eitaa logo
شعر شیعه
7.2هزار دنبال‌کننده
516 عکس
189 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ای به قم آفتاب قلب جهان! دخت موسی !سلالۀ قرآن! عمه و دخت و خواهر سه امام! مادر کل عالم امکان! تو به چشم ائمه زهرایی بعد زهرا به قدر و عزت و شان زینب دوم بنی الزهرا عمۀ چار حجّت یزدان هم وجودت کریمة عترت هم ولایت، حقیقتِ ایمان فیض فیضیه از کرامت توست شهر قم از تو گشته مهد امان حرم یازده ولی خدا حرم توست ای سپهرمکان مدح تو ای ملیکۀ هستی وصف تو ای یگانۀ دوران نه توان با هزار دست نوشت نه!توان گفت با هزار زبان صحن تو مسجدالرسول همه حرمِ امن توست کعبۀ جان پدر و مادرم به قربانت نه، همه جان عالمت قربان کوثر کوثر رسول خدا عصمت عصمت الله منّان قم، جلال مدینه پیدا کرد تا نهادی قدم به دیدۀ آن گشت روز ورود تو در قم روز عید کرامت و احسان روز عید نزول رحمت ها روز عفو و عنایت و غفران اهل قم از برای استقبال همه با دسته‌گل شدند روان مرد و زن دور محملت گشتند اشک شوق همه ز دیده روان قم دل از گلشن بهشت گرفت محملت بس که گشت گل‌باران همه گفتند فاطمه در حشر پای بنهاده ای گنهکاران حرمت شیعیان قم، ز تو کرد ستم اهل شام را جبران کاش زینب به قم سفر می کرد تا نمی دید آن همه طغیان اهل قم کی برند مهمان را گه به بزم شراب و گه زندان؟ جای تو بیتِ «موسی خزرج» جای زینب به گوشۀ ویران دور تو عالمان فقه و اصول دور او ابن سعد و شمر و سنان دور تو دسته های گل در دست دور او سنگ بود و زخم زبان @shia_poem
Seraj: همسایه، سایه‌ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد وقتی انیس لحظۀ تنهایی‌ام تویی تنها دلیل اینکه من اینجایی‌ام، تویی هر شب دلم قدم به قدم می‌کشد مرا بی‌اختیار سمت حرم می‌کشد مرا با شور شهر فاصله دارم کنار تو احساس وصل می‌کند آدم کنار تو حالی نگفتنی به دلم دست می‌دهد در هر نماز مسجد اعظم کنار تو تا آسمان خویش مرا با خودت ببر از آفتاب رد شده شبنم کنار تو با زمزم نگاه، دمادم هزار شمع روشن کنند هاجر و مریم کنار تو در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست خونین‌تر است ماه محرم کنار تو ما با تو در پناه تو آرام می‌شویم وقتی که با ملائکه همگام می‌شویم ما در کنار صحن شما تربیت شدیم داریم افتخار که همشهری‌ات شدیم زیباترین خاطره‌هامان نگفتنی‌ست تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی‌ست باران میان مرمر آیینه دیدنی‌ست این صحنه در برابر آیینه دیدنی‌ست مرغ خیال سمت حریمت پریده است یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است خوشبخت قوم و طایفه، ما مردم قمیم جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم اعجاز این ضریح که همواره بی‌‌حد است چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است من روی حرف‌های خود اصرار می‌کنم در مثنوی و در غزل اقرار می‌کنم ما در کنار دختر موسی نشسته‌ایم آیینه‌ایم و محو تماشا نشسته‌ایم اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست ما رو به روی پهنۀ دریا نشسته‌ایم قم سال‌هاست با نفسش زنده مانده است باور کنید پیش مسیحا نشسته‌ایم بوی مدینه می‌وزد از شهر ما، بیا ما در جوار حضرت زهرا نشسته‌ایم از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان از دست ما چه‌ها که کشیدی ببخشمان من هم دلیل حسرت افلاک می‌شوم روزی که زیر پای شما خاک می‌شوم... @Shia_poem
Seraj: این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است این ماه مدینه‌ست که در حال عبور است این ماه مدینه‌ست که بر هودجی از نور می‌آید و این خطه پر از شادی و شور است گل می‌دمد از شش‌جهت جادۀ ساوه این دشت سراسر همه وجد است و سرور است تسبیح‌کنان است در این بادیه، هر سنگ صحرا همه در جاذبۀ فیضِ حضور است آواز صبوحی زده باران سحرگاه هر لالۀ این باغ یکی جام طهور است چاووش! صلایی بزن آهنگ پگاه است ای قافله! بشتاب که قم چشم به راه است چون از سفر آن محمل مأنوس برآید بس لالۀ خوش‌رنگ به پابوس برآید بر ساحت سجادۀ او جلوه به جلوه «سُبّوح» گل افشاند و «قُدّوس» برآید در مجلس فیضش چه اشارات لطیفی از عالَم معقول به محسوس برآید این ماه درخشنده چه ماهی‌ست که هر صبح خورشید پی دیدنش از طوس برآید آیینه در آیینه از ایوان بلندش صد باغ پر از جلوۀ طاووس برآید این روضه، سرای کرم ماست، بیایید ای اهل حرم! این حرم ماست، بیایید درهای بهشت از ملکوت تو گشوده‌ست صد دسته‌گل از دست قنوت تو گشوده‌ست در حلقۀ نورانی گل‌های سحرخیز سجادۀ تسبیح سکوت تو گشوده‌ست گلدستۀ نور تو گواه است که تا عرش ایوان جلال و جبروت تو گشوده‌ست در فصل دعا، دست نیاز گل مریم بر خان کریمانۀ قوت تو گشوده‌ست هر آیه‌ای از سورۀ نورانی کوثر فصلی به مقامات ثبوت تو گشوده‌ست این آینه تصویر به تصویر شکفته‌ست تصویر تو در آیۀ تطهیر شکفته‌ست @shia_poem
بر خواهرِ سلطانِ خراسان صلوات بر فاطمه ی ثانیِ قرآن صلوات بر ساحتِ انوارِ محبّانِ خدا بر ضامنِ آهو ز دل و جان صلوات از جان سلام بر قم و مشهد بدهیم بر گنبدِ نورانیِ آنان صلوات در وصفِ دو آیینه چه زیباتر از این بر مِهر و مَهِ کشورِ ایران صلوات! @shia_poem
Seraj: خورشید ولایت ز تو تابان شده باشد از نور جلال تو درخشان شده باشد آبادی ما رو به فنا بود، که دیدیم از یمن قدم هات، گلستان شده باشد هر کس که نیاورد به توحید تو اسلام از کرده ی خود سخت پشیمان شده باشد بی معجزه دیدن... به شما پشت به پشتم با فخر و مباهات مسلمان شده باشد اقبال عجم بود ، قدم رنجه نمودید یک فاطمه هم قسمت ایران شده باشد بین الحرمینی که تو احداث نمودی یک سر قم و یک سمت خراسان شده باشد تنها خوشی مادر پیرم سر هر ماه یک جعبه ی سوغاتی سوهان شده باشد قم حرمت تو داشت کجا پیش قدم هات یک شهر سراسیمه چراغان شده باشد فرق است میان تو و زینب که چهل بار آواره ی صحرا و بیابان شده باشد فرق است میان تو و چشمی که به گودال دیده ست برادر تنش عریان شده باشد فرق است میان تو و هم قافله ی زجر هر چند که گیسوت پریشان شده باشد یک نان بخور و صد بده خیرات نرفتی… …آنجا که پر از برده فروشان شده باشد آزرده (خیال) است که چون منبر نیزه اجلاس گه قاری قرآن شده باشد @shia_poem
مرا سَری ست که اُفتاده زیرِ پای حسن به تختِ سلطنتِ این دل است جای حسن هزار حاتمِ طائی شود گدای درش هرآن کسی که به دنیا شود گدای حسن دو دست داده خداوند تا که سینه زنم یکی برای حسین و یکی برای حسن حسین روضه ی هرروزه ی حَسَن بوده تمامِ زندگی ام نذرِ روضه های حسن به ساحَتَش همه جا احترام باید کرد حسین خاسته از جای خود به پای حسن غروبِ هفتمِ ماهِ صفر‌ جگرسوز است نوای حضرتِ زهرا به کربلای حسن @shia_poem
به یُمن حضرت دلبر خدا بر من کرامت کرد همین که نامش آوردم دعایم را اجابت کرد نه تنها من سرآغاز امورم “یاعلی” گفتم خدا هم “یاعلی” گفت و شروع امر خلقت کرد تمام انبیا هر جا گره بر کارشان افتاد دم “حیدر” گرفتند و خود مولا وساطت کرد پدر بعد از اذان در گوش من “نادعلی” خوانده همان “نادعلی” عمری از ایمانم حفاظت کرد به دل حب علی دارم، شده زهرا خریدارم خودم لایق نبودم که، ولی مادر محبت کرد “منم کلبی ز اکلاب امیرالمؤمنین حیدر” مرا انسیه ی حورا چنین منصب عنایت کرد گرفتار و پریشانم، سراپا غرق عصیانم دل ویران من را ساقی کوثر مرمت کرد نمی پرسد چرا مستی؟ نمی گوید برو پستی گدا هرقدر بد بوده علی بر او کرامت کرد به هجر او گرفتارم، به دل شور نجف دارم به هرکس که نجف رفته دل زارم حسادت کرد دوباره دیشبی در خواب دیدم زیر ایوانم دوباره این دل شیدای من میل زیارت کرد هوای نوکرانش را همیشه مرتضی دارد در اوج هر گرفتاری مرا راهیِ هیئت کرد به دست خاندان او فقط جود و کرم باشد علی باب الحوائج می شود شش ماهه هم باشد @shia_poem
چشم هایم خیره شد بر قابِ سقّاخانه ات سخت دلتنگم! شدم بیتابِ سقّاخانه ات موجی از دریای رأفت در وجودم جان گرفت آن شبانگاهی که دیدم خوابِ سقّاخانه ات اوّل هر صبح عیسی مُرده را جان می دهد با همان عطر گلاب نابِ سقّاخانه ات حضرتِ أم البنین(س) پابوسَت آمد تا که شد- ذکرِ «یاعبّاس(ع)» از آدابِ سقّاخانه ات شخص میکاییل آمد بعد تعظیم و سلام رزقِ عالم را گرفت از آبِ سقّاخانه ات زیر لب میگفت با خود شیخ-حرّعاملی معرفت می بارد از مهتابِ سقّاخانه ات همجوارت هست و میخوانَد نماز شکر را؛ پنجره فولاد در محرابِ سقّاخانه ات بر مشامم میرسد هر لحظه بویِ سامرا جرعه ای نوشیدم از سردابِ سقّاخانه ات! @shia_poem
یادم آمد شب بی‌چتر وکلاهی که به بارانی مرطوب خیابان زدم آهسته و گفتم چه هوایی‌ست خدایی من و آغوش رهایی سپس آن‌قدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی دلم آرام شد آن‌گونه که هر قطرۀ باران غزلی بود نوازش‌گر احساس که می‌‌گفت فلانی! چه بخواهی چه نخواهی به سفر می‌روی امشب چمدانت پر باران شده پیراهنی از ابر به تن کن و بیا! پس سفر آغاز شد و نوبت پرواز شد و راه نفس باز شد و قافیه‌ها از قفس حنجره آزاد و رها در منِ شاعر منِ بی‌تاب‌تر از مرغ مهاجر به کجا می‌روم اقلیم به اقلیم خدا هم‌سفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر که سر راه به ناگاه مرا تیشۀ فرهاد صدا زد: نفسی صبر کن ای مرد مسافر قَسَمت می‌دهم ای دوست سلام من دلخستۀ مجنون شده را نیز به شیرین غزل‌های خداوند به معشوق دو عالم برسان. باز دلم شور زد آخر به کجا می‌روی ای دل که چنین مست و رها می‌روی ای دل مگر امشب به تماشای خدا می‌روی ای دل نکند باز به آن وادی... مشغول همین فکر و خیالات پر از لذت و پر جاذبه بودم که مشام دل من پر شد از آن عطر غریبی که نوشتند کمی قبل اذان سحر جمعه پراکنده در آن دشت خدایی‌ست. چشم وا کردم و خود را وسط صحن و سرا عرش خدا، کرب‌وبلا مست و رها در دل آیینه جدا از غم دیرینه ولی دست به سینه یله دیدم منِ سر تا به قدم محو حرم بال ملک دور و برم یکسره مبهوت به لاهوت رسیدم چه بگویم که چه دیدم که دل از خویش بریدم به خدا رفت قرارم نه به توصیف چنین منظره‌ای واژه ندارم سپس آهسته نشستم، و نوشتم: فقط ای اشک امانم بده تا سجدۀ شکری بگذارم که به ناگاه نسیم سحری از سر گلدستۀ باران و اذان آمد و یک گوشه از آن پردۀ در شور عراقی و حجازی به هم آمیخته را پس زد و چشم دلم افتاد به اعجاز خداوند به شش‌گوشۀ معشوق خدایا! تو بگو این منم آیا که سراپا شده‌ام محو تمنا و تماشا فقط این را بنویسید رسیده‌ست لب تشنه به دریا دلم آزاد شد از همهمه دور از همه مدهوش غم و غصه فراموش در آغوشِ ضریح پسر فاطمه آرام سرانجام گرفتم. @shia_poem
زیاد خون به دلت کرده ام حلالم کن تو خوب بوده ای و من بدم حلالم کن چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم در آسمان و زمین محترم ، حلالم کن نه مقبلم نه کمیتم نه محتشم اما به سوز شاعری محتشم حلالم کن همه امید من این چشم های دریایی است میان گریه شبی باز هم حلالم کن تو از سلاله ی زهرای مهربان هستی به حق فاطمه ی بی حرم حلالم کن مرا به خیل گناهم نگیر آقا جان تو را به چادر زهرا قسم حلالم کن به مشک پاره ی عباس و چشم پر خونش تو را به حق دو دست قلم حلالم کن @shia_poem
وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان یعنی منم که زنده ام از اشک هایتان داوود من! دوباره بخوان تا که عالمی ایمان بیاورد به طنینِ صدایتان از این همه سحر که گذشته است می شود یک شب نصیب این دل من هم دعایتان این اشتراک چشم من و چشم خیستان من گریه ام به کشته ی کرببلایتان آقا اجازه می دهید هر وقت آمدید نقاشی ام کنند مرا زیر پایتان؟ یک روز عاشقانه تو از راه می رسی آن روز واجب است بمیرم برایتان... @shia_poem
به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه به تماشای تو، ای نور دل هستی! هست آسمان کاه کشان، کاه کشان چشم به راه رخ زیبای تو را یاسمن آیینه به دست قد رعنای تو را سرو جوان چشم به راه در شبستان شهود اشک فشان دوخته اند همه شب تا به سحر خلوتیان چشم به راه دیدمش فرشی از ابریشم خون می گسترد در سراپرده ی چشمان خود آن چشم به راه نازنینا نفسی اسب تجلی زین کن! که زمین گوش به زنگ است و زمان چشم به راه آفتابا دمی از ابر برون آ... که بوَد بی تو منظومه ی امکان، نگران، چشم به راه @shia_poem
✅ مخمسی تضمینی با تضمین از غزل جناب لسان الغیب حافظ شیرازی چنان که مرغ دل من شود کبوتر دوست تمام عمر نشیند کنار معبر دوست بخواند از غم هجران روی انور دوست: "صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست" بدون یار، سراپا زیان و خسرانم نشسته ام سر سجاده ندبه می خوانم فراق، حق من بی وفاست می دانم "به جان او که به شکرانه جان برافشانم اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست" بگو برای نگار از ارادت بسیار سلام ما برسان سوی خیمه ی دلدار بگیر پیرهنی بهر دیده ی خون بار "و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار* برای دیده بیاور غباری از در دوست" من و صدا زدنِ یار، بی وضو هیهات رسیده باده بر این خشکی گلو هیهات از اضطرار زنم بر غریبه رو هیهات "من گدا و تمنای وصل او هیهات مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست" سرای سینه ام از غصه بیت الاحزان است همیشه دوری یوسف نصیب کنعان است که گفته است فراق نگار آسان است؟! "دل صنوبری ام همچو بید لرزان است ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست" نمی دهند به مجنون وصال لیلا را نمی دهند به او رخصت تماشا را به سرورش نرسانند عبد رسوا را "اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست" *بار: اذن، اجازه، رخصت @shia_poem
آنکه از هجر صحبتش کم شد خواه و ناخواه عزتش کم شد میخورد برزمین هرآنکس که با کریمان رفاقتش کم شد سفره ما به نام مهدی نیست بی سبب نیست برکتش کم شد ما نه کاری برای او کردیم و نه از طول غیبتش کم شد نه گره باز شد ز کار فرج نه که اصلا ز غربتش کم شد بشنو باور نکن اگر گفتند به گدایان عنایتش کم شد آبرویش به  باد خواهد رفت دل که شوق زیارتش کم شد همه لطف حسین بوده اگر نوکرش بار زحمتش کم شد آفتاب هدایت است حسین معنی مهدویت است حسین @shia_poem
بهار از پشت چشمان تو ظاهر می شود روزی زمین با ماه تابانت مجاور می شود روزی صدایت می رسد از پشت پرچین ها و دالانها سکوت راه، در گامت مسافر می شود روزی به جز رنگین کمان در شهر، دیواری نمی ماند خدا در کوچه های شهر عابر می شود روزی بیابانها به گرد کوه ها چون تاک می پیچند زمین، سرمست از این رقص مناظر می شود روزی تمام برکه ها را خوی دریا می دهی ای ماه درخت از شوق تو مرغ مهاجر می شود ترنج آفرینش، قصری از آیینه خواهد شد حریر نور و گل فرش معابر می شود روزی بتان بر شانه ی محراب و منبر سایه افکندند تو می آیی، خدا سهم منابر می شود روزی چه باک از طعنه ی ناباوران؟ ما خوب می دانیم که شب می میرد و خورشید ظاهر می شود روزی سمند نور، زلف تیرگی ها را بر آشوبد به فرمانی که از چشم تو صادر می شود روزی تو باقی مانده ی حقی، به زیتون و زمان سوگند تمام عصرها با تو معاصر می شود روزی در و دیوار دیوان غزلهای تو خواهد شد و حتی سنگ با نام تو شاعر می شود روزی @shia_poem
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی در غفلت از قیامت، با شعله ی جهالت آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی تاریک و روسیاهم، افتاده قعر چاهم ای شمس روزگارم یابن الحسن اغثنی از شرم ناگزیرم، از شرم سر به زیرم از شرم بی قرارم، یابن الحسن اغثنی جز رحمت نگاهت، جز گرمی پناهت آرامشی ندارم، یابن الحسن اغثنی ای ذوالکرم می آیی؟ بالاسرم می آیی... هنگام احتضارم؟ یابن الحسن اغثنی هستم فقیر خوانت، بر لطف بی کرانت خیلی امیدوارم، یابن الحسن اغثنی مانند والدینم، گریه کن حسینم این است اعتبارم، یابن الحسن اغثنی عقده گشایی ام کن، کرب و بلایی ام کن دلتنگ آن دیارم، یابن الحسن اغثنی @shia_poem
غربت کشیده آشنایش فرق دارد آهش... صدایش... گریه هایش فرق دارد فهمیده هر کس ذره ای دوری چشیده هجران زده حال و هوایش فرق دارد گیرم که مجنون در مسیر عشق لیلا طعنه شنید اصلا برایش فرق دارد؟! بالش بسوزد، سر برای شمع دارد پروانه وادیِ فنایش فرق دارد با من نگویید این قَدَر از طب و مرهم بیماریِ هجران دوایش فرق دارد پایان دلتنگیِ یعقوب است یوسف اما دل من ماجرایش فرق دارد قلبی که خون شد از فراق حضرت دوست "یابن الحسن آقا بیا" یش فرق دارد لطف و کرم بر اغنیا فرقی ندارد اما گدا خیلی برایش فرق دارد چیزی ندارم غیرِ اشک و مهر زهرا عشقِ نگار است و بهایش فرق دارد بارِ محبت هر کسی برداشت، دینش... ...از ابتدا تا انتهایش فرق دارد پرواز ما بسته به وتر اهل بیت است پربسته، رفتن تا خدایش فرق دارد گمراه کن من را به زلف تابدارش عاشق شدن هم إهْدنایش فرق دارد سردابِ سامرا... سحر... با سینه زن ها سرگشته سرتاسر صفایش فرق دارد زائر اگر یک بار نه یک لحظه حتی... ...با یار باشد، کربلایش فرق دارد @shia_poem
دلگيرم از تمامی دنيا شتاب كن مجنونم و به خاطر ليلا شتاب كن وقتش رسيده صبح طلوعت فرا رسد پايان بده بر اين شب يلدا شتاب كن در انتظار آمدنت روزها گذشت ای وعده ی قديمی فردا شتاب كن ای وارث عدالت و صبر و غم علی با ذوالفقار حضرت مولا شتاب كن جانم به لب رسيد از اين روزگار پست آقا به جان حضرت زهرا شتاب كن بر آن پدر كه با سر زانو رسيد و ديد نقش زمين جوان خودش راشتاب كن بر آن پدر كه پيكر فرزند خويش را بر خاك می سپرد به صحرا شتاب كن بر آن تنی كه زخمی تیر سه شعبه شد بر آن سری كه رفت به نی ها شتاب كن بر خانمی كه در دم گودال ميگرفت با ناله ذكر "وای حسينا" شتاب كن روضه گرفته ايم كه شايد نظر كنی روضه برای حضرت سقا شتاب كن جان سه ساله دختركی كه گرفته بود بر روی دامنش سر بابا شتاب كن @shia_poem
جز شعر چه کردیم به امید ظهورت ای ننگ بر این مدّعی عشق حضورت یک بار نشد از سر اخلاص بخوانیم یک ندبه به یاد دل بی تاب صبورت کشکول گرفتیم و چونان هرزه گدایان هر جای نشستیم به جز راه عبورت خو کرده به تاریکی عصیان و شب جهل خفاش صفت دور شدیم ازمه نورت هر بار شما دیدی و بخشیدی و ای وای ما توبه نکردیم پی رفع کدورت ای وای اگر نامه اعمال من پست لایق نشود لایق امضای طهورت ای کاش که یک روز شوم آنچه تو خواهی "یک روز" فقط محض دل پاک صبورت @shia_poem
گاهي اگر با ماه صحبت كرده باشي از ما اگر پيشش شكايت كرده باشي گاهي اگر در چاه مانند پدر آه اندوه مادر را حكايت كرده باشي گاهي اگر زير درختان مدينه بعد از زيارت استراحت كرده باشي گاهي اگر بعد از وضو مكثي كني تا آيينه يي را غرق حيرت كرده باشي در سال هاي سال دوري و صبوري چشم انتظاري را شفاعت كرده باشي حتي اگر بي آن كه مشتاقان بدانند گاهي نمازي را امامت كرده باشي يا در لباس ناشناسي در شب قدر از خود حديثي را روايت كرده باشي يا در ميان كوچه هاي تنگ و خسته نان و پنير و عشق قسمت كرده باشي پس بوده يي و هستي و مي آيي از راه تا حق دل ها را رعايت كرده باشي پس مردمك هاي نگاه ما عقيم اند تو حاضري بي آن كه غيبت كرده باشي! @shia_poem
در کنارت می شود احساس بوی کربلا در تو پنهان ست اسرار مگوی کربلا هر کسی پابوسیَت آمد به تهران،باطنن راه خود را کج نموده او به سوی کربلا صحن زیبایَت به لطف روضه های بی ریا آبرویی کسب کرد از آبروی کربلا هر کسی از آب سقا خانه هایَت می خورد ناگزیراً می کند یاد عموی کربلا اهل ری از برکت دست شما نوشیده اند باده ی ناب نجف را از سبوی کربلا زندگیَت یاد داده بر تمام عاشقان راه انسان ساختن با خلق و خوی کربلا @shia_poem
ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی باخاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی مثل حسن تفسیر ذکر ِ «یاکریمی» مشهور در عالم به شاه عبدالعظیمی بوی حسن می آید از صحن وسرایت تعظیم دارد سبزیِ گلدسته هایت با چشم هایِ خود گره وامی کنی تو می آیی و در عشق ، غوغا می کنی تو با مقدمت این چشمه ، دریا می کنی تو «ری» را حسینیة زهرا می کنی تو ما تاقیامت خاک بوسِ این حریمیم مدیونِ احسان ِ تو آقایِ کریمیم عبدالعظیمی عاشقِ پروردگاری بر آستانِ قربِ حق سر میگزاری این جمله بس باشد ز اوصافِ تو آری «تو مُهرِ تأیید از امامِ خویش داری» از بسکه زیبا عهد با دلدار بستی الحق زیارانِ امامِ هادی هستی مارا تو از دستان غم آزاد کردی از خاک نفرین گشتة ما یاد کردی در خاک ِ ری کرببلا ایجاد کردی این سرزمین را تو حسین آباد کردی بی شک تورا زهرا فرستاده به ایران مدیون تو هستیم وآقای خراسان خیلی در این وادی کنارت گریه کردیم با نوکران بی قرارت گریه کردیم هر مسلمیه در جوارت گریه کردیم سینه زنان دورِ مزارت گریه کردیم شاید تسلایِ دل مادر نماییم شاید که از شرمندگی ها در بیاییم صحن وسرای تو دیارِ گریه کن هاست هرگوشه از صحنت مزارِ گریه کن هاست صحنت شبِ جمعه قرارِ گریه کن هاست چون مادری در انتظارِ گریه کن هاست داده و سرگشته ایم الحمدلله مایارِ مادر گشته ایم الحمدلله با یک سلام از کویِ تو پرباز کردیم تاگوشة صحنِ حسین پرواز کردیم سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم راه رسیدن تا خدا تنها حسین است زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد پیراهنی که جا صدها چنگ دارد مادر شکایت ها زروز جنگ دارد گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد گوید مرا با روضه هایت پیر کردی مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی مانند من ترکیب ِ ابرویت بهم ریخت باهر تکان ضربه گیسویت بهم ریخت خوردی زمین ووضع پهلویت بهم ریخت آتش گرفتی حالت رویت بهم ریخت خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو آشفته گیسو زیرِ دست وپا شدی تو بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت بر خیزران وتشت و قومی مست لعنت بر آنکه دندان تورا بشکست لعنت با هر تکان خیزران زینب زمین خورد از تشت و افتاد وسرت بالب زمین خورد @shia_poem
این یا کریم مثل همه یا کریم ها در فکر بام توست به رسم قدیم ها "من زار" خاک ری چو "حسین بکربلا" زائر شود هر آن که بر عبدالعظیم ها باید نشست رو به ضریحت سلام داد تا این که جلوه گر شود این جا کلیم ها اصلاً بعید نیست که آقایمان کنند وقتی طرف حساب شود با کریم ها این شهر بی وجود شما ارزشی نداشت با این حساب لطف شما از قدیم ها این شهر با وجود شما قبله می شود هر گوشه ی ضریح شما چون حطیم ها روزی سه بار می دهمت السلام و بعد عاشق شدن به سبک همه یا کریم ها @shia_poem
با دوستان فاطمه ، لطف عمیم داشت با آنكه نام و شهرت « عبدالعظیم » داشت هر كس كه پاس بندگی آن حریم داشت با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت یعنی كه ره به چشمه فوز عظیم داشت روحی درآستان ولایت مقیم داشت دستی پر از كرامت و طبعی كریم داشت با آنكه جان روشن و قلب سلیم داشت با اهل بیت رابطه ای مستقیم داشت چون درك كرده بود ، مقام كلیم داشت از بوستان فاطمه ، عطر و شمیم داشت @shia_poem
پس میزد آسمان به نگاه تو، ماه را همچون سپاه کرده دو چشمت، نگاه را تجهیز کرده اخم تو باز این سپاه را عمدا دچار شد دلمان، این گناه را چرخانده ام به سوی نجف قبله گاه را مستی به پای من سکنات خُم از شما کافر شدم به خرج خودم، گندم از شما اول خدای عزوجل دوم از شما از نو گرفتم عزم طواف هشتم از شما چرخانده ام به سوی نجف قبله گاه را شصت و سه سال پای علی،خورده بر زمین… شصت و سه سال و خورده ای بر خالق آفرین شصت و سه قرن بعد علی کیست اینچنین؟ چون بهتر از زمین علی نیست سرزمین ، چرخانده ام به سوی نجف قبله گاه را کابوس هر شب پسر عبدود، علی… رفت آمدی به کعبه شد و مستند علی… آید نجف خدا، به خدا سر زند علی… وقتی درون کعبه "علی" میشود علی چرخانده ام به سوی نجف قبله گاه را وقتی تمام عرش خدا مِنبرت شود نهج البلاغه صفحه ای از دفترت شود تنها دعای فاطمه ات لشگرت شود تا اینکه قبله، بابِ دلِ قنبرت شود… چرخانده ام به سوی نجف قبله گاه را تسبیح اگر شود صد و ده دانه بهترست ساقی علی شود، چه ز پیمانه بهترست؟ از مسجد و کنشت، میخانه بهتر است از هر چه بگذری در "این" خانه بهتر است چرخانده ام به سوی نجف قبله گاه را @shia_poem