eitaa logo
شعر شیعه
7هزار دنبال‌کننده
461 عکس
176 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
چه ها رقم زده ای ای خدا برای حسن که کوچه می شود امروز کربلای حسن «خدا به خیر کند» گفته و ولی این بار قرار نیست اجابت شود دعای حسن به مادرش برسد یا خبر به خانه دهد؟ چه سخت می گذرد روز ابتلای حسن آهای اهل مدینه به دادشان برسید نمی رسد به کسی پس چرا صدای حسن فراری اُحد آیا شهامتش را داشت میان کوچه علی بود اگر به جای حسن؟ همینکه دست چپ نانجیب بالا رفت بلند شد وسط کوچه وای وای حسن از آن طرف چه جگر سوز ، قاه قاه عدو از این طرف چه نفس‌گیر ، های های حسن کشیده از طرفی زیر گوش مادر خورد پرید از طرفی برق چشمهای حسن چه قدر شدّت و حدّت مگر به یک سیلی ست؟ که گوشواره می‌افتد به زیر پای حسن زمین که خورد فقط غصه ی حسن را داشت: به سن و سال کمش رحم کن خدای حسن https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
همدست شد مسمار با دیوار ، با در در بین دود و شعله گیر افتاد ، مادر حال و هوای خانه یکباره عوض شد افتاد روی مادر ما بی هوا در باید بسوزد در هوای شمع اما... این بار سوزانده پر پروانه را در در پیشِ رو زهرا نبود ؟ ای بی حیا میخ در پشت سر زهرا نبود ؟ ای بی حیا در از آن زمان که مادر ما را زمین زد ما بچه های فاطمه قهریم با در از پا درآوردند آخر مرتضی را دیوار، آتش، کوچه و همسایه ها، در مسمار شد سر نیزه و تیر سه شعبه در کربلا باقی چوبش شد عصا در در کربلا زینب گلی گم کرده بود و می گشت در گودال دنبال برادر https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
مامور به صبرم از خداوند فهمید و به خانه آتش افکند ما بین حیاط خانه ی من زهرای مرا زدند و رفتند یک عمر در این محله باشی آقا و بزرگ و آبرومند... ...بالا نبری دگر سرت را در بر سر همسرت بکوبند افتاد به روی خاک و افتاد از صورت بچه هاش لبخند مخفی شده رد پنج انگشت سه ماه تمام زیر روبند یکدنده شده ست دنده ی او خُرد است اگر نخورده پیوند دیروز به مرگ خود دعا کرد حتی ز حسین خویش دل کند https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
گریه کنید مادر ما بیگناه بود گریه کنید مادر ما پا به ماه بود حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش در قتل او مشارکت یک سپاه بود یک لات هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود دیگر کسی به چهره ی قبلش نمی شناخت پایین پلک فاطمه از بس سیاه بود از شدت خجالت از هم در این سه ماه راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود جای تمام شهر برایش علی گریست جای تمام شهر علی غرق آه بود نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند ورنه به آه فاطمه عالم تباه بود همصحبتی نداشت دگر بعد فاطمه تنها کسی که گوش به او داد چاه بود رغبت نداشت پا بگذارد به خانه اش راه عبورش از وسط قتلگاه بود https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
ماه چون ليل و نهارش می گذشت چرخهء غم در مدارش می گذشت آن‌که عطرش عرش را پر کرده بود زرد و پائیزی بهارش می گذشت لحظه لحظه انتظار مرگ داشت لحظه های احتضارش می گذشت آن‌که راه انداخت کار خلق را با مشقّت روزگارش می گذشت خون روی آسیابش شاهد است با چه دردی کار و بارش می گذشت تا نیافتد ، از کنار بچه ها سخت با چشمان تارش می گذشت دائم از ذهن علی با دیدنش خاطرات گریه دارش می گذشت زد به هم آرامش این خانه را آن که با داد و هوارش می گذشت از میان بیشهء شیر خدا گرگ با سگهای هارش می گذشت یاس می لرزید و هُرم شعله ها از يمين و از یسارش می گذشت فاطمه بِین گذر افتاده بود کاش دشمن از کنارش می گذشت سفره دار شهر بود و از تنش هر که بوده ریزه خوارش می گذشت دست‌بسته می کشیدند و علی از روی خون نگارش می گذشت مرد خیبر از کنار همسرش با نگاه شرمسارش می گذشت وعده ی دیدارشان گودال شد کاش از قول و قرارش می گذشت https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
دنیا اگر صفا داشت از دخت مصطفی داشت این زندگیِ کوتاه بسیار ماجرا داشت از غربتم همین بس ، در بین بی وفایان تنها گذاشت من‌ را آنکه به من وفا داشت دستان بی حیا زد آئینه ی حیا را رو میگرفت از کور آنقدر که حیا داشت هم در شکست قلبش ، هم کوچه سینه اش سوخت از ضرب سر شنیدم ، دیوار ناله ها داشت وقتی که همسرم را با تازیانه میزد میمردم از خجالت با دستِ بسته، جا داشت نَقلِ شکستنش شد نُقل محافل شهر این ماجرای کوچه خیلی سروصدا داشت یادش به خیر روزی که جمع ، جمع ما بود من هستم آن کسی که در خانه اش کسا داشت آن یارِ دستِ تنها ، دستش شکست اما فهمید اهل دنیا یک دست هم صدا داشت زخم زبان مردم یک درد بی دوا شد اى كاش زخم سينه حداقل دوا داشت از زندگیش زهرا هرگز نگشت دلسیر مسمار همسرم را به این فراق واداشت هر طور بود آمد زهرا ميان مسجد با پهلوى شكسته دلشوره ی مرا داشت گاهی پی عیادت ، همسایه ای می آمد زهرا که بود، خانه ، خیلی برو بیا داشت هی گریه پشت گریه هی ناله پشت ناله کافر نبیند ای کاش دردی که مجتبی داشت در کوچه احترام توحید را شکستند از بسکه در جمالش او جلوه ی خدا داشت در روز های آخر بی وقفه بود مضطر دلشوره ی حسین و صحرای کربلا داشت https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
کار دنیا رو میبینی فاطمه چجوری با من و تو تا میکنه تا میخوایم یکم باهم حرف بزنیم زخمای تنت دهن وا میکنه خنده های تو همه دلخوشیمه من همون علی خوش روی توام بخدا درد توام درد منه نگران زخم پهلوی توام با خودم میگم کی فکرشو میکرد یه روزی تو از علی رو بگیری تو زن جوون خونه ی منی مجبوری که دست به پهلو بگیری نزديك سه ماهه از خونه ی ما صداى بگو بخند نيومده نفست بند اومده اما هنوز خون زخم سينه بند نيومده دل نازکت رو با زخم زبون از همون روز عروسی نیش زدن چِش نداشتن ببینن با هم خوشیم خونه زندگیمونو آتیش زدن غصه مو به کی بگم؟! نمیدونم حق داره دلم اگه آهی داره غصم اینه: میدونستن همه شون این خونه بچه ی توو راهی داره https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
طوری شده خانه حسن هر بار می گرید انگار همراهش در و دیوار می گرید رازی میان سینه دارد که نمی گوید هر وقت کوچه می رود بسیار می گرید از آن زمان که پا به در کوبیده شد انگار در میزند بر سینه و دیوار می گرید وقتی که مادر دست بر دیوار میگیرد دیوارهای خانه با این کار می گرید بعد از سه ماه از بسترش پا شد، دلیلش چیست؟ دلدار می خندد ولیکن یار می گرید همسایه ها گفتند حال محسنت خوب است؟ فضه از این حرف کنایه دار می گرید پیراهنی می دوزد و با یاد عاشورا هر بار سوزن می زند انگار می گرید https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
حالی که داری حال دوران پیمبر نیست از تو چه پنهان حال ما هم از تو بهتر نیست ای ليلة القدری که عمرت ليلة القدر است انگار زنده ماندنت دیگر مقدر نیست با دیدن تابوتِ خود، همسر که میخندد یعنی دلش دیگر به ماندن پیش شوهر نیست من که نود زخم از اُحُد دارم خبر دارم که هیچ زخمی سخت تر از "زخم بستر" نیست یک پلک تو‌ از ضربه ی سیلی ورم کرده اندازه‌ی چشمان تو با هم برابر نیست حوریه با برگ گلی مجروح میگردد اصلا نیازی به غلاف و میخ، دیگر نیست در را شکستند و به پهلوی تو کوبیدند باور کنم اینها تقاص فتح خیبر نیست؟ اصلا چه بهتر فضه را آنجا صدا کردی مسمار از سينه كشيدن كار حيدر نيست یک گوشه زینب گریه یک گوشه حسین گریه دریا حریف اشک این خواهر برادر نیست سهم حسینت پیرُهن ، پس سهم زینب چه؟ در یادگاری‌های تو یک تکه معجر نیست؟ https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
غمِ دلِ امّ بنینه غمت روضه ی بازه چهره ی درهمت خیلی عوض شدی عزیز دلم منو حلال کن اگه نشناختمت اشک غریبی توی چشمام نشست مثل سر تو پشت من هم شکست زینبِ من بیا بگو دروغه این که میگن حرمله دستاتو بست حقیقته انگاری خواب نبودم ناراحتم پیش رباب نبودم بدجوری آبرو ریزی کرده شمر کاشکی من از بنی کلاب نبودم آسمونم رو بی قمر كی ديده پروانه ی بدون پر كی ديده ام بنين بهم نگی حق داری ام بنين بی پسر كی ديده سربریدن امید و احساسمو تبر زدن ساقه های یاسمو خواستی چهارتا قبر اگه بسازی کوچیک درس کن واسه عباسمو رفت و دل اهل حرم خالی شد دست امیر لشگرم خالی شد یه جور زدن با تیر به چشم نازش کاسه ی چشم پسرم خالی شد توو علقمه راهشو بند آوردن چی به روز قد بلند آوردن گریه م از اینه توی بزم شراب سرش رو با بگو بخند آوردن سراغشو از این و اون میگیرم جونی ندارم ولی جون میگیرم حالا که مادر نداره حسینم خودم میام براش زبون میگیرم بهم بگو كه نور عينم كجاست بگو غريب عالمينم كجاست جمعيت كاروونت كم شده فقط بگو، بگو حسينم كجاست روزی که رفت فکر اجل نکردم پیشش به دلشورم محل نکردم نخواستم حس کنه که بی مادره عباسمو اگه بغل نکردم گفتی تموم دشتو دشمن گرفت تک تک بچه هامو از من گرفت زینب من بگو آخر کی اومد؟! سر حسینمو به دامن گرفت عزیز من همینکه راه دور رفت شادی دیگه از این دل صبور رفت نمیتونم باور کنم هنوزم سر حسینم میون تنور رفت مردم شهر سر به سرم نذارید زخم زبون رو جیگرم نذارید گریه ی من فقط برا حسینه گریه مو پای پسرم نذارید غم ام ربابه که به غم اسیره طفل خیالیشو رو دست میگیره شبا هی از خواب میپره هی میگه آبش بدید ، آبش ندید ، میمیره رباب نميشه با غم تو سر كرد بدون گريه شبارو سحر كرد درد منو درد تو مثل همه حرمله دوتامونو بى پسر كرد https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده در حسرت بهبود زخم تو دوا مانده ما نیز بیماریم از بیماری ات بانو پس خوب شو زهرا و اینگونه شفامان ده ای مستجاب الدعوه ام طوری دعا کردی که در دهان زینب آمینِ دعا مانده محجوب من، حرف تو را می‌خواندم از چشمت آن هم که پشت پلک مجروح تو جا مانده ما هر دوتا مشگل گشا هستیم اما تو آنقدر مجروحی که این مشگل گشا مانده حال علي بدتر نباشد بهتر از تو نيست من مانده ام با اين غرور زير پا مانده هر بار که میبینمش صدبار میمیرم حق دارم آخر روی چادر رد پا مانده داری نفس را نیمه نیمه می‌کشی، پیداست یک استخوان دنده از باقی جدا مانده تا صبح مثل زخم تو خون گریه میکردم وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
وقتی نبود صحبت ما بود صحبتش وقتی نبود خلقت ما بود خلقتش عالم به درک کنه مقامش نمی رسد نائل به درک فضه بیاید نهایتش چادر نماز فاطمه شأنش نبوت است شأنی که برتر است ز نوح و نبوتش آن از نجابتش که گرفته ز کور رو رفته به جنگ چل نفر این از شجاعتش خانه به خانه منّت انصار را كشيد مانند کوه پشت علی بود غیرتش از سیلیِ به صورت زهرا گذر نکرد محشر درست كرد خداوند بابتش ماندم چگونه بر در خانه لگد زدند جبريل با اجازه می آمد به خدمتش تا گفت: ذابَ لَحمی عَلی... صِرتُ کَالخیال حال علی خراب شد از شرح حالتش تا دست او شکست غرور علی شکست کم میرود به خانه علی از خجالتش زهرا سپرد تشنه نماند لب حسين مانند چوب، خشک شد آخر وصيتش با بازوی شکسته ی خود دوخت پیروهن اما به دست شمر هدر رفت زحمتش https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
محکم به در خوردی و محکم تر به دیوار هم در به سر کوبیده شد هم سر به دیوار به گونه‌ای به گونه‌ی تو لطمه خورده گفتم نگیرد صورت کافر به دیوار از اين كبودی دو پهلوي تو پيداست يك ضربه ميخ در زده يك ضربه ديوار بگذار فضه زير بالت را بگيرد اينگونه زهرا ميخوري كمتر به ديوار حال من از حال تو چيزي كم ندارد تو دست به ديواری و من سر به ديوار در خانه بعد از آنکه با تو‌ دشمنی کرد تکیه نکرده هیچ کس دیگر به دیوار تو جانِ جانِ جانِ جانِ اهل بیتی خوردند با تو آل پیغمبر به دیوار من کربلا را پشت درب خانه دیدم تنها نه محسن، خورد علی اصغر به دیوار https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
درون سینه‌ ی شان کینه در تلاطم بود عزیز من وسط دود و شعله ها گم بود کنار خانه ی ما چند ماه بعد هجوم برای خانه ی اهل مدینه هیزم بود مدینه آتش خود را به جان من انداخت دلیل گریه ی من خنده های مردم بود برای دیدن تاثیر ضربه اش آمد کجا عیادت ضارب سر ترحم بود؟ محله ی خودمان هم محل به من نگذاشت سلام کردم و هر بار بی علیکم بود مراسم شبِ هفتِ زن جوانم آه درست مثل همان خلوتی سوم بود سه ماه آخرش از بس ضعیف و لاغر شد عروس خانه ی من بین بسترش گم بود اگر چه بغض بدی داشت در گلوی خودش ولی به روی لبش پیش من تبسم بود خودش نگفت به من از جراحت پهلوش لباس تازه ی خونیش در تکلم‌ بود دلیل گریه ی شبهای آخر زهرا حسین و چکمه ی شمر و‌ چهل عدد سُم‌ بود ز بس که از کفنش خون تازه می آمد ز دست خادمه در رفت غسل چندم بود https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
ای زخم انگاری تو هم آزار داری در هر نفس به گریه ات اصرار داری از من گذشت ای میخ اول مطمئن شو پشت در خانه نباشد بارداری ای کاش امشب پر بگیرم چون که سخت است در سن و سال زینبم بیمارداری تشخیص فرزند از صدا عین عذاب است ای وای از وقتی که دیدِ تار داری تا زنده ام خوب استراحت کن علی جان خیلی زمان کَفْن و دفنم کار داری من حاضرم که باز به جانم بگیرم دردی که وقت شستن مسمار داری بیخود مرا منصوره ی عرشم نگفتند غصه نخور مانند زهرا یار داری با‌ گریه پرسیدی چرا در بین بستر از کنج حجره فاصله بسیار داری؟!... ....بین در و دیوار گیر افتاده باشی تا عمر داری ترس از دیوار داری زینب کنارت هست پس جای غمی نیست یعنی که بعد از رفتنم غمخوار داری امروز گفتم به حسینم کاش بودم بالاسرت روزی که نیزه دار داری پیراهن و عمامه و انگشتر و خوود در سفره ات خیراتیِ بسیار داری https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
نیمه جان علی ، جوان علی گل نیلوفر کمان علی فاطمه جان بمان بجان علی سخنی حرفی همزبان علی رو نگیر از من اینقدر زهرا پشت من تکیه گاه نیست بمان همدمی غیر چاه نیست بمان دور حیدر سپاه نیست بمان خانه ام روبراه نیست بمان یا بمان یا مرا ببر زهرا …. با من خسته خوب تا کردی سر شب مرگ را دعا کردی پای تابوت را که وا کردی کفنت را چرا سوا کردی به دلم میزنی شرر زهرا …… صبح را تو چطور شب کردی دخترت سوخت بسکه تب کردی لعن حماله الحطب کردی همسرت را که جان به لب کردی آنقدر گفتی از سفر زهرا …… غم گرفتی و حرف غم نزدی تا سحر سوختی و دم نزدی شانه بر موی دخترم نزدی حرفی از زخم سینه هم نزدی باتو بد کرد میخ در زهرا …… با مدینه تو بی حساب شدی خانه به خانه اش عذاب شدی چقدر رو زدی جواب شدی سر من از خجالت آب شدی جلوی مردم گذر زهرا ….. من که یادم نرفته چین خوردی جلوی دخترت زمین خوردی هم کشیده از آن لعین خوردی هم به دیوار با جبین خوردی که علی را شوی سپر زهرا …. با چه وضعیتی رسیدی تو وسط کوچه می دویدی تو شال من را که می کشیدی تو حرفهای بدی شنیدی تو وسط آن چهل نفر زهرا …… بعد کوچه پرت ز کار افتاد به روی بازویت شیار افتاد تا ز گوش تو گوشوار افتاد لرزه بر جان ذوالفقار افتاد …دست من باز بود اگر … زهرا ….. کاش دست دعا بلند کنی طلب دوری از گزند کنی خانه را گرم و دلپسند کنی باز با من بگو بخند کنی با من زار خونجگر زهرا ….. تو بمان گریه حسن بامن کفن طفل بی کفن با من گفتی از هر دری سخن بامن حرف تابوت را نزن بامن طاقتم کم شده دگر زهرا …… صحبت حنجر حسینت شد حرف انگشتر حسینت شد هرچه که شد سر حسینت شد نوبت خواهر حسینت شد …تشنه میمیرد این پسر زهرا @shia_poem
فاطمه جلوه ی باقی ازل تا ابد است آی مردم! بخدای احد! او هم احد است قامت سرو خودش را به علی داد و خمید.. راز زیبایی دریا به همین جزر و مد است از غذای حسنینش زد و بخشید به ما مادر ما به خدا مادری اش را بلد است جامه نو به تن فضه و اسما میکرد بانویی که به تنش پیرهنی از نمد است به فدک کار ندارد هدفش نام علیست نکند فکر کنی در طلب یک سند است گر علی پیکر یک عبدود انداخت به خاک پشت در فاطمه درگیر چهل عبدود است لال باد آنکه ازو شاهد حرفش را خواست آنچه صادر بشود از لب او مستند است نبی از خانه او دست به سینه‌ میرفت تو ببین خانه ی زهرا شرفش تا چه حد است شانی از تربت ارباب فراتر دارد خاک آن چادر خاکی که به زیر لگد است بین دیوار و در خانه چه آمد به سرش.. مدد از فضه گرفت آنکه به عالم مدد است.. https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
"کَرَم" ، فقیرِ سرِ سفره‌های احسانت و "ابر" ، تشنه‌ی در جستجوی بارانت "قیام" حاصل "قَد قامَتِ الصَلوة" تو بود نشسته "دین خدا" در مسیر ایمانت اطاعت از تو همان طاعت خداوند است "بهشت" شاخه گلِ کوچکی ز گلدانت قنوت نیمه شبت کهکشان حاجت هاست به آسمان برود نوری از شبستانت به چادر تو ملائک دخیل می‌بندند عجیب نیست یهودی شود مسلمانت همیشه "چرخِ فلک" در طواف دستاس‌ ات همیشه "حور و ملک" در طواف دستانت همه فقیر و یتیم و اسیر آمده‌ایم نشسته‌ایم به امید لقمه‌ی نانت اگر حسین و حسن میوه‌ی دلت هستند نبی چو روح تو می‌گردد و علی، جانت اگرچه چادر گلدار تو در آتش سوخت دوباره لاله‌ دمیده به دشت دامانت همین شکوفه‌ی پیراهن تو شاهد ماست چنان خلیلی و آتش، شده گلستانت بهار خانه‌ی حیدر خزان نمی گردی قسم به برف سر گیسوی زمستانت به شانه‌های تو قوّت نبود و شانه زدی که زینبت نشود بیش از این پریشانت به پهلوی تو و بازو و سینه‌ات سوگند خودت شکستی و نشکسته‌است پیمانت ز بی‌هوا زدنت، طعنه می‌زند به علی که باخبر شود از روضه‌های پنهانت... علی برای تو نهج البلاغه میخواند مگر بلند شود از تو صوت قرآنت علیست آینه‌ی روی تو، "بَکَتْ وَ بَکَی" تو گریه کردی و حیدر شده‌ست گریانت دوباره پیرهنی را به دجله اندازش مگر خدای دهد باز در بیابانت . . . حسین پیرهنی داشت، پس چرا گفتی؟ فدای پیکر غرق به خون و عریانت... https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
هر شب دعا کردم دعا عَجِّل وَفاتی یارَبَّنا یارَبَّنا عَجِّل وَفاتی خسته شدم از درد پهلوی شکسته اما نمیخواهم شفا عَجِّل وَفاتی دیگر نمیخواهم بمانم در مدینه این شهر بی مهر و وفا عجِّل وَفاتی اینجا که حق گریه کردن هم ندارم باید بسوزم بی صدا عجِّل وَفاتی دیگر کسی بر دیدن زهرا نیاید دلگیرم از همسایه ها عجِّل وَفاتی اینجا کسی فکر غریبی علی نیست مظلومی‌ش کشته مرا عجِّل وَفاتی من پشت در باید که می مُردم نه محسن شرمنده ام از مرتضی عجِّل وَفاتی در خواب دیدم محسنم را میدهم شیر تعبیر کن خواب مرا عجِّل وَفاتی تا میروم در وا کنم بر روی حیدر صد بار می افتم زپا عجِّل وَفاتی یک بار زینب را بغل کردم به سختی از درد مُردم ای خدا عجِّل وَفاتی تا با رسول الله درد دل بگویم یارب به حقّ مصطفی عجِّل وَفاتی تا با پدر گویم که قنفذ با غلافش با من چها کرده چه ها عجِّل وَفاتی تا که نشان او دهم این جای سیلی که خورده بودم بی هوا عجِّل وَفاتی . . آماده شد پیراهن نور دوعینم جان غریب کربلا عَجِّل وَفاتی https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
دوری تو را بهانه کردن خوب است شکوه ز غم زمانه کردن خوب است از دیده به جای اشک، خون می‌گریم یلداست... انار دانه کردن خوب است @shia_poem
آسمان نگاه تو تیره اشک چشمان من شده جاری قطره قطره چو شمع میسوزی و به پای غریب می باری خوب میدانم ای حبیبه من رنگ رخسار تو چرا نیلی است... پای چشمت چرا سیاه شده... این کبودی کبودی سیلی است آن زمانی که بر زمین خوردی بر زمین گوئیا فلک می خورد همچنان استخوان پهلویت شیشهء قلب من ترک می خورد حرفهایت این دم آخر یک غزل یک قصیده ناب است ای گل طاهر و مطهره ام بسترت از چه غرق خوناب است در هوائی گرفته و دلگیر شور و حال تگرگ داری و بس بعد هجده بهار پائیزی فاطمه شوق مرگ داری و بس یک اذان یک اقامه دیگر تا نماز وصال تو راه است همدم و همکلامِ رفتنی ام! بعد تو محرمم دل چاه است حسن از تو چه دیده است مگر که سرشکش ز چشم می آید تا که نام مغیره می آید می خروشد به خشم می آید بین دریای اشکهای علی دختری غمزده مشوش بود در غمستان غربتت میسوخت خانه ای که حصار آتش بود یاد داری تو ای صبورعلی بین خون استخاره میکردی درحمایت ز من گریبان را گوش تا گوش پاره میکردی یاد داری که کوچه ها پُربود از تماشاگران بی احساس روز بود و کسوف را میدید چشم بی غیرت عوام الناس چهره ات چون بهشت زیبا بود گرچه وصفش به ماه میکردم مانده ام مات چهره آن چهره است یا که من اشتباه میکردم برتن دخترت چه می آید چادری که نماز می خواندی کاش میشد به خاطر زینب پیش ما در مدینه می ماندی قلهء افتخار من بنگر ریزش کوه تاب و صبرم را خانه بی تو میشود قبرم گوشه گوشه ببین تو قبرم را @shia_poem
ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده ای وای از آن شروع به آخر نیامده ای وای از آن یقین به باور نیامده ای وای از آن مزار کبوتر نیامده ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده ای دل حدیث دختر طاها شنیده‌ای؟ یَرضی شنیده‌ای لِرضاها شنیده‌ای؟ هنگامۀ نماز دعاها شنیده‌ای؟ حتی تَوَرَّمَت قَدَماها شنیده‌ای؟ أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده یاللعجب، فصلّ لربّک ولادتش واحیرتا لِیُذهِبَ عنکم شرافتش طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش جبریل با تمام بزرگی و رتبتش از عهدۀ ستایش او برنیامده اما چه سود حرمت قرآن شکسته شد یک‌باره قلب سورۀ انسان شکسته شد در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟ زهرا هنوز گریۀ بی‌گاه می‌کند مولا هنوز سر به دل چاه می‌کند پاییز ادعای أنا الله می‌کند صبح بهار از آمدن اکراه می‌کند آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟ https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
دخت پیغمبر اگر بیمار شد هرچه شد بین در و دیوار شد پیشمرگ حیدر کرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد از کنیز خویش می‌ گیرد مدد تا از این پهلو به آن پهلو شود چاره ساز خلق کارش زار شد هرچه شد بین در و دیوار شد دیگر از آیینه اش رو میگرفت شب که می شد پهلوی او میگرفت بارها از درد آن بیدار شد هرچه شد بین در و دیوار شد وقت دفنش بوالحسن خون گریه کرد بر جراحاتش کفن خون گریه کرد نیمه شب کار علی دشوار شد هرچه شد بین در و دیوار شد در هجوم دشمن و وقت خطر کی شنیده زن بیاید پشت در در دفاع از مرتضی ناچار شد هرچه شد بین در و دیوار شد من نمی گویم ، ز میخ در بپرس از گل نشکفته پرپر بپرس سینه زهرا چرا خونبار شد هرچه شد بین در و دیوار شد یاس ما را جوهر نیلی زدند آنچنان بر صورتش سیلی زدند هر دو چشم مادر ما تار شد هرچه شد بین در و دیوار شد داغ شد میخ در و بیراهه رفت بعد از مادر سوی شش ماهه رفت راه شش ماهه کُشی هموار شد هرچه شد بین در و دیوار شد . . گر نمی‌شد کشته محسن پشت در بین خون اصغر نمیزد بال و پر تیر کین هم‌دست با مسمار شد هرچه شد بین در و دیوار شد از مدینه تیر آمد بی هوا خورد بر قلب غریب کربلا ناله زد هرچه به ما آزار شد هرچه شد بین در و دیوار شد تیغ قنفذ از غلاف آمد برون گودی گودال شد دریای خون قطعه قطعه سیدالاحرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد آتش این خانه وقتی گُر گرفت کربلا بر دامن و چادر گرفت عمه سادات کارش زار شد هرچه شد بین در و دیوار شد با همان دستی که مادر را زدند کربلا تا شام دختر را زدند فاطمیه باز هم تکرار شد هرچه شد بین در و دیوار شد ریسمان گردن حبل‌المتین شد غل و زنجیر زین‌العابدین ظلمها بر عترت اطهار شد هرچه شد بین در و دیوار شد پشت در که مادر سادات رفت روضه تا دروازه ساعات رفت بین کوچه صحبت از بازار شد هرچه شد بین در و دیوار شد ثبت کن تاریخ با خون جگر تا بماند تا قیامت این خبر ظلم بر آل نبی بسیار شد هرچه شد بین در و دیوار شد https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
ناجوانمردانه زهرای جوان را می زدند روز روشن مادر صاحب زمان را می زدند خانه ای که بی وضو جبریل آن را در نزد دسته ای با پا درِ این آستان را می زدند صورت و دستی که می بوسید پیغمبر چه شد ؟ ... پیش قبر او هم‌این را و هم‌آن را می زدند بعد از آن ضرب لگد زهرا دگر جانی نداشت با همه نیروی خود آن ناتوان را میزدند زن زدن حتی زمان جاهلیت عار بود این مسلمان ها چرا شاه زنان را می زدند این زدن ها از مدینه باب شد ،.... در کربلا بی حیاها هم زنان هم دختران را می زدند زینیب آمد روضه ای برپا کند در قتلگاه روضه را بر هم زدند و روضه خون را می زدند نیست از آغوش بابا هیچ جایی امن‌تر در همینجا دختر شیرین زبان را می زدند دختری گم شد به جایش کاروان را می زدند بیشتر بین اسیران عمه جان را می زدند https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
بادِ سردی آمد و برگ و برش را جمع کرد پُر شد از پاییز تا کوچه ، پرش را جمع کرد ابرِ تاریکی رسید و کوچه را تاریک کرد غم وزید و شادمانی دفترش را جمع کرد شادیِ یک کودکِ زیبا  چرا کوتاه بود؟ غم زد آتش بر دلش خاکسترش را جمع کرد تکیه‌گاهِ مرتضی را دید از مسجد که رفت نانجیبی لب گزید و لشکرش را جمع کرد گِرد او اوباش بودند و برایش بس نبود از حرامی اولش تا آخرش را جمع کرد وای ناموسِ علی را پیشِ راهش تا که دید در دلِ خود کینه‌های همسرش را جمع کرد کاش می‌شد که حسن هم قَدِ مادر بود کاش رویِ پا برخاست چشمان تَرش را جمع کرد یک صدا آمد... صدای سیلی و دیوار بود چشم وا کرد... از زمین نیلوفرش را جمع کرد تا که او را زد علی درخانه‌اش بر خاک خورد تا که نامحرم نبید مادرش را جمع کرد آه بر خاکِ زمین یک گوشواره پخش شد وای از زیر قدمها چادرش را جمع کرد * * * یک پسر در کربلا هم  پیشِ بابایش نشست عاقبت روی حصیری پیکرش را جمع کرد پیکرش اینجا و سر  بازیچه‌ی سرنیزه‌ها بارها عمه کتک خورد و سرش را جمع کرد آنقدر سرنیزه خورده بود و خنجرهای کُند دخترش تا دیدش اول  حنجرش را جمع کرد... https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc