#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#قصیده
قتیل تیغ تو در خون تپید با امید
هرآن شهید تو شد شد شهید با امید
به شوق خنجر تو با زبان الکن نبض
چه حرفها زده حبل ورید با امید
نشد ز شدت شمشیر غم دوتا کمرش
دلی که انس گرفته شدید با امید
به فکر عطر فشانی برای عشاق است
صبا که گیسوی گل را کشید با امید
کبوترانه در این دشت رفتم و دیدم
عقاب از سر سنگی پرید با امید
سرشک رفت بگوید ز غم به یار که چشم
در التماس لبش را گزید با امید
چنان که پیر به مقصد رسد به لطف عصا
دلم چه ساده به منزل رسید با امید
بهانه ای ست شفای شمیم پیراهن
بیا که دیده ی یعقوب دید با امید
ز یک درخت میان شراره ها ای دل
شود صدای خدا را شنید با امید
دم از مسیح نخواهم که وامدار بود
از آنچه روح به مریم دمید با امید
شود لطافت باران خشونت سیلش
هرآنکه لطف خدا را ندید با امید
ز نرمی دل یزدان دلا ببین داوود
چو نخ گرفت به دستش حدید با امید
شرف مجو ز کسی جز خدا که رسوایی ست
عزیز یوسف خود را خرید با امید
ببین که دزد در بسته را به یک سوزن
نمود باز به جای کلید با امید
به نا امیدی از این در مرو بزن فالی
لباس بر تن شب شد سپید با امید
ز یأس عید تو گردد عزا به خود بازآ
و گشت شام عزا صبح عید با امید
نه مثل تاک پریشان چو نخل سر بکشم
بجای می بزنم گر نبید با امید
نشسته منتظرم تا گریزم از زاهد
چو آهویی که ز دامی رمید با امید
خلاف حرکت دست درختهای بلند
زد از جنون به زمین دست بید با امید
چه دامها که به دور خودم نمودم پهن
که تارتن به تغافل تنید با امید
برای جذب نگاه مطهر یوسف
چه دستها که به مجلس برید با امید
به باغبان نرسد این خبر که گلچینی
برای نان شبش لاله چید با امید
شراب خوردم و گفتم خدا ببخشاید
خوشم که مستی ما شد مزید با امید
به استواری قرآن که وعده داده خدا
وعیدها همه گردد نوید با امید
به شوق نقش هدایت به جبهه ی ما بود
حماسه ایی که حسین آفرید با امید
حسین! آنکه سروده برای عشاقش
به راه عزت خود سر دهید با امید
برای مرهم زخم دل محبانش
مسیر شعر به روضه کشید با امید
امید چونکه شود یأس پیر خواهد کرد
حسین بر سر اکبر رسید با امید
به خنده گفته ی شش ماهه تير را عجب است
پی مراد نیافتد مرید با امید
به عشق روی اباالفضل تا ابد هر رود
گرفت دامن سروی رشید با امید
برای آنکه نیافتد به دشت خون عریان
چو غنچه پیرهنش را درید با امید
برای شمر ! که لرزد به جای دستش دل
شمیم یاس به هر سو وزید با امید
دوباره خواست ببیند حسین را خواهر
ز تل به مقصد مقتل دوید با امید
چه نسبتی ست به غم میدهند زینب را
برای بوسه به مقتل خمید با امید
ز ناقه در پی آغوش بر زمین افتاد
چو شبنمی که ز برگی چکید با امید
رقیه نقش یتیمی کنار بابا را
به روی خاک خرابه کشید با امید
به تیغ تکیه مکن در نبرد مظلومان
که بود محضر زینب یزید با امید
ز پاک بازی ارباب ماست عاشورا
در اوج نحسی خود شد سعید با امید
بیان واژه نشان امیدهاست که گفت
تفاوت است میان امید با امید
هدف ندیدن تنهایی است از این رو
غریب از همه شد ناپدید با امید
#محسن_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
سلام حُسنِ زمین و زمان...سلام حسین
سَرت سلامت و ماهِ رُخت تمام ، حسین !
چقدر دور سَرت آفتاب می گردد
ستاره ها همه محوِ تو صبح و شام...حسین!
تو سَروَری و عجب نیست پیشِ پای سَرت
بِایستند درختان به احترام حسین
سَرت به نیزه بلند است در برابرِ من...
چنان بلند که شد رَشکِ خاص و عام حسین
اسارتِ سَر و داغِ فراق و از طرفی
غمِ اهانتِ پسکوچه های شام ، حسین!
دلم که تنگ تر از دستِ مردمانِ شب است،
شکسته مثل سَرت بین ازدحام، حسین
خدا اگر بپذیرد، قشنگ خواهد شد
هرآنچه بر سَرم آمد در این قیام ،حسین!
"سَرم خوشست و به بانگِ بلند میگویم"
همیشه درد، حسین است و التیام،حسین
#عارفه_دهقانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل
در اصل هجران تشنگی و وصل باران است
حسی که من دارم همان حس بیابان است
نزدیکی و دوری ملاک وصل و هجران نیست
"راضی "ست او وصل است ؛ " ناراضی " ست هجران است
بازار ما گرم است از سنگ سر کوچه
دیوانه محتاج اذیتهای طفلان است
پروانه گر چه سوخته اما پشیمان نیست
روزی پشیمان میشود هر که پشیمان است
گاهی به جای حرف باید گریه را آورد
بهتر به حاجت میرسد طفلی که گریان است
فردا گریبان گناهش را نمیگیرند
هر که سر هجران تو پاره گریبان است
با قصد قربت آمدیم و قرب مان دادید
مهمان تو انگار نه انگار مهمان است
قصر است زندانی که یوسف را بغل کرده
قصری که یوسف را به زندان برده زندان است
باید برای تو که منت بر سرم داری
این آبرو را داد ، جان دادن که آسان است
مردم که میخندند ما یک گوشه می گرییم
آدم که عاشق میشود حالش پریشان است
تکلیف این دل را که آواره است روشن کن
دل که بلاتکلیف شد آنقدر حیران است
تنبیه کردم این لبی را که نبوسیدت
بنگر که از حسرت چگونه زیر دندان است
.
سینه زنان مویه کنان دامن کشان آمد
زینب گلش را دید اما دید عریان است
بر روی کشته لااقل چیزی میاندازند
گیرم که این افتاده اصلا نامسلمان است
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#غزل
سائل آن است که بر خواستن اصرار کند
در تکاپوی طلب کوشش بسیار کند
سالها در پی آن کهنه شرابی هستم
که مرا نیز به عشق تو گرفتار کند
نیست در شهر نگاری که دل از من ببرد
یا مرا از می الطاف تو سرشار کند
مرگ می آید ورخساره بر افروخته است
تا مرا لحظه ای از خواب تو بیدار کند
عاشق مرگم از آنرو که تو را می بینم
کو حبیبی که مرا لایق دیدار کند
هیچ کس نیست که مانند تو با قاتل خویش
مهربان باشد ومانند تو رفتار کند
نخل ها روزه گرفتند وبه این امّیدند
که رطب با لب شیرین تو افطار کند
کاش با عطر تو این خانه معطر بشود
چشم هایم به جمال تو منور بشود
#احمدعلوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#شب_جمعه
#وداع
#غزل
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
به همراه مسافر آب میپاشند، من ناچارم
به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را
کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟
#استاد_علی_انسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
با سلام
عزیزانی که مایلند در زمینه درج اشعار در این کانال همکاری داشته باشند به آیدی زیر پیام بفرستند:
@shia_poem_admin
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#غزل
تصوّر می کنم در ذهنِ خود ایوان زرّین را
برای درد ها پیدا نمودم راه تسکین را
پرستیدند آتش را اگر آبا و اجدادم
خدا را شکر از چشمان تو آموختم دین را
اگر فرهاد قبل از کوه، اوصاف تو را می خواند
رها می کرد از اول غرورِ تلخِ شیرین را
دمی پیش فقیرانی و گاهی عرش اعلایی
طراز عشق تو تعیین کُند بالا و پایین را
رکوعت حلقه ی انفاق را در گوش عالم کرد
کدامین شاه اینگونه کرامت کرده مسکین را؟؟
عصا را اژدها کردی شما… امّا نمی دانم
چرا؟! موسی گرفته در میان خلق تحسین را
زمانی که کمی اعجاز را ظاهر کنی، قطعا
مریدان نجف گویند،…حتی مردم چین را
مرا با جنتِ آب و درخت و حور، کاری نیست
نمی خواهم بدون تو دمی این دام رنگین را
برای زاهدان بی علی قرآن چنین فرمود:
فقط پر کرده از مصحف الاغی بار خورجین را
«علیٌ حُبه جُنه قسیم نّار والجنه»
برایت می سرایم باز هم این بیتِ تضمین را
شکوه رد شمست را درِ خیبر تداعی کرد
شنیدم در پس پرده تو داری بر تر از این را
وقارت داده درسی قنبرت را که یقین دارم
کُند تدریس بر هارون مَکی نیز تمکین را
محبت بر تو کار هر کس و ناکس نمی باشد
نهادی بی هوا بر دوش ما این بار سنگین را
زمان قبض روح عاشقان می آیی از این رو
زیارت نامه باید گفت در آن لحظه تلقین را
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
ای آنکه به شوقت جگر خلق کباب است
گر نیمنظر لطف کنی، عین ثواب است
در سجده بفرما که به پایت بدهم جان
خَم کن سر این شیشه که هنگام شراب است
ای دل، نظر شیر خدا حدِّوسط نیست
یا موج مزن، یا که بجوش، این چه سراب است
ذکر تو سوار است به سنگ یمن اینجا
یعنی علی از شوق علی پابهرکاب است
اسباب تکامل همه نفی است در اینجا
انگور که چسبد به ضریحِ تو شراب است
تأثیر اگر کرد فغان، لطف تو باقی است
یک تار سر زلف تو تکوین رباب است
آن نامه که سربسته فرستند به کویت
گر پاره کند خادم تو عین جواب است
اندازهی پلکی ز تو دنبال ندارم
ای من به فدای قدمت، این چه شتاب است
تیغی که تو بستی چو به گلزار ببندند
یک غنچه دمیدن، همه جا عالم آب است
شمشیر همان شمّهی شیر است به میدان
جز تو به میان تیغ اگر بست خطا بست
معنی جگر صحبت باشیر ندارد
جز اینکه بگوید به ره دوست تُراب است
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
هر دلی بیدار شد در گیر و دار خواب نیست
خواب چیزی غیر مردن در دل مرداب نیست
خواب بودم در حریمش وقت بیداری رسید
دیدم اینجا هیچ کس مانند من بی تاب نیست
عرش گاهی زیر پای ماست اما غافلیم
هیچ اوجی کهکشانی تر از این سرداب نیست
((در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم))
قبله گاه اینجاست حاجی!غیر از این محراب نیست
من نمازم را پی تکبیره الاحرام تو
خوانده ام ،برجا نماز چشمه و سهراب نیست
تا که با من بشنود صوت اذان باد را
از سر گلدسته ای که جز صدای آب نیست
حضرت نرجس خبر دارد از اوصاف حسن
او مگر آئینه ی خورشید عالم تاب نیست؟
در غزل عطر امام عسکری پیچیده است
در خُم هستی شرابی جز شراب ناب نیست
((بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود))
عشق صادق در وجود جعفر کذاب نیست
بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است
کار ما در آستانش غیر دق الباب نیست
#احمد_علوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#مثنوی
باز شد پنجره ای سمتِ نسیمِ ملکوت
نور تابید در آیینه ی صبح از جبروت
تشنه ی بوی نفس های بهارش بودیم
از همان روزِ ازل مستِ نگارش بودیم
چه حضوری که از او عشق بشارت میداد
چه طلوعی که خدا مُهرِ شهادت میداد
نفسش عطرِ سلام و صلوات آورده است
آسمان را قدمش آبِ حیات آورده است
عطر سیبی ست که از گلشنِ عرش آمده است
شاخِ طوباست و بر زینتِ فرش آمده است
هر طرف جلوه ی خورشید جمالش پیداست
حَسَن و نورِ حقیقت ز کمالش پیداست
مژده مژده حسنِ دومِ زهرا آمد
سیزده صورتِ اعجاز تماشا آمد
نور افشانیِ عالم همه از جلوه ی اوست
آخرین حجتِ حق از ثمر و میوه ی اوست
پدرش آینه ی مکتبِ صادق باشد
پسرش چشمه ی قرآنِ حقایق باشد
از دمِ سوسنِ او بوی چمن می روید
صبح از جامِ لبش حُسنِ حَسَن می بوید
جلوه ی روشنِ او جلوه ی ایثارِ خداست
دامنش سبزترین دامنِ گلزارِ خداست
به قدمهاش چو داود گل آرایی کرد
از دَمش حضرتِ یعقوب دل آرایی کرد
بر لبش سوره ی توحید تلاوت دارد
دامنش دولتِ مسعود امانت دارد
شده آن بزم نشینِ دمِ او چون عیسی(ع)
شده پروانه ی شمعش به دو عالم موسی(ع)
حَسَن آیینه ی حُسنش به خدا اعجاز است
ز نسیمش همه درهای اجابت باز است
نور تابید و جهان غرقِ تبسّم شده است
کهکشان در نفسش ذره شد و گم شده است
یازده بار زمین سر به خضوع آمده است
از دمِ اوست که خورشید طلوع آمده است
یازده بار خدا صورتِ احمد چو کشید
بینِ آن صورتِ زیبا رخ زیبای تو دید
یازده پنجره وا شد به سوی دولتِ یار
آخرین پنجره مانده است به دستانِ بهار
شانت این بس پسرت حضرت مهدی باشد
بعدِ حق عالمِ ما را متصدّی باشد!
#هستی_محرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مدح
#غزل
السلام علیک یا دلبر
نظری زیر پا کنی خوب است
متوسل شدم به چشمانت
حاجتم را روا کنی خوب است
درد من را تو خوب میدانی
درد من را دوا کنی خوب است
تشنه ی باده ام ز دستانت
نوکرت را صدا کنی خوب است
قدمی رنجه کن به چشمانم
روی چشمم دعا کنی خوب است
زندگیِ مرا ز آقائیت
وقف گنبد طلا کنی خوب است
پدر صاحب الزمان امشب
قسمتم کربلا کنی خوب است
مینویسم همیشه حیدری ام
حیدری از نگاه عسکری ام...
#محمد_حبیب_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
رفته ست با صد شاخه گل خیل گدا امشب
اینجا نباش ای دل برو در سامرا امشب
حاجاتِ خود را دست-چین کن یک به یک بردار
زانو بزن در محضرش با انبیا امشب
شد صاحبِ دوّم حسن(ع) زهرایِ مرضیّه(س)
سائل بیا! شد موسم ِ نان و نوا امشب
گفتیم یابنَ الهادی الأمّه(ع) نگاهی کن
با مرحمت بر حالِ ما درمانده ها امشب
ای خوشۂ انگورها بیتابِ دستانت
ای حُسن ِ نام آور! تویی مشکل گشا امشب
ما را به لطفت یا امام عسکری(ع) دریاب
مسرورمان کن جانِ مهدی(عج) با دعا امشب
صاحب-زمان(عج) در جشن میلاد تو با لبخند؛
یک مجلس جانانه ای کرده به پا امشب
با صد هزاران شوق حاضر کرده عیدی را
در خیمه گاهش حضرت بابایِ ما امشب
شالِ سفیدش روی شانه می برَد دل را
بر قامتش خوشتر نشسته این عبا امشب
شاعر برایش یازده بیتِ کم آورده
تا شادباشی داده باشد بی ریا امشب
عیدیِ ما دیدارِ رویش باشد و ایکاش...
امضا بفرماید ظهورش را خدا امشب!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem