eitaa logo
شعر شیعه
7هزار دنبال‌کننده
460 عکس
176 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا غدیر نه برکه، که بیکران دریاست علی نه فاتح خیبر،که فاتح دلهاست مرا غدیر نه برکه، که خم جوشان است علی نه ساقی کوثر،که کوثر عظماست مرا غدیر نه یک برگ سرد تاریخ است علی نه شافع محشر، که محشر کبراست مرا غدیر حریم وصال محبوب است علی نه همسر زهرا که کیمیای ولاست مرا غدیر بود پایگاه دانش و دین علی نه کاتب قرآن که آیت عظماست مرا غدیر نه یک واژه در دل تاریخ که جان پناه همه رهروان راه خداست مرا غدیر نه یک روز اختلاف افکن که همچو چشمه ی مبعث زلال وحدت زاست مرا غدیر ندای بلند آزادی است علی نه حامی بوذر که روح صدق و صفاست مرا علی نبود خلقتی خدا گونه چو غالیان نسرایم که مالک دو سراست  اگر نه عالم و عادل مرا نمی شاید ستایمش که علی عالی و علی اعلاست بخوان ز سوره انعام علت درجات علی ز علم و عمل بر جهانیان مولاست مگوکه مولد او کعبه شد که می گویم به هر مکان که علی هست کعبه خود آنجاست هر آن که دم زند از عشق آن ولی والا علی صفت اگرش نیست، کار غرق خطاست بخوان تو نامه مولا به مالک اشتر که طرز فکر علی از خطوط آن پیداست  ببین که در دل آن رادمرد بی همتا به یاد قسط و عدالت چه محشری بر پاست بکوش رنگ علی گیری و صفات علی هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست به سالروز امامت به جشن عید غدیر که اشک شوق به چشمان عاشقان پیداست گل (امید) به لب ها نشاندم و گفتم خوشا دلی که در آن مُهر مهر میر ولاست @shia_poem
قسم به نام کسی کز عدم خدایی کرد همان قدیم که قدمت به این جهان دارد حدوث عالم از آن دست اتفاقات است که بعد خلق علی ارزش بیان دارد علی همان که خدا هست و نیست مثل خدا علی همان که بشر هست و نیست مثل بشر علی همان که اگر یک خودی نشان بدهد ز بندگی خدا می کنیم صرف نظر علی همان که اَجَلّ است شٲنَش از توصیف علی همان که خدا توی خلقتش مانده علی همان که پس از مرگ کافران گفتند: مگر خلیفه ی چارم نماز می خوانده؟ به سجده ای دل محراب را گلستان کرد به جای خون سرش داشت لاله می رویید اگر نماز همان است که شما خواندید علی نماز نمی خواند،راست می گویید! دلیل مرگ علی تیغ ابن ملجم نیست بلای جان علی داغ بودن میخ است اگر حسن پسرش را کنار بگذاریم علی غریب ترین مرد طول تاریخ است چگونه خانه نشین شد به جرم سن کمش؟ کسی که از همه حیث از تمام خلق سر است دلیل می آوردم اگر که کفر نبود خدا فقط دو سه سال از علی بزرگ تر است! اگر عبادت شرط است،پینه ی زانوش اگر عدالت شرط است،ماجرای عقیل اگر ملاک به بازوست،قلعه ی خیبر اگر نسب همه چیز است، خانواده اصیل! اگرچه بغض خودش را غلاف کرد و نشست اگرچه دست به شمشیر قتل عام نکرد سکوت کردن حیدر دروغ تاریخ است به احترام محمد فقط قیام نکرد مگر به زور هم از خلق می شود دل برد؟ کدام ترس؟ که ما جذب یک نگاه شدیم عَجَم مسلمان می شد مگر به دست کسی؟ علی اشاره به ما کرد سر به راه شدیم بیا مخاطب این شعر باش و با من باش بخند تا که ببینم تو را ثواب کنم تو را که کیسه به دوش شب یتیمانی اجازه می دهی آیا پدر خطاب کنم؟ بریده بودم و راه نجات گم شده بود که روزگار، حدیثِ تو در میان انداخت پدر،حیا کردم جای دیگری بروم که غیرِ تو به کسی رو نمی‌توان انداخت! هر آن که طاقت دوریت در توان دارد غم فراق تو را در دلش نهان دارد مگر کسی که تو را دیده عاشقت نشده وجود خارجی اصلا در این جهان دارد؟ اگر ز حسرت دیدار روی پیغمبر شکست دندانش را صحابه ی قَرَنی به شوق دیدن روی تو خودکشی کردم مگر خود تو نگفتی فمن یَمُت یَرَنی؟ فراتر از همه ی مرزها و مذهب ها بشر به انسانیت همیشه مشتاق است صدای عدل تو باب نجات خیلی هاست یکی ز مُستَمِعان تو جُرج جُرداق است به مجلسی سر شب یک دو جرعه مِی دادی دم سحر نشده غرق در بِحارت شد به من بگو که چه کردی صَدوق عاشق شد؟ به من بگو که امینی کجا دچارت شد؟ نه اینکه وقت گرفتاری از تو یاد کنم که سال هاست علی در پناه نام تو ام رفاقت من و تو یادگار یک عمر است و خوش به حال من از بچگی غلام تو ام   @shia_poem
آتش گرفت هرکه مِی از این سَبو کشید دیوانه شد هر آنکه ننوشید و بو کشید مدحِ تو را نمی‌شود آسان سرود و گفت باید که دست یکسره از آبرو کشید آئینه‌ای گرفته خدا در مقابلش فرمود یا‌علی و تو را مو به مو کشید خود را که دید عینِ خودش را ظهور داد یک یا علی و یکصدوده بار هو کشید ما را رها نمی‌کند آن قوسِ اَبروان باید که تیغِ اَبروی تو بر گلو کشید ای شاه بیتِ عشق وزیری مبارکت بسم اله ای امیر امیری مبارکت ما باختیم پیش تو دارو ندار باز ما را نوشته‌اند از اول قُمار باز دستِ حسن حسین و اباالفضل تیغِ توست  این خانواده‌اند همه ذوالفقار باز وقتی که چرخ میزند این تیغ رحم کن خورشید را که در نرود از مدار باز پیداست از حرارتِ لا سیف گفتنش جبریل دیده است کمی تار و مار باز چشم شماست جامع الاضدادِ اهلبیت وقت سلام رحمت و وقت شکار باز تا پیش چشم فاطمه حیدر بلند شد روحی لک الفدایِ پیمبر بلند شد نقش تو بود و تیشه‌ی پیکر تراش‌ها یاد تو بود در سَرِ مرمر تراش‌ها با در تمامِ قلعه زِ جایش بلند شد دستِ تو بود و حیرتِ خیبر تراش‌ها حجاج در طواف تو حلاج می‌شوند قربانیان خانه‌ی تو سر تراش‌ها مولا تویی به بیعتِ بیعت شکن چه کار مولا تویی به رغم...سه سرور تراش‌ها بر چشم اَبرویت چقدر خوش نشسته است انگار داده‌اند به خنجر  تراش‌ها از هرچه دیده‌ام حرمت آشناتر است ایوان طلایِ شاه نجف دلرباتر است از ابرِ خشک لطفِ تو باران در آوَرَد چشمت چقدر جان دهد و جان در آوَرَد تو آمدی به جلوه که پروردگار هم خود را چنین به قامتِ انسان در آوَرَد دست تو کافی است به خرمای تازه‌ای از بت پرست حضرتِ سلمان در آوَرَد ما با علی علی همه‌ی عمر زنده‌ایم ما را به رقص ذکرِ علی جان در آوَرَد عباس مثل کیست که اصلا نیاز نیست تیغ از غلاف در دل میدان در آوَرَد   رحمت به مادرم که به ما گفت یاعلی یا مظهرالعجائب و یا مرتضا علی ما را بهار ساخته‌ای زَمهَریر نه ما را بهشت کرده‌ای اما کویر نه ما کعبه را بدونِ علی سنگ دیده‌ایم این کعبه است قبله ، ولی بی امیر نه روزِ تولد و همه ی عیدهایمان شاید زِ یادمان رَوَد اما غدیر نه وقتی گدا رسید و به این خانه حلقه زد برگشت از سرایِ تو اما فقیر نه از آب هم مضایقه کردند در منا‌ سیراب دیو و دَد همه...طفلِ صغیر نه این خانواده بیش و کمش فرق میکند *اصلا حسین جنس غمش فرق می کند* @shia_poem
امیرُالحق، امیرُالعشق، امیرُالمومنینی تو خدایی یا بشر؟ حیدر! نه آنی تو، نه اینی تو تو را خواندند بی‌همتا و رقصیدند در آتش علی! تقصیر اینان چیست؟ وقتی این‌چنینی تو زبان شاعرانت می‌شوم، می‌پرسم از خالق: چگونه آفریدت؟ کاین‌چنین شورآفرینی تو گواهی می‌دهد خاتم، که خاتم‌بخشِ عشّاقی الا یا ایها السّاقی! سخاوت را نگینی تو من از میلاد تو در کعبه، از معراج، دانستم: علیِ آسمان‌‌ها اوست، اعلای زمینی تو تو را نفسِ نبی خواندند و حیرانم، غدیر خم امیر است او؟ امیری تو؟ امین است او؟ امینی تو؟ من از گمراهی بعضی به حیرت آمدم، آخر گواهی داد حتی دشمنت، که بهترینی تو فقط بر «لافتی الا علی» باید پناه آورد چو با «لاسیف الا ذوالفقار»ت در کمینی تو در ایمان و نبرد و هر فضیلت، اولین هستی فقط در بازگشت از جنگ، حیدر! آخرینی تو چه جای حیرت؟ او باید که شیر کربلا باشد اگر استاد پیکار یل ام‌البنینی تو امیدت شاید از این چاه کندن، آه! روزی بود که از نخلی برای کوثرت، خرما بچینی تو تو را با دست‌های بسته می‌بردند و می‌پرسم: دلیل خلق عالم! پس چرا تنهاترینی تو؟ فراری‌های خیبر، پیش یک زن، نعره زن، اما بمیرم فاتح خیبر! بلاگردان دینی تو چه حکمت‌هاست در این قصه؟ ای مولای نازک دل! که هر روز، این در و این کوچه را باید ببینی تو . «یمین» را می‌شمارم، تا صد و ده می‌رسم، یعنی: که معنای یمین، مولای اصحاب‌الیمینی تو تو فاروقی، تو فرقانی، تو میثاقی، تو میزانی صراط‌المستقیمی تو، امام‌‌المتّقینی تو قسیمُ النّار و الجنّت، امیر هیبت و غیرت امانی تو، امینی تو، علی! حِصن حصینی تو تو شیر حق، تو کراری، ولی‌‌الله و قهاری درِ علم نبی و نفس ختم‌المرسلینی تو یداللهی و سیف‌الله، روح‌الله و سرّالله امین‌اللهی و یعسوبی و حبل‌المتینی تو مع‌الحقی و وجه‌الله، نورالله و عین‌الله چه می‌ماند دگر از حق؟ همین است او، همینی تو همه یک سو، تویی ساقی، تو در عین‌البقا، باقی علی! عین‌الحیاتی تو، علی! عین‌الیقینی تو خراب آباد شعر من کجا؟ ناز قدمهایت؟ چرا اینگونه شاها! با گدایان می‌نشینی تو؟ @shia_poem
به سمت او گشوده ام پنجرۀ خیال را که محوِ آسمان کند منِ شکسته بال را اگر دمی نشان دهد شکوهِ آن جمال را طلوعِ بی بدیل را،عروجِ بی مثال را به عالمی نمی دهم خاطرۀ وصال را خوشا به حال آن کسی که پیر را شناخته میانِ ظلمتِ جهان مسیر را شناخته از آستانِ چشمِ او غدیر را شناخته کسی که ذره ای فقط امیر را شناخته شناخته بدون شک خدایِ ذوالجلال را به من نگاه می کند و آفتاب می شوم اگر چه در حضور او زِ شرم آب می شوم هنوز غرقِ ظلمتم که نورِ ناب می شوم همین که مست بادۀ ابوتراب می شوم به شور در می آورم زبانِ شعرِ لال را همین که میخورد گره به چشم او نگاه ها فرار می کنند از برابرش سپاه ها ولی مجال می دهد به خیلِ روسیاه ها منم منم که سال ها،منم منم ماه ها به شوق او شمرده ام گذشتِ ماه و سال را دل از زمین بریده و به عشقِ او هوایی ام دو روز کاظمینی ام،سه روز کربلایی ام اگر چه ساکن قمم،گدایِ سامرایی ام در تب و تابِ مشهدم،مردَدَم کجایی ام چگونه بازگو کنم جوابِ این سوال را من از بقیع غربتش به آسمان رسیده ام صفا و مروه دیده ام،گردِ حرم دویده ام هیچ کجا برایِ من که از همه بریده ام مثلِ نجف نمی شود که بارها چشیده ام در آستانِ قدسی اش بادۀ لایزال را خوشا به عشقِ رویِ او مجاورِ حرم شدن در آستانِ نور با فرشته هم قدم شدن دم از حسینِ او زدن،جنابِ محتشم شدن به احترامِ زینبش تا دمِ مرگ خم شدن و تا همیشه داشتن حُبِ علی و آل را مسافرِ نجف چرا بهشت آرزو کند؟ نادِعلی بخواند و به سمتِ قبله رو کند خوشا به حال آنکه با امیر گفتگو کند به شوقِ او بگرید و از آبِ آن وضو کند که گریه مست میکند عارفِ اهل حال را مدام در حریمِ او چه مستدام می شود به دیدگانِ اهلِ دل خواب حرام می شود در این حرم که حجتِ خدا تمام می شود غلام شاه می شود،شاه غلام می شود و باد می پراکند نسیمِ اعتدال را بدونِ اشکِ جاری اش چشمه روان نمی شود بی نفحاتَ ش عالم پیر جوان نمی شود بهشت بی ولای او نصیبمان نمی شود بدون نام عالی اش اذان،اذان نمی شود کاش دوباره یک نفر صدا کند بلال را چه کرده است اشک او که نیل کم می آورد بت شکنی که پیش او خلیل کم می آورد از آتشِ عدالتش عقیل کم می آورد برای ادعایِ خود دلیل کم می آورد مگر علی ندا دهد حی علی الحَلال را خوشا سرود «لافَتی» به لحن ذوالفقاری اش تمامِ رشته کوه ها محو بزرگواری اش لباس وصله می زند به جبرِ اختیاری اش آدم و نوح مفتخر به حسنِ همجواری اش فدایِ آن پیمبری که یافت این کمال را کعبه قیام می کند فقط به احترام او وا شده دفترِ ازل بعد خدا به نام او بویِ بهشت می وزد زِ وادی السلام او به کائنات می رسد فیضِ علی الدوام او همین که وصل می کند حلقۀ اتصال را در نفسِ یتیم ها رایحۀ تبسمی گم است در تو کهکشان ولی تو در خدا گمی در دلِ خاک هستی و در آسمان هفتمی دمی به عرش می روی،دمی میان مردمی ای دو دمت شکافته دایرۀ محال را نیست به جز ولای او راه نجات دیگری شکر که بعدِ مرگمان هست حیات دیگری و باز جلوه میکند با جلواتِ دیگری که در بهشتِ محضرش با کلماتِ دیگری وقفِ رخِ علی کنم شعر خجسته فال را از آیه هایِ روشن و نشانه هایِ مستَتَر پس از «بحارِ مجلسی» و «الغدیر» معتبر به «شیخ حرّ عاملی» و هرچه کیمیا اثر به محضر «مفید»ها رسیده ایم تا مگر ... «شیخ صدوق» وا کند پنجرۀ «خصال» را من آن یتیم کوفی ام که بی توام یتیم تر از حسن و حسین تو ندیده ام کریم تر از ازل عاشقِ توام نه از ازل،قدیم تر کجاست جاده ای از این طریق مستقیم تر؟ رها کنید بعد از این حدیثِ خط و خال را بی نظر تو هیچ کس اهل نظر نمی شود دل شکسته ات از این شکسته تر نمی شود شفاعت تو شامل آن دو نفر نمی شود بی همگان به سر شود،بی تو به سر نمی شود بی تو که می بری فقط از دلمان مَلال را اگر نبود نام تو ستاره ای نداشتم برای طبعِ سوخته شراره ای نداشتم برای شعر جرأت دوباره ای نداشتم ببخش جز سرودن از تو چاره ای نداشتم به آن امید آمدم که این زبان حال را ... @shia_poem
مصداقِ قرآنِ خدایی در فضائل مولای ما حقّا تویی انسانِ کامل علم و عمل در ساغرِ جانِ تو جاریست آیینه ی ذاتِ خدا نیکو خصائل هم این تو را بس که امیرِ هل اتائی انگشتری را در رکوع بخشی به سائل نهج البلاغه صورتِ قرآنِ ثانی تبیانِ حق روشنگریِ حقّ و باطل تو جامعِ اضداد و اوصافِ کمالی دنیایی از دنیایی از دنیا فضائل ذکرِ قنوتم یا امیرالمومنین است چون نامِ تو اعجازی از حلِ مسائل تندیسِ عشقت ریشه دارد در دلِ من هر غصه می گردد سر از نامِ تو زایل مدح و ثنا گویت خداوندِ جلیل است جانم به قربانِ امامِ عدل و عادل مرغِ سعادت بر سرِ ما سایه افکن شاها شود بر حالِ ما لطفِ تو شامل @shia_poem
‌چشمه ی فیاضِ خدایی علی (ع) آینه ی قبله نمایی علی (ع) معنیِ قرآن همه در قلبِ توست معنیِ قرآنِ خدایی علی پادشه هان در قدمت خاکِ ره صاحبِ کرسیِِّ ولایی علی مظهرِ لطف و کرمِ کردگار آخرِ هر لطف و صفایی علی خضرِ نبی از لبِ تو آب خورد منشاءِ هر آبِ بقایی علی خاکِ رهت سجده گهِ عاشقان بر افقِ عرش همایی علی نامِ تو در معرفتِ بندگی ست ای که تو الگوی وفایی علی قبله ی ما قبله ی تکریمِ توست عافیتِ هر دو سرایی علی زنده شوَم بارِ دِگر گر به من گوشه ی چشمی بنمایی علی ای که تویی جلوه ی پروردگار وارثِ انوارِ خدایی علی بر منِ درمانده عنایت نما شافیِ آن روزِ جزایی علی! @shia_poem
قلبی که در هوای تو گشته است بیقرار با پای دل رسیده به خلوت سرای یار جایی ندیده بهتر از این روی خود زمین جایی ندیده بهتر از این روز و روزگار عشاق هرکدام طریقی گزیده اند مالک میان معرکه میثم به روی دار از لیلة المبیت گرفته است تا احد جان کرده ای فدای پیمبر هزار بار خمس و نماز و روزه و حج و زکات نه از خاک بوسی تو گرفتیم اعتبار عاشق میان صحن تو دشمن میان رزم گفتند از نگاه تو لایمکن الفرار خالق شبیه حضرت حیدر نیاوَرَد دنیا اگر شبیه علی داشتی بیار ما را یکی از این دو کمان میکشد یقین یا ابروی هلالی تو یا که ذوالفقار سر رفته است حوصله ی سربدارها جاری است خون میان رگ ما چو آبشار تا در کنار مهدی تو جان فدا کنیم گرم است پشت کعبه به آن کوه استوار @shia_poem
نشانه ی ولایت از ریشه ی یقین است این گفته ی خدا بر محمدِ امین است پیمبرِ الهی، در حجهًُ الوداع گفت منصوبِ این خلافت، امیرِ مؤمنین است این آخرین پیام است از جانبِ خداوند حُسنِ ختامِ آیات تکمیلِ باغِ دین است باشد وصیتِ من، ای حاضرین و غایب حیدر به جایِ احمد، همواره جانشین است هر کس که من ولی ام، ز بعدِ من علی است هُمامِ شاهِ شوکت مولای متقین است در نزدتان سپارم، این ثِقل اکبرم را چون عزّت دو عالم، از برکتِ همین است قرآن فروغِ جان و، عترت چو اهلِ بیتم تا نزدِ حوضِ کوثر در نزدتان امین است محراب و منبرِ من، این نور انور من شایسته ے مقام خورشیدِ عالمین است بر فاطمه مبارک، این جلوه ی امامت در نسل کوثرِ او، این حجت مبین است در هلهله ملائک، از آسمانِ بالا این شور و شادمانی، از عرش تا زمین است این تسبیح امامت، تا عرصه ی قیامت از ریشه ی علیُ و آلِ طاهرین است بر مؤمنین مبارک پیوند این ولایت نا محرمان بدانند این حقٌِ شاهِ دین است نامِ غدیر مُهریست بر تارکِ امامت هر آن که کرده بیعت پاداشِ او برین است ای شیعیان امروز بر گردِ هم نشینید هیجدهم ذیحجه اعیاد مسلمین است حور و ملَک به یکسر این نغمه می نوازند مولا علیِ اعلا امامِ اولین است! @shia_poem
صاحبِ لوح و قلمی یا علی مظهرِ جود و کرمی یا علی واسطه ی فیضِ خدا بر زمین بعدِ پیمبر خلفِ اولین ساقیِ میخانه ی جامِ غدیر حکمِ بلا فصلِ نبی را بگیر چشمه ی خوش نوش گوارا تویی برکه ی جاری و مُهنٌا تویی شهرتِ نامِ تو همان حیدر است کیست که نامش ز همه بهتر است؟ وارث و میراثِ نبوٌت تویی میوه ی پُر بارِ امامت تویی نورِ نبی از رخِ تو آشکار شاخه گلِ حضرتِ پروردگار باغِ ولایت ز تو معنا شود قطره ز اکرامِ تو دریا شود نورِ بهشت از رخ زیبای توست چشمِ خدا غرق تماشای توست زینتِ محراب و مصلٌا علی رهبرِ ما عالی اعلا علی کام تو شیرین بَود از زمزمت کعبه شکافد ز سرِ مقدمت کعبه همان سینه ی اعجاز توست دامن او خانه ی آغازِ توست کعبه سر از نام تو زیبنده شد از سرِ الطاف تو فرخنده شد تا که خدا نامِ علیت نهفت کعبه به آوازه ی عزّت شکفت ای که تویی تحفه ی عیدِ غدیر نامِ تو در تاجِ امامت امیر رازِ تو معنای ولایت بوَد حکمِ نبی از تو اجابت بوَد مشعلِ تابان هدایت تویی در دو جهان مایه ی عزّت تویی عالم ما سر به سلامت بوَد کیست که کتمانِ مقامت بود؟ خلقِ جهان را سبب و علتی سنگِ بنایِ همه ی خلقتی بر سر ما مائده ی رحمتی روزِ جزا شافی این امتی! @shia_poem
دل سپردیم به عشقش، چه اسیریم اسیر طیّب الله به این حضرتِ دلدارِ دلیر «درِ» علم است و «در» از قلعۂ خیبر کنده پسرِ مرحب از این واقعه شد یک شبه پیر می نشستند دو زانو؛ پُرِ از شرم ِ حضور مالکِ اشتر و مقداد، سر افکنده به زیر چشم در چشم شدن کارِ فقط فاطمه(س) بود چونکه سخت است گذر کردن از این راه و مسیر هم همآغوش ِ یتیمان شد و هم در میدان؛ همه گفتند کسی آمده با هیبتِ شیر ذوالفقارش شده یک لشکر و دستانِ خدا غضبُ الله نوشته ست به روی شمشیر علوی مذهبمان کرده خدا روزِ الَست گفته این است برای همگان نِعمَ الامیر رفت تا هجده ذی الحجّه به پیغمبر(ص) گفت: جز علی(ع) هیچکسی را به خلافت نپذیر سندِ محکم آن آیۂ «ألیوم لکُم»... منکرش را بنشان و بگو آرام بگیر مُهر تأییدِ نماز است فقط حبّ علی(ع) نام او اصلِ اذان است و رکوع و تکبیر از خوشِ حادثه بر ساحت پیشانیِ ما نام او حک شده! زیباست عجب این تقدیر @shia_poem
ای آنکه ز شوقت جگر خلق کباب است گر نیم نظر لطف کنی عین ثواب است در سجده بفرما که به پایت بدهم جان خم کن سر این شیشه که هنگام شراب است ای دل نظر شیر خدا حد وسط نیست   یا موج مزن یا که بجوش این چه سراب است ذکر تو سوار است به سنگ یمن اینجا یعنی علی از شوق علی پا به رکاب است تاثیر اگر کرد فغان لطف تو باقی است یک تار سر زلف تو تکمیل رباب است اسباب تکامل همه نفی است در اینجا انگور که چسبد به ضریح تو شراب است آن نامه که سر بسته فرستند به کویت گر پاره کند خادم تو عین جواب است تیغی که تو بستی چو به گلزار ببندند یک غنچه دمیدن همه جا عالم آب است شمشیر همان شمه ی شیر است به میدان      جز تو به میان تیغ اگر بست خطاب است معنی جگر صحبت باشیر ندارد جز اینکه بگوید به ره دوست تراب است @shia_poem
اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید علی را گر که بردارند از بین شهادت ها صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید نگوید گر که ابراهیم در آتش علی جانم یقینا سربلند از امتحان بیرون نمی آید چه رزمی می کند حیدر که در هنگام پیکارش صدا از دوستان و دشمنان بیرون نمی آید همینگونه به وقت گفتن تسبیح زهرایش نفس از سینه ی صاحبدلان بیرون نمی آید دهانم بازشد ذکر علی سوزاند دنیا را به جز آتش که از آتشفشان بیرون نمی آید شنیدم شاطر عباس صبوحی گفته بی نامش به ولله از تنور گرم نان بیرون نمی آید نجف میخانه ی شیعه ست یعنی مشتری اینجا بمیرد دست خالی از دکان بیرون نمی آید به لطف صاحبم راضی ام اینگونه ، که ازخانه سگ اهلی برای استخوان بیرون نمی آید چه زحمت می کشی بیهوده عزرائیل، ازاین تن؛ نخواهد حیدر کرار جان بیرون نمی آید @shia_poem
چشمه‌ها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن خنده، گل می‌کرد بر لب‌های صحرا در غدیر بود پیدا در زلال جاری تکبیرها نقطۀ پایان عمر تشنگی‌ها در غدیر جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زان‌که نیست این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند خطبه‌ای شورآفرین و شورافزا در غدیر تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر عرشیان، در اشتیاق خاکیان می‌سوختند تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر «گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست» کرد گل، گل‌نغمۀ احمد چه زیبا در غدیر... دستِ رد بر سینه اغیار می‌زد آشکار «عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنه‌ها خیمه می‌زد در کنار آرزوها در غدیر خشم‌های شعله‌ور، پژواک کینِ جاهلی خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر... یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟! کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی از طلوع آفتابِ عالم‌آرا، در غدیر طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر لَنْ تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد با تماشایی‌ترین تصویر، مولا در غدیر... @Shia_poem
....: صدای کیست چنین دلپذیر می‌آید؟ کدام چشمه به این گرمسیر می‌آید؟ صدای کیست که این‌گونه روشن و گیراست؟ که بود و کیست که از این مسیر می‌آید؟ چه گفته است مگر جبرئیل با احمد؟ صدای کاتب و کلک دبیر می‌آید خبر به روشنی روز در فضا پیچید خبر دهید:‌ کسی دستگیر می‌آید کسی بزرگ‌تر از آسمان و هرچه در اوست به دست‌گیری طفل صغیر می‌آید علی به جای محمد به انتخاب خدا خبر دهید: بشیری نذیر می‌آید کسی به سختی سوهان، به سختی صخره کسی به نرمی موج حریر می‌آید کسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاست کسی شبیه خودش، بی‌نظیر می‌آید خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت خبر دهید به یاران: غدیر می‌آید به سالکان طریق شرافت و شمشیر خبر دهید که از راه، پیر می‌آید خبر دهید به یاران:‌ دوباره از بیشه صدای زندۀ یک شرزه شیر می‌آید خُم غدیر به دوش از کرانه‌ها، مردی به آبیاریِ خاکِ کویر می‌آید کسی دوباره به پای یتیم می‌سوزد کسی دوباره سراغ فقیر می‌آید کسی حماسه‌تر از این حماسه‌های سبُک کسی که مرگ به چشمش حقیر، می‌آید غدیر آمد و من خواب دیده‌ام دیشب کسی سراغ منِ گوشه‌گیر می‌آید کسی به کلبۀ شاعر، به کلبۀ درویش به دیده‌بوسیِ عید غدیر می‌آید شبیهِ چشمه کسی جاری و تپنده، کسی شبیهِ آینه روشن‌ضمیر می‌آید علی همیشه بزرگ است در تمام فصول امیر عشق همیشه امیر می‌آید به سربلندی او هر که معترف نشود به هر کجا که رَوَد سر به زیر می‌آید شبیه آیۀ قرآن نمی‌توان آورد کجا شبیه به این مرد، گیر می‌آید؟ مگر ندیده‌ای آن اتفاق روشن را؟ به این محلّه خبرها چه دیر می‌آید! بیا که منکر مولا اگر چه آزاد است به عرصه‌گاه قیامت، اسیر می‌آید بیا که منکِر مولا اگر چه پخته، ولی هنوز از دهنش بوی شیر می‌آید علی همیشه بزرگ است در تمام فصول امیرِ عشق همیشه امیر می‌آید @Shia_poem
دست‌هايت را که در دستش گرفت آرام شد تازه انگاري دلش راضي به اين اسلام شد دست‌هايت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت: مومنين! ( يک لحظه اينجا يک تبسم کرد و گفت:) خوب مي‌دانيد در دستانم اينک دست کيست؟ نام او عشق است، آري مي‌شناسيدش : علي ست (۱) من اگر بر جنگجويان عرب غالب شدم با مددهاي علي ابن ابي طالب شدم در حُنين و خيبر و بدر و اُحُد گفتم: علي تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علي با خدا گفتم: علي، شب در حرا گفتم: علي تا پيام آمد بخوان «يا مصطفي»! گفتم: علي هر چه مي‌گويم علي، انگار اللّهي ترم مرغ «او ادني»ييم وقتي که با او مي‌پرم مستجار کعبه را ديدم، اگر مُحرِم شدم با «يَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَيديهِم» شدم تا که ساقي اوست سرمستند «اصحابُ اليمين »(۲) وجه باقي اوست، «اِنّي لا اُحبُّ الافِلين» دست او در دست من، يا دست من در دست اوست ساقي پيغمبران شد يا دل من مست اوست   يکصد و بيست و چهار آيينه با هر يک هزار ـ ساغر آوردند و او پر کرد با چشمي خمار آخرين پيغمبر دلداده‌ام در کيش او فکر مي‌کردم که من عاشقترينم پيش او دختري دارم دلش درياي آرامش، ولي شد سراپا شور و توفان تا شنيد اسم علي  کوثري که ناز او را قلب جنت مي‌کشيد ناگهان پروانه‌ شد دور سر حيدر ‌پريد روزگارش شد علي، دار و ندارش شد علي از ازل در پرده بود آيينه دارش شد علي رحمتٌ للعالمينم گرد من ديو و پري مي‌پرند و من ندارم چاره جز پيغمبري بعد از اين سنگ محک ديگر ترازوي علي است ريسمان رستگاري تارِ گيسوي علي است من نبي‌اَم در کنارم يک «نبأ» دارم «عظيم» طالبان «اِهدنا» اينهم «صراطَ المستقيم» چهره‌اش مرآتِ «ياسين»، شانه‌هايش «مُحکمات» خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعاديات» هر خط قرآنِ من، توصيفي از سيماي اوست هر که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست @shia_poem
دوچشمت خیره گرداننده همه شیرین ادایان را عجب دلبرده لبخندت ز سینه دلربایان را چه رازی هست در عمق کلامت ای شه خوبان که حیران کرده نطق تو همه شکرسرایان را تمام پادشاهان را تو شاهی و همه رعیت به زیر آورده حسن تو سر فرمانروایان را تو چون خورشید می تابی دریغی نیست در لطفت فقیران را یتیمان را غریبان،آشنایان را بدان شانی که نام تو به درگاه خدا دارد مدد فرموده هر لحظه دم مشکل گشایان را شبیه چشمه می مانی کرامت از تو می جوشد همیشه دست می گیری نگفته ما گدایان را به عشق تو،غدیر خم یقین روح الامین آمد نبی را گفت کامل کن کتاب بی نوایان را "لکم اکملت دین" را گفت،در گوش نبی آنجا که لبخندی نشاند او به لب ما مبتلایان را کلید خانه اش را حق به دست مادرت داده که در دم بشکند با تو خدای بی خدایان را @shia_poem
....: قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردم قصه زیباتر از آن شد که گمان می‌کردم برکه‌ای رود شد و موج شد و دریا شد با جهاز شتران کوه اُحُد برپا شد و از آن آینه با آینه بالا می‌رفت دست در دست خودش یک‌تنه بالا می‌رفت تا که بعثت به تکامل برسد آهسته پیش چشم همه از دامنه بالا می‌رفت تا شهادت بدهد عشق ولی الله است پله در پله از آن مأذنه بالا می‌رفت پیش چشم همه دست پسر بنت اسد بین دست پسر آمنه بالا می‌رفت گفت: این‌بار به پایان سفر می‌گویم بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم راز خلقت همه پنهان شده در عین علی‌ست کهکشان‌ها نخی از وصلۀ نعلین علی‌ست گفت ساقیِ من این مرد و سبویم دستش بگذارید که یک شمه بگویم؛ دستش ـ هر چه در عالم بالاست تصرف کرده شب معراج به من سیب تعارف کرده گفتنی‌ها همگی گفته شد آنجا اما واژه در واژه شنیدند صدا را اما سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام... @Sheia_poem
ای از فروغ روی تو شرمنده آفتاب هر ذرّه را به نظره ات آکنده آفتاب ساز طرب به زخمۀ ناهید میزند بر تارک سپهر فریبنده آفتاب از جلوۀ جمال جمیلت بود که هست در عالم شهود پراکنده آفتاب گر عارضت نداشت تلؤلو عیان نبود در دیده ها هر آینه ارزنده آفتاب از انبساط چهرۀ تابنده ات بود کاینسان کند به نطع زمین خنده آفتاب از برق ذوالفقار تو باشد که در فلک دارد هماره تیغۀ بُرّنده آفتاب هرگز تَکدّری ندهد ره به خویشتن بیند اگر جمال تو بیننده آفتاب ساطع چو گشت نور جبینت ز کوی اَمن شد تا ابد زبانزد و سر زنده آفتاب از بهر آن که بوسه به خاک رهت زند خود را به زیر پای تو افکنده آفتاب از دلگشای روی و عطای عمیم توست کامد برون مُشعشع و بخشنده آفتاب گر چهره در نقاب کنی نیست این عجب گویند مُنکسف شده تابنده آفتاب آری چو دید عارض و مُشکین کلاله ات زد هاله گِرد خویش برازنده آفتاب می خواست تا مقابله با او کند نشد بُرده به کار گر که بسی دنده آفتاب تنها نه ‹‹رونق›› است شها زر خرید تو ماهت غلام هست و بود بنده آفتاب @shia_poem
در محفلی که نام تو باشد گناه نیست غیر از دو دست تو بخدا تکیه گاه نیست در مکتب تو بحث سفید و سیاه نیست حالم بدون یاد نجف رو به راه نیست توصیف قدر و منزلتت کار هر‌که نیست دریایی و وجود تو مانند برکه نیست نامت به زیر سلطه کشیده لغات را در شیشه کرده خون رقیق دوات را بر هم زده نظام همه کائنات را میخواهم از دو دست تو برگ برات را لطفت زیاد و خواهش دستان ما زیاد ما کم ارادتیم و مرام شما زیاد دست غزل به مرز کمالت نمیرسد قدّ قلم به اوج جلالت نمیرسد صد چشمه هم به جوی زلالت نمیرسد بیچاره هر کسی به وصالت نمیرسد قول فمن یمت یرنی ات بعید نیست جز دیدنت به وقت وفاتم امید نیست باید نوشت نام تو را با دوات عشق زیرا که از تو بوده همیشه حیات عشق پنهان شده به سایه ی عشق تو ذات عشق پس اهدنا صراط علی شد صراط عشق با تو مشخص است مسیر درست مان جانم فدای نام ” امام” نخست مان دنیا شبیه نقطه ای بین کتاب تو مانده نگاه چرخ و فلک بر جناب تو جز فاطمه نبوده کسی بازتاب تو صد آفرین به فاطمه صد مرحبا به تو از تو تمام خلق بگویند هم کم است آیینه دار جلوه ی پاک تو فاطمه است تاریخ شاهد است که جز تو دلیر نیست ذکری به غیر نام "علی" دلپذیر نیست عیدی شبیه عید سعید "غدیر" نیست هرکس که باولایت تو هم مسیر نیست بیراهه رفته است-به پایش ثبات نیست راهی به غیر راه تو راه نجات نیست پیدا نمی شود احدی برتر از علی آقا تر و عزیز تر و بهتر از علی در معرکه کجاست دلاورتر از علی صدها هزار مرتبه پیغمبر از علی تعریف کرده ست چنان و چنین علیست با امر حق برای نبی جانشین علیست @shia_poem
آن قول و قرار ازلي را عشق است دلدادگي لم يزلي را عشق است از هرچه خوشي است در دو عالم تنها مستيِ ولايت علي را عشق است @shia_poem
....: جبریل مکرر این صلا را سر داد بلغ، بلغ... ندا به پیغمبر داد فرمان خداست: بر سر دست بگیر آن دست که در رکوع انگشتر داد چون صبح الست، عهد دیرینه گرفت قرآن مجسم، به روی سینه گرفت فرمود: علی از من و، من از علی‌ام آیینه به روی دست آیینه گرفت آن روز که خم، به دست دو دریا رفت فردوس به خاک‌بوسی صحرا رفت فریاد فلک به «اِکفِیانی» برخواست تا دست محمد و علی بالا رفت خورشید طلوع کرده از لبخندش نور است و هزار رشته در پیوندش دیدند در آسمان دستان رسول دست علی است و یازده فرزندش در آینه مهر و مه، شکوفایی کرد دستان علی، بلند بالایی کرد آن روز خداوند، خودش از مردم با سورۀ «مائده» پذیرایی کرد بت‌خانۀ شرک را شکستی ای دست بر خندق جهل، راه بستی ای دست هر جا که نشان «فوق ایدیهم» بود معنای «ید الله» تو هستی ای دست «والعصر» که آیه آیۀ آن به علی می‌خورد قسم، به دین به قرآن به علی «اِنسانَ لَفی خُسر» بود دشمن او باید که بیاوریم «ایمان» به علی در سجدۀ شکر آفتاب افتاده جای قدم ابوتراب افتاده عمری‌ست که از حلاوت نام علی حتی دهن کویر آب افتاده سرچشمۀ روشن حیات است غدیر عطر ملکوت صلوات است غدیر گرچه به بلندای شکوهش نرسیم کوتاه‌ترین، راه نجات است غدیر @Sheia_poem
با نام بلند او نوشتیم از زلفِ کمند او نوشتیم تلخیم ولی شکر فروشیم تا از لبِ قند او نوشتیم از اَشهدُ اَنَّ عشق مولا یعنی به پسند او نوشتیم آزاد شدیم از دو دنیا خود را که به بند او نوشتیم - - ما را به لب نجف نوشتند ما را رطب نجف نوشتند ای تاکترین سبویِ مستی ای پاکترین وضوی مستی ما مرد شراب عشق هستیم ای جانم از آبروی مستی ساقی چه کنیم آتشینیم مُردیم در آرزوی مستی برخیز که تر کنیم امشب از نامِ علی گلوی مستی - - با ناد علی بزن نوایی بسم اله اگر حریف مایی از کوثر عشق آب خوردیم ما پای علی شراب خوردیم انگور ضریحِ نقره کوبیم عمریست که نابِ ناب خوردیم از شَعشعه‌یِ حضور گرمیم تا پرتو آفتاب خوردیم سوگند نمیرویم جایی ما نان ابوتراب خوردیم - - دلداده‌ی بی اراده هستیم یعنی که حلال‌زاده هستیم بر روی جهاز ، ناگهان گفت در حلقه‌ی جمع حاجیان گفت فریاد علی علیش پیچید بالاتر از اوج آسمان گفت دیروز به دوش او علی بود امروز علی علی بجان گفت شد محضرِ فاطمه شرفیاب جبریل...چنین نفس زنان گفت - - ای میر وزیری ات مبارک امروز امیری ات مبارک آورد اگرخدا علی را تا گم نکنیم ما علی را رو کرد برای آفرینش یک جلوه‌ی مرتضی علی را حق داشت نبی کسی نبیند او دیده که را؟ که را؟  علی را حک کردپیمبر ازهمان روز بر خاتمِ خویش یا علی را - - تا کعبه‌ی مومنین نمی‌شد این دین بزرگ دین نمی‌شد ای وای اگر قدم بکوبد با تیغِ دو دَم  دو دَم بکوبد او یک تنه صد سپاه را با یک جذبه‌ی خود بهم بکوبد زینب خود مرتضی است وقتی فریاد سرِ ستم بکوبد از حضرت حیدر است ارثش عباس اگر علم بکوبد - - تا تیغ خود از غلاف برداشت صد بار زمین شکاف برداشت گیرم که خیال خام دارد این خصم همیشه دام دارد گیرم که همیشه کینه توز است یا نقشه‌ی انتقام دارد ما شیعه‌ی مرتضی شدیم و این سیره چنین پیام دارد: ما را چه غم از هزار دشمن ایرانِ علی امام دارد - - ما فاتح قله‌ی جهانیم ما لشکر صاحب الزمانیم آیین علی همیشه جاریست آئینه‌ای از شکوهِ باریست آیین علیست رادمردی دور از ستم و سیاه کاریست آیین علیست دستگیری آیین علی گذشت و یاریست آیین علی علی بسازد در راه حسین سربداریست من را ببرید سرزمینش باشد برسم به اربعینش @shia_poem
اصل ونسب مذهب مارا چو بخواهید آغاز مسلمانی ما روز غدیر است @shia_poem
آنجا که به تحریر رسد صفحه ی حسنت از نیزه ی خورشید تراشند قلم را @shia_poem