند
این بیتِ من شبیهِ لبان پیمبر است...
او فاطمهست معنی این نام را هنوز
از هر زبان که میشنوم نامکرّر است
در کوچه بوی آتش و در خانه عطر گل
مرز بهشت و دوزخ از آن روز این در است
با پهلوی شکسته هم از کوه، کوهتر
با قامت خمیده هم از آسمان سر است
لبخند میزند که بخندند بچهها
مادر اگر که جان بدهد باز مادر است
مولا هنوز اوّل بیهمنفس شدن
بانو در انتظار نفسهای آخر است!
#مهدی_مردانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطميه
#مصیبت_درودیوار
#مصیبت_کوچه
#غزل
شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمیاُفتد
تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمیاُفتد
غرورم را شکسته خندهی نامحرمی یارَب
چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمیاُفتد
جماعت داشت میآمد دلم لرزید میگفتم
که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمیاُفتد
کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم
که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه میاُفتد
نشد حائِل کند دستش گرفته بود چادر را
که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمیاُفتد
به رویِ شانهام دستی و دستی داشت بر دیوار
به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمیاُفتد
سیاهی رفت چشمانش سیاهی رفت چشمانم
وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمیاُفتد
میانِ خاک میگردیم و میگویم چه ضربی داشت
خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمیاُفتد
دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ، گیرم
تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمیاُفتد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
#غزل
ناگهان در واشد و مسمار پهلو را گرفت
دست شعله بی محابا پای گیسو را گرفت
پهلوی زخمی جدا و صورت نیلی جدا
یک غلاف بی مروت جان بانو را گرفت
با همان حالش به مسجد رفت دنبال علی
انتقام دستهای بستۀ او را گرفت
دست نامحرم چنان زد، بند دلها پاره شد
وای از دستی که از چشمان او سو را گرفت
آفتاب خانۀ حیدر غروبی تلخ داشت
فاطمه از اهل خانه ماه ها رو را گرفت
در سیاهیِ مدینه چشم او که تار شد
نیمۀ یک شب سپیدی آمد و مو را گرفت
دور از چشم علی هر شب که بانو ناله زد
زینب آمد خون روی زخم بازو را گرفت
با همان حالش برای قوت قلب علی
پاشد و از دستهای فضه جارو را گرفت
بعد از آن حیدر دگر آن حیدر سابق نشد
موقع برخاستن پهلو و زانو را گرفت
#مهدی_نظری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#شهادت
#وداع
#قصیده
همینکه درد زِ چشمِ تو خواب میگیرد
تمامِ جانِ مرا اضطراب میگیرد
بیا به همسرِ خود لحظهای تبسم کُن
دلم از اینهمه حالِ خراب میگیرد
گشوده دخترِ تو آیههایِ قرآن را
نشسته رویِ سرِ خود کتاب میگیرد
عوض شده است در این خانه کارها امشب
حسین پیشِ لبت ظرفِ آب میگیرد
مواظب نَفَسَت باش ای تَرک خورده
یواشتر که تنت را عذاب میگیرد
خدا کند که نبینند پهلوانی را
که آستین رویِ ردِ طناب میگیرد
سلام میکند اما علی از این مردم
فقط زِ خندهیِ قنفذ جواب میگیرد
ببین به خاکِ سیاهم نشاند آن نامرد
که خانومم به رُخِ خود نقاب میگیرد
کسی به سینهی دیوار و در فشارت داد
شبیه آنکه زِ گلها گلاب میگیرد
**** **** ****
سه تا کفن به رویِ دست زینب و غش کرد
به طفل حق بده این روضه تاب میگیرد
<< حسین بی کفن و تو به شام میآیی
و بند بندِ تو را التهاب میگیرد
تمامِ دُخترکانت گرسنهاند اما
خرابه را همه بوی کباب میگیرد
همانکه تَرکهی او می خورَد به طشتِ طلا
نشسته پیش حسینت شراب میگیرد
صدایِ چوبِ بلند و صدایِ نامحرم
میانِ دست سرش را رُباب می گیرد>>
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#قصیده
دختری از سینهاش آهی مُکرر را کشید
باز هم بر چشمهایش پایِ مادر را کشید
آمد و آرام بوسیدش ولی آهی شنید
باز هم رویِ سرش آن دستِ لاغر را کشید
تا که در را وا کنَد بر روی مَردش فاطمه
فضه گویا سمتِ در بر حجره بستر را کشید
با سرانگشتش حسن پیشِ دری که سوخته
روی آن دیوارِ دودی یک کبوتر را کشید
بعد از آن گهوارهای خالی کنارش نقش زد
جایِ محسن بِینِ گهواره کمی پَر را کشید
یادش اُفتاد آتش و جمع اراذل جمع بود
یادش اُفتاد ابتدا نامرد خنجر را کشید*
وایِ من آتش که کارش کرد او در را شکست
وایِ من دنبالِ خود تا خانه لشگر را کشید
بعد از آن بر روی آن در رفت و آمد داشتند
بعد از ان این کوچه و آن کوچه حیدر را کشید
بچهها کَندند در را تا که مادر پا شود
یک نفر او را کشید و یک نفر در را کشید
پشت بابا بود اما ضربهی سخت غلاف
روی سنگ کوچه مادر نه پیمبر را کشید
■■■
حال امشب بُغچهای را باز کرد و گریه کرد
روضه خواند و پیشِ زینب حرفِ آخر را کشید
کربلا می گوئیم :"مادر تماشا میکنی
از همانجایی که بوسیدیش خنجر را کشید
یک حرامی آمد و پیراهنش را کَند و بُرد
یک حرامی رویِ خاک و خار دختر را کشید"
هر دو میگفتند از آن سر که نیزه میبَرد
تا حسینش باز زیر پای او سر را کشید
*بعضی از مقاتل به این موضوع اشاره کرده اند
#حسن_لطفی ۹۷/۱۱/۱۹
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem