eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
427 عکس
163 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم آسمان معرفت را در زمین شمس‌الضحایم کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده بشنوید ای آسمانی‌هـا زمینی‌ها صدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم تشنگان چشمه توحید را آب زلالم بنده‌ام اما چو حی بی‌مثالم، بی‌مثالم فیض‌بخش عالمی از شهر «سرّ من رآ»یم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم من علی بن جواد بن رضا را نور عینم پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دینم گر چه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکل‌گشایم من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم من به شهر سامره خود کعبه اهل یقینم پر زند همچون کبوتر در حرم روح‌الامینم حاجت کونین می‌بارد چو باران زآستینم حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدسته‌هایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم همچو قرآن بود روی سین? بابا مقامم خود امام ابن امام ابن امام ابن امامم دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه‌‌ رایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم جلو? معلوم و نامعلوم را دیدند در من سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را لطف حق افزود بین خلق عالم عزّتم را تا قیامت او نگهدار است عصر دولتم را بار دیگر دید دشمن قدر و جاه و رفعتم را خشت خشت قبر ویران‌گشته‌ام گوید ثنایم من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم مهر ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد هر که مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد و آن که شد بیگانه با آل علی ایمان ندارد درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد ای خوشا آن‌کس که گوید مدح، چون میثم برایم من ابوالمهـدی امـام عسکری ابـن الرضایم @shia_poem
کسی که عاشق لیلا شده خبر دارد. مسیر عشق هزار و یکی خطر دارد. کسی که بر سفر عشق می شود راهی. گرفته جان به کف مردی و جگر دارد. کسی که پای در این ره نهاده می داند. که امتحان و بلاها به هر گذر دارد. به هر قدم دل عاشق اسیر یک طعم است. به شوق وصل دلش شوری از شکر دارد. در این مسیر پس از پنج شنبه هر عاشق. امید وصل شب جمعه از سحر دارد. به شوق جمعه به هر پنج شنبه مهمان است. دلم به خانه ی یاری که قبله ی جان است. خدا به عشق تو خندید بار یازدهم. که رزق باغ زمین شد بهار یازدهم. خدا دوباره نشان داد جلوه ای از خود. به قدر فهم بشر در قرار یازدهم. قرار داد شما را برای اهل جنون. برای اهل ولایت نگار یازدهم. حدیث عشق که از سر گرفته شد با تو. نصیب ما شده در روزگار یازدهم. شدی امیری و نعم الامیر هر شیعه. پر از شکوه علی، شهریار یازدهم. در امتداد غدیری امام اهل یقین. مدار کل فلک، سر پناه اهل زمین. دلم گرفته به خدمت سپاه معنا را. ردیف کرده همه واژه های زیبا را. که لحظه ای بتواند به لطف شعر و غزل. کشد به قالب تصویر روی لیلا را. به شاخسار لبت موج هر تبسم تو. به دلبری زده بر هم سکون دنیا را. اسیر هر گره زلف تو هزاران دل. گرفته جذبه ی چشمت تمام دلها را. گرفته آینه را حسن احسن الحسنت. که خیره کرده به خود دیده ی تماشا را. غزل ز عهدهی وصف تو به در نمی آید. که وصف تو به جز از وحی بر نمی آید. ستاره ی سحری، ماه دلبری هستی. عزیز هادی و خورشید سروری هستی. عجیب نیست قیامت به پیش اهل نظر. چو جلوه کردی و هر جلوه محشری هستی. فرشته، جن و بشر، نه تمام هستی شد. اسیر عسکر چشمت که عسکری هستی. تو در وقار و شکوه و جلالت و هیبت. تمام قد به علی رفته، حیدری هستی. همین که نام قشنگت حسن شده یعنی. کریم هستی و البته مادری هستی. کریم هستی و امید این گداهایی. تو دومین حسن نسل پاک زهرایی. به عشق تو شده شیدا و مبتلا کعبه. که از وجود شما دارد این بقا کعبه. هنوز هم به دل کعبه حسرتت مانده. که حج نرفتی و حاجی نشد تو را کعبه. نماز روح و دلم سمت بارگاه شماست. که می کند همه دم سجده بر شما کعبه. تو استجابت دستان خالی ام هستی. که گشته کوی شما بر دل گدا کعبه. گزاف و کفر نمی گویم این دلیل من است. حق آفریده به دنبال کربلا کعبه. تو شاهزاده ی مولای کعبه ای آقا. تو منتهای تمنای کعبه ای آقا. به ذره پروری از عالمی کریمانه. همیشه داشته ای التفات شاهانه. تو نور ذات خدایی به دورتان خورشید. همیشه گرم طواف است مثل پروانه. تلاش دشمنت این بود ابترت خواند. به راز نام شما نیست شیعه بیگانه. تو عسکری و ابالمهدی و عدوی تو شد. به حکم سوره ی کوثر عقیم و بی دانه. تو آمدی پدر صاحب الزمان بشوی. که رنگ ناب حقیقت بگیرد افسانه. چه می شود که به دل نور معرفت بدهی. پیاله ای می انگور معرفت بدهی. شنیده ای تو همیشه غم صدایم را. قبول کرده ای از من کم دعایم را. خدا نوشته شروع مرا به نام شما. اسیر خود بنویسید انتهایم را. نشسته ام به سر خوان لطف و مرهمتت. تمام عمر همه پنج شنبه هایم را. به دست های کریمت دخیل شش گوشه. سپرده ام دل با غصه آشنایم را. برای من بنویس ای کریم و امضا کن. برات کرببلا و اذن سامرایم را. بیا برای همیشه فقط همین یکبار. بیا و دست مرا دست مهدی ات بسپار. @shia_poem
سیرتش نه درحقیقت صورت دنیایی اش ماه را شرمنده ی خود می کند زیبایی اش می چکد نهج البلاغه ازلب پایینی اش می چکد آیات قرآن از لب بالایی اش لحظه لحظه خیر او حتما به مردم می رسد آن کسی که«جامعه» بوده دم لالایی اش جامعه،«عجِّل فرج» به به چه تلفیقی شده ست نسبت فرزندی اش با نسبت بابایی اش سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست یازده در ذکر بالا می رود کارایی اش نوکر اربابم و یک بخش از آقایی ام ریشه دارد بی برو برگرد در آقایی اش طعم توحید و امامت را به هم آمیخته نیمه ی مکّی او با نیم سامرّایی اش هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها روبراهت می کند یک استکان از چایی اش ازحرم برگشته می داند که وقت بازگشت چایی دوم دوچندان می شود گیرایی اش چون که تنها می روی هرگز به سامرّا نرو چون خجالت می کشد تنهایی از تنهایی اش @shia_poem
آمدی احترام آوردی عزتی مستدام آوردی از لبت می به جام آوردی عسلی روی کام آوردی چقدر هم غلام آوردی قبله عشق ای عزیز و نگار نفس تو پر از شمیم بهار هر دل بیقرار را تو قرار مکتب علم را تویی سردار کعبه حاجت همه زوار در نگاهت نسیم پیدا بود اقتدار کلیم پیدا بود دست لطفی عظیم پیدا بود عزت نوکریم پیدا بود همه زندگیم پیدا بود مجتبی زاده ای عزیز دلم ساقی و باده ای عزیز دلم سیدی ساده ای عزیز دلم مقصد جاده ای عزیز دلم شاهِ دلداده ای عزیز دلم از کرم تا خدا مرا برسان ابتدایم به انتها برسان مبتلای غمم دوا برسان به دلم گوهر جلا برسان جمعه شب هم به کربلا برسان @shia_poem
وای بر حال اسیری که گرفتار تو نیست نخرد هیچکسش هر که خریدار تو نیست به نگاهی که گرفتند ز یعقوب قسم یوسفی نیست که آشفته به بازار تو نیست قدر خاکستر پروانه نداند هرگز هر که پر سوختة شمع شب تار تو نیست بیشتر می‌شکفم هر چه بسوزانندم لاله باغ دلم جز تو و جز نار تو نیست استلام حجر آن روز که کردم گفتم قبله‌ام جز حجرالاسود دیوار تو نیست رحمی ای دوست بحال دل بیماری آر که دوائیش بجز دیدة بیمار تو نیست هر که کارش به تو افتاد بدنیاش چه کار این قفس لایق این مرغ گرفتار تو نیست «میثم» از دار جهان دل به هوای تو گرفت که سرافرازی او جز به سردار تو نیست @shia_poem
حُسن تو سِرِّ عاشقی را برملا کرد بر طرّه ی زلف کمندت اقتدا کرد شکر آن خدا را که ز لطف بی مثالش روز ازل با تو دلم را آشنا کرد دلدادگی دلداده ات شد، شوق پر زد عشق آمد و بر تو سلامی دلربا کرد جانم فدای پیر میخانه که سرمست ما را به عشق روی ماهت مبتلا کرد من بنده ای سرگشته بودم که نگاهت دل را اسیر بارگاه کرد دیدارِ سُرِّ مَن رَأی رشک بهشت است باران ز شوق دیدنت اشک بهشت است زیبا گل که رشک نسترن شد جلوه نمود و رونق دشت و دمن شد روی زمین تا آسمان بی کرانه در هر کران دائم ز حُسن او سخن شد در خانه ی قلب همه جانانه جا کرد هر جا که مِهرش بود بر دل ها وطن کرد ذکر حدیثش قدسیان را مست می کرد در حلقه ی خاتم عقیقی از یمن شد وقتی که دنیا آمد و بُرد از همه دل نام دل آرا و خدایی اش حَسَن شد حُسن حَسن ، مهر حسین و مرتضی داشت او یک تنه حُسن تمام انبیا داشت او آمد و آغاز عشق و دلبری شد گویا دوباره موسم پیغمبری شد تاب تماشایش ندارد دیده ی شب بر او هجوم از خصم با ناباوری شد در لشکری ، محبوب را محصور کردند غافل از آن که نام خوبش عسکری شد با رمز یا زهرا دل از دل دادگان بُرد آغاز دلداریِ یار حیدری شد در سامرایش سائلان صف ها کشیدند درگاه او درگاه حاتم پروری شد ما هم گدایان ره دلدار هستیم در انتظار وصل روی یار هستیم هر کس که شوق سامرا دارد بیاید هر که به دل عشق خدا دارد بیاید هر کس به قلبش شوق دیدار زیارت از بارگاه سامرا دارد بیاید مهر امام عسکری در سینه ی ماست هر کس که قلبی با صفا دارد بیاید شوق مدینه تا ابد داریم در سر هر که دلی درد آشنا دارد بیاید این بانگ زیبای خدا از آسمان هاست هر کس هوای کربلا دارد بیاید ختم کلام عاشقان ذکر حسین است عشق خدای آسمان ذکر حسین است @shia_poem
بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند از من تمام روزگارم را گرفتند از این جدایی جان من بر لب رسیده هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند انگار قسمت نیست وصل ما دوباره در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند اما خیالت تخت هر جایی رسیدم خویشان و نزدیکان کنارم را گرفتند حالم بد است اما خدا را شکر در قم با مهربانی حال زارم را گرفتند با احترام و عزت و شوکت کمی از این بار غم هایی که دارم را گرفتند حتی زمان پر زدن از این قبیله مردم همه دور مزارم را گرفتند در شام اما خواهری مضطر چنین گفت: یارب ببین دار و ندارم را گرفتند بالا و پایین رفتن از ناقه چه سخت است وقتی همه ایل و تبارم را گرفتند نیمی ز معجر سوخت...نیمی را کشیدند اصلا تمام اعتبارم را گرفتند در گوش من مانده صدای ذوالجناحش میگفت: با نیزه سوارم را گرفتند یک "یادگاری" بود... اما در خرابه "بنت الحسین" آن یادگارم را گرفتند @shia_poem
خواهر شدن یعنی،بلا بر جان خریدن از کودکی نازِ برادر را کشیدن خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن خواهر شدن یعنی مدینه تا کنارت با پای دل صحرا به صحرا را دویدن خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن قطره به قطره پایِ دیدارت چکیدن خواهر شدن یعنی زهجران پیر گشتن درکمتر از یک سال دور از تو خمیدن مشتاق دیدارم رضا جانم کجایی ای کاش وقت احتضار من بیایی  قم شد مسیر ِ آخرم الحمدلله زخمی نشد بال و پرم الحمدلله قم احترامم حفظ کرده تا که دیده من دخترِ پیغمبرم،الحمدلله در کوچه ها راهِ عبورم را نبستند مانند زهرا مادرم الحمدلله باضربة سیلی میانِ کوچه ای تنگ خونی نشد چشم ترم الحمدلله بین در ودیوار با داغیِ مسمار زخمی نگشته پیکرم الحمدلله دعوا نشد،..برچادر من جایِ پا نیست خاکی نگشته معجرم الحمدلله ماخاطراتی تلخ از بازار داریم باز است هرسو معبرم الحمدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله در کوچة تنگ یهودی ها نرفتم آتش نیفتاده سرم الحمدلله بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم محمل نگشته منبرم الحمدلله حرفِ سنان و شمر وخولی نیست اینجا دارم تمام ِ زیورم الحمدلله کنج خرابه آبرویم را نبُردند دشمن نگفته کافرم الحمدلله دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد قبرم همان دم شد حرم الحمدلله مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند باشد تنِ من محترم الحمدلله غسل تنم کاری ندارد چو به پنجه مویم نپیچیده به هم الحمدلله تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد همراهِ سر از داغِ  دختر گریه میکرد @shia_poem
السلام ای زینب موسی بن جعفر، فاطمه حضرت معصومه ی آل پیمبر، فاطمه مظهر الله اکبر، ای سراسر فاطمه می زنم از دل صدا با حال مضطر فاطمه تا که هر دفعه دلم از دست این و آن شکست بر لبم بانگ اغیثینی اغیثینی نشست بی پناه افتاده ام امشب نجاتم می دهی؟! پای من لغزیده از غفلت ثباتم می دهی؟! تشنه ی عشقم کمی آب حیاتم می دهی؟! شوق طوف مرقدت دارم، براتم می دهی؟! دل بر احسان شما بستم، مرا هم می خری؟ سائل کوی رضا هستم، مرا هم می خری؟ از فراق باغبان گلبرگ ها پژمرده است بر دل زهرایی ات مُهر جدایی خورده است خاطرت از دوری شمس الشموس آزرده است رنگ و رویت را مصیبت های ساوه برده است خواستی تا منزل جانان روی اما نشد آمدی تا زائر دلبر شوی اما نشد مردم قم یاس و نیلوفر به دورت ریختند دسته دسته لاله ی پرپر به دورت ریختند با ادب، با ذکر یا حیدر به دورت ریختند کوچه کوچه فضه و قنبر به دورت ریختند خوب شد این جا همه بیدار و شیعه مذهب اند گریه کن های مصیبت های عمه زینب اند خوب شد سنگی در این جا سوی ابرویی نرفت شعله ای از آسمان مابین گیسویی نرفت بهر غارت سینه ریزی و النگویی نرفت روی صحن سینه ای شمرِ سیه رویی نرفت خنجر کندی مداوای دلی محزون نشد آسمان شهر قم شش ماه رنگ خون نشد از روی نیزه سری این جا نمی افتد زمین خواهری در بین مرکب ها نمی افتد زمین دختری در زیر دست و پا نمی افتد زمین چادر ذریه ی زهرا نمی افتد زمین من کجا و خواندن ابیات مکشوفه کجا؟! ساکنان قم کجا و لشگر کوفه کجا؟! @shia_poem
قرار بود بیایی کبوترش باشی دوباره آینه‌ای در برابرش باشی نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی میان راه پرستوی پرپرش باشی «مدینه» شهر غریبی برای «فاطمه»‌هاست نخواست گم شده‌ای مثل مادرش باشی خدا تو را به دل تشنۀ‌ زمین بخشید که قاب روشنی از نور کوثرش باشی به «قم» رسیدی و گم کرد دست و پایش را چو دید آمده‌ای سایۀ سرش باشی اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد و تا همیشه تو یاس معطرش باشی کرامتت، همه را یاد او می‌اندازد به تو چقدر می‌آید که خواهرش باشی خدا نخواست تو هم با «جوادِ» او در طوس گواه رنج نفس‌های آخرش باشی نخواست باز امامی کنار خواهر خود ... نخواست «زینبِ» یک شام دیگرش باشی @shia_poem
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم سالها منتظر روی برادر بودم بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟ من اگر منتظر روی برادر نباشم چه کنم؟ روی قبرم بنویسید جدایی سخت است اینهمه راه بیایم ،تو نیایی سخت است یوسفم رفته واز آمدنش بی خبرم سالها میشود واز پیرهنش بی خبرم روی قبرم بنویسید ندیده رفتم با تن خسته وبا قد خمیده رفتم بنویسید همه دور ربرم ریخته اند چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند چقدر مردم این شهر ولایی خوبند که سرم را نشکستند خدایی خوبند بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت ...من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟ من کجا بام کجا کوچه وبازار کجا؟ بنویسید که عشاق همه مال هم اند هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید.. روی قبرش بنویسید برادر بوده سالها منتظر دیدن خواهر بوده روی قبرش بنویسید که عطشان نشده بدنش پیش نگاه همه عریان نشده بنویسید کفن بود،خدایا شکرت هرچه هم بود بدن بود خدایا شکرت یار هم آنقدری داشت که غارت نشود در کنارش پسری داشت که غارت نشود اوکجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟ اوکجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟ ... بنویسید سری بر سر نی جا میکرد خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد @shia_poem