#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
دلم از عشق در به در شده است
شب تنهایی ام سحر شده است
می پرم تا مدينه بی پروا
نوبت اين شكسته پر شده است
شعله های قديمی يك عشق
در وجودم چه بيشتر شده است
خبر آمد - كه آمده از راه
آنكه بر عشق برگ و بر شده است
ملكی می دهد ندا كه "حسين"
مژده اين بار هم پدر شده است
صحن خشك دو چشمم امشب با
قدم نو رسيده تر شده است
دختری كه قرار سينه ی ماست
حرمش مكه و مدينه ی ماست
دل ما و دل صنوبری ات
سر ما و سريرِ سروری ات
با دو دستت بيا هوايم كن
آرزويم شده كبوتری ات
پری خانه ی امام حسين
دست ما و عطای كوثری ات
زلف ما از ازل گره خورده
به سر گوشه ای ز روسری ات
به در خانه ات گدا هستم
شده شغلم هميشه نوكری ات
چِقَدَر شكل فاطمه هستی
به فدای نگاه مادری ات
آسمان پای مقدمت پا شد
با قدومت مدينه غوغا شد
هردو چشمت هميشه شيداتر
هر يكی از يكيست درياتر
كسی مانند تو نيامده است
مثل خالق هميشه يكتاتر
اوج فهمت فراتر از درك است
از عروجِ خيال بالاتر
از تو گفتن چه كار دشواريست
واژه در واژه ات معماتر
بوده ارباب صاحب فرزند
تو رسيدی شده است باباتر
تو رسيدی و با وجودت شد
خانه اش از بهشت زيباتر
از دهانت "پدر" شنيدنی است
چه قدر ناز تو خريدنی است
چشم خود را همين كه وا كردی
همه جا را پر از صفا كردی
با همين سنِّ كوچكت كارِ
حضرت خضر و نوح را كردی
غير تو پرده دار عشق نبود
سرّ عشق را بر ملا كردی
با حضورت دل از همه بردی
همه را مست و مبتلا كردی
جای گريه "حسين" ميگفتی
بعد از آن عمه را صدا كردی
لحظه ای بعد روی دوش عمو
تو خودت را چه خوب جا كردی
نذر تو يك سبد شكوفه و ياس
شده هم بازی ات عمو "عباس"
رونق بزم عرشيان شده ای
حسرت اهل آسمان شده ای
در زلالیِ چشم بابایت
رود جاری و بيكران شده ای
بانوی من درست می بينم ؟
چه شده اينهمه كمان شده ای؟
كاش می مُردم و نمی ديدم
هدف سنگ شاميان شده ای
سر بازار خنده می كردند
خسته از دست اين و آن شده ای
طلب مرگ می كنی از بس
دست و پا گير كاروان شده ای
كنج ويرانه پر زدی رفتی
بوسه بر زخم سر زدی رفتی
#محمدحسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#غزل
خورده گره به مویش دلهای خانواده
تعبیر شد به خوبی رویای خانواده
در این سه سال آخر باور کنید عوض شد
با بودنِ رقیه دنیای خانواده
یکباره زیر و رو شد دنیای آل هاشم
وقتی که شد رقیه زهرای خانواده
زینب حسین عباس ، اکبر رباب قاسم
مجنون زیاد دارد لیلای خانواده
می شد رقیه هر روز شیرین تر از گذشته
پر شور تر از امروز ، فردای خانواده
دستش ز دست بابا هرگز جدا نمی شد
دختر دلش بُود با ، بابای خانواده
یک آسمان ، دو تا ماه ، این که عجب ندارد
او را بغل گرفته سقای خانواده
بس که شبیهِ زهراست حق داشت باشد این طفل
دُردانۀ حسین و یکتای خانواده
هر جای بارگاهش یک قطعه از بهشت است
طفلی که بود روزی ، گرمای خانواده
#مهدی_مقیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
تا که خدا به بال ملک پر درست کرد
در آسمان عشق کبوتر درست کرد
با آیه های سوره ی زیبای قدر خود
قدری گریست، سوره ی کوثر درست کرد
خلقت به حال خویش معلّق نمی شود
بر آن خدای فاطمه محور درست کرد
تا که بهشت پر شود از عطر آشتی
با قلب خویش صورت مادر درست کرد
بابا به یاد مادر خود گریه تا نمود
مادر گرفت آینه… دختر درست کرد
شأن نزول سوره ی کوثر بزرگ شد
دختر تجلّی رُخِ مادربزرگ شد
دختر همیشه دلبر باباست شک نکن
در اوج دلبریش دلارآست شک نکن
این زمزمه شده است سرود ملائکه
این نو رسیده دختر مولاست شک نکن
هنگام خنده هاش وَ هنگام گریه هاش
این فاطمه به فاطمه همتاست شک نکن
خواهر بیا بیا و به دقت نگاه کن
صورت شبیه صورت زهراست شک نکن
حس می کنی تو را به خدا، بعد سال ها
این عطر مادر است که بر پاست شک نکن
او بیشتر از اینکه به من دختری کند
نازل شده است تا که به ما مادری کند
ای ماهتاب نیمه ی شب های اهل بیت
ای دلبر حسین، دلارآی اهل بیت
چادر به سر چو می بری و راه می روی
هستی شبیه حضرت زهرای اهل بیت
بر صورت حسین و ابالفضل و زینبین
گلبوسه های توست مداوای اهل بیت
اغراق نیست این که بگویم تو یک تنه
زهرا شدی و اُمّ ابیهای اهل بیت
در بین اهل بیت شبیه تو نیست، نیست
بنت الحسین اوج کمالت سه سالگی ست
کاش ای سه ساله قوت پایت نمی شکست
دستان پر ز جود و عطایت نمی شکست
آغوش حور بود بهای وجود تو
ای کاش در مسیر بهایت نمی شکست
ای نی نوای حضرت ارباب بی کفن
در شام و کوفه کاش نوایت نمی شکست
رفتی به خلوت عمه ی خود را دعا کنی
از زجرِ زجر کاش دعایت نمی شکست
کاش آن زمان که سرّ طبق آشکار شد
با دیدن حسین صدایت نمی شکست
ای عمه زخم های تنم گر چه بستنی ست
این شیشه پر ترک شده دیگر شکستنی ست
#امیر_عظیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#غزل
خوردم قسم که توبه نمایم قسم شکست
بغضم شکست و دوست ز لطفش،قلم شکست
گفتم دلم سیاه شد ای کبریای من
دستی به دل کشید و دوباره دلم شکست
هر روز ساختم نود و نه بت بزرگ
هرشب خدا دورن دلم صد صنم شکست
یک قطره اشک ِ شرم من از مهربانی اش
گردید گنج عرش و دعا را رقم شکست
در پای نعمتش سر تعظیم را بگو
سروی که پیش باد نگردید خم، شکست
حرف از گناه پیش رحیمی چو او مزن
کز سجده ی کلنگ دل سنگ هم شکست
ای بی شریک، جز تو شریک غمم نشد
از لطف توست لشکر اندوه و غم شکست
تا نزد دوست نام علی بردم ای غریب
دیوار سخت سینه ی من چون حرم شکست
#محسن_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل
ای کشته مژگان سیاه تو سپاهی
ما نیز هلاکیم، به ما نیز نگاهی
از ما که سیاهیم مگردان نظر خویش
بگذار بیفتند سیاهان به سیاهی
صد بار کله بر سر ما رفت ز دنیا
یک بار هم از دست تو خوب است کلاهی
بر خلق جهان رحم بفرما که نسوزند
مگذار برآرم ز دل سوخته آهی
گویند که غافل شدن از خویش گناه است
صد طاعت ما خادم این گونه گناهی
معنی جگری داشت که در راه تو خون شد
دی نعره و امروز فغان است گواهی
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
تشنگان عشق را باران نمي آيد به كار
عاشقان تشنه را هم نان نمي آيد به كار
درد وقتي ميكند ما را به تو نزديك تر
پس نميخواهم دوا،درمان نمي آيد به كار
پس فراق از آتش سخت جهنم بدتر است
بي تو ما را روضه ي رضوان نمي آيد به كار
نوكرت را نوكري زنده نگه دارد فقط
بي مدال نوكري هم جان نمي آيد به كار
رتبه ي عاشق كجا و رتبه ي زاهد كجا
زهد در دلداگي چندان نمي آيد به كار
با تو كار خلق سمت رو به راهي ميرود
تا نيائي پس سر و سامان نمي آيد به كار
افضل اعمال امروز انتظار واقعي ست
پس زباني خواندنت يك آن نمي آيد به كار
#محسن_صرامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
نگو دارم از تو جدا میشوم
نگو بی تو اینجا رها میشوم
اگرچه لگد خوردم از این و آن
به عشق تو هردفعه پا میشوم
تو هستی و من خوب حس میکنم
تمام سحر ها دعا میشوم ...
اگر چوبِ خشکم , اگر کهنه ام
نينداز دورم ... عصا میشوم
خرابم , دعایم کن آقای من
که با یک دعایت بنا میشوم
بگو گرچه آلوده ام من , هنوز
به زیر عبای تو جا میشوم
می آیم ... اگر آهنی کهنه ام
کنار تو باشم طلا میشوم
نشد جمکرانِ تو آدم شوم
ببر کربلا , کربلا میشوم
#حمیدرضا_محسنات
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#شب_جمعه
#غزل
خسته ام از روز و سال و ماه؛ عمرم شد تباه
یا کریم الصفح، یا ألله؛ عمرم شد تباه
امر کردی بندگی کن! عرض کردم غرقِ اشک-
حیف دل با تو نشد همراه، عمرم شد تباه
یاغیاث المستغیثین، دستهایم را بگیر
آمدم ألعفو یا ربّاه، عمرم شد تباه
این «منِ عاصی» به آسانی «تو» را از من گرفت
درگذر از بندۂ گمراه، عمرم شد تباه
«یا رجاءَ المُذنبین» شرم ِ من از این است که؛
آرزوهایم نشد کوتاه، عمرم شد تباه
خوابِ غفلت آمد و حالِ دعایم را گرفت
تا که جُنبیدم به خود ناگاه! عمرم شد تباه
پا به پایِ نفسِ سرکش رفتم و افسوس که...
راه را نشناختم از چاه؛ عمرم شد تباه
لطف کن گاهی دلیل گریه هایم را بپرس
حسرت شش گوشه دارم آه، عمرم شد تباه
جانِ آقایی که شد در علقمه دستش جدا
قسمتم کن کربلا گهگاه، عمرم شد تباه!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
تا باد صبا بوی تو را در چمن آرد
برداشته هر شاخ گلی دست دعا را
باشد همه شب نام خوشت ورد زبانم
اَصبَحتُ عَلَی ذِکرِکَ سِرّاً و جَهارا
گیرم که شکیبد دل ما، رحم تو چون شد؟
بردار نقاب از رخ و بنمای لقا را...
در کوی تو دیگر به سرافرازی ما کیست؟
گر عشق کند خاک به راهت سر ما را
عمریست «حزین» را کف امید فراز است
امید که محروم نسازند گدا را
#حزین_لاهیجی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#فضائل_و_آثار_فواید
#ثواب_صلوات
#دو_بیتی
صبحِ روزِ الست تا... عرصات
شده حک روی آسمان و کرات
نور قبرش زیاد می گردد
هر که گوید زیادتر "صلوات"
بهترین ذکر در همه اوقات
منشأ خیر و خوبی و برکات
دید پیغمبرِ خدا در عرش...
هست کار ملائکه "صلوات"
در میانِ تمامیِ کلمات
خوشترین ذکر در زمان حیات
می شود بر طرف بلا از او
بفرستد اگر کسی "صلوات"
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#غزل
اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد
لب وا نکردی تا کنی اِقرار می بخشد
تاثیرِ استغفار اوجِ باورِ عبد است
قبل از گُنه کردن تو را غفّار می بخشد!
وقت گناه او پَرده روی ما می اندازد
مشغولِ عُصیانیم که ستّار می بخشد!
هر قدر هم دوری کنیم او در پیِ ما هست
گاهی به خلوت، گاه در اَنظار می بخشد
این صبر که دارد خدا، شرمندگی دارد...
هر چه گُنه را می کنی تکرار، می بخشد...
ظرفِ تَرَک خورده در اینجا بند خواهد خورد
رفتی و برگشتی اگر صدبار، می بخشد
پیچیدگیِ زندگی تمرینِ رُشدِ ماست
اینها مقاماتی ست که دلدار می بخشد
مؤمن در امواجِ بلاها دَم نخواهد زد
زیرا بلاها نخلِ او را بار می بخشد
در میهمانی، هوشیاری جُزوِ اَرکان است
این صاحبِ خانه به ما اَسرار می بخشد
حُبِّ علی در سینه باشد کارِ ما جور است
ما را به مِهرِ حیدرِ کَرّار می بخشد
آبِ حیاتی که خدا فرموده؛ این اشک است
این هدیه را بر دیده ی بیدار می بخشد
فرموده است شیخُ الاَئِمّه: "حَق، کسی را که
اشکی بریزد در عزای یار، می بخشد"
ذکرِ "حسین" در تشنگی تسبیحِ ما باشد
جان را صفا این ذکرِ گوهربار می بخشد
امشب خدا ما را به حَقِّ آن یتیمی که
اُفتاد از ناقه در آن بازار، می بخشد
امشب خدا ما را به حَقِّ چشم هایی که
گردیده بود از ضربِ سیلی تار، می بخشد
#رضا_رسول_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#قصیده
چو سبوی می پرستان که شود خمارِ دستت
بکشم مدام ساقی به سر،انتظارِ دستت
به همان محل که شیشه ز تهی شدن عرق کرد
ز چه سربلند گردم منِ شرمسارِ دستت
چو سبو دو دستِ خود را زده ام به سر که شاید
سحری،شبی، بیایم نفسی، به کارِ دستت
تو چه تاک آفرینی که بدون خونِ انگور
چه شراب ها که ریزد به لب از فشارِ دستت
سر زلف خود گرفتی و نگفتی،این دل مست
گذرد چگونه سالم ز دو آبشارِ دستت
به غدیر دین کامل شود از کفت نمایان
چه بگویم و نویسم من از ابتکار دستت...............
تو به تیغ آبدارت قدمی بزن به صحرا
که هزار لاله روید سحر از بهارِ دستت
بگذار خار باشم که به دامنت بچسبم
نه چو خاتمی كه از لطف رود از دیارِ دستت
در مسجدی گدایم که تو در رکوع باشی
به خرابه ای خرابم که رسد انارِ دستت
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
مگر آنکه بازجوید رهی از حصار دستت
چه گشاد شد کلاهی که به سر نهاد جبریل
که هزار شه پرِ او نکند مهارِ دستت
دل ما که چشمِ مستت بنموده مستِ چشمت
چه تلاش کرده ای که شده هوشیار دستت
نه چو صوفی ام ولیکن ز شراب مدح نابت
سر من برون نیاید چو مه از مدارِ دستت
قلمی که دفتر دل بپذیرد عاشقانه
به خدا که نیست الا سر ذولفقارِ دستت
دل تاب خورده من نشود ز زانویت صاف
مگر آنکه مثل تیغت بشود دچار دستت
ز چه رو کمان گرفتی ز چه در کمین نشستی
كه به شوق چشم نازت شده ام شکار دستت
منم آنکه ایستاده ز غمت چو شمع سوزان
نکنم طلب خموشی مگر از شرار دستت
به دل و به دیده ی من اثری نماند الا
دوسه یادگار پایت، دو سه یادگار دستت
مپسند همچو میثم بشوم به نخل راضی
خوشم آن زمان که رقصد سر من به دار دستت
چو یتیم بی نوایی بنشسته ام به راهی
که به کوی مویم افتد نفسی گذار دستت
چه خوش است دیده ای که ز نیاز بی نیازی
به دو پای لنگ مژگان شده رهسپار دستت
ز همان محل که زهرا (س) به دو دست تو دهد دست
سر عمر و درب خیبر نشد افتخار دستت
به غدیر خم دو دستت شده یار پاک دستی
که به دفن همسرت شد به دو دست، یار دستت
ز چه تا ابد نپیچد به خودش طناب از غم
که نموده عالمی را همه سوگوار دستت
اگر از فراق زهرا کمرت شکست، والله
نشنیده و نبیند کسی انکسار دستت
تو به شانه ی (غریبت) بگذار دست خود را
که زمین و آسمان ها نکشند بار دستت
من از عار بی کلاهی ز تو شرمسار بودم
که گذاشت منتش را به سرم دوباره دستت
به خدا ردیف شعرم شده بود چشمت اما
چه کنم كه طبع وحشی شد امیدوار دستت
#محسن_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#قصیده
تا تیغِ زلفت ای پدر خاک! خورد تاب
ما سرگذاشتیم بر این تیره ی تراب
دوریست آن عذابِ الیمی که گفته اند
میسوزد از فراق تو دوزخ در التهاب
کج ذوقِ بد سلیقه کسی که بهشت را
کرده ست با وجودِ نجف باز انتخاب
ای آفتابِ حُسن! تو را گریه میکند
یعقوب وار گوشه ای از آسمان، سحاب
این "هفت" بار طوف که بر دورِ "بیتِ" توست
یعنی "معلّقات" نمانده ست بی جواب
انگار خلق محرم راز تو نیستند
وقتی که هست کعبه چنین بر تنش حجاب
"خاتم" صدا زدند نبی را، به شانه اش
گشتی سوار، مثلِ نگینی که بر رکاب
ای لنگر زمین و زمان! بی تو تیغِ موج
با نوح آن کند که بسی کرده با حباب
پیچیده داستان دخیلی که بسته است
دورِ ضریحِ دستِ ترک خورده ات طناب
حلقه زند اگر به عبایِ سخاوتت
بسته شود دهانِ در از لطفِ بی حساب
عالم تمام خندق اگر بود، لب به لب
با دستِ ذوالفقارِ تو پُر میشد از ثواب
بالا بگیر دست که آیند سوی تو
بی برکه ی غدیر جهان چیست جز سراب
ای یارِ عرش! از چه کنار تو با غرور
هی غار غار میکند آن کمتر از غُراب
بر گوششان روایتِ لولا علی بس است
آنها که رفته اند پی قولِ ناصواب
بیم است پای خطبه ات از مست بودنم
همّام برنخواست، اگر خورد از این شراب
نهج البلاغه ی تو و قرآنِ مصطفی
هر دو گرفته اند ز یک چشمه انشعاب
دستی برآب بردی و دیدند اهلِ دل
دست خداست عکس خودش را گرفته قاب
نان جوین هرآینه خوردی، ندیده است
گندم میان خانه ی تو سنگِ آسیاب
انداخت پرده دستِ عقیل از عدالتت
کور است هرکه درک ندارد از آن عتاب
قرآن به دست، بینِ صلاتینِ ظهر و عصر
افتاد چشم من به همین آیه از کتاب:
"نمرود اگر خداست، خلیل خدا! بگو
کاری کند ز غرب برون آید آفتاب..."
لبخندِ با کنایه نشاندم به روی لب
ناگاه در خیال خودم کردمش خطاب:
فرمانِ ردّ شمسِ علی را چه میکنی؟!
خورشید برده است از آقای ما حساب
اندیشه در دو ذات حرام است، ذات حق
با ذاتِ در خدا شده ممسوسِ آن جناب
خواندیم مَن یمُت یَرَنی...نصف جان شدیم
شب های بی قرار، سپردیم دل به خواب
پایِ دل است و چشم، ملک کاش مینوشت
خیر مرا به سنگ و خطای مرا بر آب
شکر خدا به ساحتِ مولای عالمین
جُرمی به غیر شعر نکردیم ارتکاب
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_رمضان
#مناجات
#غزل
ای خطاپوش خطا کار تو باز آمده است
واکن آغوش ! گنهکار تو باز آمده است
هرکجا رفت جز این در ، به در بسته رسید
پشت در مانده به دربار تو باز آمده است
رفت سربار کسی غیر تو باشد که نشد
پهن کن سفره که سربار تو باز آمده است
به خریداری یوسف همه جا رفت و نبود
با کلافی سر بازار تو باز آمده است
روزه داری که شده تشنه ی من لی غیرک
بر سر سفره ی افطار تو باز آمده است
گرم سبحانکَ یا مومن و یا وهاب است
با اجرنایِ من النارِ تو باز آمده است
راهباً راغباً و راجیاً و خائفاً است
گر ابوحمزه به دیدار تو باز آمده است
لا تؤآخذنی أَلا عشق! که با سوء عمل
سر این کوچه بدهکار تو باز آمده است
هاربٌ منکَ إلیک است و گرفتار گناه
گر به سوی تو گرفتار تو باز آمده است
قدر را قدر ندانست و پشیمان برگشت
واکن آغوش! گنهکار تو باز آمده است
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_رمضان
#مناجات
#مربع_ترکیب
گنهکاران کجا هستند ماه عفو آمد باز
خدایمهربانی با نگاه عفو آمد باز
خدایماحیا دارد نبخشد بنده را، هرچند
گدایبیحیا بر خوانِشاهعفو آمد باز
دوباره روزه؛ این عبد فراری را به راه آورد
خدایاشکر! این بنده به راه عفو آمد باز
به ذکر یاعلی و یاعظیم ما در این سیروز
دل از دست شیاطین در پناه عفو آمد باز
خدای مهربان العفو، خدای مهربان العفو
خداوندا به حق روزهی صاحبزمان العفو
دوباره با دعاها روحمان پرواز خواهد کرد
خدا درهای رحمت را به خلقش باز خواهد کرد
ابوحمزه بخوان هرشب الهی لاتودِّبنی
سحرخوان دلت هرشب نوایی ساز خواهد کرد
هزار اسم خدا مخفیست در جوشنکبیر او
به خَلِّصنا مِنَالنّاری به ما ابراز خواهد کرد
چه سرهایی که در سجده، چه دستانی که بر بالا
زمین سی روز، اینگونه به عرشش ناز خواهد کرد
خداالعفو خداالعفو خداالعفو خداالعفو
خداوندا به العفو علی شیرخدا العفو
دم افطار میخوانند وقتی ربنایت را
دلم قرص است میبخشی گدای بینوایت را
دم افطار وقتی سفرهی احسان تو پهن است
لب روزه طمع دارد فقط رزق رضایت را
لبان تشنهی شیعه دمافطار میخواهد
بگیرد در بغل قبر شه کرببلات را
سر قتلت حسینمن، چه جنگی بود در گودال
صدای هلهله نگذاشت بشناسم صدایت را
لب تشنه سرت را از تن پاکت جدا کردند
بمیرم کف زدندویکبهیک شکرخدا کردند
#امیر_عظیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_رمضان
#مناجات
#غزل
خداوندا کرم کردی مرا بسیار بخشیدی
خطا کردم ولی با لطف خود هربار بخشیدی
گنهکاران عالم حال من را خوب می فهمند
گدای خسته را با روی خوش ای یار بخشیدی
هزاران مرتبه توبه شکستم باز برگشتم
تو اما بنده ات را بعد هر تکرار بخشیدی
همین که نور بسم الله دیدی روی لبهایم
شب اول کنار سفره ی افطار بخشیدی
تو گویا بیشتر از من به من مشتاق بودی که
به شوق اولین تسبیح استغفار بخشیدی
فراموشم نخواهد شد که با رحمت نه تنها من
جهانی را به عشق حیدر کرار بخشیدی
#مصطفی_کارگر
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_رمضان
#مناجات
#چارپاره
بچه گي كرده ام، پشيمانم
من ندانسته شيطنت كردم
بغلم كن دوباره مثل قديم
رو نگردان زمن، غلط كردم
ساده گي كار دست من داده
همنشين ِ بد از تو، دورم كرد
لطف بيش از حد شما؛ امروز
بنده اي سركش و جسورم كرد
سيب سرخ هوس فريبم داد
دلم از كرده اش پشيمان است
عذر تقصير پيشت آوردم
مهربان، بخشش از بزرگان است
به كجا مي شود فرار كنم !؟
بدتر از متهم زمين خوردم
حيف آن دست، كه مرا بزني
نزده ؛ من خودم زمين خوردم
آبرو،اشك، ندبه و توبه
باز هم واژه هاي تكراري
دست هاي مرا دوباره بگير
تا بفهمم كه دوستم داري
شده ام جنس كهنه ي بازار
رهگذر، دوست، آشنا نخرد
كاش از اول ضرر نمي ديدم
هيچ كس غير تو، مرا نخرد
نه ! من از چشم تو نمي افتم
تا حسيني و كربلايي هست
آبروي مرا نخواهي برد
تا كه عشق امام رضايي هست
روسیاهم صدا نخواهي زد
پاي من را قلم نخواهي كرد
به دلم دست رد نخواهي زد
سنگ روي يخم نخواهي كرد
بازهم روي خوش نشان دادي
چقدر خوب شد كه زهرا هست
غسل گريه كن اي دل غافل
روضه دست ومشك سقا هست
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_رمضان
#مناجات
#غزل
خداوندا کرم کردی مرا بسیار بخشیدی
خطا کردم ولی با لطف خود هربار بخشیدی
گنهکاران عالم حال من را خوب می فهمند
گدای خسته را با روی خوش ای یار بخشیدی
هزاران مرتبه توبه شکستم باز برگشتم
تو اما بنده ات را بعد هر تکرار بخشیدی
همین که نور بسم الله دیدی روی لبهایم
شب اول کنار سفره ی افطار بخشیدی
تو گویا بیشتر از من به من مشتاق بودی که
به شوق اولین تسبیح استغفار بخشیدی
فراموشم نخواهد شد که با رحمت نه تنها من
جهانی را به عشق حیدر کرار بخشیدی
#مصطفی_کارگر
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_رمضان
#مناجات
#مثنوی
بارالها کوله باری از گناه آورده ام
بر حریم امن یزدانت پناه آورده ام
از تمام جرم و عصیان و خطایم در گذر
بنده ای آلوده ام آه ای خدایم در گذر
آمده وقتش که اظهار پشیمانی کنم
نفس را در لحظه ی افطار قربانی کنم
هر چه دارم خوب میدانم تمامش مال توست
خوب میدانی اگر دورم دلم دنبال توست
آمدم تنها برای بندگی رخصت دهی
توبه کردم که مرا قدری دگر فرصت دهی
با نگاه خود کمی حال مناجاتم بده
تو کریمی و بیا اذن ملاقاتم بده
از خودم شرمنده ام روی سیاهم را ببخش
یا حسین میگویم و کوه گناهم را ببخش
#علی_علی_بیگی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_رمضان
#مناجات
در باز کن که خسته ترین بنده آمده
تنها و سر به زیر و سر افکنده آمده
همراه با امید به آینده آمده
با این که دیر آمده شرمنده آمده
شرمنده اش نکن که گرفتار میشود
خط و نشان نکش که دلش زارمیشود
غرق گناه آمده ام می کنی قبول؟
با اشک و آه آمده ام میکنی قبول؟
مابین ماه آمده ام می کنی قبول؟
رویم سیاه آمده ام میکنی قبول؟
مثل همیشه مطمئنم رد نمی کنی
با اینکه من بدم تو به من بد نمیکنی
رویم نمی شود که صدایت کنم خدا
در کوله بار بندگی ام نیست جز خطا
با این دلی که نیست درونش به جز ریا
یک عمر کار و بار دلم بوده ادعا
من از خودم به خاطر معصیت عاصی ام
شرمنده ام برای همین آس و پاسی ام
در بی نوایی ام تو نوا میدهی مرا
بغض شکسته ؛حال بکا میدهی مرا
بی قیمتم اگر چه ؛ بها میدهی مرا
با یاد خود به سینه صفا میدهی مرا
میخوانمت ؛ اجابت سبز دعا تویی
روشن ترین ضمیر دل بنده ها تویی
غفلت حصار بسته به دور و بر دلم
رحمی نما به گریه و چشم تر دلم
مرهون رحمتت شده پا تا سر دلم
نامت نوشته ام به روی سر در دلم
راضی نشو دلم به کسی جز تو رو کند
با یک نفر به غیر خودت گفتگو کند
حالا تو هستی و دل بی عار بنده ات
شرمندگی و خجلت غم بار بنده ات
آشفته حالی و دل بیمار بنده ات
تنها تو هستی با خبر از کار بنده ات
پس لطف کن بیا و مرا بی خبر ببخش
در خلوت شبانه و وقت سحر ببخش
#محمدحسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_رمضان
#مناجات
#مثنوی
بوی آش نذری ماه مبارک میرسد
باز وقت خواندن قدر و تبارک میرسد
باز می خوانم شب اول دعای افتتاح
باز میگیرم به زیر سایه قرآن پناه
باز می خوانم میان گریه ها جوشن کبیر
ذکر العفو و مناجات و اجرنا یا مجیر
باز از فرط عطش چشمم سیاهی میرود
از وجودم در همین حالت تباهی میرود
باز می گویم پس از افطار با نان و نمک
رو به سوی کربلا یا لیتنا کنا معک
#محمد_قاجار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_رمضان
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
به کوره راهم و چشمان سر به راه ندارم
چراغ راه، در این جادهی سیاه ندارم
ببین خراب شده هر پلی که پشت سرم بود
پناه آخر من شو! پناهگاه ندارم
رفیقِ راه، مرا با فریب، چاهنشین کرد
بگیر دست مرا؛ جز تو خیرخواه ندارم
برای بارشِ شبگریههای بی کسیِ خود
به غیرِ گوشهی محراب، سرپناه ندارم
همیشه آهِ خجالت کشیدهام که فقیرم
ببخش، بینِ بساطم به غیرِ آه ندارم
گناه، کردهام و مستحقّ آتشم؛ اما ...
سئوال میکنم از رحمتت؛ گناه ندارم ؟!
فضای آینهام را غبارِ آه، گرفتهست
که روسیاهترین آدمم؛ نگاه ندارم !
به وقتِ گردشِ تسبیح، جای ذکر تو کاری
به جز شمردنِ تعدادِ اشتباه ندارم
دوباره لشکرِ فاتح مرا به بند کشیدهست
شکست خوردهام از نفس، چون سپاه ندارم
برای مجلسِ بخشیدنِ گناه، گریزی
به غیر روضهی گودال قتلگاه ندارم
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_رمضان
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
بنده چون شد وارد وادی ایمان بهتر است
نقش بندد چونکه ایمان بر دل و جان بهتر است
بنده باید انس گیرد با مناجات سحر
نیمه شب اشک و نماز و ذکر و قرآن بهتر است
نور راه ماست نور جلوه صاحب زمان
در شب تاریک نور ماه تابان بهتر است
«در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است»
توبه کردن خوب، اما از جوانان بهتر است
اولین منزل برای توبه حزن قلبی است
بنده باشد از گناه خود پشیمان بهتر است
هیئتی بودن فقط با گریه بر ارباب نیست
سینه زن وقتی که باشد اهل عرفان بهتر است
سینه زن را آخرش ارباب آدم می کند
اشک روضه رحمتش از آب باران بهتر است
جرعه ای آب فرات از ما عمویی را گرفت
تشنگی از بی عمو بودن به قرآن بهتر است
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_رمضان
#مناجات
#غزل
آورده ای دوباره بدهکارمان کنی
فکری به حال غم زده و زارمان کنی
اینجور که دوباره به ما راه می دهی
اصلا بعید نیست طلبکارمان کنی
با اینکه ما به دست تو پرونده داشتیم
یک دم نخواستی تو خدا، خارمان کنی
تو مهربان ترینی و اصلا نمی شود
با آتشِ جهنمت، آزارمان کنی
ما را زمین زده است گناهان بی شمار
باید که فکرِ این دل بیمارمان کنی
من آمدم دوباره رفیقت شوم خدا
لطفی اگر کنی تو و بیدارمان کنی
این چشم ها که بوی شهادت نمی دهد
تا با شهید کرببلا یارمان کنی
با گریه های فاطمه ات گریه می کنیم
تا روضه خوان روضه دیوارمان کنی
آتش گرفته ایم در این اضطراب تا
پهلو شکسته از تب مسمارمان کنی
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ماه_رمضان
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
دوباره آمده ام، گرچه دیر برگشتم
ولی شبیه گدا سر به زیر برگشتم
به صد امید به سوی تو روی آوردم
به سوی خانه ی نعم الامیر برگشتم
شدم ذلیل گناهم، خودم پشیمانم
ببین شکسته و زار و حقیر برگشتم
گرفت دست مرا دست مهربانی تو
به دستگیری تو یا مجیر برگشتم
ز باب لطف تو رفتم ولی غلط کردم
پر از گناه صغیر و کبیر برگشتم
گناه بال و پرم را شکسته مولا جان
شدم دوباره زمین گیر، گیر برگشتم
اگرچه پیش تو احساس فقر بی معناست
ولی دوباره به سویت فقیر برگشتم
عطش دوباره لبم را ترک ترک کرده
به حرمت لب مثل کویر... برگشتم
به یاد خواهر غمدیده ای که می فرمود
ببین برادر زینب که پیر برگشتم
به کوفه شهر علی بعد بیست سال حسین
به لطف حرمله ها من اسیر برگشتم
ولی برادر زینب همینکه فهمیدم
کفن شده است تنت با حصیر... برگشتم
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem