#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
عرض ارادت من و هم گریه های من..
بر حضرت رئوف، امام رضای من
تنها تویی که حرف مرا گوش میکنی
جای دگر که رنگ ندارد حنای من!
چیزی نمانده غرق شوم چاره ای بساز
کاری بکن بحق جوادت برای من
دیدی که من اسیر هوی و هوس شدم
گفتی بیا به طوس بیا در سرای من..
دستم گدای توست و پایم براه تو
جز این شود قلم بشود دست و پای من
قبل از خدا خدا به زبانم تو آمدی
با تو مبارک است همیشه دعای من
من زنده ام به نوکری خانه ی شما!
پس نوکری به کار نگیری به جای من!
دست مرا بگیر و ببر با خودت بهشت
ورنه جهنم است، جهنم سزای من
دیشب کنار پنجره فولاد سوختم
آقای من چه شد سفر کربلای من
ابن شبیب حرف شمارا به ما رساند
حالا ز گریه درنمیاید صدای من
وقتی ضریح پیکر او نیزه نیزه شد
لب تشنه بود جد سر از تن جدای من
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مثنوی
السلام ای وارث نوح و خلیل!
ای جلال و جلوۀ رب جلیل!
ای درون سینهات قلب سلیم
وارث عیسی و موسای کلیم
ای شمیم بوستان فاطمه
ای ولایت، شرط توحید همه
ای دلیل روشن صبح اَلَست
با طلوع تو طلسم شب شکست
ای ولیاللهِ اولی بر نفوس
ای مسافر از مدینه سوی طوس!
لحظهای کردی در آن وادی درنگ
خاک نیشابور شد فیروزهرنگ
ای تولاّیت سعادتآفرین
ای رواقت منظر عرش برین
بس که در عشق الهی گم شدی
کعبۀ جان، قبلۀ هفتم شدی
ای صفای روح، آب و خاک تو
عرش، یعنی آستان پاک تو
آستانت بوسهگاه فرشیان
فرش ایوانت، نگاه عرشیان
عرش را اینجا به زیر آوردهاند
دلپسند و دلپذیر آوردهاند..
این سخن افکنده در اینجا طنین
«اُدُخلوها بِسَلامٍ آمنین»
ای حریمت را ملائک در طواف
جبرئیل اینجا بُوَد در اعتکاف..
با تو رونق بیشتر دارد بهشت
هشت باب و هشت در دارد بهشت
::
ای تجلای صریح آفتاب
ای ضریح تو ضریح آفتاب
آفتاب اینجا به عزم خاکبوس
از تو رخصت خواهد ای شمسالشّموس
ای تمام اختران دلبستهات
چلچراغ آسمان گلدستهات..
ای پرستوها همه پروانهات
آب زمزم، آب سقاخانهات
ای دل و جان از ازل در رهن تو
آفتاب آیینهدار صحن تو
صحنۀ بشکوه شور و عشق ناب
صحن «آزادی» و صحن «انقلاب»
دل که سرگردان در «ایوان طلا»ست
یک زیارتنامهاش «قالوا بلی»ست
ای حریم قدس تو «دارالسّرور»
ذکر «دارالذکر» تو آیات نور
شب همه شب میشود با یک نگاه
شمع «دارالزهد» تو قندیل ماه
جام «دارالرَّحمه» از رحمت پر است
چون صدف دامان او غرق دُر است
سبزپوشان فلک بستند صف
زیر طاق روشن «دارالشّرف»
دیدۀ گردون به دست فیض توست
چشم «دارالفیض» مست فیض توست
چون حَجَر دارد ثواب استلام
بوسه بر خاکِ درِ «دارالسلام»
ای رواق دیده و دل جای تو
بوسهگاه عرش پایین پای تو..
::
پشت سر، فوج ملائک در نماز
پیش رویت مشرق راز و نیاز
یافت از خاک رَهَت فَرّ و شکوه
این بهشت باصفا بین دو کوه..
ای مقام امن جانان «بست» تو
ای کلید قفلها در دست تو
گر چه محو «لَیسَ اِلاّ هو» شدی
گاهگاهی ضامن آهو شدی
من چه گویم با تو ای خیر کثیر؟
در کمند آرزوهایم اسیر
آهوی سرگشتۀ این بیشهام
صیدِ دامِ نفسِ کافرپیشهام
نفس نافرمان عذابم میدهد
شعلهآسا پیچ و تابم میدهد
ای تو را آهوی دل، سر در کمند
مستمندم، مستمندم، مستمند
اینک ای دست خدا! دستم بگیر
«تا نیفتادم ز پا، دستم بگیر»
ای دعا در پیشگاهت مستجاب
شد گناهان، بین ما و تو حجاب..
ای ولایت، معرفتآموزِ دل
این من و این اشکِ چشم و سوز دل..
چون هُما اینجا گشوده بالها
جلوۀ «قبرٌ بِطوسٍّ یا لها»...
#محمدجواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#امام_رضا_علیه_السلام
#امام_زمان_عج
#مثنوی
روزی دوبار دربِ بقیع باز میشود
روزی دوبار گریهات آغاز میشود
روزی دوبار روضهی تو: وا حسن....حسین
ای وای بی حرم حسن و بی کفن حسین
سهمِ دو چشمِ خیسِ شما خونِ تازه است
روزی دوبار انیسِ شما خون تازه است
این مهرِ مادرِ تو چهها کرده بادلت
یعنی که آب شعله به پا کرده با دلت
دیدی که آب با جگر فاطمه چه کرد
دیدی که آب با پسرِ فاطمه چه کرد
تقصیرِ آب شد دل زهرا شراره شد
تقصیر آب شد دو جگر پاره پاره شد
از کوزه آب تا که حسن خورد آب شد
وای از حسین آب نخورد و کباب شد
بعدِ حسین بعدِ حسن سربزیر آب
میسوزد آنقدر که شود چون کویر آب
از آن به بعد آب فرودست میرود
روزی هزار مرتبه از دست میرود
از آن به بعد زیرِ سرِ آب آتش است
فهمیدهام که در جگر آب آتش است
سیراب میکند همه را ، تشنه است خود
شرمنده است فاطمه را ، تشنه است خود
پیش حسین بغضِ قدیمِ حسن شکست
در بینِ خانه قلبِ کریمِ حسن شکست
الماس ریزهها جگرش را دو نیم کرد
یک ضربِ دست امام حسن را یتیم کرد
از سینه داغِ روز و شبش ریخت روی طشت
دیدی جگر زِ کنج لبش ریخت روی طشت
خونش نه ، پاره پاره زِ لبها جگر چکید
بر طشت نه به دامنِ زهرا جگر چکید
زینب رسید و گفت که ای وای مادرم
"آیا تویی برادر من نیست باورم"
در کربلا به خیمه نیامد عمویِ آب
از مَشکِ پاره ریخت زمین آبرویِ آب
مجبور شد به خاطرِ آب التماس کرد
رو زد برای طفلِ رُباب التماس کرد
بودند دیو و دَد همه سیرابِ آب
حیف
مَشکی نبود تا که نسوزد رُباب حیف
با التماس گفت عزیزم علی بمان
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
اما چه زود آب دوباره شراره شد
دیدی که وقتِ گریهی زهرا دوباره شد
شد بازهم بساط غمش جور وایِ من
شد آب زهر و زهر شد انگور وایِ من
انگور شعله شد جگرش را به هم که ریخت
آه از دلش که بیشترش را به هم که ریخت
هِی بر زمین نشت نشد چاره ایستاد
ای وای من که با جگرِ پاره ایستاد
آه ای کبود بال و پَرَت را زمین نزن
پیش جوادِ خویش سرت را زمین نزن
...
گفتم که اشک از چه چنین رنگ و بو گرفت
گفتی زِ چشم گریه کنان آبرو گرفت
روزی دوبار درب بقیع باز میشود
روزی دوبار گریهات آغاز میشود
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
.
هر چند آن "رضاست" ولی تکه تکه است
هر چند این " حسین " ولی سر جدا نبود
روحالله قناعتیان
.
#امام_رضا_ع
#شهادت_امام_رضا ع
دل ها اگرکه زائر قبر رضا نبود
شاعر مسافر ِ حرم کربلا نبود
(اِنْ کُنتَ بٰاکیا ، فَبُکاء عَلیَ الحُسین)
این حرف اگر نبود که اهل بکا نبود
پیچیده بود دورخود از زهر و...خواهرش..
شکر خدا ، که شاهد این ماجرا نبود
آهسته داد جان به روی دامن گلش
داغ جوان ندیده و صاحب عزا نبود
عمامه اش کسی به تمسخر نمیکشید
پیراهنی که داشت به تن ، نخ نما نبود
فرق مبارکش ، هدف سنگ ها نشد
یعنی به خون، محاسن پاکش حنا نبود
هر چند بین حجره غریبانه جان سپرد
با چـکمه روی سینه ی او رد پا نبود
با آن که تشنگی جگرش را کباب کرد
قدش کنار علقمه ، اما دو تا نبود
غارت نکرد خیمه و انگشترش کسی
در زیرتیغ شمر ، ,ذبیح از قفا نبود
هر چند آن "رضاست",ولی تکه تکه است
هر چند این "حسین", ولی سرجدا نبود
زن های مشهدی ، همه تشییع آمدند
جسمش سه روز در دل صحرا رهانبود
ذی قیمتی ترین کفن ها برای اوست
شکر خدا ولی ، کفنش بوریا نبود
سهم لب حسین که شد چوب و خیزران
سهم (حدیث سلسله) چوب و عصا نبود...
چشمش اگرقصیده ی دعبل نمی گرفت
بغض ِ مقطعش ، که هجا در هجا نبود
از همت رضاست که ایران حسینیه است
اینطور اگر نبود ، که این روضه ها نبود
شاعر: #روح_الله_قناعتیان
_
#امام_رضا_ع
#شهادت_امام_رضا ع
دلیکه درتبوتابت نسوخت جز گِل نیست
سری که پای رکابت ، نـبود عاقل نیست
به اوج ِ مدح تو ، دستم نمی رسد هرگز
هنوز درک من از وصف عشق کامل نیست
تو عاشـقانه ی من را ، برای ِ خود بردار ...
اگر چه مثل غزل های خوب بیدل نیست
به زخم ِ شعر من آقا کمی نمک بزنید ...
قصیده های من اصلاً ردیف دعبل نیست
قبول ، اینکه جگر پاره گشته ای از سم
قبول اینکه سمی بدتر از هلاهل نیست
کشـید خـواهـرتان رنـج "سـاوه" را اما …
به شام ِ داغ دل عمه ات معادل نیست
هزار روضه اگر روضه خوان بخواند باز
شبیه روضهی شاماتو زخم محمل نیست
به حرمت و عظمـت ، آمدند " بیت النور"
به دست دختر زهرا ، ولی سلاسل نیست
کنار جسم حسین تو خنده می کردند…
کنار نیزه که جای ِ ، کشیدن کل نیست
خوشم که رأس تو را ، از قفا کسی نبرید
خوشم که حنجره ات زیر تیغ قاتل نیست
عزیز فاطمه " شَـیـبُ الخـَضیـبٖ " افتاده
خوشا که روی شما "بِالدِما مُرَمِّل" نیست
قسم به سوز دل مادرت که ظرفیتِ
مصائب سر بر نیزه در مقاتل نیست
( بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد )
نه سوز این غزل اصلأ شبیه مقبل نیست
عروض و وزن غزل را به هم زدی گفتی
«_ اِنْ کُنـتَ بٰاکِیٱ فَبُکـٰا ٕ ٌ عَلَیَ الحُسَین _»
شاعر: #روح_الله_قناعتیان
_
امام رضا علیه السلام
بایـد اسـباب ِ بـزرگی و هـنر ، جمع کنیم
گوشهچشمی شده از یار ، نظر جمع کنیم
« در دل یار به هر حیله رهی باید کرد» ...
نـظـر ِ شـاه ، از ایـن راه ، مگـر جمع کنیم
معـدن ِ گنج طـلا هـسـت ، خـراسان رضا
آمدیـم از دلِ سـر چـشمه گـُهـر جمع کنیم
زیر فـرش ِ حرمش ، با مـژه جـارو بکـشیم
صبح تا شب همه ، خورشیدوقمر جمع کنیم
زیر قبه هیجان ، پای ضریحش دل و دست
در ورودی حرم ، یکسره سر ، جمع کنیم
از پدر با قـسـم ِ جـان ِ پـسـر کـار کـشیم
از پـسـر با قـسـم ِ جـان ِ پـدر ، جمع کنیم
سحر ِ صحن رضا را که خبرهاست در آن...
هر چه دادند به ما وقت سحر ، جمع کنیم
با مرامـی که از ، او اینـهـمه داریـم ، سـراغ
نیست راضی که بخواهیم ضـرر جمع کنیم
اشک هم چیز عجیبی ست ، نباشـد بایـد...
کاسـهکاسـه بِـدهـی خـون جـگر جمع کنیم
قـدحـی اشـک بـریـزیـم ، بـرای ِ جـدش
نظرش را به همین دیدهی تر جمع کنیم
روح الله قناعتیان
امام علی بن موسی الرضا ( علیه السلام )
هر کـسی در بـارگـاه ِ نـور ، زائـر می شود
در نمـک زار ِ امام عـشـق ، طاهـر می شود
کیمیای عشق را میبینی آری معرکه است...
می زند یکدفعه یک بیچاره شاعر می شود
این که چیزی نیست ، بالاترازاین ها میرود
زائر این سرزمین ، در عرش ظاهر می شود
از سلاطین جهان هم این حرم دل می برد
عاشق این گنبد و گلدسته " نادر " می شود
بس که نور عشق را این گوشه وارد میکنند
پرتوی خورشید از این بقعه صادر می شود
معجزه کار عجیبی نیست ، در این بارگاه
خادمی هم گاه بر این امر ، قادر می شود
گاه می بینی گدا می آید اینجا یک شبه
با متاع گوشهٔ ی چشم تو تاجر می شود
کربلا و کاظمین و صـحنِ ایـوان ِ نجف ...
از پس پرچین این گلدسته ظاهر می شود
کوله بر دوش از ، رواق آینه تا انقلاب...
گاه "عیسی" گهگداری "خضر" عابر می شود
می توانی خاک پایت را ، مطلایش کنی...
"سنگ سلمانی" به اذن تو جواهر می شود
" شیخ حر عاملی " می آید اینجا با ادب...
می نشیند گوشه ای ، تا از مفاخر می شود
اینچنین "شیخ بها" با طرح های محشرش
بهترین معمار در ، عهد معاصر می شود
جارویِ صحن حسین و جارویِ صحن رضا
با سر ِ زلف ِ "حبیب بن مظاهر " می شود
خواهش من خواهش آن "مرد نیشابوری" است
هر که بالینش نیایی ، سخت خاسر می شود
ای همیشه خانه ات آباد ! پس کی نوبت
بارگاه "صادق و سجاد و باقر " می شود؟
روح الله قناعتیان
امام رضا علیه السلام
در این حریم ، جود و کرم ، پخش می شود
خیرات و نور ، دور و برم ، پخش می شود
فریاد ِ استـغاثه ی آن زائـری که گفـت ...
یوم الحساب منتـظرم ، پخش می شود
سـوز ِ رضـا رضـای ِ سـحـرهـای مـادرم ...
وا گویهی ِ دل ِ پـدرم ، پخش می شود
سوز ِ دعـای آن پـدری که مریـض داشت ...
گفت این شما و این پسرم ، پخش میشود
بیـن رواق هـای حـرم ، چـشـمه می شوم
هر گوشه اشک ِ چشم ترم پخش میشود
هر جـا نگاه کـردم و دیـدم تو حـاضـری __
این شد که هر گذر نظرم ، پخش میشود
انگار بیـن ِ صحن تو ، الـغـوث ِ عرشیـان
از هر کجـا که می گـذرم ، پخش می شود
مثـل ِ کبـوتـران حـرم ، جَـلـدم آن چنـان
که گوشهگوشه بال و پرم پخش میشود
روزی اگر به شـوق ضریـح تو جان دهم
در بیـن ِ زائـران خـبرم ، پخش می شود
یَـومُالحـُسـین اَقـرَح َ ...گفـتید و بعـد از آن
با پلـک ِ زخـم ِ تو جگـرم ، پخش می شود
جّدت کنار نعش پسر روضه خواند وگفت
از درد و داغ ِ تـو کمـرم ، پـخش می شود
دارم بـه داغ هـای دلـم ، گـریـه مـی کنـم ...
باران ِ سـنگ روی سـرم ، پـخش می شود
آخـر چـگـونـه پـیکـر ِ صـد پـاره ی ِ تـو را
تـا پـای ِ خـیـمـه هـا بـبـرم ........ می شود
روح الله قناعتیان
.
کم حوصلهام قرار و صبرم با تو
خشکیده تر از کویرم ، ابرم با تو
با غیر ِ خودت ، کار ندارم اصلا
قربان سرت ، حساب قبرم با تو
روح الله قناعتیان
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_ماه_صفر
#پایان_ماه_صفر
میـان گریه ی حـسرت مـرا تماشا کن
مرا که گـم شـده ام در گـناه ، پیدا کن
تو با گـذشت تـرین ، فرد روزگارانی
بــیا و بـا دل پـر غصـــه ام مدارا کن
مرا که بنده ی خوبی نبوده ام ، یک بار
به زور هم که شده جز ء نوکران جا کن
چـقدر اشـک شمــا را درآورم ؛ اصلا
وجود تار مـرا ، از ســر خودت وا کن
کسی که گریه ندارد فقیر بالذات است
کویر چــشم هـای مـرا مثـل دریا کن
تو اشک چشم های مرا دوست داری پس
هـمیشه دیده ی من را به اشک زیبا کن
برای آنکه دل ِ سنگ هم شود بی تاب
خودت صدای مرا بین روضه گیرا کن
مـرا شبیـه شهیــد شکسته پهلویی
شبــی مــسافـر قبـر کـبود زهرا کن
خودت جواب و سئوال نکیر و منکر را
درون قبـر ، به لب هـای خـسته القا کن
حرم نرفته ام امسال عقده ای شده ام
به حـق مـادرتان ، کــربلام امضـا کن
بیـا درآوریم ، از تـنت لـباس عـزا
تو در عوض به تن ما لباس تقوا کن
رسـیده ، مـاه ربـیع و سـرور ِ آل الله
بیا و غنچه ی لب های خسته ات وا کن
مسـافر ِ حـرم کـربلا ؛ عـزیز بتول
دو ماه روضه و اشک و عزایتان مقبول
#روح_الله_قناعتیان
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
زهر در جانم نشسته چشم های تار دارم
مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم
من علي موسی الرضایم از علی(ع) دارم نشانه
در گلویم استخوان؛ در چشمهایم خار دارم
سینه ام شد شعله ور از هرم ِ زهری کینه آلود
در نفسهای نحیفم آتشی انگار دارم
با چه حالی، بی رمق؛ انداختم بر سر عبا را
تشنه ام مانند جدّم حنجری تبدار دارم
خواهرم! معصومه(س)جانِ من کجایی تا ببینی
رویِ خاکِ سردِ حجره پیکری بیمار دارم
بوسه باران میکند با گریه دستم را أباصلت
خوب شد در احتضارم لااقل یک یار دارم
دورم از فرزندم و جان میدهم در اوج غربت
سخت دلتنگم برایش! حسرت دیدار دارم
از وجودم میرود جان ذره ذره میکشم آه
بیقرارم یادِ جدّم روضهٔ بسیار دارم
یاد آن ساعت که قاتل با تشر؛ با خنجری کُند
آمد و بالا سرش میگفت با تو کار دارم
از نفس افتاده بود و قاتلش با صبر میگفت
بر گلوی تشنه ات نه...بر قفا اصرار دارم!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
شدی به زهر حرامی دچار، افتادی
به راه حجره به چشمان تار افتادی
شبیه فاطمه، بی اختیار افتادی
نوشته اند که پنجاه بار افتادی
به لب رساند مکافاتِ زهر، جانت را
عبایِ روی سرت کُشت شیعیانت را
دلیل و منشأ نور و وجود خورشیدی
اگرچه خاک بر اندام و جامه ات دیدی
تنت ضعیف شد از سوز زهر و لرزیدی
شبیه مارگزیده به خویش پیچیدی
به چشم خیس، دو دستت به سوی در بردی
به یاد فاطمه بودی و بد زمین خوردی
گلیمِ جمع شده، از خجالتت گریید
عبای روی سر از هتک حرمتت گریید
میان مشت تو، تسبیح تربتت گریید
دو پلک زخم و ترت، وقت غربتت گریید
نبود حجره ی دربسته، بسترت ای کاش
زمان پر زدنت بود خواهرت ای کاش
به گریه زمزمه کردی وَ إن یَکادت را
طلب نموده ای از سوی حق، مرادت را
از آستان خدا خواستی شهادت را
صدا زدی به لب تشنه ات جوادت را
به خاک حجره تنت را رسانده ای آقا
هزار شکر که تشنه نمانده ای آقا
هزار شکر که با شمر، رو به رو نشدی
اسیر خنجر خولی تندخو نشدی
به دست خواهرت ای شاه، جست و جو نشدی
هزار شکر که با ضربه، پشت و رو نشدی
چقدر خورد به گودی قتلگه، ضربه
حسین و خنجر کُند و دوازده ضربه
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#غزل
به درباری که، حاتم هم در آنجا از خدم باشد؛
کنار سفرهاش هر وعده سائل بیش و کم، باشد!
جهان را زیر و رو کردم پی مضمون و فهمیدم
غزل خوب است در مدح حسن _شاه کرم_ باشد
دقیقا مثل حیدر میشود وقتی که در میدان
بدست پر توانش قبضهی تیغ دو دم باشد
قمر دور زمین نه دور آن شهزاده میگردد
برای احترام او هلال اینگونه خم باشد
کجا دیدی امیری را که رعیت را به لبخندی
کند دلخوش ولی قلب خودش دریای غم باشد؟
کجا دیدی امیری را که دنیا سائلش، اما؛
تمام سهمش از دنیا مزاری بی حرم باشد؟
برای افتخار کل ما ایرانیان کافیست
همین که طرح صحنش دست معماری عجم باشد
سراسر در رواقش از طلا با خط نستعلیق
صد و هجده کتیبه شعرهای محتشم باشد
النگو و گلوبند خودش را نذر او کردهاست
مگر بخشی ز ایوان از طلای مادرم باشد
#####
به یاد کوچه و محراب هر شب اشک میریزد
تعجب نیست کام او اگر مشتاق سم باشد
#میثم_کاوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#وداع_با_محرم_و_صفر
#غزل
از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
محرم از سفر آغاز شد با کاروان دل
صفر با رفتن خیرالبشر، دل میسپارد جان
محرم زخمهای جاودان بر دل مکرر زد
صفر پاشید طوفان نمک بر زخم بیپایان
محرم کاروان زخمها مهمان صحرا شد
صفر بار دگر آورد سمت کربلا مهمان
محرم هفتگردون روضهخوان آل طاها شد
صفر شد هفتدریا غرقِ خون دل در این طوفان
محرم با حسین فاطمه ماه شهیدان شد
صفر با قلب تنهای حسن شد درد جاویدان
محرم سورۀ کهف از لب خونین تلاوت شد
صفر شمسالشموس عشق شد تفسیر الرحمان
محرم تا صفر مشکیست یکسر رنگ شهر ما
حسینیه، خیابان، تکیه، مسجد، کوچه و میدان
مگر اشک غزل در روز محشر آبرو باشد
وگرنه ما کجا و نام پاک آبرومندان
#نغمه_مستشار_نظامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#وداع_با_محرم_و_صفر
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
پای تو دو ماه، عاشقی کرده دلم
دل کندن از این کتیبهها آسان نیست
#سید_علیرضا_شفیعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
#غزل
شور شیرین جوانی پای ماتم خرج شد
بهترین ساعات عمر من در این غم خرج شد
هیچ کالایی گرانتر از "بُکاءِ روضه" نیست
پای هر یک قطره،خونِ شاه عالم خرج شد
انبیا را دستگیری کرده "گریه بر حسین"
عفوِ حق بارید وقتی اشک "آدم" خرج شد
"کعبه" از گریهکُنان اسبق "شش گوشه" است
در غمِ مشکِ "فراتت" اشک "زمزم" خرج شد
از نخ چادر نمازِ وصله دار فاطمه است
هر نخی که در سیاهی های پرچم خرج شد
دستبند مادر و انگشتریِ خواهرم...
بهر نذری دادنِ در روضه باهم خرج شد
قُلَّک چشم ترم را تا شکستم..،"گریه" ریخت
در عزایت کُلِّ دارایی ام از دَم خرج شد
آبروی رفته ی ما را تو برگردانده ای
با دو قطره آبِ رویی که مُحرَّم خرج شد
▪️
▪️
روستا یک کهنه بوریا برایش مانده بود...
که همان هم در ازای جسم دَرهَم خرج شد
ساربانِ بی مُرُوَّت را خدا لعنت کند...
کُل انگشتان دستت پای خاتم خرج شد
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
نگاهم کن! نمی خواهم به حالِ زار برگردم
به آن ایام ِ نفْس-آلودۂ تبدار برگردم
رسیدم سربه زیر آقا مریض احوالم و لطفا
مداوایم کن و راضی نشو بیمار برگردم
به غیر از تو؛ من از هر که بگویی پشتِ پا خوردم
تو کاری کن به یک آرامش ِ سرشار برگردم
تمام عمر سربارت شدم! امروز می خواهم؛
شبیه مهزیارت در لباس ِ یار برگردم
تو برمیگردی از غیبت اگر من از گناهانم
به سمتِ خیمه ات با حالِ استغفار برگردم
«بنفسي أنتْ» یعنی نفْس ِ بیداری که از لطفش؛
اگر وقت سحر غافل شدم، افطار برگردم
نبینم ردّ اشکت گوشۂ پرونده ام باشد...
اگر که حال و روزم میدهد آزار... برگردم...
به چشمانت تعهّد داده ام پایِ دعای عهد
که بیش از پیش با اخلاص، پایِ کار برگردم
خودت یادم بده چشم انتظاری را و بعد از این
حواست بیشتر باشد به من... نگذار برگردم!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#مربع_ترکیب
ای چشم حسین بر جمالت
وی مظهـر فاطمـه، جلالت
تعظیم کمـال بــر کمـالت
تحسین رسول بر خصالت
بر قلب پدر سکینهای تو
در بیـت ولا امینـهای تو
تـو سـوره نـور اهلبیتی
تو شادی و شور اهلبیتی
در سینه سـرور اهلبیتی
تو نخلـه طور اهلبیتی
تو دختر مــاه و آفتابی
آیینــه زینـب و ربابی
گل بر تو، گلاب بر تو نازد
عطشانـی آب بـر تـو نازد
آیـات حجـاب بر تو نازد
تنهـا نـه رباب بر تو نازد
حقـا کـه تو فخر عالمینی
ممدوحـه زینب و حسینی
ای چشم حسین را نظاره!
بـر فاطمـه، زینب دوباره
فریـاد گلـوی پـاره پاره
وصف تو فراتر از شماره
تا حشر، سکینه ولایت
آرامـش سینـه ولایت
تو وجه خدای را گواهی
در قـلب پدر، شرار آهی
بیـن اسـرا چـراغ راهی
پیغــام رسان قتلگاهــی
پیغامت از آن رگ بریده
تا حشـر قیامت آفریده
در فُلک ولا، سکینـهای تو
راضیــهای و امینــهای تو
یک کرب و بلا مدینهای تو
چون فاطمه بیقرینـهای تو
تـو آیه حُسن ابتلایـی
قرآنِ شهیـدِ کربلایی
در مقتل خون چو پا نهادی
لب بــر گلـوی پدر نهادی
روی تـن پاکـش اوفتـادی
این گونه بــه مـا پیام دادی
ما عترت عصمت و حجابیم
در مـلک عفــاف آفتابیم
بــا آن همــه داغ بـینهایت
مــیبود بـه محضـر ولایت
از بــردن چــادرت شکایت
ای شعلـه مشعــل هــدایت
توحید و کتاب زنده از توست
آیات حجـاب زنده از توست
در بحر عفاف، گوهری تو
بر فُلک کمـال، لنگری تو
هنگام خطابـه، حیدری تو
زیرا به حسین، دختری تو
تو سینهْ سپـر به هر بلایی
تو یـاسِ کبـودِ کربلایـی
ای در نفست صدای زینب
در هر سخنت ندای زینب
همسنگر و پا به پای زینب
مـرآت خـدا نمــای زینب
«میثـم» به ثنای تو چه خواند
هــر چنـد ز لب گهر فشاند
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#مربع_ترکیب
امشبم را سحر نمی آید
خواب، در چشمِ تر نمی آید
مدحش از من که بر نمی آید
چون سکینه دگر نمی آید
دختر شاه... گوهر نایاب
بی قرینه... درست مثل رباب
روضه می خواند، روضه با احساس
روضه اش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد... روضه ای حساس
وای از مشک پاره ی عباس
روضه ی دست و چشم و مشک عمو
روضه قطره قطره اشک عمو
روضه خوان چشم های خود را بست
مادرش دست می زند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
خواهر اصغر است حق دارد
به خدا خواهر است حق دارد
به روی ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خنده های حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد... مثل عمه ی خود
صبر می کرد... مثل عمه ی خود
قلبش از غصه ها کباب شده
بعد سقا فقط عذاب شده
مثل او از خجالت آب شده
وارد مجلس شراب شده
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بی قرینه ی پدرش
روضه خوان مدینه ی پدرش
همه جا شد سکینه ی پدرش
یادش افتاده سینه ی پدرش...
...زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همه سپاه حسین
بود یک نیزه تکیه گاه حسین
داد می زد که قتلگاهِ حسین...
...پر شد از خونِ زخم های تنش
پر شد از تیر و نیزه ها بدنش
وسط حجره ی محقر خود
چشم گریان... میان بستر خود
باز در لحظه های آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش... جان داد
#علی_سپهری
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#پنجم_ربیع_الاول
#مربع_ترکیب
تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای
آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای
باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت
چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای
در آسمان صبر فروزنده کوکبی
بین تمامی اُسرار رکن زینبی
دشمن ذلیل عزّو وقار سکینه است
فریاد کربلای حسینی به سینه است
در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا
ایثار و استقامت و ایمان گزینه است
هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای
تو خصم را به بند حقارت کشیده ای
روی تو آفتاب تماشای باب بود
آئینة تمام نمای رباب بود
در منطق تو معجزة نطق مرتضی
پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود
از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی
در قتلگه ز بردن چادر گریستی
در مجلس یزید که قلبت کباب بود
دیدی میان طشت طلا آفتاب بود
نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود
بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود
فریاد و آه و اشک و غم از گریة تو سوخت
حتی دل یزید هم از گریة تو سوخت
گاهی صدای گریه اصغر شنیده ای
گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای
گاهی به روی خار مغیلان دویده ای
گه حنجر بریده به گودال دیده ای
در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است
الحق تو را مقاومت و صبر زینب است
ای یادگار فاطمه ای دختر حسین
همگام زینبینی و هم سنگر حسین
در راه شام راهنمایت سر پدر
منزل به منزلی تو پیامآور حسین
هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش
باشد صفای روضة شهر مدینه اش
تو مصحف حسین و بهشت است دامنت
بر صفحة جمال فروزنده احسنَت
پامال حرمتت شده از جور دشمنان
با تازیانه آیه نوشتند بر تنت
تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای
تو قاصد پیام گلوی بریده ای
ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو
دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو
پیوسته باد باغ شهادت بهار تو
تا روز حشر گریة "میثم" نثار تو
قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای
سرتا قدم جلال و وقار و سکینه ای
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مثنوی
#مدح
#پنجم_ربیع_الاول
کند تکیه بر اقتدارت خیام
که رکن خیامی و والا مقام
سکونی به سکّانِ فُلک نجات
از این رو سکینه تو را گشته نام
گواهم همین تلّ در پیش روست
تو را سجده برده ست دشت قیام
به نفس نفیس تو هم باز گشت
ضمیرِ "علیکنَّ مِنّی السّلام"
تو آن کعبه ی تیره پوشی که نور
حجاب تو را کرده است استلام
کمالی چنین و جلالی چنان
علی وار و زهرا نشانی تمام
نرفته نخ معجرت دست باد
ندیده جمال تو را صبح شام
تجلّی زهرا! نبود این بعید
که خیر النّسایت بنامد امام
بکش تیغِ آه و دو دم سر بده
الا ذوالفقار علی در نیام
بخوان خطبه تا یادمان آوری
"کلامُ الامیرِ امیرُ الکلام"
به تعظیم شانت جهانی اجیر
امیری تو و شام و کوفه اسیر
علی خویی و زین أب منصبی
از آن رو که آیینه ی زینبی
وقاری که جلباب پوشیده است
حیایی که در نور پیچیده است
از آن خانه ای که تویی و رباب
نرفته حسینت به پای شتاب
عفیفه، جلیله، کریمه، لقب
تو نور خدایی نسب در نسب
چه نوری که بر عالمی چیره شد
به خورشید کی میتوان خیره شد؟
ندیدند جز نور در محضرت
گره های کوریست بر معجرت
به یک آه تو خم شود پشتِ دین
بیا مثل زینب به منبر نشین
علی گونه با خطبه کولاک کن
بخوان مسجد کوفه را خاک کن
بخوان تا بلرزد زمین و زمان
بگو اسکتوا لب ببندد جهان
که کوفه علی را تجسّم کند
که زنگ شتر دست و پا گم کند
که مسجد بلرزد ستون تا ستون
بکش کار ما را به مرز جنون
بدا آنکه شد گرمِ توهین تو
کند کاخ را خاک، نفرین تو
به زینب ولی اقتدا میکنی
تو هم جای نفرین دعا میکنی
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#پنجم_ربیع_الاول
#مناجات
#غزل
چگونه پلک ترت میل خواب داشته باشد؟
اگر برادر تو درد آب داشته باشد
تو خواهری و برای گلوی نازک اصغر
طبیعی است دلت اضطراب داشته باشد
خدا کند که از این لشگر خبیث، اقلّاً
یکی بیاید و قصد ثواب داشته باشد
خدا کند پدرت وقت باز گشت به خیمه
رباب را که ببیند جواب داشته باشد
حسین «شیعتی» از حلق پاره گفت به گوشت
که شعر روضه، مضامین ناب داشته باشد
هزار مرتبه راضی به مرگ میشوی، آری
اگر پدر، سرِ از خون خضاب داشته باشد
اجازه میدهی از شام چند جمله بگویم؟
به شرط اینکه مصیبت حجاب داشته باشد
چگونه هضم کنم؟ ای وقار محض، سکینه
که دستهای تو ردّ طناب داشته باشد
چگونه هضم کنم که یزید، چوب به یک دست
به دست دیگر خود هم شراب داشته باشد
نخواستی که بفهمد کسی، چرا که کشیدی
چه قدر میشود این غم عذاب داشته باشد!
اراده کرد خداوند بعد رفتن اصغر
تو را به خانه کنارش، رباب داشته باشد
تصوّرش به خدا غیرممکن است برایم
که شصت سال، دلی پیچ و تاب داشته باشد
تو هم شبیه ربابی، به سایه کار نداری
پس از حسین و علی اصغرش قرار نداری
#محمد_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem