eitaa logo
شعر شیعه
7هزار دنبال‌کننده
464 عکس
177 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
کویر تشنه که با خاک خود تیمم کرد نماز خواند و خدا هم بر او ترحم کرد به ابرهای مکرم،به ما تبسم کرد کریمه را چه کریمانه راهی قم کرد ترک ترک دل خاک از دم اش رفو میشد و با قدم قدم اش غرق گفت و گو میشد بیا که بر لب این سرزمین ترانه ی توست کران کران ز پی لطف بی کرانه ی توست رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست تو آمدی به زمین من آسمان بدهی به نعش این برهوت شکسته جان بدهی بمان،بمان و برایم دلیل ایمان باش به سینه ای که گشودم چو رحل قرآن باش و نجم ثاقب شمس الشموس ایران باش بمان و در شب تردید من چراغان باش تویی،تو خواهر خورشید و جان به قربانت که رنگ شب نپذیرد شب شبستانت ازل تر از ازلی از قدم قدیم تری ابدتر از ابدی از کرم کریم تری ندیده هیچ کس از این حرم حریم تری تو از معابد مشرق زمین عظیم تری نگاه من به رواق تو اوج شیدایی است کنون شکوه تو و بهت من تماشایی است در این نگاه غریبانه بغض کنعانی است به چشم تو غم یعقوبی فراوانی است کجاست یوسف ات این لحظه های پایانی است هوای قلب تو و شعر من خراسانی است " تو جان سپردن در عشق را نشان دادی به دلبرت نرسیده ز شوق جان دادی چه غم ز موج که همراه دخت زهرایم در این کویر کنارت کنار دریایم اگر چه زرد ولی با امید می آیم تویی تو حاجت سبز سه شنبه شبهایم منی که سوی تو دستانی از دعا دارم. فقط به روی لبم اشفعی لنا دارم. چه خوب چشم تو از ما جز احترام ندید غروب دلهره ی شهر شوم شام ندید هزار بوسه ی نی بر تن امام ندید شراب و طشت زر و مجلس حرام ندید وقایع ته گودال را ندیدی تو و پای زخمی اطفال را ندیدی تو @shia_poem
منت ز بخت دارم و نصرت ز كردگار كافكند در ديار قمم روزگار، بار خوش بار يافتم به حريمى كه جبرئيل بی اذن خادمان به حريمش نجسته بار اين بارگاه بضعه باب الحوائج است كز وى رواست، حاجت مخلوق روزگار اين پيشگاه فاطمه بنت موسى است كز بعد فاطمه به زنان دارد افتخار خارى اگر خلد به كف پاى زائرش گيرد ملك، به سوزن مژگان، ز پاش خار دختر بدين جلال، نپرورده مام دهر دختر بدين مقام، نياورده روزگار چشم فلك نديده و نشنيده گوش دهر دختر بدين جلالت و بانو بدين وقار اى بانوى بلند مقام فلک جناب اى  خانم رفيع مكان بزرگوار هم دختر امامى و هم خواهر امام هم عمه امامی و هم نور هشت و چار تنها نه چشم من به در توست منتظر چشم دو عالم است ‏بر اين در، به انتظار اى والى ولايت عصمت! به عصمتت چشم  كرم ز بنده اين  آستان،مدار مسكين «طرب‏» ز درگه لطفت كجا رود؟ اميدوار بر توام،اميد من برآر... @shia_poem
ای دُر یمِ عصمت یا حضرت معصومه ای فاطمه ی عترت یا حضرت معصومه ای خاک رهت جنّت یا حضرت معصومه ای سایه ی تو عفّت یا حضرت معصومه قم از تو یم رحمت یا حضرت معصومه محتاج دمت حکمت یا حضرت معصومه تو در حرم موسی انسیّه ی حورایی انسیّه ی حورایی محبوبه ی یکتایی محبوبه ی یکتایی ممدوحه ی طاهایی ممدوحه ی طاهایی ریحانه ی بابایی ریحانه ی بابایی آیینه ی زهرایی در صورت و در سیرت یا حضرت معصومه تنها نه محیط قم، ایران به تو می نازد عصمت به تو می نازد، ایمان به تو می نازد عترت به تو می نازد، قرآن به تو می نازد تفسیر و اصول و دین، عرفان به تو می نازد جنّ و ملک و حور و انسان به تو می نازد بانوی همه خلقت یا حضرت معصومه شمس و قمر و انجم، جنّ و ملک و انسان جنّ و ملک و رضوان، حور و پری و غلمان هم حوری و هم غلمان هم مالک و هم رضوان هم عالم و هم حاکم هم بنده و هم سلطان دارند به تو چشم لطف و کرم و احسان گیرند زتو حاجت یا حضرت معصومه نبود عجب ای بانو شاهی به گدا بخشی وز گرد حریم خود بر روح شفا بخشی بر روح، شفا بخشی بر سینه صفا بخشی حاجات خلایق را از لطف و عطا بخشی بر خلق زمین بخشی بر اهل سما بخشی داری زحق این قدرت یا حضرت معصومه ای کعبه ی اهل دل ایوان طلای تو ای سرمه ی حور العین خاک کف پای تو قم نه همه ی عالم مرهون عطای تو فیضیّه بود دائم در ظلّ همای تو گردد درِ جنّت باز از صحن و سرای تو یک بذل تو صد جنّت یا حضرت معصومه ای بانوی نُه افلاک ای مادر اهل قم ای خاک حریم تو تاج سر اهل قم ای کوثر فیض تو در ساغر اهل قم آید زنسیمت جان در پیکر اهل قم گلدسته ی صحنینت روشن گر اهل قم ای قم حرم امنت یا حضرت معصومه آنانکه به شهر قم بر عرض ادب آیند آنانکه به پای جان رو سوی تو بنمایند در صحن تو روگردان از جنّت اعلایند هر گام که ای بانو در صحن تو  پیمایند هر زائر قبر تو هم زائر زهرایند نازند بدین رتبت یا حضرت معصومه ای دسته گل زهرا زیحانه ی اهل البیت ریحانه ی اهل البیت دُردانه ی اهل البیت زوّار حریم تو پروانه ی اهل البیت قبر تو بود کعبه در خانه ی اهل البیت قم گشته زفیض تو کاشانه ی اهل البیت نازند به تو عترت یا حضرت معصومه ای چشم رضا دیده در حُسن تو زهرا را هم صورت زهرا را هم زینب کبری را خاک حرمت دارد اعجاز مسیحا را دل می بری از رفعت صد مریم عذرا را معصومه ای ای بانو ذرّیه ی طاها را ای فاطمه در فطرت یا حضرت معصومه تو جان سجود استی تو روح قیام استی موسای محمّد را تورات تمام استی دخت صلوات ستی فرزند سلام استی فخریّه ی اجداد و آباء عظام استی الحق که یکی مریم از هفت امام استی ای فاطمه را زینت یا حضرت معصومه تو پاکی و معصومه من عبد گنه کارم تو بحر کرم داری من دست تهی دارم سرمایه ی من تنها اشکی است که می بارم گر اهل بهشت استم گر مستحق نارم هم بنده ی این کویم هم «میثم» این دارم ممنونم از این منّت یا حضرت معصومه @shia_poem
عُمری غُبارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما تا در جوارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما هرچند بارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما در سایه سارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما اهلِ دیارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما ای آرزویِ پنجره فولاد آمدیم ای قبله‌گاهِ طاقِ گوهرشاد آمدیم بر خاک بوسه داده و بر باد آمدیم بابُ‌الجَواد حاجتِ ما داد آمدیم حالا کنارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما تا نور میدَمی به تمامِ چراغها رَد میشویم مثل نسیم از رواقها معراج میرویم به دوش بُراقها فریاد میشویم از این اشتیاقها دل بی قرارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما ما را که عُمرِ نوح دَمی نیست پیشِ تو ما گَشته‌ایم هیچ غَمی نیست پیشِ تو شاه و گدا زیر و بَمی نیست پیشِ تو یادِ بهشت جُرمِ کَمی نیست پیشِ تو مَحوِ بهارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما روحُ الاَمین که حاجِبِ دولتسَرایِ توست از خادمانِ کعبه‌یِ دارالشفایِ توست تو کیستی که صحنِ رضا در هوایِ توست ایوان طلا هواییِ گنبد طلایِ توست شُکرَش دُچارِ حضرت معصومه‌ایم ما با لطفِ مادرانه‌ات اِحیا شدیم شُکر بِرکه نَه ، رود نَه ، دریا شدیم شُکر مولا نگاه کرده و آقا شدیم شُکر ذُریه‌های حضرت زهرا شُدیم شُکر ایل و تبارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما بانو ! اگر چه پیش تو خِشتِ مُحَقَریم از خِشتهایِ خانه‌یِ موسی بنِ جعفَریم عُمریست از کنارِ شما لُقمه می‌بریم از صحنِ جامع آمده‌ایم و کبوتریم سُجده گذارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما ما را نشان گرفت اگرچه مَلالِ غَم هر‌چند پُر شده همه‌جا قیل و قالِ غَم ما را گِره زدند به پَرهایِ بالِ غَم ما را گِره زدند ولی بی خیالِ غَم تا خاکسارِ حضرتِ معصومه ایم ما تا سر سپرده‌ی عَلَم زینبیه‌ایم سر میدهیم و مَردِ غَمِ زینبیه‌ایم ما از غبارِ محترمِ زینبیه‌ایم ما کُشته مُرده‌یِ حرمِ زینبیه‌ایم چون ذوالفقارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما @shia_poem
آمدی و بهشت را با خود به دل این کویر آوردی کوثرانه قدم زدی در شهر خیرهای کثیر آوردی آمدی و مشام هر کوچه پر شده از شمیم احساست یادگاری مادرت زهراست عطر نام تو، نفحۀ یاست به لب مردمان غمدیده با حضورت تبسم آوردی آمدی با فرشتگان از راه آسمان را سوی قم آوردی با تو بوی بهشت پیچیده دم به دم در فضای بیت النور آسمان آمده به پابوسی آمده تا حرای بیت النور خاطر آسمانی‌ات انگار گاه گاهی غبار غم دارد بغض‌های شکستۀ ناگاه چشم‌هایی که دم به دم دارد... چشم‌هایت دو چشمه کوثر شد یاد داری وداع آخر را دل خواهر چگونه تاب آورد حسرت دیدن برادر را؟ زینب حضرت رضا! چندی‌ست چشم‌هایی پر از شفق داری دیدن غربت «ولی» سخت است بانوی بی‌قرار! حق داری آمدی از مدینه تا ایران راه را بر همه نشان دادی تو شهید ولایتی بانو در هوای امام، جان دادی کوچه‌های مدینه هم دیدند بانویی یک‌تنه قیامت کرد از امام غریب خود آن روز آه تا پای جان، حمایت کرد تربتش بی‌نشانه است اما می‌رسد عطر و نفحۀ یاسش از کنار ضریح بانویی که شد آیینه‌دار احساسش به هوای زیارتش هر بار آمدم دلشکسته تا اینجا گفته‌ام رو به صحن آیینه: السلامُ علیکِ یا زهرا @shia_poem
سال‌ها شهر در اعماق سیاهی سخت است روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است نفس باغ به تکرار نیامد بالا آفتاب از سر دیوار نیامد بالا اینکه عمری فقط از سفره کپک برداری گندم و پنبه بکاری و نمک برداری خشکیِ باغچه‌ها روی زمین باقی ماند سال‌ها طی شد و این شهر چنین باقی ماند در فراموشیِ انجیر و انار و گندم ناگهان گفت نهیبی که هلا ای مردم آب در دست اگر هست زمین بگذارید تا خود صبح بر این خاک جبین بگذارید از تبار گل و آیینه کسی می‌آید «مژده، ای دل که مسیحا نفسی می‌آید» پس به همراه همان ابر که باران آورد مهربانی خدا در زد و مهمان آورد دختری آمده از ایل و تبار حیدر از هر آنچه بنویسیم فراتر، برتر وصف اورا نتوان گفت به صد منظومه گفته معصوم به او «فاطمۀ معصومه» آفتابی که به سر چادری از شب دارد جلوۀ فاطمی و هیبت زینب دارد آفتابی‌ست که اعجاز فراوان با اوست باد سرمست شده، عطر خراسان با اوست شهرِ آفت زده از رنج و بلا عاری شد برکت از در و دیوار بر آن جاری شد از سفر آمده‌ای خستۀ راهی بانو زنده کن وادیِ مارا به نگاهی بانو ما اسیریم و فقیریم و یتیم ای مهتاب دختر حضرت موسی! دل ما را دریاب قم کویر است کویری که تلاطم دارد چادرت را بتکان قصد تیمم دارد آمد این‌گونه ولی هر چه که آمد نرسید عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید که اویس قرنی هم به محمد نرسید عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید... قصه این بود و به وصفش قلم ما در ماند داغ دیدار برادر به دل خواهر ماند ماند تا پنجرۀ باغ اِرَم وا باشد حرم او حرم حضرت زهرا باشد تا که ما روضۀ بسیار بخوانیم درآن روضه‌های در و دیوار بخوانیم در‌آن... @shia_poem
مِنّی اِلَیْکِ... نامه‌ای از غربت ایران در سینه دارم حرف‌هایی با تو خواهرجان ای باطنت با ظاهرت یک‌دست آیینه سنگ برادر را زدی یک عمر بر سینه هم‌پای اشکت می‌چکد تسبیحِ در دستم هر نیمه‌شب دلتنگ یارب یاربت هستم آن دستخط، آن آیه مکتوب یادم هست در حجره قرآن می‌نوشتی، خوب یادم هست هر وقت از دست زمانه غصه می‌خوردی بغض نهانت را سوی سجاده می‌بردی آن‌کس که قدر روح پاکت را بداند کیست؟ در هیچ‌جایی هیچ هم‌کفوی برایت نیست در حد تعریفت ندارم حرف از این بهتر معصومه‌ای معصومه‌ای معصومه، ای خواهر روی جوادم را ببوس و هم‌زبانش باش جان تو و جان جواد آرام جانش باش من حال و روزت را به چشم خویش می‌بینم اشک تو را همواره بیش از پیش می‌بینم باید سراپا صبر شد با رسم دنیا ساخت حتی اگر عمری جدایی بین ما انداخت دیگر گذشت آنچه گذشته،‌ بشنو از ما بعد لاخیر فی الدنیا و مافیها... و اما بعد ای فاطمه این‌بار هم دست علی بسته‌ست فرجام این جریان به تدبیر تو وابسته‌ست هجرت کن از شهر و دیار خود به این وادی منزل به منزل بگذر از ویرانه، آبادی هجرت هماره خیر دارد با خودش همراه آری به حکم «مَن یُهاجِر فی سبیل‌الله...» هر نقشه‌ای در طول این ترفند ناکام است هجرت همان زخم است زخمی که به هنگام است چیزی نمانده بشکند تندیس باورها با خود بیاور از برادرها و خواهرها اسلام در دشت و بیابان سبز خواهد شد با مقدم سادات، ایران سبز خواهد شد هرچند هستیم از غم دیدار هم لبریز برخیز تا قسمت چه باشد خواهرم برخیز تا باز هم روشن ببینم چشم‌هایت را پایان رقعه می‌زنم  مهر رضایت را «الله زَیْنٌ و انا عبدٌ» مِن العُبّاد «فالله خَیْرٌ حافظا» پشت و پناهت باد @shia_poem
تو کیستی؟ آئینه ی دنیای دیگر معصومه ای,  جامانده در معنای دیگر بی خود "کریمه" نام زیبایت نگفتند معنا شدی انگار در دریای دیگر عشق امام هشتمین با تو عجیب است خواندند تو را هم زینب کبرای دیگر دنبال قبر حضرت صدیقه بودم.. دیدم تو هستی حضرت زهرای دیگر ای بانوی عظما.. اغیثینی کریمه آئینه ی زهرا.. اغیثینی کریمه تو بین نسوان ولایی، بی قرینی ای دختر موسی ابن حعفر بهترینی این ملک ما دارد شرف با مرقد تو راحت بگویم عزت ایران زمینی یک جذبه ای دارد زیارت در حریمت از بسکه بانوی نجابت..دلنشینی دنیا اگر فرضأ شود انگشتر عشق مابین این خاتم تو تنها یک نگینی اخت الرضا،جان رضایت یک نگاهی بر حال و روز این گدایت یک نگاهی دستم به دامانت برایم یک دعا کن حاجات قلبم را خودت امشب روا کن در گیر و دار زندگی گم کرده راهم لطفی کن ای بانو گدایت را صدا کن با این سیه رویی تفضل کن.. رضا را از این گنه کار زمین خورده رضا کن ای دختر موسی ابن جعفر حاجتم ده با طرفة العینی دلم را کربلا کن من کربلایی می شوم در روضه هایت عالم فدای هق هقی از گریه هایت در گوشه ای تنهای تنها جان سپردی باحجم سنگینی ز غمها جان سپردی در بین سینه نامه ای را می فشردی خیلی غریبانه در اینجا جان سپردی حرمت به تو کردند بی بی.. مردم قم با این وجود از داغ آقا جان سپردی با گریه های تو همه آتش گرفتند با یا رضای تو همه آتش گرفتند بی بی فدای عمه ات که در محن مرد در گوشه ای افتاد و دور از وطن مرد می گفت زیر لب حسین جان خسته هستم با یاد گودال بلاها لطمه زن مرد مابین دستانش در آن آخر نفس ها با ناله های یا حسین با پیرهن مرد ای وای از پیراهنی که پاره پاره ست از روضه ی زینب دل ما پر شراره ست @shia_poem
بار دیگر دل به ماتم مبتلا ست دل عزادار غم اخت الرضاست رحلت یک بانوی مظلومه است عمه سادات و هم معصومه است ازمدینه سوی ایران شد روان بهر دیدار امام انس وجان شوق دیدار برادر در دلش بین ره بیمار و قم شد منزلش چون به قم آمد صفا اکمال شد وه چه زیبا از وی استقبال شد شهرقم از مقدمش پر نور شد عرصه ی دلها سراسر شور شد آمدی و خاک ایران جان گرفت عطر وبوی جنت و رضوان گرفت جلوه ی نوری و ما در سایه ات کوثری وما همه همسایه ات گرچه از هجران قد سروت خمید دیدگانت جسم بی سر را ندید بنت موسی قبله ی اهل ولا دل بسوزد برشهید کربلا خواهری درخیمه ها مضطر شده نخل امیدش دگر بی سر شده سوی مقتل رفت خواهر باشتاب کرد با یک پیکر بی سر خطاب ای به خون خفته حسین من توئی یابن زهرا نور عین من توئی خیمه ها سوزان وطفلان بیقرار خواهری تنها و غمها بیشمار درگهت یا فاطمه دارالشفاست دل  گهی مهمان قم ، گه کربلاست سائلانت را نسازی نا امید خاک پای زائرت هستم (سعید ) @shia_poem
نه که تنها محضرت سائل فراوان آمده تاجری دلخسته هم از سبزه میدان آمده دسته ای از سینه زن های اصیل اردبیل چارپایه خوانی از بازار تهران آمده مادر دلداده ای از پای دار قالی اش دختری از بین شالی های گیلان آمده با نگاه مهربان حضرت شاه چراغ هرکسی که رد شد از دروازه قرآن آمده زائر آواره ای از ارگ بم آوار تر با هزاران آرزو از سوی کرمان آمده تا بشوید سنگ فرش صحن ها را عاشقی با گلاب قمصر سوغات کاشان آمده شهر مشکی پوش داغت شد از این رو باز هم منبری برپا شده ست و مرثیه خوان آمده کربلا هم عطر صحنت را ندارد عمه جان کربلا هم رفته ای از مرز مهران آمده عطر و بوی آستان قدس دارد با خودش هرکه از سمت شمال شرق ایران آمده فرق دارد با همه نزد تو ای بانوی مهر هرکه با امضای آقای خراسان آمده ضامن آهو خودش من را سفارش کرده ست سرپناهم باش آهوی بیابان آمده پیرمردی هم که دکترها جوابش کرده اند با امیدی در پی دارو و درمان آمده دختر باب الحوائج عمه ی باب المراد مستمندی پابرهنه دل پریشان آمده زشت و زیبا خوب و بد از مستمند و از فقیر ای کریمه باز کن در را که مهمان آمده بر مشامش خورده عطر و بوی ایوان نجف هرکه از پایین پا تا زیر ایوان آمده در زمین شایسته ی دربانی ات پیدا نشد جبرئیل از عرش با شوق دوچندان آمده مریم موسی بن جعفر که مسیحاپروری ذره ای از وصف تو در "آل عمران" آمده مطمئن هستم همیشه دست پر برگشته است دست خالی هرکسی نزد کریمان آمده خانه ای جز خانه ی تو خانه ی رحمت نشد بی نگاه لطف تو اینجا کسی دعوت نشد جز تو ای سرچشمه ی مهر و محبت هیچکس بامن بیچاره ی درمانده هم صحبت نشد دختران باحیا موسی بن جعفر کم نداشت هیچکس مثل تو اما صاحب عصمت نشد یا ملک گرم طوافت دیده ام یا آدمی لحظه ای دور ضریح اطهرت خلوت نشد بهترین آوازه ها در خادمی کوی توست شهرت خالی ز شوق نوکری شهرت نشد مرعشی ها صحن زیبای تو را جارو زدند هرکسی در بارگاهت لایق خدمت نشد خادمانت را رضا شخصا گزینش میکند هرکه هرکه در حریمت صاحب کسوت نشد ریشه ی  توحید هم در سجده بر خاک تو بود بی نگاه تو کسی کشمیری و بهجت نشد هرکسی پا پس کشید از خانه ات بیچاره شد عده ای دیدند اما مایه ی عبرت نشد خارج از نوبت طبابت کرده ای در این مطب ای طبیب دردمندان صحبت از نوبت نشد میتوان از اشتیاق عاشقان فهمید که آن قدر که شهر قم جذاب شد جنت نشد بزم اشک و روضه ی داغ تو چیز دیگری ست تجربه کردم برایم هیچ جا هیئت نشد بدرقه کردی برادر را به چشم اشکبار هیچ موقع آخرین دیدار را یادت نشد چشم بر در داشتی یک عمر از درد فراق آخرش هم دیدن روی رضا قسمت نشد از دل پر درد تو بانو چه میداند مگر آن که یک شب هم گرفتار غم غربت نشد در غم هجر برادر سوختی و ساختی روزی چشمان خیس ات یک شب راحت نشد @shia_poem
با وضو از دیده تر مینویسم فاطمه مثل فضه مثل قنبر مینویسم فاطمه باطن الله اکبر مینویسم فاطمه هستی موسی بن جعفر مینویسم فاطمه تا قیامت آفتاب روشنِ دین، فاطمه ست نور زهرا! صبر زینب ! جمع در این فاطمه ست حضرت معصومه ی طاهاست! عصمت را ببین محملش نور است نور الله عزت را ببین سجده اش را بنگر و اوج عبادت را ببین جان سلطان است این بانو! کرامت را ببین بین راه مشهد و قم ما کرم لازم شدیم سائل خورشید و ماه حضرت کاظم شدیم! خم شده در محضر بانو قد پیغمبران ای فدای خواهری او تمام خواهران مادری کرده رضا را خوبتر از مادران اوست تا روزی رسان پس خوش بحال نوکران هرزمان دلتنگ زهرا میشوم قم میروم میل مشهد میکنم پا میشوم قم میروم چندروزی هست تب دارد نگاهش بر در است آنقدر غم خورده و غم خورده خیلی لاغر است درد دوری از تمام درد و غم ها بدتر است باز هم‌ یک فاطمه از درد بین بستر است این‌چه غوغاییست یا رب که میان قم بپاست این دم آخر به لبهایش رضا جانم رضاست رفته بین هربیابان در هوای دلبرش روی ناقه بین‌محمل سایبان دارد سرش شکر! نامحرم ندیده هیچکس دوروبرش یا نخندیده کسی بر خاک روی معجرش درد پا دارد ولی دردش فراوان نیست نیست پای بی بی زخمی از خار مغیلان نیست نیست در مسیرش غیر تکریم و ادب دیگر ندید با لب تشنه رضای خویش را بی سر ندید دور تا دور خودش چشم بد لشگر ندید غارت چادر ندید و غارت معجر ندید عمه اش زینب ولی زیر لگدها مانده بود بین آن نامردهای پست تنها مانده بود   @shia_poem
اخت الرضا حبیبه موسی ابن جعفری ای بانویی که ثانی زهرای اطهری دُرّ گرانبهای ولایت به شهر قم از جمله ی خلایق عالم تو برتری پوشیده نیست جود تو از بس کریمه ای هر کس رسید بر حرمت خوب میخری بانوی آسمانی خاکی نشین من با لطف خود همیشه کنی ذره پروری دنیا چقدر پست و حقیر است پیشتان وقتی به سجده ذاکر اذکار داوری بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن جانم فدای آن همه دل بیقراریت در هجر یار آن همه لحظه شماریت جانم فدای درد فراقی که دیده ای دنبال یار آن همه ناقه سواریت جانم فدای سینه پر التهاب تو جانم فدای آن همه اندوه و زاریت هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟ داغ فراق بود که شد زخم کاریت گفتم فراق روضه ای آمد به یاد من آن روضه ای که هست به چشم بهاریت رخصت دهید روضه بخوانم برایتان روضه بخوانم از سفر عمه جانتان بانو اگر چه رنج سفر را کشیده ای اما سربریده به نیزه ندیده ای گرد و غبار راه به رویت نشسته است اما کجا «اُخیَّ الیَّ» شنیده ای؟ راهی دراز آمده ای تا به قم ولی از تل کجا به جانب مقتل دویده ای؟ بر سینه دستخط برادر گرفتی و ... سوزی به یاد جامه ی از کین دریده ای سختی راه نیرو و تابت گرفته بود وانگه رسید خاطرت از قد خمیده ای گرچه به یاد یار دو چشمت پر آب بود کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟ @shia_poem
خواهر شدن یعنی،بلا بر جان خریدن از کودکی نازِ برادر را کشیدن خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن خواهر شدن یعنی مدینه تا کنارت با پای دل صحرا به صحرا را دویدن خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن قطره به قطره پایِ دیدارت چکیدن خواهر شدن یعنی زهجران پیر گشتن درکمتر از یک سال دور از تو خمیدن مشتاق دیدارم رضا جانم کجایی ای کاش وقت احتضار من بیایی قم شد مسیر ِ آخرم الحمدلله زخمی نشد بال و پرم الحمدلله قم احترامم حفظ کرده تا که دیده من دخترِ پیغمبرم،الحمدلله در کوچه ها راهِ عبورم را نبستند مانند زهرا مادرم الحمدلله باضربۀ سیلی میانِ کوچه ای تنگ خونی نشد چشم ترم الحمدلله بین در ودیوار با داغیِ مسمار زخمی نگشته پیکرم الحمدلله دعوا نشد،..برچادر من جایِ پا نیست خاکی نگشته معجرم الحمدلله ماخاطراتی تلخ از بازار داریم باز است هرسو معبرم الحمدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله در کوچۀ تنگ یهودی ها نرفتم آتش نیفتاده سرم الحمدلله بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم محمل نگشته منبرم الحمدلله حرفِ سنان و شمر وخولی نیست اینجا دارم تمام ِ زیورم الحمدلله کنج خرابه آبرویم را نبُردند دشمن نگفته کافرم الحمدلله دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد قبرم همان دم شد حرم الحمدلله مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند باشد تنِ من محترم الحمدلله غسل تنم کاری ندارد چو به پنجه مویم نپیچیده به هم الحمدلله تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد همراهِ سر از داغِ  دختر گریه میکرد @shia_poem
یک ستاره بی‌قرار ماه بود از مدینه تا خراسان راه بود تا که بعد هجر و داغی جان فزا فاطمه بیند گل روی رضا بعد عمری دوری و خون جگر عاقبت آماده شد بهر سفر نامه در دستش میان کاروان فاطمه با هیبت زهرا روان نامه‌اش بوی برادر می‌دهد راحتی بر جان خواهر می‌دهد سوی او با سینه‌ی غمدیده‌اش عکس و تصویر رضا در دیده‌اش دست تقدیر خدا در کار شد تا رسید او شهر قم، بیمار شد تا که خاک چادرش شد در فضا رشک جنت شد غبار کوچه‌ها کوچه‌های قم پر از احساس بود غرق بوی عود و عطر یاس بود آمد آن بانو سراپا احترام پیش او کردند مرد و زن قیام مرد و زن گفتند کوثر آمده دختر موسی بن جعفر آمده گل بیامد بر سرش از بام‌ها در پی‌اش بودند خاص و عام‌ها گرد شمع او همه پروانه‌اش خانه‌ی موسی شد آنجا خانه‌اش عاقبت روی برادر را ندید وقت مرگش در همان‌جا سر رسید روح پاکش شد جدا از پیکرش در جنان شد هم‌نشین مادرش تا که جسمش شد نهان در شهر قم قبر زهرا شد عیان در شهر قم آمد آن بانو ندید آزارها او کجا رفته سر بازارها خاک قم در رتبه‌ی افلاک بود چشم مردم پاک پاک پاک بود او کجا بازار شهر شامیان او کجا زینب کجا نامحرمان او کجا سیلی کجا معجر کجا آتش دامان یک دختر کجا او کجا راس برادر روی نی او کجا چشمان خواهر سوی نی سینه‌ی او گرچه پر درد و بلاست او خودش هم داغدار کربلاست @shia_poem
حاشا که راه عاشقی بی دردسر باشد حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد سهمش پریشانی‌ست حیرانی‌ست ویرانی‌ست خواهر که از حال برادر بی خبر با شد این راه را با شوق دیدار تو طی کردم راضی مشو باغ امیدم بی ثمر باشد انگار تقدیرم فراق توست پس باید با نا امیدی چشم گریانم به در باشد دارم جواب نامه ات را می دهم اما با نامه ای که دستخطش چشم تر باشد تنها به اینجا آمدم اما خیالت تخت حاشا که در قم مردمان بدنظر باشد حتی اگر داغ تو را در طوس می دیدم دیگر نمی دیدم تنت بی بال و پر باشد دیگر نمی دیدم سرت در طشت زر باشد یا که لب خشکت اسیر چوب تر باشد آری تو هم هرگز نمی دیدی که ناموست با قاتلانت چند منزل همسفر باشد در ازدحام مردمان بدنظر باشد در زیر پای اسب ها دنبال سر باشد #@shia_poem
نــوشــتـــــه‌انـد بـــرای زیـارت زهرا به سـوی مرقـد تـو رهسپار باید شد برای مثل سلیمان شدن فقط بی بی به روی فرش حریمت سوار باید شد   @shia_poem
رسیـدی تـا نشـان مـا دهـی آن قـبـر پنـهان را بنا این است در قم، فاطمه صاحب حرم باشد @shia_poem
زِ هر دلشوره‌ای دل را به دریای تو باید زد که قدر اشک از امواج ساحل می‌شود پیدا @shia_poem
نگاهم مملو از آیینه شد، لبریز باور شد دو چشم محو در آیینه‌هایت، ناگهان تر شد سقوط اشک‌هایم بار بغضم را سبک‌تر کرد دلم بر سنگ‌فرش صحن تو افتاد و پرپر شد درخشیدی تو در آیینۀ اشکم، دلم لرزید نگاهم کردی و روح زمین‌گیرم کبوتر شد به یُمن چند قطره اشک عشقت در دلم گل کرد مشامم پر شد از بویت، نفس‌هایم معطر شد دلم بی نور تو تاریک، چون زندان هارون بود ولی حالا حریم دختر موسی بن جعفر شد مجال خواستن را هم گرفته لطفت از سائل زبان شکوه را نگشوده حالم با تو بهتر شد چه از شأن تو گویم ای که سر تا پای تو زهراست همانا وصف تو تفسیری از آیات کوثر شد پدر، جان را فدایت کرد دیگر من چه بنویسم چه در شأن تو گویم مادحت وقتی برادر شد به اشک چشم تو این خاک شوریده نمک‌گیر است و از شب‌زنده‌داری‌های تو قم بنده‌پرور شد به اعجاز نگاهت از محبانت بلا برگشت به دستان کریمت روزی عالم مُقَدّر شد ضریحت التیام زخم بی‌تسکین هر شیعه‌ست پناهش می‌شوی هر عاشقی دلتنگ مادر شد چه رؤیایی‌ست طوف آخرم دور ضریح تو خدا را شکر عمرم در صفای این حرم سر شد #@shia_poem
زائر اوست زائر زهرا تِلو خیرالنساست معصومه دستگیری کند ز زائر خویش چقدَر با وفاست معصومه آل احمد به سایه‌اش جمع‌اند چون حدیثِ کساست معصومه سیر در خود کند ز فیض قِدم کی حدوثش رَواست معصومه وین عجب بین که در تشعشع خویش خویش تحت‌الشعاعست معصومه خاطرم زنده می‌شود با او چقدَر آشناست معصومه شوهرش نیست لیک مادر ماست فیض بی ردِپاست معصومه صَرف مِهر است فعل و قول کریم خبر و مبتداست معصومه در اصولش کَرم قضا نشود چون فریضه اَداست معصومه دست و پا چون زنم که رزاقِ خلق بی دست و پاست معصومه #@shia_poem
باده و كوثر علی، صهبا و كوثر فاطمه است روزی معراجِ طاها، سيبِ نوبر فاطمه است بهترين زنهای عالم را پيمبر فاطمه است عصمت ذات خدا ماهيتاً در فاطمه است جده ی معصومه ی موسی بن جعفر فاطمه است **** غالباً در آستانش سر، كه خم باشد بس است بركت زهرا به ما هر چند كم باشد بس است دختر زهرا اگر صاحب حرم باشد بس است كار دست حضرت معصومه هم باشد بس است آنكه می بخشد عطای صد برابر فاطمه است **** با گناهم آمدم در محضرش من را خريد آبروی گريه های نوكرش من را خريد سالها اينجا نشستم آخرش من را خريد عاقبت اصلاً به من چه؟ مادرش من را خريد وقت های نا اميدی ، تير آخر فاطمه است **** نسل زهرا دخترانش هم امامت می كنند بيشتر از آنچه می خواهی كرامت می كنند تا كنيزان كنيزانش شفاعت می كنند زائرانش در صف محشر قيامت می كنند چون خدا يك جلوه اش در روز محشر فاطمه است **** حضرت سلمان به يك آن شد امين، زهرا كه خواست شد كسا نازل به ختم المرسلين، زهرا كه خواست چادر معصومه شد كهفِ حصين، زهرا كه خواست شهرقم شد لنگر روی زمين، زهرا كه خواست عالم و آدم نمی فهمند، محور فاطمه است **** زود می بخشند ما را با دعای دَرهَمَش سوی زهرا مي كند تعظيم دائم پرچمش غالباً دختر به مادر مي رود درد و غمش دور او بودند اما مردهای محرمش آنكه رو می گيرد از هر كس به بستر فاطمه است **** بی رضا چشمان او شد خيس امّا تار ، نه سينه اش آتش گرفت از هجر، از مسمار نه دل تسلايش همه دادند با آزار، نه شد عصايش شانه های ديگران، ديوار نه آنكه افتاده به پای شير خيبر فاطمه است **** كوچه وقتی تنگ باشد راه می ريزد به هم صورت حوريّه با يك آه می ريزد به هم با خسوف چهره ی او، ماه می ريزد به هم آتش آوردند از چه؟ شاه می ريزد به هم آنكه باپهلو گرفته ضربه ی در فاطمه است **** از چه رو با دستِ بسته همسرش را می برند اين چنين شد كه اسيری دخترش را می برند موقعِ غارت كه باشد، بهترش را می برند برزمين افتاده زينب، معجرش را می برند كيست دارد مي دود دنبالِ معجر؟ فاطمه است #@shia_poem
ای آسمون بی ستاره خون گریه کن توو این شب تار شال عزاس روو دوش گنبد امام رضا شده عزادار بارونی میشه همه چشما با ذکر یا فاطمه امشب توو آسمونا داره وعده فاطمه با فاطمه امشب داره بازم یه داغ کهنه میون سینه ها میشینه باز فاطمه رفت و علی موند گرفته قم بوی مدینه از سر این زمین زیادن فاطمه های آسمونی ریحانه ها همیشه انگار رسمه برن توی جوونی شکر خدا مهمون نوازی خاصیت کشورمونه فاطمه ی موسی بن جعفر غسل و کفن نشد شبونه قم خیلی داره فرق با شام قم عاشق ابوترابه حضرت معصومه نشد دفن شکر خدا کنج خرابه برای قم خیلی مهمه رضایت زهرای اطهر نمیزنن نمک به زخمه خواهره دلتنگ برادر برعکس شام  ِ روسیا قم تا روز محشر رو سفیده اینجا کسی جواب سلام و اصلا با کعب نی نمیده @shia_poem
شب را به پایان می رساند طلعت نورت خورشید عالم خلق شد از برکت نورت از کهکشان ها هم گذشته وسعت نورت جبریل سر خم کرده پیشِ هِیبَت نورت روز ازل نورِ تو را بر ما که تاباندَند ما را غلام "حضرت معصومه جان س" خواندند تو بانیِ آرامشِ امواجِ دریایی آئینه ی یکتاییِ عرش مُعلّایی یاسی ترین سجّاده ی محراب بابایی تو دُوُّمین انسیةُ الحَوُرای طاهایی دشت تمنّایی و ما آهویَت ای خانم خیلی به زهرا رفته خُلق و خویَت ای خانم در موج مِهرَت کشتی الطاف را گم کن مانند مادر بر دل طفلت ترحم کن "آموزگار حضرت مریم"..،تَکَلُّم کن جان رضا ما را فقیر "مشهد" و "قُم" کن هرکس گدای کوی این خواهر-برادر شد جیره بگیرِ سفره ی موسی بن جعفر  شد ای ماه‌تابِ روشنِ شب هایِ پُر امّید ای رود جاری،چشمه سارِ جُلگه ی توحید باران تو بر سرزمینم رنگ و بو بخشید تا آمدی..،ایران نسیم فاطمی پیچید لوح دل ما لنگِ امضای شما باشد چشم عَجَم خاکِ کف پای شما باشد داری تو چشمِ گریه خیزی،حال مضطر هم بالِ پر از زخمت شکسته..،ریخته پَر هم دلواپس بابا و دلتنگ برادر هم... آخر شما را می کُشَد این حالت درهم از آهِ پُر سوزِ تو عالم گریه می کرده با یا "رضایَت" اهل قُم هم گریه می کرده فصل خزان و روزگاری زرد..،بانو جان... هجران و زهرتلخ و آهی سرد..،بانو جان... داغ‌برادر..،داغ بابا..،درد..،بانو جان... این ها تو را از پای درآورد بانو جان سجّاده ی خالی تو در سرسرا پهن است سنّی نداری..،بستر مرگت چرا پهن است آن روز که تو وارد ایران شدی بی بی مانند خورشید فلک،تابان شدی بی بی تفسیر نصِّ آیه ی قرآن شدی بی بی در خانه ی ایرانیان مهمان شدی بی بی شکر خدا شأن مقامت حفظ شد آن روز الحمدلله احترامت حفظ شد آن روز آبی تکان خورده است آیا در دلت!؟ هرگز پای حرامی شد رکاب مَحمِلت!؟ هرگز چشمان شورِ بی حیا شد مشکلت!؟ هرگز بازار قم گردیده آیا قاتلت!؟ هرگز سهم دل رنجور تو غم شد!؟نشد در قم از معجرت یک تار نخ کم شد!؟نشد در قم آیا تمام گلشنَت در یک زمان پژمرد!؟ تیزیِ سنگِ شام بر پیشانیِ تو خورد!؟ اصلاً طناب شمر تا اینجا تو را آزُرد!؟ خورجینی آیا هستی ات را در تنوری بُرد!؟ با خنده های نیزه داری پست باریدی!؟ راس برادر را سرِ سرنیزه ای دیدی!؟ زینب میان شهر پر نیرنگ گیر افتاد زینب میان قومِ بی فرهنگ گیر افتاد زینب میان کوچه های تنگ گیر افتاد زینب به زیر ازدحام سنگ گیر افتاد این آینه خیلی ترک خورده است در کوچه از دست شاگردش کتک خورده است در کوچه @shia_poem
از ادب در حرمت قامت زوّار خم است هر که زانو زده در محضر تو محترم است قم بهشتی است که از لطف تو رونق دارد هر کویری که بر آن پا بگذاری «ارم» است «بهجت» از قلب ضریحت همه جا را پر کرد آنچه در صحن تو هرگز نتوان یافت غم است عالِمان ریزه خور سفره‌ی احسان توئند عالَمی سائل و ایوان تو دارالکرم است «مرعشی» وار شدم زائر زهرا در عرش بین خاکی که در آن فاطمه صاحب حرم است قصد قم میکنم از مشهد و در هر نفسم یارضاجان دم و معصومه مدد بازدم است شد پناهنده به منظومه‌ی صحنت «پروین» حرمت امن ترین خانه‌ی اهل قلم است وقت توصیف شکوه تو مضامین لال اند شاعران مدح تو را هر چه بگویند کم است @shia_poem